لينک بازی!

اين فيلتر شدن بلاگ رولينگ و نديدن ليست دوستان يه مزايايي حداقل واسه من يکي داشت سبب شد تو کامنت دوني بچه هايي که برام کامنت گذاشته بودن و آدرس وبلاگ هم داشتن برم سر بزنم و متنهاشون رو بخونم و اگه جزو وبلاگهايي باشن که مي تونم براشون کامنت بگذارم کامنت بذارم.
بازم تکرار ميکنم بچه هايي که تو پرشين وبلاگ دارن من به هيچ عنوان نمي تونم کامنت براشون بگذارم.
چند تا وبلاگي که پيدا کردم و لذت بردم از خوندنشون اينا بودن.
آونگ خاطره ها، سرزمين رويايي،شراره های آتش در بهار که واقعاً از خوندنش لذت بردم.روستايي بنام قلبستان (بازم تکرار ميکنم من برای بچه های پرشين اصلاً نمی تونم کامنت بگذارم ولنتین عزيزم،مهديس عاشق ، وب نويس که خيلی با نمک بعضی بلاگرها من جمله منو:surprise توصيف کرده وخانم حنا يه عزيزم.



لینک بازی!

اين فيلتر شدن بلاگ رولينگ و نديدن ليست دوستان يه مزايايي حداقل واسه من يکي داشت سبب شد تو کامنت دوني بچه هايي که برام کامنت گذاشته بودن و آدرس وبلاگ هم داشتن برم سر بزنم و متنهاشون رو بخونم و اگه جزو وبلاگهايي باشن که مي تونم براشون کامنت بگذارم کامنت بذارم.
بازم تکرار ميکنم بچه هايي که تو پرشين وبلاگ دارن من به هيچ عنوان نمي تونم کامنت براشون بگذارم.
چند تا وبلاگي که پيدا کردم و لذت بردم از خوندنشون اينا بودن.
آونگ خاطره ها، سرزمين رويايي،شراره های آتش در بهار که واقعاً از خوندنش لذت بردم.روستايي بنام قلبستان (بازم تکرار ميکنم من برای بچه های پرشين اصلاً نمی تونم کامنت بگذارم ولنتین عزيزم،مهديس عاشق ، وب نويس که خيلی با نمک بعضی بلاگرها من جمله منو:surprise توصيف کرده وخانم حنا يه عزيزم.



