سال جديد بر همگی خوش

روزهاي عجيبيه.(اين متن شنبه نوشته شده)
هزار تا کار و برنامه داري ولي ترجيح ميدي تو رخوت اين روزها غرق بشي و همه رو حواله بدي به سال آينده!!.
هيچکي سرجاش نيست … همه مشغول بدو بدو آخر سالند و اگه بشه، تموم کردن کارهاي نيمه تمام.
حتي تقويم محبوبم که آرميده کنار کامپيوتر و گذشت هر هفته رو با يک جمله طنز بهم خبر ميده، آخرين برگ از گذشت اين سال رو با اين جمله تموم کرده که “آخر ساله… ديگه عرضي نيست” . انگار تقويم هم بي تحمل و کم صبر شده.
کلي حرف تو کله ام و کلي سوژه براي نوشتن، ولي انگار دستهام با يک ريسمان نامرئي بهم بسته شده و هيچ جمله منسجمي به ذهنم نمي رسه که تايپ کنم.
امسال سال موش ه؟ اگه بله که پس سال من ه :smug… اميدوارم اينقدر معرفت داشته باشه که به هم ساليش وفا کنه. سال 86 برخلاف 85 که ثانيه شماري مي کردم براي تموم شدنش، سال خيلي خوبي بود پر از هيجان و اتفاقات تا بحال تجربه نشده، هم بايد براي جسمم تصميم قطعي و سخت مي گرفتم و هم به نوعي براي روحم، با اينحال همه چيز زيبا و دوست داشتني بود … اميدوارم 87 هم زياد اذيتم نکنه و حداقل خواسته ام اينه که بذاره تو همين حد و اندازه( از لحاظ سلامتي) که هستم باقي بمونم.
آرزوها و برنامه هاي زيادي براي سال آينده دارم که نزديکترين و ساده ترينشون … رفتن به کوه تو سه ماهه اول ساله … اميدوارم که بشه. :teeth
نميدونم کي مي تونم بيام و دوباره بنويسم …هنوز برنامه دقيق معلوم نشده ولي به احتمال خيلي زياد مسافرت خواهم بود… الان که دارم باز بيني مي کنم برنامه معلوم شده و يرم مسافرت… دوستان عزيزي که محبت کردن و با ايميل شادباش سال جديد رو دادن، يکدنيا ازشون ممنونم و متقابلا خواستار بهترين ها براشون در سال جديد هستم. :love
اميدوارم سال 87 براي تمام ايرانيان بخصوص خوانندگان وبلاگهاي فارسي! :smug سال برکت و پول و شادي و سلامت باشه و سختي هاي معيشتي اين چند سال سايه اش رو از رو زندگي مردم جمع کنه.Razzraying
در آخر بهتره بگم :آخر ساله ديگه زياده عرضي نيست. :regular

