![](http://vili.special.ir/parsaimages/post_title_right.jpg)
نوشته شده توسط “سروش روحبخش”
چون وبلاگش فیلتر بود لینک ندادم و اصل نوشته رو گذاشتم تا تعداد بیشتری موفق به خوندنش بشن…با سپاس از نویسنده متن.
”
۱ رودربایستی را بگذارید کنار
۲ گرچه مدتی طول کشید تا مراجع رسمی راضی شدند که پوشش محافظتی (ویولت:خودم برای جلوگیری از فیل! شدن این واژه انتخابی رو بجای کلمه اصلی گذاشتم)را در اختیار زندانیان، سرنگ در اختیار معتادان تزریقی و متادون را در اختیار معتادان تریاک بگذارند، اما همین تصمیم عاقلانه احتمالن گسترش فاجعه را کند کرد. در حال حاضر در ایران هیچ راه رسمی برای آموزش سلامت جنسی وجود ندارد. برخلاف بسیاری، من تمام تقصیرها را متوجه آموزشپرورش/آموزش عالی یا صدا و سیما نمیدانم. صحیت کردن علمی و دقیق درباره مسائل جنسی در رسانههای عمومی بخاطر فرهنگ ما تقریبن ناممکن است. ۴ سال پیش ما چند بار در هفتهنامه چلچراغ تبلیغ پوشش محافظتی چاپ کردیم. بدون هیچ توضیح و نوشتهای. مخاطبان مجله جوانان قشر متوسط هستند. با این حال با واکنش شدید تعدادی از والدین نگران روبرو شدیم که گمان میکردند مجله در حال ترغیب جوانشان به روابط خطرناک است!
چه کار باید کرد؟
۳ پانزده سال پیش بستن کمربند ایمنی نشان قرطیبازی بود. فرهنگ رایج والدین – همچنان که هنوز ردش را در بسیاری از شهرستانها خواهید یافت- برخورد تحقیرآمیز با کسانی داشت که مراقب جان خود هستند. الان بعد پانزده سال قضیه عوض شده. نسل جدید رانندههای اتومبیل در آموزشگاههایی تعلیم دیدند که اولین شرطشان بستن کمربند ایمنی بود. کمربند ایمنی شد ابزاری برای تقابل نسلها. وسیلهای که با آن نسل جوان خودش را از نسل کهنهرانندهها جدا میکرد.” شما اگر زیاد تجربه جاده دارید در عوض ما علمش را داریم و از راهش وارد میشویم” این یک متر نوار سیاهرنگ تمایز رانندههای نو بود با رانندههای تجربی. ابزار در آوردن لج پدرانمان.پدران – همچنان که همیشه – در این نبرد خسته و سرانجام تسلیم میشوند. و چه خوب که تسلیم شدند. ایران حاضر با رانندههایی به بیدقتی پدر من کشتارگاه هولناکی میشد.
۴ در مورد آموزش بهداشت آمیزشی هم بیایید همینطوری نگاه کنیم
۵ چه رسانهای جوانان- از جمله خود ما- را تحت تاثیر بیشتری قرار میدهد؟ به گمانم وبلاگها برای این آموزش باید پیشقدم شوند. آنها نه محدودیتهای رسانههای رسمی را دارند و نه نگران تماس والدین خشمگین. به نظرم حتا وبلاگهای دلنوشت یا فرهنگی هنری باید جلو بیفتند. اگر نخواهیم بخاطر اتهامهای احتمالی سایتهای زرد شبه اخلاقگرا سکوت کنیم، باید بپذیریم که احتمال تعدد پارتنر بین طبقه ما ، طبقه متوسط با گرایشان فرهنگی، بیشتر از طبقه سنتیست. حقیقت این است که لایفاستایلی ( life style) چون هنک مودی انتخاب میکنید وارد بزرگراه عفونتها و قارچها شدهاید. نمیتوان از کسی خواست که وارد بزرگراه نشود. اما میشود از او خواست که کمربند ایمنیش را ببندد.
۶ بیماریهای آمیزشی مثل باغچهای استوایی گلهای متنوعی دارد. از دردهای چند هفتهای تا مرگ پرعذاب. یک جستجوی کوچک به زبان فارسی منابع زیادی در اختیارمان میگذارد.
