افکار مثبت

قبلاً گفتم که دکتر برام ام-آر-آي نوشته، تا حالا دوبار اينکار رو انجام دادم ولي نمي دونم چرا اينبار اينقدر دچار اضظراب هستم. نمي دونم تا حالا رفتي تو محفظه عکس برداري يا نه؟ من يکي اصلاً احساس خوبي نسبت بهش ندارم فکر مي کنم زنده، زنده به گور شدم!!!! تمام دور و برت بسته است و مدام صداي بمباران راديو اکتيويته تو گوشت مي پيچه. اگه يه وقت يادشون بره تو اون تويي اونوقت تکليف چيه؟ ديشب با اميد از همين حسهام صحبت مي کردم.
– نمي دونم چرا ايندفعه اينقدر حالم بده؟ ميشه تو هم اونجاباشي؟ از لحاظ رواني بهت احتياج دارم.
– باشه ميام.
– مي دوني چي فکر ميکنم؟ اگه اون تو باشم و زلزله بياد چه خاکي به سرم بريزم؟ عملاً زنده بگور ميشم.!!!!:sick
– عزيزم نگران نباش من اون بيرونم اگه زلزله اومد از پاهات ميگيرم ميکشمت بيرون.
– نخيرم اگه زلزله بياد شماها ديگه اون بيرون مرديد!!!! ديگه کسي نيست به دادم برسه.Shockh
– ممنون از حسن نظرت!!!.:question
پيوست: اينم خبری در مورد کمبود دارو ام-اس.:confused



دنباله بحث

وقتي کامنت ها رو خوندم، با خوندن هر کدوم با خودم گفتم خوب اين راست ميگه… بعدي، خوب اينم راست ميگه… واقعاً اين بحث جوابش و عمل کردش مخصوص خود اون آدم و موقعيتي که اين حس رو براش بوجود آورده و متاسفانه هيچ کس نمي تونه راهنمايي درستي براش انجام بده.
مثل مساله ديدن هومان( همسر سابقم) و ارتباط با همسرش. وقتي قضيه رو اينجا نوشتم شايد به جرات بتونم بگم 50% کامنت ها در مذمت کار و عکس العمل من بود ولي من خودم بهترازهرکس ديگه مي دونستم که کارم با توجه به شرايط ايجاد شده کاملاً درست بوده و بيشترين کمک رو به خودم و رابطه مابين اونا انجام دادم که اگه غير اين عمل مي کردم شايد خيلي چيزها خراب ميشد.
حالا قضيه عشق بعد ازدواج هم همينطوره خود فرد اگه آدم درستي باشه و از لحاظ رواني مشکل خاصي نداشته باشه بهتر از هرکس ديگه مي تونه تصميم بگيره کار بهتر چيه ولي اينو اصلاً نمي تونم بپذيرم که امکان بوجود آمدن عشق جديد صفر.
کدوم از شمايي که ازدواج کرديد مي تونيد ادعا کنيد که همسرتون 100% هموني که شما مي خواستيد و تمام جنبه هاي روحي و روانيش منطبق بر چيزهايي که از اول خواسته شما بوده؟
قبول دارم که آدم بعد از مدتها عادت مي کنه به يه سري خصوصيات نه اينکه واقعاً قبول کنه و بشه خواسته اش.
ممکنه يکي از آدم پرشر و شوري خوشش بياد و حالا بنابر دلايلي طرف مقابلش اينطور نباشه خوب اين عيب طرف مقابل نيست که با همه خوبيهاي ديگه که داره بخواي بخاطر همون يه نقطه ضعف ( که بازم تاکيد مي کنم اين نقطه ضعف نسبي نه اينکه واقعا نقطه ضعف باشه) ازش صرف نظر کني و با هم ازدواج مي کنيد به نظر من همين نکته ميشه پاشنه آشيل اون خانم يا آقا و در طي سالها ممکنه آدمي با اون شرايط توجه ات رو جلب کنه و بعد ببيني اي دل غافل چقدر وجود اين آدم برات مهم شده، حضورش، گرمي صداش، تُن خنده هاش…
کي مي تونه ادعا کنه عشق منطق پذيره؟ که بعدش هم بگه امکان نداره بعد ازدواج هيچ وقت به سراغت بياد؟
آره اگه کاملاً خودت و احساست رو خاموش کني و بهش فکر نکني و بشي آدم ماشيني که يک سري وظايف از پيش تعيين شده براش تعريف شده اعم از وظيفه مادري، همسر داري و خانه داري… و چشمت رو روي خودت و حس و فکرت ببندي. موافقم ديگه هيچ وقت عاشق نمي شي.
پیوست : آقای محمد مقدم و همسرشون خانم افتخاری از دوستان باوری شنبه 29 مهر مهمان ویژه برنامه ی جزر و مد هستند دوستانی که مایل بودن می تونن این برنامه رو ساعت 17:15 از شبکه 3 سیما مشاهده کنن :regularدر ضمن آقای محمد افتخاری و همسرشون اولین کسانی بودند که گروه باور رو تشکیل دادند