دوردونه اومده بود خونه مون و گير سه پيچ داده بود که بيا ناخن هامو طراحي کن، وسايل طراحي پايين تو اتاقم بود و اصلاً حوصله نداشتم يه طبقه برم پايين و دوباره برگردم بالا واسه همين براي اينکه سرش رو گول بمالم که فعلاً دست از سرم برداره گفتم بعدازظهر باهم ميريم پايين.
بعد ناهار رفتم رو تخت مامان اينها دراز کشيدم کمي استراحت کنم و کليپس موهام رو درآوردم گذاشتم رو ميز پا تختي و خوابيدم. وقتي از خواب بلند شدم و اومدم موهام رو ببندم ديدم از کليپسه خبري نيست فهميدم کار کار دوردونه است صداش کردم و گفتم زود برو کليپس عمه رو بيار.
حدود نيم ساعتي گذشت از زير چشم تحت نظرش داشتم هي اينور گشت هي اونور رو گشت از عموها و مامان بزرگش سراغ گرفت ولي انگار نه انگار مثل اينکه آب شده بود رفته بود تو زمين.
با لب و لوچه آويزون اومد پيشم.
دوردونه: عمه جون هرچي ميگردم نيست.:confused
من: اصلاً کي به شما اجازه داده بود اونو برداري؟ قبلش از من اجازه گرفتي؟:nottalking
دوردونه: نه!:whew
من: حالا که نه تنبيهت اينه که لاکهات رو نقاشي نمي کنم تا يادت بمونه ديگه چيزي رو بي اجازه برنداري.:loser
شب باباش اومد دنبالش و بردش خونه و کليپس منم پيدا نشد.
صبح موقع صبحانه خوردن تلفن زنگ زد و شهروز گوشي رو برداشت و بهم گفت بيا دوردونه است با تو کار داره.
من: الو سلام، جانم؟
دوردونه: سلام. عمه جون من خيلي فکر کردم يادم اومد. يه روسري آبي تو اتاق مامان بزرگه کليپسه رو زدم به اون.
من: چطور ديروز يادت نيومد.
دوردونه: آخه گيج بودم!!!!!:hypnoid
رفتم تو اتاق و ديدم بله درست ميگه.
از يه طرف ناراحت شدم که چرا اينقدر بهش سخت گرفتم Shockhو ناخنهاش رو طراحي نکردم از طرف ديگه هم مي بينم سخت گيريم به جا بوده و زير سيبيلي اشتباهش رو رد نکرده احساس مسئوليت کرده اينقدر فکر کرده که فرداش يادش بياد چيزي رو که بي اجازه برداشته چيکار کرده.:smug
نظر شما چيه؟ اينجور موقع ها با بچه چه رفتاري ميکنيد؟ با توجه به اينکه ديگه کم کم عقل رس شده و شش ساله شه.
بياييد همه با همه برای شفای بيمارانمان دعا کنيم. :angel
اين كامنت رو هم مهناز عزيز گذاشته:
سلام به ويولت عزيز و سلام به همه بچه های خوب و دوست داشتنيه اين دنيای مجازی.(ویولت جان امیدوارم منو ببخشی که از وب پر مخاطبت برای درخواستی استفاده می کنم)….من رو که يادتونه هان؟بله مهناز دوست مخمل تنها و غريب هستم همونی که يه زمانی دختر شرقی رو مينوشتم….قبل از هر چيزی اين عيد رو به همتون تبريک ميگم و براتون در هر لحظه و هر جا روزهای خوش رو آرزو دارم.وجود همين عيد سعيد بود که باعث شد بيامو از همتون بخوام که برای همه مريضا دعا کنيد و در اين بين ندای عزيزمونو هم فراموش نکنيد.بله التماس دعا دارم برای ندای عزيز که الان ۸ روزه توی اون مملکت غريب (سوئد)بستری شده و من تازه همين امروز فهميدم.دوستان عزيز ويولت خوبم برای مخمل مهربونو اما تنها و غمگينمون دعا کنيد.دعا کنيد که هر چه زودتر سلامتيشو به دست بياره و دوباره با همون روحيه به جمعمون برگرده.پس اين حقير فقط التماس دعا دارم.همتونو به خدا می سپارم.



