![](http://vili.special.ir/parsaimages/post_title_right.jpg)
امروز حال روحيم خوب نبود.
از صبح که بلند شدم بادرد تحمل ناک! کشاله هاي روونم پاشدم. درست مثل آدمهاي در آستانه بلوغ!!! که مي خوان قد بکشن.
به مامان گفتم بهم گير نده و دفتر و دستک و جاروبرقي رو از اتاقم ببر بيرون که مستعد پاچه گيريم. دم پَرم نيا.
بعد سر زدن به فيس بوک يه غوري تو وبلاگها زدم… همش نک و ناله و چس ناله…اي گندتون بزنن که بلد نيستين يه پست مفرح بذارين یا غیر جفنگ…مفرح هم بخوره تو سر بعضيا اين همه ناله رو از کجاتون در مياريد؟يک روز که آدم حالش بد باشه خوندن نوشته ها نه تنها کمکي نمي کنه و انرژي تزريق نمي کنه،بسي هم حال ميگيره.خجالت بکشين چهارستون بدنتون سالمه و اين همه غر؟
رفتم تو وبلاگ رها،هم ام اس اي خودم!!! باز يه گلي به جمال اون که لااقل ديدش تاريک و سياه نيست.
از پز نوشته بود که چقدر پزپزي ه و حتي با ام اس اش هم پز ميده.
ياد خودم افتادم. ياد 4 يا 5 سالگيم که مامانم برام يه گاز اسباب بازي خريده بود و من باهاش چه فخري مي فروختم به دختر خاله هام… اولين بار اونجا شنيدم که دخترخاله ام به مامانم گفت: خاله جون،ويلي چه پزي ميده به ما!!!
رها جون ،من و امثال تو حق داريم به اين آدمهاي به ظاهر سالم پز بديم حتي با بيماريمون. همين امروز باز بهم ثابت شد که ما معناي زندگي کردن و لذت بردن از تک تک دقايقمون رو خوب بلديم حتي با وجود بيماري.لااقل بلديم دو خط آدم حسابي بنويسيم،نه؟
پس پز بده. نوش جونت.
ساعت يکربع به هفت بهم زنگ ميزنه.سرما خوردم و کسلم. تو حالت خواب و بيداري سير مي کنم.
– اس ام اسم رو گرفتي؟
– فهميدم که دارمش ولي چک نکردم.
– پاشو شام بيا خونه مون.
– نه.ممنون از محبتت.
– چرا؟
– سرماخوردم.بايد مي رفتم حموم که نرفتم.خيلي کثافتم.تازه اسپينو چه گناهي کرده که چهارطبقه من و کول کنه بياره بالا!در ضمن هنوز رژيم نگرفتم!سنگينم… يه موقع ديگه که مثلا مهموني بود ميام.
– نه-مثانه بيقرار هم مياد،مي خواد ببينتت. از نظر اسپينو هم هيچ مشکلي نيست،ميارتت بالا.دوردونه نيست کمکت کنه؟از نظر ما که مهم نيست کثيفي اگه خودت معذبي به مامان بگو فقط سرت رو بشوره.
– با يه سر شستن کارم راه نمي افته…بو گند ميدم!!! اسپينو خفه ميشه!! بايد دوش بگيرم،تميز شم،آرايشم بکنم لااقل اسپينو بنده خدا انگيزه داشته باشه واسه بالا آوردنم!!!!…حالا بذار ببينم چيکار مي کنم.
.
.
.
بلند ميشم و کشون کشون ميرم حموم.از دوتا دست نمي تونم استفاده کنم و يه دستي خودم رو ميشورم.ميام بيرون و ميذارم موهام جينگول مستون خشک شه.خط چشم رو مي کشم و يه سايه دودي ملايم ميزنم پشت پلکم.يه يقه اسکي گوجه ايي پوشيدم يا يه تاپ مشکي گشاد روش و شلوار و چکمه بلند مشکي.گردبند مشکيم رو هم روي يقه اسکي قرمزم ميبندم و يه رژلب گوجه ايي ميزنم…
وقتي ساعت يکربع به هشت تمام کارهام رو انجام دادم و منتظرم بيان دنبالم…يه آفرين گنده به خودم ميگم که با وجود تمام محدوديتهاي بدني و فيزيکيم،کسي رو معطل خودم نمي کنم و به طرفه العيني حاضرم.
فکر کنم روز سومي بود که رسيده بودم خارجه!!! که يه پيام خصوصي گرفتم(بعدا فهميدم از طرف مادر کيا بوده) که حدود 40 روزه کيا پسر مجازيم که سرطان خون داشت و آلمان مشغول مداوابود،در گذشته.
