موبایل مصلحت اندیش!

درررررينگ دررينگ(يعني زنگ تلفن)
من: بله؟ الللللللو.
طرف پشت خط:… صداي قطع وصلي و نامفهوم.
من: الللو سلام آقاي فلاني.
فلاني: تق تق الللو.
من: صداتون نمياد اجازه بديد برم خونه بهتون تلفن ميکنم اينجا آنتن خوب موبايل نميده.
من::sick
تا حالا هي قطع و وصل ميشدا ولي اين جمله قصار خوب به گوش اونطرف خط رسيد.:hypnoid
:rolling
اينم بايد ميذاشتم:
ویولت عزیز.نه کسانی که صحبت از غرق شدن پاسارگاد می زنند، تمام حقیقت را بیان می کند و نه نوشته شما نمایانگر همه حقیقت است.
اول:مسلما پاسارگاد و آرامگاه کوروش غرق نمی شوند ولی تنگه بلاغی و قسمتی از راه شاهی به زیر آب خواهد رفت.سد سیوند بهمن ماه آبگیری خواهد شد.با توجه به آماری که سایت میراث فرهنگی داده، در این فاصله زمانی کوتاه عمیلیات نجات غیرممکن است.
دوم:می گویند عمیلیات نجات.ولی این یعنی چه؟آیا همه آثار را می شود در این فاصله به جای دیگری منتقل کرد؟آیا راه شاهی قابل منتقل شدن است.
سوم:آرامگاه کوروش از سنگهای آهکی ساخته شده و مستعد فرسایش است.رطوبت بیشتر پس از آبگیری یعنی از بین رفتن تدریجی این آرامگاه و باقی نماندن آن برای آیندگان
چهارم:آیا به جز مسئولان سازنده خود سد تا به حال شخص دیگری در مورد طول و ارتفاع دریاچه سد اظهار نظر کرده است.به چه تضمینی می توانیم به حرف خود سازنده سد اطمینان کنیم.ریسک بزرگی است قمار روی آثار تاریخیمان.
پنجم:اینکه از ترس از بین رفتن آثار باستانی و سر و صدای رسانه و بلاگرها بودجه ناچیزی برای عملیات نجات اختصاص داده اند و این خودش غنیمت است،استدلال صحیحی نیست و نباید به این بهانه و با نجات درصد اندکی از آثار، حکم نابودی قسمت اعظم آنها را امضا کنیم.
ششم:وبلاگ شما پربازدید کننده و محبوب است،الطفا کامنت من را به نحوی منعکس کنید.یک روز تمام من همه منابع و نوشته های روی وب و روزنامه ها را مطالعه کردم و به درستی نوشته های خود اطمینان کامل دارم،باور دارم که تاریخ را نباید فروخت.



مشکلات بارداری

رفتم وبلاگ مامان-غزل و از اونجا پرتاب شدم تو اين وبلاگ.
من اصولاً وبگرد نيستم و لينکهاي مختلفي هم که تو وبلاگهاي مختلف هست نميرم همونطور که خودم هم چي بشه لينکي بخوام اينجا بگذارم.
ولي اينبار فرق ميکرد، وبلاگ متعلق به زوجي ناشنواست که بچه به دنيا نيومده شون رو از دست دادن. اين واقعه براي هر پدر مادري تاثربرانگيز و ضربه هست ديگه چه برسه که اين بچه با مشکلات فراوون نطفه اش بسته شده باشه.
چند شب پيش با يه دوست عزيز و همدردم صحبت ميکردم از سختي هاي حاملگيش برام گفت و از اينکه مجبوره با اين مشکلاتي که ام-اس براش داره حالا علاوه بر خودش اين شکم بزرگ و دست و پاگير رو هم اينطرف اونطرف بکشه از اينکه در ابتداي حاملگيش از کمر به پايين بي حس شده بود بطوريکه حتي ريختن ادرارش رو نمي فهميده(خوندنش شايد ساده باشه ولي تجربه کردنش وحشتناکه) و حالا کم کم داره بهتر ميشه يا دوست ديگه ايي که هم خودش و هم شوهرش تالاسمي مينور داشتن و بچه دار شدنشون ريسک خيلي بالا بود با چه مشقتي باردار شد خودش تعريف ميکرد ماههاي اول از نافش لوله ايي ميبردن تو شکمش ظاهراً مايع اطراف جنين رو آزمايش ميکردن که اگه جنين مشکلي داره سقطش کنن…
تصور کنيد امثال ما که مشکلات جسمي داريم چقدر سخته باردار شدن و چقدر بودن و نگه داشتن و بزرگ کردن اون طفل مهم و حتي طاقت فرساست.:whew
ميدونم که از دست دادن طفل خيلي سخته و از صميم قلب متاسفم بابت اتفاقي که براي اين عزيزان افتاده ولي دوست من شما بدن سالمي داريد و آينده مال شماست پس به بچه هاي بعدي فکر کنيد.:regular
حتی ارزش يه پيوست گذاشتن هم نداره:tounge