Picture%20638.jpg


DSC01626.jpg


آخرين بوسه 86:wink ثبت شده در ساعت 16:48 ،29 اسفند

**حذف شد**



سال جدید بر همگی خوش

روزهاي عجيبيه.(اين متن شنبه نوشته شده)
هزار تا کار و برنامه داري ولي ترجيح ميدي تو رخوت اين روزها غرق بشي و همه رو حواله بدي به سال آينده!!.
هيچکي سرجاش نيست … همه مشغول بدو بدو آخر سالند و اگه بشه، تموم کردن کارهاي نيمه تمام.
حتي تقويم محبوبم که آرميده کنار کامپيوتر و گذشت هر هفته رو با يک جمله طنز بهم خبر ميده، آخرين برگ از گذشت اين سال رو با اين جمله تموم کرده که “آخر ساله… ديگه عرضي نيست” . انگار تقويم هم بي تحمل و کم صبر شده.
کلي حرف تو کله ام و کلي سوژه براي نوشتن، ولي انگار دستهام با يک ريسمان نامرئي بهم بسته شده و هيچ جمله منسجمي به ذهنم نمي رسه که تايپ کنم.
امسال سال موش ه؟ اگه بله که پس سال من ه :smug… اميدوارم اينقدر معرفت داشته باشه که به هم ساليش وفا کنه. سال 86 برخلاف 85 که ثانيه شماري مي کردم براي تموم شدنش، سال خيلي خوبي بود پر از هيجان و اتفاقات تا بحال تجربه نشده، هم بايد براي جسمم تصميم قطعي و سخت مي گرفتم و هم به نوعي براي روحم، با اينحال همه چيز زيبا و دوست داشتني بود … اميدوارم 87 هم زياد اذيتم نکنه و حداقل خواسته ام اينه که بذاره تو همين حد و اندازه( از لحاظ سلامتي) که هستم باقي بمونم.
آرزوها و برنامه هاي زيادي براي سال آينده دارم که نزديکترين و ساده ترينشون … رفتن به کوه تو سه ماهه اول ساله … اميدوارم که بشه. :teeth
نميدونم کي مي تونم بيام و دوباره بنويسم …هنوز برنامه دقيق معلوم نشده ولي به احتمال خيلي زياد مسافرت خواهم بود… الان که دارم باز بيني مي کنم برنامه معلوم شده و يرم مسافرت… دوستان عزيزي که محبت کردن و با ايميل شادباش سال جديد رو دادن، يکدنيا ازشون ممنونم و متقابلا خواستار بهترين ها براشون در سال جديد هستم. :love
اميدوارم سال 87 براي تمام ايرانيان بخصوص خوانندگان وبلاگهاي فارسي! :smug سال برکت و پول و شادي و سلامت باشه و سختي هاي معيشتي اين چند سال سايه اش رو از رو زندگي مردم جمع کنه.Razzraying
در آخر بهتره بگم :آخر ساله ديگه زياده عرضي نيست. :regular

Picture%20638.jpg


DSC01626.jpg


آخرين بوسه 86:wink ثبت شده در ساعت 16:48 ،29 اسفند

**حذف شد**



گفته بودم که هفته پيش بايد مي رفتم پيش دکتر، ولي از بس حالم بد بود به توصيه خود دکتر منصرف شدم از ويزيت شدن و بهم گفت اگه حالت بهتر شد دوشنبه صبح بيا پيشم و اگه نه، ديگه ميره براي اونور سال.
تا همين يک شنبه که حال مساعدي نداشتم و در کل حس خوبي هم نداشتم. صبح دوشنبه خواب ديدم که رفتم پيش دکتر و يک مانتو مشکي کوتاه تنمه، ازم خواست راه برم در حاليکه دو تا دستهام رو فرو کرده بودم تو جيبم( اونجا به دکتر گفتم براي حفظ تعادل بايد دستام تو جيبم باشه) دو دور گرداگرد اتاق گشتم بدون اينکه از هيچ وسيله کمکي استفاده کنم… صبح هشت نشده از خواب بيدار شدم و احساس کردم پاهام سبکتره نسبت به روزهاي گذشته، براي همين تو خونه اعلام کردم مي خوام برم پيش دکتر ويزيت شم.
ديروز به اين نتيجه رسيدم که من دچار سندرم دکتر ص هستم !!!! Shockh چون به محضي که اسمش مياد و قراره معاينه ام کنه تمام فعاليتهايي که تا دو دقيقه پيش بدون هيچ مشکلي انجام ميدادم دچار اختلال ميشه.
مطب که داشت مي ترکيد از شدت ازدحام، براي همين مدتي رو يک تخت خالي معاينه دراز کشيدم تا دکتر بياد اون طرف … تو زمان باقي مونده مرتب پاهام رو ورزش ميدادم تا اسپاسم پاهام آزاد کنه… ولي تمام حرکاتي که به راحتي انجام ميدادم با آمدن دکتر به باد فنا رفت !!! دريغ از يک خم شدن زانو! اسپاسم در بالاترين اندازه، طوريکه دکتر با فشار پام رو از زانو مي شکوند!.
بهش مي گم، وقتي مي بينم دارم راه ميرم يا از پله بالا ميرم همه نگاهم مي کنن، اسپاسمم صد برابر ميشه … گفت چرا؟ بي اهميت باش! خانومها از خداشونه بقيه نگاشون کنن! :thinking اونوقت تو ناراحت ميشي و حالت بدتر ميشه! تو دلت بگو اين نگاهها همه از سر تحسينه نه دلسوزي، راحت باش، راحت راه برو.
يک سري معاينات انجام داد و گفت خوب از لحاظ نخاع حالت بدتر نشده و اين جاي اميدواري داره و معاينات مخچه ايت هم نشون ميده بهتر از قبل هستي.
براي اولين بار بعد 11 سال يکي دارويي غير داروهاي بي خاصيت شل کننده عضلات بهم داد و فهميد وقتي ميگم عضلاتم کش مياد يعني چي ؟ حتي وقتي در مورد چشم چپم باهاش صحبت مي کردم در ادامه توضيحات من گفت، يعني چشمت رو احساس مي کني؟ مي خواستم بپرم ماچش کنم که اين يکي حتي اگه نتونه کاري برام بکنه، حداقل فهميد چي ميگم. :hug
نظرش اين بود که به تو خيلي بايد دست به عصا دارو بدم با دز خيلي پايين چون هيچ دارويي بهت نميسازه و بدنت جواب معکوس ميده.
اين داروي جديد با اولين مصرف فعلا عکس العمل منفي نشون نداده و اينو به فال نيک ميگيرم براي شروع سال جديد و انشالله يک بدن جديد با توانايي بيشتر.:smug
پ.ن: لطفا اسم دارو از من نخواهيد … چون اجازه توضيح نحوه درمان رو ندارم… اگه اثر کرد قول ميدم همه رو خودم بگم.