خلاصه: تعدد پارتنر احتمال بیماری را به ظور تصاعدی افزایش میدهد، روابط مقعدی ( بخاطر احتمال وجود خراش و زخم) بیشترین ریسک را دارد. گرچه احتمال انتقال ویروس ایدز از طریق آمیزش دهانی اندک است اما ویروسهای دیگر مثل سوزاک به سادگی میتوانند از گلوی ناقل منتقل شوند.( این واژه بیشترین ریسک و کمترین ریسک گمراهتان نکند، حتا احتمال ۰.۰۲ درصد انتقال ویروس HIV یعنی احتمالش وجود دارد و ممکن است شما برنده بدشانس ماجرا باشید)
و این که زنان بخاطر فیزیک آلت جنسیشان بیش از مردان در خطر ابتلا به بیماریاند.
۷ بعد از این که رفتید و انواع زخمها و زگیلها و عفونتها را دیدید و ترسیدید، به یاد بیاورید که آمیزش خطرناک نیست. میتواند خطرناک باشد. مثل غذاخوردن که اگر بهمان یاد نداده بودند چه طور غذا بخوریم میتوانست باعث مرگ زودهنگاممان شود.
۸ اگر نمیخواهید خود را با انواع احتمالان و نگرانیها بترسانید یک راه حل ساده دارید: از پوشش محافظتی استفاده کنید. پوشش محافظتی احتمال ابتلا به اغلب این بیماریها را به صفر میرساند. بله کمربند ایمنی هم اوایل کمی عذابآور است و محدوده راحتی شما را تنگ میکند. اما شما را زنده نگه میدارد. خداوند سازندگان پوشش محافظتیهای طعمدار را رحمت کند که به فکر آمیزش دهانی هم بودهاند. اگر زن هستید خجالت را فراموش کنید و حتا در مقابل عزیزترین پارتنر درخواست استفاده از پوشش محافظتی کنید. آدم حتا در بنز هم کمربند ایمنی را باید ببندد. اگر مرد هستید، آدم باشید و از پوشش محافظتی استفاده کنید. پوشش محافظتی همان چیزیست که پدران ما از آن استفاده نکردند.
۹ از شما میخواهم که این نوشته را در هر شبکه اجتماعی که دستتان میرسد به اشتراک بگذارید. از دوستان دیگرم ، از سایر وبلاگنویسان خصوصن کسانی که به طور عادی در حوزه فرهنگ و هنر و تکنولوژی مینویسند خواهش میکنم طی همین چند روز پستی در این زمینه بنویسند. از کیبرد آزاد ممنونم که طی این چند سال یکتنه و مصرانه به این رسالت عمل کرده”
۱۰-ویولت: بابا مردم اینقدر از مشابه کلمات برای جلوگیری از فیل!!! شدن استفاده کردم
سلام ویولت جون
این چیزی که میخوام بگم رو حتی از مطرح کردنش میترسم یا حتی خجالت میکشم یا حتی احساس گناه میکنم
باورت میشه الان که دارم مینویسم احساس تپش قلب دارم.به هیچکس جزتو نمیتونم بگم باورکن
ویولت چرا مردای زندگی من موقعی پیداشون میشه که خیلی دیره؟؟
یکی از همکارام که مرد هست و متاهله رو میخوام راجع بهش باتو صحبت کنم.حدود ۸ سال از من بزرگتره اما خب چون خوش تیپ و خوش لباسه به ۳۰ یا ۳۲ ساله ها میزنه.کلا توی اداره ما خیلیا ازاین آدم خوششون میاد. ما روزی حداقل ۸ ساعت باهم همکار هستیم
اوائل از رفتارش برداشت من این بود که با زنش رابطه عاشقانه دارن ولی بعد از چندماه متوجه شدم که فقط حفظ ظاهر میکنه.خب البته که به من ربطی نداشت ولی بهرحال خیلی ناراحت شدم.کم کم توی حرفاش از شدت ناراحتی لو داد که فقط بخاطر اینکه زنش هیچکس رو تواین دنیا نداره مجبوره به زندگی باهاش ادامه بده ولی هیچ عشقی تو زندگیش نیست.درواقع احساسش مثل احساس یه پدره به دخترش