چون اين بحث رو قبلاً تو وبلاگ گذاشتم و عرش دوست عزیزم ايميلی در همين ارتباط برام فرستاد خودم رو موظف ديدم برای مطالعه شما و قضاوت نهايي اين ايميل رو بگذارم در ضمن اگه با خوندن جوابيه ها قانع شديد و هنوز طومار رو امضا نکرديد لطفاً امضا کنيد.:regular
در همين ارتباط ميتونيد اينجا رو هم مطالعه کنيد.که ايشون نويسنده يکی از جوابيه ها هستند.
يک مکاتبه: آيا «ماجراي پاسارگاد» جعلي است؟
متن انگليسي اين نامه، که واجد مطالب مهم و قابل تأملي ست، امروز به سايت «پويشگران» رسيده است. در اينجا متن را به فارسي برگردانده و آن را، همراه با پاسخ خود به آن، منتشر مي کنيم.
از: تورج دريائي
به: جليل دوستخواه
شنبه، سوم سپتامبر 2005
موضوع: غرق شدن پاسارگاد؟ نـــه
دکتر دوستخواه عزيز،
ظاهراً برخي از دوستان ايراني ما درباره سد سيوند و فاصله آن تا پاسارگاد دچار سوء اطلاع شده اند. و اين موضوع بصورت ناراحت کننده اي از کنترل خارج شده است. نگاه کنيد به:
http://www.puyeshgaraan.com/Pasargad/Pasargad_Main.htm)
لطفاً به آنها اطلاع دهيد که به گزارش معمولي پايگاه اينترنتي «ميراث فرهنگي» مراجعه کنند:
http://www.chn.ir/
و اگر آنها چنين احتجاج کنند که اطلاعات اين پايگاه اينترنتي ساختگي و جزئي از يک توطئه بزرگ است، لطفاً پيوند زير را براي آنها بفرستيد که جزوه ي مختصري است بقلم «رمي بوچارلات»، رئيس انستيتوي فرانسه در ايران (شايد آنها ترجيح دهند مطلب را بجاي هموطنان ايراني شان از يک فرنگي بشنوند):
http://www.theartnewspaper.com/news/article.asp?idart=11716
سد سيوند نه تنها تهديدي براي پاسارگاد نيست بلکه ثابت شده که، براي اولين بار پس از انقلاب1979 ، موقعيتي را براي همکاري باستانشناسان ايراني و خارجي در يک «طرح نجات بخشي» فراهم کرده است.
اين اخبار از جانب باستانشناسي است که هر ساله در ايران به حفاري مشغول است و «مي داند» که در آنجا چه مي گذرد.
متاسفانه، آنهائي که از اين مطالب اطلاع ندارند و تنها مقاصدي سياسي را تعقيب مي کنند مردم را با يک هدف غلط دچار اشتباه کرده اند.
اين مطلب مرا به ياد داستان به اصطلاح «ملکه موميائي شده ايراني» (رودگونه) مي اندازد که از همان ابتدا، جز در نظر کساني که قصد ايجاد جنجال هاي احساساتي و سياسي دارند، قلابي بنظر مي رسيد. آنچه مورد بحث بود يک امر ساختگي ناشيانه جديدي بود که آزمايش با کربن 14 نشان داد که فقط سه سال از عمرش مي گذرد و جسد نه از آن يک ملکه که متعلق به زن فقيري است که اخيراً خفه اش کرده اند. حتي نام آن بانو، رودگونه، که دختر خشايارشاه بوده، به غلط نوشته شده بود و جزئي از اشتباهات کودکانه نوشته بر تابوت بود. در واقع هرکسي که يک دوره درس درباره تاريخ ايران باستان خوانده باشد مي داند که پارس ها اجساد را موميائي نمي کرده اند! خوب، آن کساني که چنان جنجالي را بر پا داشتند و براي برگراندن ملکه پول جمع کردند اکنون چه مي کنند؟ هيچ!
لطفاً همين کار را در مورد پاسارگاد تکرار نکنيد. چرا در 40 سال اخير کسي پولي را براي برگزاري مطالعه اين محل پيش نگذاشته است؟ تنها اخيراً است که بخاطر پروژه اين سد قرار است مطالعات تفصيلي در اين مورد صورت گيرد. و البته که پاسارگاد زير آب نخواهد رفت. هيچ آدم عاقلي جرأت اين کار را ندارد و سد هم دور از اين محل است. من دو سال پيس، وقتي که موضوع در روزنامه هاي محلي مطرح شد و مردم را بخشم آورد، در شيراز بودم. اين بازي با احساسات مردم است. بجاي تشکيل کميته براي حفظ فرهنگمان، چرا کميته اي براي گردآوري پول و پرداخت به باستانشناساني که بخواهند به ايران رفته و در آنجا دست به حفاري بزنند تشکيل نمي دهيم.
لطفاً اين نامه را به اطلاع همه کساني که موضوع به آنها مربوط مي شود برسانيد.
با احترام
تورج دريائي
پروفسور تاريخ باستان
دانشگاه کاليفرنيا در فولرتون
صندوق پستي 6846
فولرتون، کاليفرنيا، 6846-92834
tdaryaee@fullerton.edu
و جوابيه ها به اين استاد:

Continue Reading »



عزيزان زير 16 سال لطفاً اين پست رو نخونن.
ليندا رو از اون سر اتاق صدا کردم گفتم بيا مي خوام واست جوک تعريف کنم. وقتي اومد يواشکي در گوشش گفتم:
-يه فيله يه مرد لخت ميبينيه ميپرسه، ببخشيد دماغتون رو کجا عمل کردين؟:teeth
من و ليندا::rolling:rolling
من: به نظرت جوکه رو بلند تعريف کنم؟:eyebrow
ليندا: نمي دونم والله اکثريت اينجا با دماغ عملي هاست ديگه خودداني!!!
:thinking
من و ليندا::rolling
از ساعت هشت و نيم ميتونستم مطلب رو پست کنم ولی بخاطر دم باريک هی اين دست اون دست کردم ببينم چه ميکنيا:thinking



عزيزان زير 16 سال لطفاً اين پست رو نخونن.
ليندا رو از اون سر اتاق صدا کردم گفتم بيا مي خوام واست جوک تعريف کنم. وقتي اومد يواشکي در گوشش گفتم:
-يه فيله يه مرد لخت ميبينيه ميپرسه، ببخشيد دماغتون رو کجا عمل کردين؟:teeth
من و ليندا::rolling:rolling
من: به نظرت جوکه رو بلند تعريف کنم؟:eyebrow
ليندا: نمي دونم والله اکثريت اينجا با دماغ عملي هاست ديگه خودداني!!!
:thinking
من و ليندا::rolling
از ساعت هشت و نيم ميتونستم مطلب رو پست کنم ولی بخاطر دم باريک هی اين دست اون دست کردم ببينم چه ميکنيا:thinking