گفته بودم که هفته پيش بايد مي رفتم پيش دکتر، ولي از بس حالم بد بود به توصيه خود دکتر منصرف شدم از ويزيت شدن و بهم گفت اگه حالت بهتر شد دوشنبه صبح بيا پيشم و اگه نه، ديگه ميره براي اونور سال.
تا همين يک شنبه که حال مساعدي نداشتم و در کل حس خوبي هم نداشتم. صبح دوشنبه خواب ديدم که رفتم پيش دکتر و يک مانتو مشکي کوتاه تنمه، ازم خواست راه برم در حاليکه دو تا دستهام رو فرو کرده بودم تو جيبم( اونجا به دکتر گفتم براي حفظ تعادل بايد دستام تو جيبم باشه) دو دور گرداگرد اتاق گشتم بدون اينکه از هيچ وسيله کمکي استفاده کنم… صبح هشت نشده از خواب بيدار شدم و احساس کردم پاهام سبکتره نسبت به روزهاي گذشته، براي همين تو خونه اعلام کردم مي خوام برم پيش دکتر ويزيت شم.
ديروز به اين نتيجه رسيدم که من دچار سندرم دکتر ص هستم !!!! Shockh چون به محضي که اسمش مياد و قراره معاينه ام کنه تمام فعاليتهايي که تا دو دقيقه پيش بدون هيچ مشکلي انجام ميدادم دچار اختلال ميشه.
مطب که داشت مي ترکيد از شدت ازدحام، براي همين مدتي رو يک تخت خالي معاينه دراز کشيدم تا دکتر بياد اون طرف … تو زمان باقي مونده مرتب پاهام رو ورزش ميدادم تا اسپاسم پاهام آزاد کنه… ولي تمام حرکاتي که به راحتي انجام ميدادم با آمدن دکتر به باد فنا رفت !!! دريغ از يک خم شدن زانو! اسپاسم در بالاترين اندازه، طوريکه دکتر با فشار پام رو از زانو مي شکوند!.
بهش مي گم، وقتي مي بينم دارم راه ميرم يا از پله بالا ميرم همه نگاهم مي کنن، اسپاسمم صد برابر ميشه … گفت چرا؟ بي اهميت باش! خانومها از خداشونه بقيه نگاشون کنن! :thinking اونوقت تو ناراحت ميشي و حالت بدتر ميشه! تو دلت بگو اين نگاهها همه از سر تحسينه نه دلسوزي، راحت باش، راحت راه برو.
يک سري معاينات انجام داد و گفت خوب از لحاظ نخاع حالت بدتر نشده و اين جاي اميدواري داره و معاينات مخچه ايت هم نشون ميده بهتر از قبل هستي.
براي اولين بار بعد 11 سال يکي دارويي غير داروهاي بي خاصيت شل کننده عضلات بهم داد و فهميد وقتي ميگم عضلاتم کش مياد يعني چي ؟ حتي وقتي در مورد چشم چپم باهاش صحبت مي کردم در ادامه توضيحات من گفت، يعني چشمت رو احساس مي کني؟ مي خواستم بپرم ماچش کنم که اين يکي حتي اگه نتونه کاري برام بکنه، حداقل فهميد چي ميگم. :hug
نظرش اين بود که به تو خيلي بايد دست به عصا دارو بدم با دز خيلي پايين چون هيچ دارويي بهت نميسازه و بدنت جواب معکوس ميده.
اين داروي جديد با اولين مصرف فعلا عکس العمل منفي نشون نداده و اينو به فال نيک ميگيرم براي شروع سال جديد و انشالله يک بدن جديد با توانايي بيشتر.:smug
پ.ن: لطفا اسم دارو از من نخواهيد … چون اجازه توضيح نحوه درمان رو ندارم… اگه اثر کرد قول ميدم همه رو خودم بگم.