خلاصه که خیلی حرفا زد که اگه بخوام بگم حوصله تو هم سرمیره اما تواین مدت ذره ذره اشاره کرد که چه مشکلاتی دارن و بقول خودش محکومه به تحمل این زندگی .همیشه هم که این آقا از لحاظ مالی حسابی تامینش کرده و درصورت جداشدن این خانوم کلا نابود میشه چون عادت کرده همیشه این آقا ساپورتش کنه
خلاصه که هرچی گفت و منم خودمو جاش گذاشتم دیدم منم بودم نمیتونستم زنه رو طلاق بدم و خودش هم هرتلاشی که کرده بود که با روانشناسی و مشاوره و هرچیز دیگه ای این خانم تو رفتارش تغییر بده نشد که نشد
حالا علت این سردشدن چیه؟اینجور که میگه علتش اینه که زنش فقط خواسته های خودشو تو زندگی در نظر میگیره وشوهرش شده یک سرویس دهنده صرف
میگه اون موقع که وضع مالیم به خوبی الان نبود ملاحظه منو نمیکرد حالا که دیگه وضع مالیم خوبه و همه چی براش فراهم میکنم،ابراز عشق هم که بهش میکنم پس چرا رفتارزنم با من جوریه که انگار من یک سرویس دهنده بیشتر نیستم و حق بیشتری ندارم
ویولت جون توضیح مواردی که برام گفته از زندگیش در قالب نامه سخته ولی خلاصه بگم که نتیجه اینه که این داره زندگی میکنه چون مجبوره و حتی من میدونم که از سکسش هم راضی نیست
یه چندوقتی اینارو بهم نمی گفت ولی در عوض بهم میگفت من بعنوان بالا دستیت و تو بعنوان کارمند و احساسی که بینمون هست خیلی متفاوتیم.نوع احساسمون خیلی فرق میکنه و من باورم نمیشد که منظورش عشق باشه،تا اینکه کم کم اتفاقات زندگیشو گفت و من مطمئن شدم داره از علاقه حرف میزنه
تنها کاری که من کردم این بود که بهش میگفتم شما همکار من هستین و تاحالا هم خیلی لطف بمن داشتین ولی من احساسم خواهرانه است و دروغ هم نگفتم چون تا حالا به دوست داشتن مردی که تعهد داره فکر نکرده بودم
توی این چندماه گاهی که فرصتی پیش میومد غیرمستقیم از علاقه اش میگفت و این آخری ها دقیقا قسم میخورد که باورکن اگر زن نداشتم تو کسی بودی که برای زندگیم انتخاب میکردم چون تو این مدت شناختمت و محبت های خالصانه و بی شیله پیله و بدون توقع تو رو دیدم،مثل وقتایی که چایی برام آوردی بدون اینکه انتظاری داشته باشی
دیوونم کرده از بس که این حرفا رو میزنه و من میمونم تو قضاوت راجع به این مرد.
جدی اگه من تو شرایط این مرد بودم چیکار میکردم؟
بهش گفتم اولا که احساس شما عشق نیست و دروغ میگی و بعدش هم تو تعهد داری.گفت یعنی بازهم بخاطر زنم باید پاروی دلم بذارم؟پس من چی؟آدم نیستم؟
گفتم آدم هستی،اونم یه آدم خوب اما شرایط خوبی نداری
خلاصه ویولت بدجور موندم توش،ایکاش بودی و میدیدی چیا از زندگیش میگه وچجوری بمن ابراز احساسات میکنه
باور کن گاهی خیلی دلم براش میسوزه و بعد هم برای خودم که این باید موقعی تو زندگی من پیداش بشه که دیره
همیشه بهش میگم شاید اگر بامنم زندگی میکردی همینطور میشد و منم تحفه ای نیستم.