نمي توني تصور کني که چه حالي شدم.قرار بود همو تو آلمان ببينيم.لپ تاپ رو پام بود و همينطور اشک مي ريختم …
ديروز ايميلي از پدر کيا داشتم که گفته بود سالگرد درگذشت کياست.ازتون مي خوام براي شادي روحش دعا کنيد و انرژي بفرستيد.ممنون
امشب مهمونی دعوتم.پس با توجه به شرایط جسمیم از صبح بای شروع کنم به انجام کارهام اعم از حموم رفتن و…وقتی بمونه میام و می نویسم.فعلا برای خالی نبودن عریضه!این مطلب رو مطالعه کنید.کسی چیزی در مورد خانه خورشید شنیده؟
«خانه خورشيد» تنها اميد دهها زنيست كه بارها خودكشي ناموفق داشتهاند، شبها در پاركهاي سطح شهر سر ميكنند، در معرض انواع و اقسامي از وحشتناكترين آزارهاي جنسي قرار دارند، زناني كه بارها زندان رفتهاند و خانه اول و آخر خود را «خانه خورشيد» ميدانند…! اكثر زنان اين مركز، شناسنامه ندارند؛ ازدواج مادران معتاد در جايي ثبت نشده؛ و شوهرانشان آنها را با چند كودك قدونيم رها كردهاند!
مادران و كودكان به جا مانده از روابط صيغهاي و موقت، بدون داشتن شناسنامه دست ياري دراز كردهاند..! «خانه خورشيد» مركزگذري ترك اعتياد زنان، جايي كه صد زن معتاد را با متادون سرپا نگه ميدارد، چارچوب اين خانه به روي زنان معتاد باز است… اما اين خانه قانون و مقررات دارد… مقرراتي كه با چاشني محبت همراه است…
لباس گرمي كه از نان شب هم واجبتر است
«متادون» شربتي كه 100 زن معتاد مثل يك داروي روزانه به آن نياز دارند و اصليترين بهانهي ورودشان به خانه خورشيد، نوشيدن اين شربت است.
خوردن شربت متادون قانون دارد… جرئه جرئهي آن بايد با نظارت پزشك مصرف شود. آخرممكن است زني با خودداري از مصرف شربت، آنرا بفروشد و مواد تهيه كند و يا به جاي خوردن آن، باز به سمت مواد مخدر برود…!
سوزن و سرنگ، نواربهداشتي، ک..دوم، لباس زير، يك ليوان چاي داغ و يك وعده غذاي گرم هم به زنان ميدهند… لباس گرم براي زنان از نان شب هم واجبتر است…!
تشويق و ترغيب زنان براي استفاده از قرصهاي ضد بارداري يكي از ضرورياتيست كه مسئولان خانهي خورشيد به آن تاكيد ميكنند…! بسياري از زنان تمايل دارند كه از طريق عمل جراحي و بستن لولههاي رحمي ، ديگر بچهدار نشوند اما يكي از اصول اين جراحي، موافقت كتبي و امضاي همسرانشان است، درحاليكه همسران،اين زنان را با چند كودك قدونيم قد رها كرده و مفقود شدهاند…! با اين كه تلاش زن بينتيجه ميماند، اما نميتواند به روابط صيغهاي و موقت تن ندهد…!
مادران معتاد در نقش ساقي مواد مخدر
مادر است يا حداقل پسرش او را «مامان» صدا ميزند… اغلب وقتي با اين كلمه مواجه ميشود، دلش ميخواهد سيلي محكمي نثار پسرش كند تا ديگر مادر بودنش را به رخش نكشد! «مرضيه» مادر 38 ساله ته جيبهاي مانتوي كثيف و سوختهاش حتي پولي براي خريد يك جوراب بچهگانه ندارد… انگشتان پاي پسرش يكجا از دمپاييهايش بيرون زده و از سرماي اولين باران پاييزي سياه وكبود شده…!
مرضيه ميگويد:“ پولي بابت خريد شيشه و مواد مخدر نميدهم؛ 10 بسته شيشه ميفروشم و صاحب كارم يك بسته مواد مخدر بابت دستمزدم ميدهد… اكثر دوستانم همين طور مواد ميفروشند؛ در واقع ما را به اسم «ساقي مواد مخدر» ميشناسند!”
مرضيه سيگارش را روشن ميكند و بعد از اينكه آب بينياش را با صداي بلند تمام و كمال بالا ميكشد به مدير مركز «خانه خورشيد» آهسته ميگويد: پاهام زخم شدن، لباس زير داريد…؟!
امشب مهمونی دعوتم.پس با توجه به شرایط جسمیم از صبح بای شروع کنم به انجام کارهام اعم از حموم رفتن و…وقتی بمونه میام و می نویسم.فعلا برای خالی نبودن عریضه!این مطلب رو مطالعه کنید.کسی چیزی در مورد خانه خورشید شنیده؟
«خانه خورشيد» تنها اميد دهها زنيست كه بارها خودكشي ناموفق داشتهاند، شبها در پاركهاي سطح شهر سر ميكنند، در معرض انواع و اقسامي از وحشتناكترين آزارهاي جنسي قرار دارند، زناني كه بارها زندان رفتهاند و خانه اول و آخر خود را «خانه خورشيد» ميدانند…! اكثر زنان اين مركز، شناسنامه ندارند؛ ازدواج مادران معتاد در جايي ثبت نشده؛ و شوهرانشان آنها را با چند كودك قدونيم رها كردهاند!
