معجزات آب درمانی

فکر مي کنم معجزات آب درماني داره شروع ميشه.
ديشب همونطوريکه طاق باز روي تخت درازکشيده بودم تونستم پاهام رو از زير لحاف بکشم بيرون( در حالت عادي همون وزن لحاف يه مقاومت گنده است براي اينکه نتونم جم بخورم) و بدون دخالت و کمک گرفتن از دستهام زانوم رو خم کنم تو سينه. اول راست بعد چپ.
براي اينکه ببينم اتفاقي نبوده و قادر بودم که اينکار رو انجام بدم، چندبار ديگه هم تکرارش کردم و تونستم.
صبح موقع بالا اومدن از پله ها، يکي از پله ها رو تونستم با کمک هردو پا بيام يعني زانو راستم رو خم کردم گذاشتم رو پله و بعد پشت بندش زانوي ديگه رو بردم بالا بدون اينکه بخوام بکشمش دنبال خودم.
اينروزا همش با خودم تکرار مي کنم به عضلات چهار سر زانوت فکر کن بهشون فرمان بده. مينو جون ميگه تو سالهاست درست راه رفتن رو فراموش کردي از همه نقاط کمک ميگيري که راه بري مثل کمر، گردن يا لگن الا اون عضلاتي که بايد کار رو انجام بدن. ما بايد بهش يادآوري کنيم و يادت بياريم.
مينو جون به با.سن ميگه آق دايي! مرتب تکرار ميکنه آق دايي رو بده تو وايستا. وقتي مي خوام چند ثانيه ايي وايستم همش به خودم نهيب ميزنم “آق دايي، تو” و تعادلم حفظ ميشه.
از جلساتم خيلي راضيم چون مربيم بي نهايت کار درسته و مي دونه بايد چيکار کنه و شيوه کارش هم تک نفره است يعني تو يک ساعت رو کامل مربي رو براي خودت داري و چندنفر ديگه واي نياستادن با هم حرکات گروهي انجام بدن.تا کمي احساس مي کنه خسته شدم کار رو متوقف مي کنه و مثل صندلي خم ميشه ميگه بشين خستگي در کن، اصلا نبايد خسته بشي.مواقع لزوم تو آب ماساژ درماني برام انجام ميده و ميگه عضلات کشاله رونت(تاندون يا رباط؟) عين طناب سفت شدن انگار که استخوون ه نه عضله و بايد اينها نرم شن.
دفعه آخري که رفتم به پيشنهاد خودم از پله هاي استخر بالا و پايين رفتم نه روي ويلچر.
اين جايي که من ميرم چون استخر وابسته به يک توانبخشي ه، کاملا مناسب سازي شده براي اينکاره. يعني تا دم در استخر که رمپ هست و مي توني با ويلچر بري بعدشم توي استخر هم رمپ کارگذاشته شده که در صورت نياز با ويلچر مخصوص وارد آب ميشي و چون مربي کاملا اختصاصي با تو کار ميکنه و با وسايل مناسب اينکار نياز به داشتن همراه رو به حداقل ميرسونه.
تغييرات مثبت رو همشو به حساب کورتن تراپي نميذارم هرچند که بي تاثير هم نيست. مي دونم کورتن انرژيم رو زياد ميکنه ولي عضلاتم رو جون نميده و حالا از اين توفيق اجباري و زمان پيش اومده بايد حداکثر استفاده رو ببرم که عضلاتم رو حال بيارم.
درضمن تذکر بدم که این استخر فقط مخصوص خانمهاست و سانس مردونه نداره.
در مورد هزینه هم یه توضیح بدم که چیزی از قلم نیوفته. قبلا هم گفتم یک ساعت آب درمانی با مربی و استخر در اختیار خودت 9 هزارتومن هزینه شه و کسانی که قادر نیستن بی همراه برند از همراهشون هزینه گرفته نمیشه و اون می تونه مایو بپوشه و حینکار بیمارش شینا شینا کنه یا راه بره تو آب بدون اینکه پول اضافه ایی پرداخت کنه … و فکر می کنم این خیلی خوش انصافانه باشه.