ویولت چیکار کنم؟بخدا میدونم که خیلی احمقانه هست رابطه با مردی که تعهد داره و گاهی هم میگم شاید این حرفارو به صدنفر دیگم میزنه،هرچندکه قسم جون مادرش رو میخوره که احساسش بمن عشقه اما مگه قسم خوردن کنتور داره؟
تو نظرت چیه؟
ببخش فقط میتونستم از تو بپرسم ،ازبقیه حتی اگه بپرسم که نتجه اش میشه قضاوت در مورد کاری که نکردم
ممنونم،ببخش که همیشه مزاحمت میشم
منتظر میمونم
بوس
________________________
سلام عزیزم
ببین تجربه به من میگه
اکثر آقایون متاهل که قادر به تصمیم گیری درست و موجز نیستن
تو زندگی خودشون می مونن با این بهانه که خانومشون مشکل داره!!! و حاضر به ریسک کردن و خروج از وضعیت فعلی و به گفته خودشون ملال آور نیستن و راه راحتتر رو انتخاب می کنن که دوست دختر بگیرن و آرزوهای سرکوب شده شون رو به منصه ظهور بذارن
…این وسط کسی که لطمه خواهد خورد تویی،شک نکن
اون که زندگیش رو داره وچیزی از دست نداده ولی تو چی؟می مونی با یه قلب زخم خورده
اگه دوست داشتی می تونم این مطلب رو با سانسور اطلاعات شخصی تو توی وبلاگ بذارم تا نظر بقیه رو هم بدونی
حالا نظر شما چیه؟
من عاشقانه دوستش داشتم و او عاقلانه طردم کرد،
منطقِ او، حتی از حماقتِ من، احمقانه تر بود.
دوستی نوشته:
دیروز دم غروب، تو نمنم بارون و آسمون طوسی، قدمزنون راه افتادم که برم هفتسین ببینم. امسال حوض مُد شده. به جای تُنگ ماهی، یه حوض سفالی فیروزهای میگذارند وسط سفره و توش ماهی قرمز میاندازند. مظنه چند؟ یه حوض و چند تا دونه جام و کاسه و آینه، هفتاد هشتاد هزار تومن. طبعاً نخریدم. ایستاده بودم و داشتم نیگانیگاشون میکردم. یه خانوم خندون، با یه بچهی چهار پنج ساله، اومد ایستاد کنارم. ازم پرسید: «میگه چند؟» قیمت رو گفتم بهش. چشماش گرد شد، ولی زود خودش رو جمع و جور کرد و یه لبخند کشدار نشست رو لبهاش. گفتم: «دیگه هفتسین هم گرون شده.» خانومه با همون لبخندش گفت: «خود هفتسین که نه. اینکه سفاله. یه مشت خاکه؛ یعنی خاک هم با دلار میره بالا؟ آخه چرا اینقدر گرون؟» یکهو فروشندههه پابرهنه پرید وسط حرفمون. همونجوری که داشت دستهی اسکناسهاش رو میشمرد، گفت: «خانوم جون، دور از جونتون باشه، صد سال دویست سال دیگه که افتادی مُردی، همون یه مشت خاک و بهشتزهرا و سنگ قبر هم خیلی گرون در میآد برات.»
من؟ دُمم رو گذاشتم روی کولم و زدم به چاک. دلم نمیخواست تو چشمهای خانومه نگاه کنم حتی. تا برسم خونه، به بچههه فکر میکردم که داشت همهی این حرفها رو میشنید. دست تو دست مامانش، با ذوق و شوق، اومده بود ماهیِ عید ببینه، اما مغازهداره یادش انداخته بود سنگ قبر هم خیلی گرونه. زیر پوست شهر؟ داغه. تب داره. تو شهر؟ جَنگه
بنظر میاد با از کار افتادن ویپیان ها قصد دارند به اجبار اینترنت را ملی کنند و دگرباره قفسی ملون بسازند. جالب اینجاست که oovoo هم این روزها از کار افتاده و وصل نمیشه
http://vista.ir/newsletters/7452734
از آنجا که تا کنون سابقه از کار انداختن جیمیل، یاهو، اسکایپ و تمامی سایتهای دیگه را داشتیم و این اصلا منصفانه نیست پول تمام بدهیم در حالی که خدمات ناقص دریافت کنیم خواهشمندم در صورت ادامه این وضعیت با تخریم اینترنت اعتراض خود را اعلام نمایید.
از آنجا که تحریم پسته جواب داد لازمه دوباره اعلام کنیم در مملکتی که هزینه خدمات اینترنتی بسیار گران است اجازه ندارند در حالیکه که مزد تمام میگیرند منت تمام بگذارند…….
http://vista.ir/newsletters/7450000
http://vista.ir/newsletters/7456426
یا مزد تمام، یا منت تمام…. جالبه که پول را کامل میگیرند اما خدمات !!!!!!!!!
