بلوتوث لعنتی

صبح به محض باز کردن چشمام اولين چيزي که تو مغزم پيچيد صحنه جيغ زدن و التماس کردن دخترک بيچاره بود…
حماقت کردم اون بلوتوث لعنتي رو ديدم، قبلا در موردش خونده بودم و وقتي موبايل رو دستم گرفتم فکر مي کردم آمادگي ذهنيش رو دارم، ولي …
يه بلوتوث ديگه هم بود ظاهرا از اعدام اون افراد و نکته جالبش اينکه يکيشون قبل اعدام فرياد ميزنه ” مردان خدا ايستاده مي ميرند!!!!!!!!”. اگه اون زمان اونجا حضور داشتم عصام رو تو سرش خورد مي کردم که ننگ به هيکل تو و ديگر هم مسلکانت که به نام دين و خدا اجازه مي ديد به خودتون که دختري رو علي رغم ميل باطنيش تصاحب کنيد.
چند وقت پيش مستندي از تلويزيون پخش شد بنام “فيلم سياه” با مادر پسري مصاحبه مي کرد که تو بلوتوث تج اوز به دختري حضور داشته و بعد شناسايي دستگير و محاکمه شده … نمي دونم اين پسر يکي از همين ها بود؟
يعني اينقدر قبح اين عمل از بين رفته که علاوه بر انجام کار و اعمال زور از عمل شنيع شون فيلم هم مي گيرن و مي فرستن براي اين واون؟



اين روزا

1- دلم اتاق خودم رو مي خواست. روي تخت دراز کشيدم، هوا ملس بود و يه جورايي مور مورم ميشد… خزيدم زير پتو، بوي نم بارون مستم مي کرد. دلم نمي خواست تلويزيون رو روشن کنم مبادا خدشه ايي به زيبايي لحظات وارد بشه… کتاب؟ نه دلم خوندن هم نمي خواست… هدفون رو گذاشتم تو گوشم و رفتم تو فولدر آهنگهاي محبوبم، چشمام رو بستم و غرق شدم در نغمه ها و لحظات زيبا ي بارون.
2- ديشب خوندن اين اس ام اس هم بيشتر سرکيفم آورد:
آدمک آخر دنياست بخند/ آدمک مرگ همين جاست بخند / دست خطي که تو را عاشق کرد / شوخي کاغذي ماست بخند /
آدمک خر نشوي گريه کني /کل دنيا سراب است بخند / آن خدايي که بزرگش خواندي / بخدا مثل تو تنهاست بخند …
ما رو باش رو ديوار کي يادگاري مي نوشتيم، بايد به آدمک درون اجازه داد که فقط بخنده … بخند.
3- نوشت :
,!One stone is enough to break a glass! One sentence is enough to break aheart
One second is enough to fall in love, and One friend is enough to live all life
و بعد گذشت لحظه ايي جواب گرفت:
One SMS is enough to start the WILL,One kiss is enough to forget all the pain.
4- زماني فکر مي کردم چرا وقتي خدا قدرت بوسه رو براي آدمها و بخصوص زن و شوهر ها گذاشته، دعوا و قتل و قضا اتفاق مي افته … وقتي خودم ازدواج کردم و در لحظه دعوا در حاليکه اشک تو چشمام حلقه زده بود و لب برچيده بودم و به پيش روم خيره … فهميدم که قدرت خشم و عصبانيت خيلي بيشتر از يک بوسه عاشقانه است.
5- بهم ميگيد تو نوشته هام مرد ستيزي موج ميزنه، خودم که چنين احساسي ندارم Grinontknow. از وقتي که خودم رو شناختم مخلص جنس مخالف هم بودم!!! و به تعبير خنده دار مرد ذليل :shades… حالا اگه تو اينو ميگي، حتما درسته ديگه، چه ميدونم … اين آهنگ تقديم به تمام مردان وبلاگ خون.
The Wild Boys!!