همین جوری

فکر کنم دارم سرما می خورم و گلوم ناراحته و این تو شرایطی که کورتن خوراکی مصرف می کنم و قدرت دفاعی بدنم ضعیف تر از هر موقع دیگه ست اصن خوب نیست… امیدوارم این سرماخوردگی بی موقع پنبه همه زحمتها و سختی هام رو نزنه.Shockh



وقتي تموم اون تنشها تموم شد ، رفتيم به طرف رستوران محبوب من.
از رو ويلچر بلند شدم و خودم رو کشيدم پشت ميز. بوها و هياهو مغزم رو پرکرده بود.بوهاي اشناي تيپ کارگر. سيگار و پياز ِمخلوط شده با بوي عرق بدن و ته مونده چربي کباب. چشمام رو بستم و بو کشيدم و خودم رو سپردم به نجواي پرشور ولي خسته اين قشر از مردم.
اميد گفت چي مي خوري برات بگيرم؟- فعلا فقط يه ليوان آب که قرصهام رو بخورم.
وقتي چشمام رو بازکردم برگشته بود کنارم. دستم رو گذاشتم رو دستش و گفتم ببخشيد اگه امروز تند شدم بهت خيلي اعصابم تحت فشار بود.
گفت مي دوني که منم از سر مغازه بابام نميام که وقتم دست خودم باشه، ده تا کار رو کنسل مي کنم و به چند نفر رو مي ندازم تا تو رو به کارت برسونم، برام مهمي …
– ميدونم عزيزم و مي فهمم محبتت رو. ممنون که مثل هميشه صبوري کردي وبهم اعتماد. پشتم وايستادي به اين حس تو نياز داشتم تا قرص سرجام وايستم….ممنون و دستش رو بوسيدم.:love

پ.ن: اینو فقط برای تو بی تجربه خام نوعی نوشتم که کورکورانه رفتار من رو تقلید نکنی و صورت توهینش رو مورد توجه قرار ندی. من اگه به قولی خَرم رو دراز می بندم از اون طرف هم بلدم وقت تحقیر کیه و چه وقت وقت تحریکه! بیگدار به آب نمی زنم که از عسل بودنم کم نشه …اگه الگو برمیداری درست یاد بگیر.