جمعه ناهار خونه همسايه قديمي و صميميمون يعني پدر و مادر ليندا که اولين دوست تو زندگيم بوده دعوت بوديم، اين آشنايي به حدود 25 سال پيش برميگرده.
صبح پا شدم رفتم حموم و عين اين ذوقيا!!! :toungeهرچي لباس نو که تاحالا نپوشيده بودم اعم از زير و رو بردم با خودم حموم و بعدش پوشيدم انگار دارم سال نويي ميگيرم! رفتيم مهموني وبعد خوردن ناهار رفتم تو اتاق دراز بکشم و استراحت کنم که حدود يک ساعت بعدش با صداي زنگ موبايل هوشيار شدم وقتي موبايل رو جواب دادم ديدم اميد فضوله!!!:thinking که مي خواست ببينه اونجا چه خبره!!! گفتم والله هنوز خبر ندارم چون تازه بيدار شدم ولي صبر کن يه بوهايي مياد.آخ جون مثل اينکه واسم کيک پختن بزار قطع کنم زودي برم ببينم چه خبره خيلي بويه شامه نوازي داره مياد. باعجله از جام پاشدم دستي به موهام کشيدم و آرايشم رو تجديد کردم و تلوتلو خوران رفتم سمت سالن که با استقبال چشمگير حضار روبرو شدم!!!:hug
آهنگ گذاشتن و شروع کردن به رقصيدن منم تا ميتونستم اون وسط در جا قر ميدادم و هو هو ميکشيدم که يهو آهنگي از دي جي اليگيتور گذاشتن پريدم وسط و گفتم منو بگيرين ميخوام بترکونم!!(ببخشيد حسابي جو گير شده بودم:silly) شهروز برادرم پريد کمرم رو از پشت گرفت و ليندا هم نشست رو زمين پاهام رو چسبيد منم شروع کردم به هد بنگال زدن!!Shockh از تصور اينکه هفت نفر آينه به دست… که منو چسبيده بودن که نيفتم و روي زياد خودم غش کرده بودم از خنده وقتي که فيلمش رو ديدم بازم از ادا اصولهام ريسه رفتم.:teeth
وقتي فيلم رو ميديدم گفتم واه واه چقدر خرس افتادم تو فيلمه برادر بدجنسم ميگه فقط تو فيلم نيست واقعيت همينه.:cry
وقتي موقع شمع گذاشتن شد ازم پرسيدن خوب حالا چند سالت شد؟ گفتم سه سال فقط رقم اولش تکرار شده.Grinevil
بچه ها آقای مهياری خواسته برای صبا کوچولو که قراره چشماش رو عمل کنه دعا کنید پس دعای خيرتون رو از اين فرشته کوچولو دريغ نکنيد.:angel



جمعه ناهار خونه همسايه قديمي و صميميمون يعني پدر و مادر ليندا که اولين دوست تو زندگيم بوده دعوت بوديم، اين آشنايي به حدود 25 سال پيش برميگرده.
صبح پا شدم رفتم حموم و عين اين ذوقيا!!! :toungeهرچي لباس نو که تاحالا نپوشيده بودم اعم از زير و رو بردم با خودم حموم و بعدش پوشيدم انگار دارم سال نويي ميگيرم! رفتيم مهموني وبعد خوردن ناهار رفتم تو اتاق دراز بکشم و استراحت کنم که حدود يک ساعت بعدش با صداي زنگ موبايل هوشيار شدم وقتي موبايل رو جواب دادم ديدم اميد فضوله!!!:thinking که مي خواست ببينه اونجا چه خبره!!! گفتم والله هنوز خبر ندارم چون تازه بيدار شدم ولي صبر کن يه بوهايي مياد.آخ جون مثل اينکه واسم کيک پختن بزار قطع کنم زودي برم ببينم چه خبره خيلي بويه شامه نوازي داره مياد. باعجله از جام پاشدم دستي به موهام کشيدم و آرايشم رو تجديد کردم و تلوتلو خوران رفتم سمت سالن که با استقبال چشمگير حضار روبرو شدم!!!:hug
آهنگ گذاشتن و شروع کردن به رقصيدن منم تا ميتونستم اون وسط در جا قر ميدادم و هو هو ميکشيدم که يهو آهنگي از دي جي اليگيتور گذاشتن پريدم وسط و گفتم منو بگيرين ميخوام بترکونم!!(ببخشيد حسابي جو گير شده بودم:silly) شهروز برادرم پريد کمرم رو از پشت گرفت و ليندا هم نشست رو زمين پاهام رو چسبيد منم شروع کردم به هد بنگال زدن!!Shockh از تصور اينکه هفت نفر آينه به دست… که منو چسبيده بودن که نيفتم و روي زياد خودم غش کرده بودم از خنده وقتي که فيلمش رو ديدم بازم از ادا اصولهام ريسه رفتم.:teeth
وقتي فيلم رو ميديدم گفتم واه واه چقدر خرس افتادم تو فيلمه برادر بدجنسم ميگه فقط تو فيلم نيست واقعيت همينه.:cry
وقتي موقع شمع گذاشتن شد ازم پرسيدن خوب حالا چند سالت شد؟ گفتم سه سال فقط رقم اولش تکرار شده.Grinevil
بچه ها آقای مهياری خواسته برای صبا کوچولو که قراره چشماش رو عمل کنه دعا کنید پس دعای خيرتون رو از اين فرشته کوچولو دريغ نکنيد.:angel