لينک دانلود



1- دلم اتاق خودم رو مي خواست. روي تخت دراز کشيدم، هوا ملس بود و يه جورايي مور مورم ميشد… خزيدم زير پتو، بوي نم بارون مستم مي کرد. دلم نمي خواست تلويزيون رو روشن کنم مبادا خدشه ايي به زيبايي لحظات وارد بشه… کتاب؟ نه دلم خوندن هم نمي خواست… هدفون رو گذاشتم تو گوشم و رفتم تو فولدر آهنگهاي محبوبم، چشمام رو بستم و غرق شدم در نغمه ها و لحظات زيبا ي بارون.
2- ديشب خوندن اين اس ام اس هم بيشتر سرکيفم آورد:
آدمک آخر دنياست بخند/ آدمک مرگ همين جاست بخند / دست خطي که تو را عاشق کرد / شوخي کاغذي ماست بخند /
آدمک خر نشوي گريه کني /کل دنيا سراب است بخند / آن خدايي که بزرگش خواندي / بخدا مثل تو تنهاست بخند …
ما رو باش رو ديوار کي يادگاري مي نوشتيم، بايد به آدمک درون اجازه داد که فقط بخنده … بخند.
3- نوشت :
,!One stone is enough to break a glass! One sentence is enough to break aheart
One second is enough to fall in love, and One friend is enough to live all life
و بعد گذشت لحظه ايي جواب گرفت:
One SMS is enough to start the WILL,One kiss is enough to forget all the pain.
4- زماني فکر مي کردم چرا وقتي خدا قدرت بوسه رو براي آدمها و بخصوص زن و شوهر ها گذاشته، دعوا و قتل و قضا اتفاق مي افته … وقتي خودم ازدواج کردم و در لحظه دعوا در حاليکه اشک تو چشمام حلقه زده بود و لب برچيده بودم و به پيش روم خيره … فهميدم که قدرت خشم و عصبانيت خيلي بيشتر از يک بوسه عاشقانه است.
5- بهم ميگيد تو نوشته هام مرد ستيزي موج ميزنه، خودم که چنين احساسي ندارم Grinontknow. از وقتي که خودم رو شناختم مخلص جنس مخالف هم بودم!!! و به تعبير خنده دار مرد ذليل :shades… حالا اگه تو اينو ميگي، حتما درسته ديگه، چه ميدونم … اين آهنگ تقديم به تمام مردان وبلاگ خون.
The Wild Boys!!

لينک دانلود



یکبار یک مشکل به شدت روحی برام پیش اومد … یه جورهایی هم تف سر بالا بود… با هیچکی نمی تونستم حرف بزنم … هیچ محرمی رو دور و برم احساس نمی کردم باشه… نهایت کار امید بود که با اون هم نمی خواستم درد و دل کنم، چون هم ذی نفع بود و نمیشد توقع بی طرف بودن ازش داشت و ممکن بود با راهنمایی غلطش بیشتر گیجم کنه باضافه اینکه اگه اپسیلون می خواست استفهام آمیز نگام کنه یا ذره ایی بره تو نقش یک مرد غیرتی و اما و چرا برام بیاره، بدجوری قاط می زدم و ممکن بود کار خودمون دوتا هم به مراحل باریک برسه ، چون چنین نقشی رو فعلا براش قائل نیستم و دلم نمی خواست تو محرمانه هام شریک باشه.
چیکار کردم؟ یک شب که نهایت قاط زدنم بود زنگ زدم به هومان( همسر سابقم) … همه چیز رو بهش گفتم . می دونستم که خوب می شناستم و با کوچکترین رفتار و عکس العملم آشناست … ساعتها با هم حرف زدیم، اینقدر قشنگ موضوع رو برام حلاجی کرد و خودم رو گذاشت پیش روم که حد و اندازه نداشت … حرف همونجا تموم شد، نه دیگه من تماس گرفتم و نه اون اصرار به تماس مجدد داشت. فقط گفت هرموقع احساس کردی من می تونم کمکت کنم، باهام تماس بگیر.
حالا من اینو برای هرکسی که تعریف کنم حتی اونهایی که ادعای روشنفکریشون دنیا رو برداشته، اولین سئوالی که می پرسن اینه، هنوزم دوستش داری؟ :wink … حالا تو مثل اسپند بالا پایین بپر و بگو اگه همسر خوبی نبود دلیل نمیشه که دوست خوبی هم نباشه … این دلیل محکمی برای دوست داشتن اونه؟
جالبه برام که حتی نوشته های به تعبیر بعضی ها ارو*تیک من … که صرف فقط بیان یک حس زنانه است و نه چیز دیگه… اجازه قضاوت رو به دیگران میده که بپرسن دلت هوای هومان رو کرده؟ :wink
به این آدمها چی میشه گفت، وقتی قدرت تفکیکشون اینقدر پایینه! Shockh
من یک زنم، زنی که به خودش اجازه ارتباطات بی شماری رو میده و تو پستو قایم نمیشم یا لپم رو با انگشت نمی کشم که صدام تغییر پیدا کنه و نامحرم نشنوتش … از لحاظ من نامحرم اونیه که به خودش اجازه قضاوت میده و دخالت در حریم خصوصی افراد… و تو این دنیای مجازی مانور دادن شجاعانه!!! با اسامی جعلی.:sick
تقديم به تمام نوستالژ بازهاش.:hug