نزديک به يکماهه که از طريق بازاريابي تلفني قراردادي امضا کردم براي اينترنت وايرلس.
منم خوب و خوشحال و راضي که شايد يک کم مشکلاتم کمتر بشه. هرچند وقتي اوکي رو دادم، شک افتاد تو جونم و زنگ زدم شرکت و گفتم با عرض معذرت که اينقدر رک حرف ميزنم ولي من از کجا بايد بدونم شما يه شرکت صوري نيستيد و با اين تمهيد نمي خوايد پول مردم رو بلوکه کنيد و بعدم علي يارت رفتيد که رفتيد! گفت خانم يعني ما با پول شما مي خوايم شرکت رو جمع کنيم؟ گفتم نه من،20 تا ديگه هم مثل من، ثبت شرکت که کاري نداره، فعلا دست نگه داريد تا خبرتون کنم. از چندتا از دوستان معتبر در جهت صحت و سقم شرکت تحقيق کردم و وقتي ديدم همچين جايي هست، قرارداد امضا کردم.
تو متن قرارداد نوشته شده بود ظرف 10 تا 15 روز بعد عقد قرارداد سرويس راه اندازي ميشه.
15 روز گذشته بود و هيچ خبري از وصل يا حتي تحويل تجهيزات مثل مودم نبود، حال اونروزهاي منم خراب و اصن حوصله جنگ اعصاب نداشتم ولي کاري بود که کرده بودم و بايد به نتيجه مي رسوندمش. روز اولي که با اميد مشورت کردم بنا به حس ملاحظه کاري بالاش گفت من جاي تو باشم اينکار رو نمي کنم و من درست عين يه بچه حرف گوش کن کاري رو کردم که خودم صلاح مي دونستم!!
15 به 16 گوشي رو برداشتم و تماس پشت تماس که خوب چي شد؟ هي گفتن خانم تو منطقه شما از فروردين ماه ما مشکل فني داريم… اجازه ندادم ادامه بده گفتم مشکل فني شما هيچ ارتباطي به من پيدا نمي کنه شما که مشکل داشتيد چرا ارديبهشت با وجود مشکل با من قرارداد بستيد؟ گيريم اصن مشکل، شما نبايد تلفن رو برداريد و منِ مشتري منتظر رو از اين خبر آگاه کنيد؟ موقع پول گرفتن سه سوته پيکتون دم در حاضره حالا هي من و پاس ميديد اين طرف اون طرف؟
روز از 20 که گذشت تماس گرفتم گفتم خانم عزيز من مي خوام قرارداد رو فسخ کنم! بابا نمي خوام کي و بايد ببينم؟هي گفتن شرمنده همين امروز ميان وصل مي کنن… شما اگه چيزي ديديد من ديدم؟
تا شد همين ديروز که کارد مي زدي خونم در نمي اومد و شخصيتي از خودم ديدم که تا بحال توفيق ملاقات باهاشون رو نداشتم!!!
طبق معمول پشت گوش اندازي و پاس دادن از اين همکار به اون همکار و عدم پاسخگويي… که مطمئنم يه آدم کاردرست اگه اونجا بود هيچ وقت به اون نقطه انفجار نزديک نمي شدم. نعره هايي پشت تلفن زدم که خودم چهار شاخ مونده بودم اين صداي غضبناک از کجاي اين فسقلي داره در مياد؟ بعدم درکمال خونسردي گفتم آقاي محترم حال من و که مي بيني؟ من دارم ميام اونجا! و شرکت رو روسرتون خراب مي کنم تا ياد بگيريد با مشتريتون چطور بايد رفتار کنيد.
تا موقع اومدن اميد همش با خودم تکرار ميکردم تو قراره امروز خوش بگذروني، خودت رو عصباني نکن. همه چيز درست ميشه.
وقتي نشستم تو ماشين اميد گفت کجا بريم؟ گفتم اول شرکت*** گفت نيومدن وصل کنن؟ من که بهت گفتم اعتماد نکن؟ يه مَرد تو اين خونه نيست که تو خودت و نندازي جلو و نري دنبال اينکارا؟ نفس عميقي کشيدم و گفتم خواهش مي کنم واسه اينکه احترامت حفظ شه فقط دهنت رو ببند! خودم از پس کارم برميام و احتياج به هيچ مردي هم ندارم، حالا مثلا تو مرد خوب که چي؟ گفت تو ميدوني که من روحيه تهاجمي و دعوا ندارم. گفتم ولي برعکس تو من دارم پس وايستا يه گوشه نگاه کن.
با بدبختي شرکت رو که يه آدرس گنگ داشت پيدا کرديم اميد در سکوت و عصبي ويلچر من رو هل ميداد و من از شدت لرزش و عصبانيت نمي تونستم پاهام رو روي رکاب نگه دارم.
رفتيم تو … نمي گم ديگه چي شد که باعث شرمندگي خودشونه ولي نتيجه اينکه از رييس شرکت تا دونه دونه کارمندهايي که با من بد حرف زده بودند اومدن و معذرت خواهي کردن و رييس شماره مستقيمش رو داد که در صورت انصرافم از فسخ شخصا براي دادن سرويس اقدام کنن.
اميد يه گوشه وايستاده بود و نگاه مي کرد که بعدا گفتم گارد گرفته بودي در بري؟گفتم يادگرفتي؟ منم چشمم رو نبستم دهنم رو باز کنم ولي هرچي لازم بود بهشون گفتم بعضي ها رو بايد وظيفه شون رو بهشون تذکر بدي بخصوص وقتي با ارباب رجوع سرکار دارن.
در کمال خونسردي به رييس شرکت گفتم آقا من ويولت هستم اينم آدرس وبلاگم مي تونيد تحقيق کنيد من از شما نه شکايت مي کنم و نه چيز ديگه فقط يه ضد تبليغ براتون مي نويسم. شما کارتون با کاربر اينترنته و به حمايت و اعتماد اونها احتياج داريد اهرمي که من در اختيار دارم. همينکار براي نابود کردنتون کافيه. خداحافظ.:smug
هم قرارداد رو فسخ کردم و هم پولم زنده شد ….
پ.ن: چون خود سران کار خيلي عزت و احترام گذاشتن فعلا از نابودکردنشون منصرف شدم و نام نيارم چه شرکتي بود.