اگر میخواهند اینترنت را ملی (قفس) کنند باید رایگان باشد در غیر اینصورت چنین حقی ندارند چون با اینترنت ملی تنها میتوان پول قبض آب و برق و تلفن را پرداخت کرد و برای پرداخت پول این قبضها، پرداخت پولی اضافه به اسم اینترنت بسیار ناعادلانه است.
بدون وی پی انها دسترسی به سایتهای علمی نیز غیرممکن است زیرا بیشتر اطلاعات از پزشکی گرفته تا سایر علوم فیلتر شدهاند و این امر برای دانشجویان کاملا مشهود است. این چند ساله کار فیلتر از سایتهای غیراخلاقی و سیاسی و علمی گذشته و چنانچه در گوگل واژه “رنگین کمان” را سرچ کنید و در عکسهای صفحه اول از عکس زیبایی با آدرس زیر خوشتان بیاید و بخواهید آن را برای کودک دبستانیتان بگیرید نیز با فیلتر مواجه میشوید
https://www.google.com/search?q=%D8%B1%D9%86%DA%AF%D9%8A%D9%86+%D9%83%D9%85%D8%A7%D9%86&hl=en&client=firefox-a&hs=krs&rls=org.mozilla:en-USfficial&source=lnms&tbm=isch&sa=X&ei=i8U6UfaMDYbbPLragfgG&ved=0CAoQ_AUoAQ&biw=1173&bih=575
در مملکتی که حق ندارم عکس رنگینکمان را برای فرزندم داشته باشم، اینترنت به چه کارم میآید!!!!!!!!!!!
عکس رنگین کمان، غیراخلاقیه؟ سیاسیه؟ …….. نکنه رنگینکمان هم باعث فساد ملت ایران میشه که فیلترش کردند؟!!!……..
با چنین شرایطی حاضر نیستم یک ریال بابت اینترنت پرداخت کنم…..
لطفا با اشتراک فوری این مطلب از ادامه فاجعه جلوگیری کنید.
وقتی اولینبار نوشته پست پایین رو نوشتم و تو فیس بوک گذاشتم.با موجی از مخالفت روبرو شدم .مخالفتهایی از قبیل اینکه یه برنامه سرگرمی و به قولی fun نتیجه رای گیریش چه ربطی به مسئله انتخابات داره که اینقدر مسئله جدی ه.
اون زمان حرفی نزدم و تصمیم گرفتم تو یه نوشته وبلاگی منظورم از حرفی که زدم و مقایسه این رای گیری با انتخابات و طنز نهفته در کلامم و استفاده از کلمه “شیخ” و چرایی اش رو توضیح بدم…تا هم منظور من مشخص شه و هم شفاف سازی!!! کرده باشم.
تا امروز که این مقاله رو خوندم و دیدم حرف دل منه و به نظرم تحلیلی درست.
پس دیگه بهتره زحمت تایپ کردن بیشتر به خودم ندم… و خوشحالم که بسیاری دیگر هم نظرشون به این نکته که توجه من و به خودش جلب کرد،معطوف شده و در مقایسه اون نوشتن.
“بسیاری از ایرانیان این روزها با آکادمی گوگوش آشنا هستند و مراحل پایانی انتخاب خواننده برگزیده آن را دنبال می کنند. این برنامه اقشار مختلف مردم را درگیر یک مسابقه سرگرم کننده و هیجان انگیز کرده است. در هفته های اخیر و در مراحل پایانی این مسابقه، مردم هر هفته در یک انتخابات شرکت می کنند و به کاندیداها (خواننده های) مطلوب خود رای می دهند. فردی که در انتخابات هر هفته کمترین رای را بدست می آورد از مسابقه حذف می شود. از آنجا که مردم با یک تماس تلفنی کوتاه و یا ارسال پیام کوتاه (اس ام اس) ـ ظاهرا با هزینه ای اندک ـ می توانند در برنامه شرکت کنند، امکان مشارکت و رای دادن مردم از نقاط مختلف کشور در این مسابقه وجود دارد. طبق آنچه مجری برنامه اعلام کرده، بیش از یک میلیون رای در جدیدترین دور مسابقه ارسال شده است.
عصرایران ؛ جعفر محمدی – این یک باور دیرینه در میان ما ایرانیان است که اگر در ایام نوروز ، در پذیرایی از مهمانان ، آجیل وجود نداشته باشد ، برایمان «بد» است!