لينک دانلود



یکبار یک مشکل به شدت روحی برام پیش اومد … یه جورهایی هم تف سر بالا بود… با هیچکی نمی تونستم حرف بزنم … هیچ محرمی رو دور و برم احساس نمی کردم باشه… نهایت کار امید بود که با اون هم نمی خواستم درد و دل کنم، چون هم ذی نفع بود و نمیشد توقع بی طرف بودن ازش داشت و ممکن بود با راهنمایی غلطش بیشتر گیجم کنه باضافه اینکه اگه اپسیلون می خواست استفهام آمیز نگام کنه یا ذره ایی بره تو نقش یک مرد غیرتی و اما و چرا برام بیاره، بدجوری قاط می زدم و ممکن بود کار خودمون دوتا هم به مراحل باریک برسه ، چون چنین نقشی رو فعلا براش قائل نیستم و دلم نمی خواست تو محرمانه هام شریک باشه.
چیکار کردم؟ یک شب که نهایت قاط زدنم بود زنگ زدم به هومان( همسر سابقم) … همه چیز رو بهش گفتم . می دونستم که خوب می شناستم و با کوچکترین رفتار و عکس العملم آشناست … ساعتها با هم حرف زدیم، اینقدر قشنگ موضوع رو برام حلاجی کرد و خودم رو گذاشت پیش روم که حد و اندازه نداشت … حرف همونجا تموم شد، نه دیگه من تماس گرفتم و نه اون اصرار به تماس مجدد داشت. فقط گفت هرموقع احساس کردی من می تونم کمکت کنم، باهام تماس بگیر.
حالا من اینو برای هرکسی که تعریف کنم حتی اونهایی که ادعای روشنفکریشون دنیا رو برداشته، اولین سئوالی که می پرسن اینه، هنوزم دوستش داری؟ :wink … حالا تو مثل اسپند بالا پایین بپر و بگو اگه همسر خوبی نبود دلیل نمیشه که دوست خوبی هم نباشه … این دلیل محکمی برای دوست داشتن اونه؟
جالبه برام که حتی نوشته های به تعبیر بعضی ها ارو*تیک من … که صرف فقط بیان یک حس زنانه است و نه چیز دیگه… اجازه قضاوت رو به دیگران میده که بپرسن دلت هوای هومان رو کرده؟ :wink
به این آدمها چی میشه گفت، وقتی قدرت تفکیکشون اینقدر پایینه! Shockh
من یک زنم، زنی که به خودش اجازه ارتباطات بی شماری رو میده و تو پستو قایم نمیشم یا لپم رو با انگشت نمی کشم که صدام تغییر پیدا کنه و نامحرم نشنوتش … از لحاظ من نامحرم اونیه که به خودش اجازه قضاوت میده و دخالت در حریم خصوصی افراد… و تو این دنیای مجازی مانور دادن شجاعانه!!! با اسامی جعلی.:sick
تقديم به تمام نوستالژ بازهاش.:hug