مادران و كودكان به جا مانده از روابط صيغهاي و موقت، بدون داشتن شناسنامه دست ياري دراز كردهاند..! «خانه خورشيد» مركزگذري ترك اعتياد زنان، جايي كه صد زن معتاد را با متادون سرپا نگه ميدارد، چارچوب اين خانه به روي زنان معتاد باز است… اما اين خانه قانون و مقررات دارد… مقرراتي كه با چاشني محبت همراه است…
لباس گرمي كه از نان شب هم واجبتر است
«متادون» شربتي كه 100 زن معتاد مثل يك داروي روزانه به آن نياز دارند و اصليترين بهانهي ورودشان به خانه خورشيد، نوشيدن اين شربت است.
خوردن شربت متادون قانون دارد… جرئه جرئهي آن بايد با نظارت پزشك مصرف شود. آخرممكن است زني با خودداري از مصرف شربت، آنرا بفروشد و مواد تهيه كند و يا به جاي خوردن آن، باز به سمت مواد مخدر برود…!
سوزن و سرنگ، نواربهداشتي، ک..دوم، لباس زير، يك ليوان چاي داغ و يك وعده غذاي گرم هم به زنان ميدهند… لباس گرم براي زنان از نان شب هم واجبتر است…!
تشويق و ترغيب زنان براي استفاده از قرصهاي ضد بارداري يكي از ضرورياتيست كه مسئولان خانهي خورشيد به آن تاكيد ميكنند…! بسياري از زنان تمايل دارند كه از طريق عمل جراحي و بستن لولههاي رحمي ، ديگر بچهدار نشوند اما يكي از اصول اين جراحي، موافقت كتبي و امضاي همسرانشان است، درحاليكه همسران،اين زنان را با چند كودك قدونيم قد رها كرده و مفقود شدهاند…! با اين كه تلاش زن بينتيجه ميماند، اما نميتواند به روابط صيغهاي و موقت تن ندهد…!
مادران معتاد در نقش ساقي مواد مخدر
مادر است يا حداقل پسرش او را «مامان» صدا ميزند… اغلب وقتي با اين كلمه مواجه ميشود، دلش ميخواهد سيلي محكمي نثار پسرش كند تا ديگر مادر بودنش را به رخش نكشد! «مرضيه» مادر 38 ساله ته جيبهاي مانتوي كثيف و سوختهاش حتي پولي براي خريد يك جوراب بچهگانه ندارد… انگشتان پاي پسرش يكجا از دمپاييهايش بيرون زده و از سرماي اولين باران پاييزي سياه وكبود شده…!
مرضيه ميگويد:“ پولي بابت خريد شيشه و مواد مخدر نميدهم؛ 10 بسته شيشه ميفروشم و صاحب كارم يك بسته مواد مخدر بابت دستمزدم ميدهد… اكثر دوستانم همين طور مواد ميفروشند؛ در واقع ما را به اسم «ساقي مواد مخدر» ميشناسند!”
مرضيه سيگارش را روشن ميكند و بعد از اينكه آب بينياش را با صداي بلند تمام و كمال بالا ميكشد به مدير مركز «خانه خورشيد» آهسته ميگويد: پاهام زخم شدن، لباس زير داريد…؟!
تو فیس بوک بحث بر سر معنای “هوست رو کردم” که از دهان یه مرد خطاب به یه زن خارج بشه بوجود اومده.از نظر من برخورنده و به نوعی توهین ه.
یه مرد نوشت:
“تو بعضی از این فیلمای خارجی
مرده برا اینکه بگه زنه خیلی خوشگه یا خیلی ……… این جمله رو بش میگه
طفلی برگردان فارسی کرده
حواسش نبوده فرهنگ این ور با اون ور فرق میکنه
همونو گفته”
مردی دیگر گفت:
“ويولت جان اين خيلي پيچيدست!!! ما بخت برگشته ها يه وقت يه حرفي رو كه به خاطرش سي تا ماچ جايزه گرفتيم به يكي ديگه مي زنيم! اون وقت طرف پاشو تا زانو مي كنه تو حلقمون!!! ”
خانومی نوشت:
“نمیدونم چرا باید توهین باشه این جمله !! ولی من دفعه اوله که این جمله رو میشنوم، به نظرم خیلی قشنگه، البته وقتی قشنگه که بین عاشق و معشوقی رد و بدل بشه
به هر حال من دوست داشتمش ”
نوشتم:
-از نظر من،وقتی به یک زن می گی هوست رو کردم یعنی فقط هوس یه چیزی رو کردم و لاغیر…این یعنی توهین. یعنی فقط همون یه چیز مهمه؟(در حالتی که رابطه خصوصی وجود داره)
یه زن قبل اینکه دلش بخواد جسمش پرستش بشه و خواستنی باشه… دلش می خواد نبودش در تک… تک لحظه های مرد احساس بشه
نمی دونم.شاید این واژه خط اشتراک لغتنامه مردها و زنها باشه و از دید یک مرد نه تنها بد نباشه بلکه نشون دهنده فوران احساسش باشه.شاید…
نظر تو چیه؟