ديشب موقعي که مي خواستم برم اتاق خودم، بابا گفت: راستي آقايي که اومده بود تلويزيون ات رو جابجا کرده گذاشته رو ميز عسلي، بيام بذارمش سرجاش؟ گفتم : نه نمي خواد حالا يک مدت هم اونجا باشه، اشکالي نداره.
وقتي رو تختم قرار گرفتم و تلويزيون رو روشن کردم، ديدم نسبت به جاي قبليش خيلي کوتاهه و با توجه به اينکه من خوابيده تلويزيون نگاه مي کنم، سرم تو موقعيت خوبي قرار نمي گيره … اگه مي خواستم تلويزيون(کوچيکه 14 اينچ) رو جابجا کنم بايد يه ارتفاع حدودا 60 سانت تلويزيون رو مي کشيدم بالا تا بگذارمش جاي اصليش … احتياج به راه رفتن نداشتم ولي قدرت دستهام بايد زياد مي بود.
يعني مي تونستم؟ زورم مي رسيد؟ بهتر نبود مي خواستم يکي بياد برام جابجاش کنه ؟اگه از دستم ول ميشد احتمالا خودم هم همراهش مي ترکيدم!!! … ولي خوب افتاده بودم رو دنده ايي که مي خواستم به خودم ثابت کنم مي تونم.
رفتم سمتش و از برق جداش کردم بعد با شماره سه بلندش کردم ولي با بالا آوردن حداکثر 20 سانت احساس کردم زور پنجه هام داره کم ميشه و الانه که از دستم ول شه، گذاشتمش پايين … شايد ده بار اينکار رو انجام دادم ولي نشد که نشد، يعني واسه گذاشتن رو ميز يه نيم چرخ کوچولو بايد مي زدم ولي هيچ رقمه توانايي ام راه نمي داد.
با خودم گفتم: نگران نباش، يک کم دراز بکش … فکرت رو متمرکز کن … حتما مي توني.
رو تخت دراز کشيدم و چشمهام رو بستم و شروع کردم به معکوس شمردن و هم زمان با سلولهام صحبت کردن که ياريم کنن. بعد چند دقيقه از جام بلند شدم و باز امتحان کردم بعد سومين بار تونستم تلويزيون رو بگذارم سرجاي اصليش.
نمي دونم حس مثبتم رو چه جوري بگم که کاملا حسم کني؟ تو لحظه بلند کردن اون جسم سنگين عين قوي ترين مردان جهان بلند فرياد زدم :آفرين … بارک لله … همينه ! گفتم که مي توني.:smug