نمي دونم چرا دوباره اين فکر افتاد تو کله ام؟شايد بخاطر چيزي بود که خوندم يا دوباره ديدن فيلم Unfaithful .
جداً اگه بعد ازدواج بعد اينکه تعهدي رو نسبت به يک آدم ديگه قبول کردي به هردليلي غير هوس يک عشق ديگه بياد سراغت چيکار بايد کرد؟ يعني درسترين کار چي مي تونه باشه؟
وقتي ماجرا عشقش رو نسبت به يک مرد زن دار خوندم ازش بدم اومد حالت اشمئزاز… يک کم بيشتر به خودم وقت دادم واسه قضاوت دوباره. چرا ازش بدم اومد؟ کارش که از رو هوس نبود؟ پس چرا بايد اينطوري در موردش قضاوت کنم؟
ديدم خودم رو گذاشتم جاي زن طرف و قضاوت کردم فکر کردم قربانيم اونم قرباني اين عشق دعوت نشده. ولي اگه سعي کنم خودم رو بکشم بالا و بدون طرف به قضيه نگاه کنم اين حالت بدم تخفيف پيدا مي کنه.
حالا اگه قضيه برعکس بود چي؟ يعني زن بعد ازدواج عاشق مرد ديگه مي شد… بازم تاکيد مي کنم به هر دليلي غير هوس… اونوقت تکليف چي ميشد؟
بد مخمصه ايي نه ؟ اگه واسه خودت و عقل و شعورت حساب جدا و درستي قائل باشي قاعدتاً بايد به اين احساس تازه بها بدي و در غير اينصورت بايد بري تو قالب فداکاري و از خود گذشتن واسه اينکه احساس همسرت رو فداي اين حس تازه شکل گرفته ات نکني.
واقعاً کار و تصميم درست چيه؟ يک لحظه بدون پيش داوري ( کاري که من در ابتدا کردم) خودتون رو بگذاريد تو اين موقعيت و بگيد اگه شما بوديد چيکار مي کرديد اعم از اينکه 1-از زندگي فعليتون راضي بوديد يا نبوديد 2- بنابر سنتها ازدواج کرده بوديد يا بر اساس تصميم عاطفي يا عقلي خودتون.
مي دونم که فاکتورهاي زيادي مي تونه دخيل باشه ولي چند روزه اين فکر مشغولم کرده که با عشق بعد ازدواج بايد چيکار کرد؟:thinking



نمي دونم چرا دوباره اين فکر افتاد تو کله ام؟شايد بخاطر چيزي بود که خوندم يا دوباره ديدن فيلم Unfaithful .
جداً اگه بعد ازدواج بعد اينکه تعهدي رو نسبت به يک آدم ديگه قبول کردي به هردليلي غير هوس يک عشق ديگه بياد سراغت چيکار بايد کرد؟ يعني درسترين کار چي مي تونه باشه؟
وقتي ماجرا عشقش رو نسبت به يک مرد زن دار خوندم ازش بدم اومد حالت اشمئزاز… يک کم بيشتر به خودم وقت دادم واسه قضاوت دوباره. چرا ازش بدم اومد؟ کارش که از رو هوس نبود؟ پس چرا بايد اينطوري در موردش قضاوت کنم؟
ديدم خودم رو گذاشتم جاي زن طرف و قضاوت کردم فکر کردم قربانيم اونم قرباني اين عشق دعوت نشده. ولي اگه سعي کنم خودم رو بکشم بالا و بدون طرف به قضيه نگاه کنم اين حالت بدم تخفيف پيدا مي کنه.
حالا اگه قضيه برعکس بود چي؟ يعني زن بعد ازدواج عاشق مرد ديگه مي شد… بازم تاکيد مي کنم به هر دليلي غير هوس… اونوقت تکليف چي ميشد؟
بد مخمصه ايي نه ؟ اگه واسه خودت و عقل و شعورت حساب جدا و درستي قائل باشي قاعدتاً بايد به اين احساس تازه بها بدي و در غير اينصورت بايد بري تو قالب فداکاري و از خود گذشتن واسه اينکه احساس همسرت رو فداي اين حس تازه شکل گرفته ات نکني.
واقعاً کار و تصميم درست چيه؟ يک لحظه بدون پيش داوري ( کاري که من در ابتدا کردم) خودتون رو بگذاريد تو اين موقعيت و بگيد اگه شما بوديد چيکار مي کرديد اعم از اينکه 1-از زندگي فعليتون راضي بوديد يا نبوديد 2- بنابر سنتها ازدواج کرده بوديد يا بر اساس تصميم عاطفي يا عقلي خودتون.
مي دونم که فاکتورهاي زيادي مي تونه دخيل باشه ولي چند روزه اين فکر مشغولم کرده که با عشق بعد ازدواج بايد چيکار کرد؟:thinking