البته برای مردم مهمان نوازی مانند ایرانیان ، این «مسأله» عادی است. به همین دلیل است که اگر قیمت آجیل ، سر به فلک هم بگذارد ، ما ایرانی ها ، حتی به بهای زدن از شکم زن و فرزند هم که شده ، باید آن را تهیه کنیم تا آبروداری نماییم! حتی اگر در خانه هایمان ، فرزندان خود را از دست زدن به ظرف آجیل -مخصوصاً پسته هایش- منع کنیم و چشم غره رفتن مادر به کودکان که “ذلیل مرده! باز مهمون دیدی؟ دست به اون آجیل ها نزن” امری عادی باشد!
آجیل، نه کسی را سیر می کند و نه کسی از نخوردنش دچار سوءهاضمه می شود. آنچه حضور آجیل را در سبد خرید عید الزامی کرده است ، نگرانی از قضاوت قوم و خویش و دوست و آشناست که نکند بیایند و برود و بگویند که خانه فلانی آجیل نداشت یا اگر هم نگویند ، پیش خود فکر کنند که ما ، فقیر و ندار هستیم.
اگر این تصور که نداشتن آجیل در سفره عید ، نشانه فقر است ، از بین برود ، آن الزام نه چندان مهم تاریخی(!) مبنی بر داشتن آجیل در عید نیز می تواند منتفی شود.
ما می توانیم ، امسال که قیمت آجیل بی قواره بالا رفته ، آجیل نخریم و به مهمانان مان بگوییم که “نه از سر نداری و فقر ، که به خاطر اعتراض به گرانی بی قاعده آجیل آن را نخریدیم.ما ، بخشی از جامعه هستیم و قرار نیست هر طور که خواستند با ما رفتار کنند و قرار نیست اجناس را به هر قیمتی که تحمیل کردند بخریم.”
می توانیم برای گرم شدن محفل عیدمان ، تعریف کنیم که یک بار در آلمان ، شیر را بیش از حد متعارف گران کردند و مردم نیز ، بی آن که مانند برخی جوامع بدوی ، شلوغ و شورش کنند ، تنها کاری که کردند این بود که شیشه های شیر را که توزیع کنندگان پشت در خانه هایشان می گذارند را برنداشتند… و چند روز بعد ، قیمت ها به حالت سابق برگشت.
و در ادامه می توانیم این “رفتار متمدنانه” را با “رفتار خشونت آمیز” سودانی ها مقایسه کنیم که در اعتراض به گرانی بنزین ، پمپ بنزین ها را آتش زدند و باز آن را با “رفتار نامعقول” خودمان مقایسه کنیم که وقتی چیزی گران می شود ، خریدمان را چند برابر می کنیم تا به گران کنندگان جایزه هم بدهیم! و این در حالی است که در قریب به اتفاق موارد ، کاستن یا قطع تنبیهی و موقتی خرید خیلی از اقلام ، ضرری به زندگی مان نمی زند ، همان طور که هیچ کدام از آلمانی ها ، با چند روز شیر نخوردن ، نمردند.
در همین عربستان هم سال گذشته ، مدتی مرغ گران شد و مردم با شعار “نمی خریم تا مرغ هایشان بگندد” مدتی مرغ نخریدند تا ارزان شد ولی در ایران ، مردم دنبال کامیون مرغ دویدند و تا جایی که می توانستند خریدند ؛ مقایسه تلخی است اما این دو اتفاق تقریباً در یک مقطع زمانی رخ دادند و عربستانی ها آن کردند و ما ایرانی ها این!
علت نداشتن آجیل در ایام عید امسال ، می تواند “فقر” نباشد ، بلکه “احساس مسؤولیت در قبال جامعه” باشد. در این صورت ، مهمانان ، نه تنها سوء ظن نخواهند داشت ، بلکه تحسین مان هم می کنند زیرا آنقدر درک و شعور دارند که بفهمند این مسؤولیت اجتماعی ،بسیار ارزشمندتر از شکستن چند تخمه و خوردن چند پسته است.
اگر چیزی خارج از قاعده گران شود، در جوامع متمدن ، مردم “خردمندانه” آن را تحریم می کنند ؛ در جوامع عصبی ، “وحشیانه” شورش و خرابکاری می کنند و در جوامع احساساتی ، “حریصانه” می خرند… وقت آن است که ما نیز خردمندانه عمل کنیم……..