ديشب موقعي که مي خواستم برم اتاق خودم، بابا گفت: راستي آقايي که اومده بود تلويزيون ات رو جابجا کرده گذاشته رو ميز عسلي، بيام بذارمش سرجاش؟ گفتم : نه نمي خواد حالا يک مدت هم اونجا باشه، اشکالي نداره.
وقتي رو تختم قرار گرفتم و تلويزيون رو روشن کردم، ديدم نسبت به جاي قبليش خيلي کوتاهه و با توجه به اينکه من خوابيده تلويزيون نگاه مي کنم، سرم تو موقعيت خوبي قرار نمي گيره … اگه مي خواستم تلويزيون(کوچيکه 14 اينچ) رو جابجا کنم بايد يه ارتفاع حدودا 60 سانت تلويزيون رو مي کشيدم بالا تا بگذارمش جاي اصليش … احتياج به راه رفتن نداشتم ولي قدرت دستهام بايد زياد مي بود.
يعني مي تونستم؟ زورم مي رسيد؟ بهتر نبود مي خواستم يکي بياد برام جابجاش کنه ؟اگه از دستم ول ميشد احتمالا خودم هم همراهش مي ترکيدم!!! … ولي خوب افتاده بودم رو دنده ايي که مي خواستم به خودم ثابت کنم مي تونم.
رفتم سمتش و از برق جداش کردم بعد با شماره سه بلندش کردم ولي با بالا آوردن حداکثر 20 سانت احساس کردم زور پنجه هام داره کم ميشه و الانه که از دستم ول شه، گذاشتمش پايين … شايد ده بار اينکار رو انجام دادم ولي نشد که نشد، يعني واسه گذاشتن رو ميز يه نيم چرخ کوچولو بايد مي زدم ولي هيچ رقمه توانايي ام راه نمي داد.
با خودم گفتم: نگران نباش، يک کم دراز بکش … فکرت رو متمرکز کن … حتما مي توني.
رو تخت دراز کشيدم و چشمهام رو بستم و شروع کردم به معکوس شمردن و هم زمان با سلولهام صحبت کردن که ياريم کنن. بعد چند دقيقه از جام بلند شدم و باز امتحان کردم بعد سومين بار تونستم تلويزيون رو بگذارم سرجاي اصليش.
نمي دونم حس مثبتم رو چه جوري بگم که کاملا حسم کني؟ تو لحظه بلند کردن اون جسم سنگين عين قوي ترين مردان جهان بلند فرياد زدم :آفرين … بارک لله … همينه ! گفتم که مي توني.:smug



ديشب بي ناموسي تو تهران غوغا ميکرد.:nottalking
اون جوکه رو شنيدي؟
يه روز يه يارو مياد تهران و بعد چند روز بر مي گرده شهرشون، دوستاش ازش مي پرسن تهرون چطور بود؟ ميگه بي ناموسي بيداد مي کرد. مي پرسن چرا؟ ميگه مردا کر*ست زنشون رو نصف کرده بودن زده بودن جلوي دهنشون!!!Shockh
ديشب کساني که اهل تهران هستند مي دونند که چه طوفاني گرفته بود و پنجره ها از شدت باد تکون تکون مي خورد.:nailbiting
من، دوستم خونه مون بود، شب بعد خداحافظي و رفتن اون. ديدم تلفنم زنگ مي خوره بعد جواب دادن ديدم آزي که از شدت خنده نمي تونه حرف بزنه،
– چي شده؟ :hypnoid
– تا در خونه تون رو باز کردم ديدم يه کر*ست صاف افتاد جلوي پام…:rolling
– جان من؟:surprise
– بخدا، معلوم نيست مال کدوم بنده خداييه! حتما باد از روي بند رخت برش داشته.:goon
– آزي ،جون من يه عکس ازش بگير براي من ايميل کن.Grinevil
و اينم عکس مربوطه، البته براي اينکه کاملا مشهود باشه چي هست توسط عکاس ابتدا صاف و صوف شده بعد عکس گرفته و به دلايل ناموس پرستي نور عکس رو اصلاح و روشن نکردم.:smug
با تشکر ويژه از آزی.:love
View image
پ.ن:تومرحله دوم انتخابات خواهشن شرکت کنيد.Razzraying