نوستالژي دونات

هنوز خاطره دوناتهاي زنگ تفريح مدرسه يادمه و مزه شون زير زبونم.
موقعي كه با خودم خوراكي يا همون تغذيه نمي بردم مدرسه و نقشه مي كشيدم آتش گرسنگي شكمم رو با دوناتهاي دكه مدرسه خاموش كنم.
سه نوع دونات بود يه مدل با شكر پاشيده شده روش؛يه مدل با پودر نارگيل و مدل آخر با كاكائو آب شده يا همون شكلات.
سالها گذشت و من بعد دوران مدرسه ديگه هيج جا نه دونات ديدم و نه خوردم تا شد حدود يك ماه پيش كه دختر عموم اينجا بود و وصف دوناتهاي خريداري شده توسط دخترش رو برام گفت و آب از لب و لوچه و چك و چونه من راه انداخت!!!!Grinrooling اينقدر مشتاق دونات خوردن شدم كه بهش سفارش كردم تا رسيدي خونه بهم زنگ بزن و آدرس دونات فروشي رو بپرس و بهم بگو!!!
ولي بعد فهميدن آدرس مشكل بزرگتر اين بود كه كسي رو نداشتم كه ببرتم اونجا چون اميد هنوز مكه بود و برنگشته بود… روم هم نمي شد به كسي ديگه بگم ببرتم اونجا دونات بخورم … خوب شايد فكر مي كردم خجالت داره با 35 سال سن هنوز دلم واسه خوراكي قيلي ويلي بره و از خودم بيخود بشم.:whistling
اميد كه اومد تو نوبت دوم يا سوم بيرون رفتنمون بود كه ازش خواستم ببرتم دونات فروشي مذكور :hugو چون خيلي تنوع دوناتهاش زياد بود خودم هم پياده شدم براي انتخاب ؛ من شاتوتيش رو خوردم و اميد قهوه اش رو…
ولي دوناتهاش خيلي قرتي بودن و سوسول و اصلا مزه دوناتهاي زنگ تفريح مدرسه رو نمي دادن ؛ دلم هنوزم اون قديمي هاش رو مي خواد.:confused

doonat1.jpg

Continue Reading »



نوستالژی دونات

هنوز خاطره دوناتهاي زنگ تفريح مدرسه يادمه و مزه شون زير زبونم.
موقعي كه با خودم خوراكي يا همون تغذيه نمي بردم مدرسه و نقشه مي كشيدم آتش گرسنگي شكمم رو با دوناتهاي دكه مدرسه خاموش كنم.
سه نوع دونات بود يه مدل با شكر پاشيده شده روش؛يه مدل با پودر نارگيل و مدل آخر با كاكائو آب شده يا همون شكلات.
سالها گذشت و من بعد دوران مدرسه ديگه هيج جا نه دونات ديدم و نه خوردم تا شد حدود يك ماه پيش كه دختر عموم اينجا بود و وصف دوناتهاي خريداري شده توسط دخترش رو برام گفت و آب از لب و لوچه و چك و چونه من راه انداخت!!!!Grinrooling اينقدر مشتاق دونات خوردن شدم كه بهش سفارش كردم تا رسيدي خونه بهم زنگ بزن و آدرس دونات فروشي رو بپرس و بهم بگو!!!
ولي بعد فهميدن آدرس مشكل بزرگتر اين بود كه كسي رو نداشتم كه ببرتم اونجا چون اميد هنوز مكه بود و برنگشته بود… روم هم نمي شد به كسي ديگه بگم ببرتم اونجا دونات بخورم … خوب شايد فكر مي كردم خجالت داره با 35 سال سن هنوز دلم واسه خوراكي قيلي ويلي بره و از خودم بيخود بشم.:whistling
اميد كه اومد تو نوبت دوم يا سوم بيرون رفتنمون بود كه ازش خواستم ببرتم دونات فروشي مذكور :hugو چون خيلي تنوع دوناتهاش زياد بود خودم هم پياده شدم براي انتخاب ؛ من شاتوتيش رو خوردم و اميد قهوه اش رو…
ولي دوناتهاش خيلي قرتي بودن و سوسول و اصلا مزه دوناتهاي زنگ تفريح مدرسه رو نمي دادن ؛ دلم هنوزم اون قديمي هاش رو مي خواد.:confused

doonat1.jpg

Continue Reading »



زندگي مسالمت آميز درخت و ساختمان…:smug


tree.jpg



زندگي مسالمت آميز درخت و ساختمان…:smug

tree.jpg



جمعه اش جمعه افتضاحي :sick
نيكي جان من از شما اميلي دريافت نكردم.:sad
************
بعد نوشتن همين دو جمله رفتم سراغ چك كردن ايميل هام كه به اين نوشته ايي كه فريد برام فرستاده بود برخوردم:
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدم‌های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه‌نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترین‌ها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است …. لبخند بزنید
ديدم پس ميشه فكر كرد خيلي هم جمعه افتضاحي نيست.:silly
نوشته شده ساعت:6:30



جمعه اش جمعه افتضاحي :sick
نيكي جان من از شما اميلي دريافت نكردم.:sad
************
بعد نوشتن همين دو جمله رفتم سراغ چك كردن ايميل هام كه به اين نوشته ايي كه فريد برام فرستاده بود برخوردم:
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدم‌های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه‌نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترین‌ها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است …. لبخند بزنید
ديدم پس ميشه فكر كرد خيلي هم جمعه افتضاحي نيست.:silly
نوشته شده ساعت:6:30



خيلي عجيبه؛ اين نوشته رو تو وبلاگ سرزمين رويايي ديدم و چون وبلاگها رو باز مي كنم و بعد آف لاين مي خونمشون خيلي سطحي به نوشته يك نگاهي كردم ولي تا آخرش رو نخوندم فقط فهميدم يك درخواست كمكه. وقت نشد شب دوباره برگردم و مطلب رو بخونم.
شبش خواب ديدم كه بايد به اين خانواده كمك كنم حتي مبلغ دقيق كمك هم تو خواب بهم گفته شد ( من بايد پنجاه هزارتومن بدم و اميد هم پنجاه هزارتومن) تو خواب باز بهم گفته شد( اين گفته شدن ها ضمير ناخودآگاهم بود كه باهام حرف ميزد) چون اين چند وقته خرج اساسي بخصوص در مورد درمانم نداشتم بايد اين پول رو پرداخت كنم( اين ضمير نا خودآگاهم هم نمي تونه چندر غاز به من ببينه فوري چالش رو پيش پيش ميكنه:teeth) و در مورد اميد هم مي گفت چون چند تا كار پرسود انجام داده بايد پولي بابت شكرانه پرداخت كنه.(خوشم اومد چرا فقط من؟Grinontknow)
صبح كه پاشدم گفتم شايد همش يه خواب بوده اومدم وبلاگ سرزمين رويايي رو باز كردم و ديدم همه چيز دقيقاً همون چيزيه كه من برداشت كردم به نظر خودم اين مي تونه يه نشونه باشه.
فقط مي دونم ؛ ما مردميم كه ممكنه به داد هم برسيم وگرنه دولت مهر*ورزمون كه!!!.:whistling
طبق آخرين خبر پول مورد نياز جمع آوري شدهRazzraying
كسي خودشو ناراحت نكنه فقط به خواب من توجه كنيد خواب كه چه عرض كنم روياي صادقهSmugteeth