لينک دانلود



کلاغي عزيزم خيلي بهت توپيدن و حتي دري وري هم گفتن … اينا همش بخاطر اينه که يک لحظه هم خودشون رو جاي تو نگذاشتن و يا شايدم دلشون مي خواست جاي تو باشن و دوستي داشته باشن که گوش شنوايي داشته باشه و ذره ايي از اضطرابها و استرسهاي زندگي زناشوييشون رو کم کنه بدون کوچکترين توقع بي جايي… ولي خب نه جسارتش رو دارن و نه اينقدر مطمئن از خودشون که بتونن روابط رو به درستي از هم تکفيک کنن… ترسيدن.
اينا همش برمي گرده به فرهنگ غلط جامعه که تا زني با مردي سلام و عليک کرد مجازه که طرف مقابل رو تو رختخواب مجسم کنه … همين که سبب ميشه گشت ار*شاد ما تو خيابون حرکت کنه و به خودش اجازه دخالت در روابط نُرم يک دختر و پسر رو بده … چرا که ما بارها ثابت کرديم ( با همين بحث کوچولو) ظرفيت مورد اعتماد قرار گرفتن رو نداريم، اگه خونه خالي در اختيارمون قرار بگيره اولين فکرمون انجام کار خلافه که ساده ترينش مي تونه ديدن فيلم پور*نو باشه و همينطور اگه تو آدم سالمي باشي ولي خاله خلاصه هاي دور و برت بفهمن که يک هفته است خونه خالي داري! اولين حرف مثلا شوخيشون اينه که خوب حالشو مي بري!! چند نفر رو زدي زمين؟( با عرض معذرت)
چرا فکر نمي کنيد بعد ازدواج هم ميشه رابطه سالم با يک شخص سوم جنس مخالف داشت؟ از خودت مي ترسي؟ يا طرف مقابلت؟
ازون دسته آدمهايي هستي که جنس مخالف يا بايد همسرت باشه يا بغل خوابت؟ نمي توني نقش ديگه ايي بهش بدي؟ وجود يک نفر ديگه مساوي است با روابط موازي؟
اگه بفهمي همسرت با يک جنس مخالف فقط حرف ميزنه، رگ غيرتت قلمبه ميشه و حکم به تو رختخواب رفتنشون هم ميدي؟ اصلا هيچ دوستي ساده رو نمي توني تصور کني؟ ازدواج برات مساوي با قطع هر نوع رابطه با جنس مخالف؟
پس بي خود نيست که اين همه آمار خيانت بالاست! وقتي درها بروت بسته ميشن بايد براي نفس کشيدن بگردي دنبال يک روزنه هوا. Grinonttell
با اين افکار متحجرانه دستي دستي ازدواج رو به گند مي کشيم. .. چون معنيش براي ما ازدواج = اسارت .
به فکرمون در جهت مثبت وسعت بديم.
کامنت دوني پايين براي فحش دادن به من بازه … دهنت رو که اومدي باز کني فقط يک لحظه به اين فکر کن که من و تو رو با هم تو يک گور نميذارن. :thinking



1- ويروس از سر و کله کامپيوترم بالا مي رفت و هيچ آنتي ويروسي رو هم براي پاکسازي قبول نمي کرد، وقتي قضيه رو به دکتر کامپيوتر!! گفتم بهم گفت که بايد کل کامپيوتر رو فرمت کنم و دوباره همه چيز رو نصب کنم .منتظر فرصتي بودم که ببرمش بيمارستان! از طرفي نه وقت مي شد و نه دلم مي خواست حتي يک شب دور ازم بمونه ،پريروز در يک اقدام انتحاري تصميم گرفتم عمل جراحي رو خودم به تنهايي شروع کنم .
نتيجه اين شد که دو روز وقتم گرفته شد براي نصب مجدد WIN و ريختن برنامه هاي لازم.(خوب آدم ناشي کارش سريع پيش نميره)Grinontknow
2- همون پريروز يکي از دوستهام بهم زنگ زد که دارم ميام دنبالت آماده شو بريم خونه ما، کار نصب خسته ام کرده بود واسه همين نصفه ولش کردم و رفتم اونجا… اون هم بي انصافي نکرد به تک تک بچه ها زنگ زد که ويلي اينجاست اگه مي خوايد ببينينش پاشيد بيايد … همينم شد که 6 يا 7 تا از بچه ها که در اون زمان کاري نداشتن پاشدن اومدن و شوخي شوخي حال ديدارشون رو بردم.:hug
3- اين چند روز اصلا از لحاظ جسمي حال خوبي نداشتم و ديگه اوجش ديروز بود … به دکتر زنگ زدم مي گم من خاله ام داره از آمريکا مياد، داروي خاصي هست بهش بگم برام بياره؟ بعد دستورات لازم ميگه بگو يه شوهر آمريکايي هم برات بياره!!!! ازدواج کني حامله شي برات خوبه.:smug
4- با اميد بيرون بوديم يهو کوبيد رو فرمون و ميگه اِ اِ اِ … با تعجب نگاش کردم .ادامه داد بيست سال پيش، تو جاده زايگون!!! اونوقت من با اين سن و سالم اصلا نمي دونم جاده زايگون کجاست!!!!:hypnoid
5- کي ميگه خانم ها فقط يک هفته بد دارند؟ والله 10 روز پيشواز و 10 روز هم پسواز هست که… نتيجه اينکه فقط 3 يا 4 روز رو ميشه نرمال بود.:silly
6- مگه بهار نيست و قاعدتا نبايد خوشخواب شد؟ پس من چرا اينقدر خوابم کم شده؟:sad
7- بحث اين دو روز رو تو روز ديگه ادامه ميديم… گورباباي حرف مفت زنهاش. :goon