امروز رفتم بیرون و کاری کردم کارستون تا یکبار دیگه بهم ثابت شه که درسته گرفتن حق تو این مملکت کاری طاقت فرساست ولی میشه زن بود و بی تحرک و پا ولی پشت هیچ مردی خودت رو قایم نکنی حقت رو بگیری:smug
بعدا تعریف می کنم چی شد.
____________________
روز جمعه بعداز ظهر به بند جيم متوسل شدم و جيم فنگ زدم به طرف خونه آلوچه خانم، ديگه داشتم خفه ميشدم از اين همه پاستوريزگي در رفتار و بچه مثبت بودن.
اگه آنژيو تو دستم خودنمايي نمي کرد هيچکي متوجه نمبشد از کجا جيم زدم. با توجه و ظرافت رنگ لباسم رو با رنگ انژيوم ست کردم و بعد مدتها ارايش کردم که بشم همون آدم قبل انگار اين من نيستم که اين همه اتفاقات بد تو مدت کوتاه از سرم گذرونده شده.
شب خيلي خوبي بود بي هيچ معذوريت و معذب بودني.راحت صندلي رو گذاشتم جلوي پام و پاهام رو هوارشون کردم که زانوهام خم نمونه و بعدش خواستم يه بالش بهم بدن که بذارم پشتم تا کمرم راحتتر باشه.
موقع دستشويي رفتن از آورا خواستم همراهيم کنه که از دستهاش کمک بگيرم و حتي اگه لازمه شلوارم رو بکشه بالا!. وقتي مشکلي داري، معذب بودن و خجالت کشيدن فقط سبب ميشه نتوني از لحظه ات لذت ببري و گير کني تو شرايط ناخوشايندي که توش هستي.
تنها رفته بودم، وقتي آلوچه عزيز پيشنهاد داد يه شام سبک ميذارم دور هم باشيم با بي خيالي و راحتي پذيرفتم . انگار نه انگار که فردا 6 صبح بايد در صحنه جرم حاضر باشم. شب رضاي عزيزم گفت من آژانس مي گيرم مي رسونمت خونه و از پله ها مي برمت بالا تحويلت ميدم بعد برميگردم خونه… شب خوبي بود خيلي خوب و فضا مملو از عشق و محبت خالص بي هيچ توقعي.
ممنون بچه ها.:love



فردا می خوام خودم رو مجبور کنم، صبح زودتر پاشم یه دوش بگیرم. موهام رو جینگول مستون کنم و رژی به لب و سایه ایی به چشم بکشم و بشم دلبر. بعد خواهش کنم آقامون بیاد بریم ناهار بیرون و بعدش پی خرید. یک کم کیفم رو خجالت بدم و واسه دل خودم و قرتی گری خرید کنم. حیف این آقامون خیلی پاستوریزه است وگرنه الواتی حال میداد کِر کِر خندیدنهای الکی. کار خلافی. تکون دادن دوغ گازدار و سر ریز کردنش و یا قلیون کشی و چای نبات کنارش رو هورت کشیدن… دیگه چیکار میشه کرد که خلاف باشه البته در معیت آقای اصلاحاتمون که پرتم نکنه پایین؟
.
.
.
همه اینا بستگی به حال کورتن زده من داره که چشم آب نمی خوره و در حد هوس می مونه.
پ.ن: با ابراز تاسف مجله” مردم و جامعه” توقیف شده و نوشته های منم رفت قاطی باقالیها . پس تا اطلاع ثانوی هرچی خزعبلات دل تنگم می خواد می نویسم چون خواننده از همه جا بی خبر از اون طرفها ندارم.:teeth



اين چند روز که حالم بد بود و مامان نگران حالم مجبورم کرد بالا پيش خودش رو تحت بخوام تا تحت کنترلش باشم. شب دوم کلافه گفتم : مامان لطفا يه پتو مجزا بهم بديد از عادت تقسيم کردن امکانات با ديگري رفتم دلم نمي خواد تو کشيدن پتو ملاحظه ديگري رو بکنم. عيسي با پتوي خود موسي هم زير پتو خودش!.
خدا رو شکر کردم هيچ مرد عاقل و محترمي!! جاضر نيست زندگيش رو با زني روي ويلچر تقسيم کنه اينطوري مطمئنم تا آخر عمر پتوم مال خودمه.:smug