روي تخت دراز کشيدم در حالتي بين خواب و بيداري.
وضعيت خوابيدنم جنيني است با پاهاي نيمه جمع. روي يک پا رو تکيه دادم به پشت ساق پاي ديگر، دست چپم مشت شده و نوک شصتم روي لبم است شايد اگه از سن و سالم خجالت نمي کشيدم مکي هم به شصتم ميزدم!!
براي چند لحظه احساس خلاء تمام کاسه سرم رو در بر ميگيره فکر مي کنم ميله ايي از يک طرف سرم وارد و از طرف ديگر خارج شده و با کمک همون ميله ، معلق در فضا تاب مي خورم کاملاً لذت اين حرکت پاندولي رو احساس مي کنم…
چه تاب خوردن لذت بخشي … جنيني در فضا … و شايد در رحم مادر.
به خودم ميام و از حالت خلسه خارج ميشم چند لحظه ايي هوشيار به حالت قبل فکر مي کنم و سعي مي کنم دوباره اون حس قشنگ تاب خوردن رو تو خودم ايجاد کنم ولي نميشه که نميشه.
چقدر تصورات انسان در سطح نيمه هوشياري قوي است.:regular



روي تخت دراز کشيدم در حالتي بين خواب و بيداري.
وضعيت خوابيدنم جنيني است با پاهاي نيمه جمع. روي يک پا رو تکيه دادم به پشت ساق پاي ديگر، دست چپم مشت شده و نوک شصتم روي لبم است شايد اگه از سن و سالم خجالت نمي کشيدم مکي هم به شصتم ميزدم!!
براي چند لحظه احساس خلاء تمام کاسه سرم رو در بر ميگيره فکر مي کنم ميله ايي از يک طرف سرم وارد و از طرف ديگر خارج شده و با کمک همون ميله ، معلق در فضا تاب مي خورم کاملاً لذت اين حرکت پاندولي رو احساس مي کنم…
چه تاب خوردن لذت بخشي … جنيني در فضا … و شايد در رحم مادر.
به خودم ميام و از حالت خلسه خارج ميشم چند لحظه ايي هوشيار به حالت قبل فکر مي کنم و سعي مي کنم دوباره اون حس قشنگ تاب خوردن رو تو خودم ايجاد کنم ولي نميشه که نميشه.
چقدر تصورات انسان در سطح نيمه هوشياري قوي است.:regular



پيوست: روزه با موفقيت تا آخرش حفظ شد واسه هرکي که يادم بود و نبود دعا کردم.Razzraying
دوردونه ( دختر برادم، هشت سالشه) از سفر ترکيه که برگشته بود بهم زنگ زد
– عمه جون از زير گذر برات سوغاتي خريدم.
– قربونت برم شما که 24 ساعت بيشتر اونجا نبوديد ديگه سوغاتيت چي بود؟ زير گذر؟
– اره همون مترو!!! يه چيزي خريدم که اگه خوب نگه اش داري تا آخر عمرت مي توني ازش استفاده کني.!!!:teeth
– تا آخر عمرم چي هست مگه؟:eyebrow
– نمي تونم بگم خودت بايد ببيني با سليقه خودت خريدم.
وقتي رفتيم خونه شون مامانش گفت
– منتظر مترو بوديم ، ديديم دويده ميگه مامان پول بده يه چيزي واسه عمه جون ديدم برم بخرم. خودِ خود سليقه عمه چون.
وقتي سوغاتيم رو آورد ديدم يه بلوز و شلوار واسه خواب بهش ميگم
– عمه جون من اينو چطوري تا آخر عمرم ازش استفاده کنم؟ خراب نميشه؟:hypnoid
– نه اگه فقط موقع خواب بپوشي و موقع مسواک زدن تنت نباشه خراب نميشه.:smug