دوردونه اومده بود خونه مون و گير سه پيچ داده بود که بيا ناخن هامو طراحي کن، وسايل طراحي پايين تو اتاقم بود و اصلاً حوصله نداشتم يه طبقه برم پايين و دوباره برگردم بالا واسه همين براي اينکه سرش رو گول بمالم که فعلاً دست از سرم برداره گفتم بعدازظهر باهم ميريم پايين.
بعد ناهار رفتم رو تخت مامان اينها دراز کشيدم کمي استراحت کنم و کليپس موهام رو درآوردم گذاشتم رو ميز پا تختي و خوابيدم. وقتي از خواب بلند شدم و اومدم موهام رو ببندم ديدم از کليپسه خبري نيست فهميدم کار کار دوردونه است صداش کردم و گفتم زود برو کليپس عمه رو بيار.
حدود نيم ساعتي گذشت از زير چشم تحت نظرش داشتم هي اينور گشت هي اونور رو گشت از عموها و مامان بزرگش سراغ گرفت ولي انگار نه انگار مثل اينکه آب شده بود رفته بود تو زمين.
با لب و لوچه آويزون اومد پيشم.
دوردونه: عمه جون هرچي ميگردم نيست.:confused
من: اصلاً کي به شما اجازه داده بود اونو برداري؟ قبلش از من اجازه گرفتي؟:nottalking
دوردونه: نه!:whew
من: حالا که نه تنبيهت اينه که لاکهات رو نقاشي نمي کنم تا يادت بمونه ديگه چيزي رو بي اجازه برنداري.:loser
شب باباش اومد دنبالش و بردش خونه و کليپس منم پيدا نشد.
صبح موقع صبحانه خوردن تلفن زنگ زد و شهروز گوشي رو برداشت و بهم گفت بيا دوردونه است با تو کار داره.
من: الو سلام، جانم؟
دوردونه: سلام. عمه جون من خيلي فکر کردم يادم اومد. يه روسري آبي تو اتاق مامان بزرگه کليپسه رو زدم به اون.
من: چطور ديروز يادت نيومد.
دوردونه: آخه گيج بودم!!!!!:hypnoid
رفتم تو اتاق و ديدم بله درست ميگه.
از يه طرف ناراحت شدم که چرا اينقدر بهش سخت گرفتم Shockhو ناخنهاش رو طراحي نکردم از طرف ديگه هم مي بينم سخت گيريم به جا بوده و زير سيبيلي اشتباهش رو رد نکرده احساس مسئوليت کرده اينقدر فکر کرده که فرداش يادش بياد چيزي رو که بي اجازه برداشته چيکار کرده.:smug
نظر شما چيه؟ اينجور موقع ها با بچه چه رفتاري ميکنيد؟ با توجه به اينکه ديگه کم کم عقل رس شده و شش ساله شه.
بياييد همه با همه برای شفای بيمارانمان دعا کنيم. :angel
اين كامنت رو هم مهناز عزيز گذاشته:
سلام به ويولت عزيز و سلام به همه بچه های خوب و دوست داشتنيه اين دنيای مجازی.(ویولت جان امیدوارم منو ببخشی که از وب پر مخاطبت برای درخواستی استفاده می کنم)….من رو که يادتونه هان؟بله مهناز دوست مخمل تنها و غريب هستم همونی که يه زمانی دختر شرقی رو مينوشتم….قبل از هر چيزی اين عيد رو به همتون تبريک ميگم و براتون در هر لحظه و هر جا روزهای خوش رو آرزو دارم.وجود همين عيد سعيد بود که باعث شد بيامو از همتون بخوام که برای همه مريضا دعا کنيد و در اين بين ندای عزيزمونو هم فراموش نکنيد.بله التماس دعا دارم برای ندای عزيز که الان ۸ روزه توی اون مملکت غريب (سوئد)بستری شده و من تازه همين امروز فهميدم.دوستان عزيز ويولت خوبم برای مخمل مهربونو اما تنها و غمگينمون دعا کنيد.دعا کنيد که هر چه زودتر سلامتيشو به دست بياره و دوباره با همون روحيه به جمعمون برگرده.پس اين حقير فقط التماس دعا دارم.همتونو به خدا می سپارم.



نويد عزيزم تولدت هزاران بار مبارک باشه:love:love:kiss
اميدوارم به اونچه که مي خوای و حقتم هست:wink هرچه زودتر زودتر برسی عزيز من.:hug
1008-011-41-1040.gif



نويد عزيزم تولدت هزاران بار مبارک باشه:love:love:kiss
اميدوارم به اونچه که مي خوای و حقتم هست:wink هرچه زودتر زودتر برسی عزيز من.:hug
1008-011-41-1040.gif



درررررينگ دررينگ(يعني زنگ تلفن)
من: بله؟ الللللللو.
طرف پشت خط:… صداي قطع وصلي و نامفهوم.
من: الللو سلام آقاي فلاني.
فلاني: تق تق الللو.
من: صداتون نمياد اجازه بديد برم خونه بهتون تلفن ميکنم اينجا آنتن خوب موبايل نميده.
من::sick
تا حالا هي قطع و وصل ميشدا ولي اين جمله قصار خوب به گوش اونطرف خط رسيد.:hypnoid
:rolling
اينم بايد ميذاشتم:
ویولت عزیز.نه کسانی که صحبت از غرق شدن پاسارگاد می زنند، تمام حقیقت را بیان می کند و نه نوشته شما نمایانگر همه حقیقت است.
اول:مسلما پاسارگاد و آرامگاه کوروش غرق نمی شوند ولی تنگه بلاغی و قسمتی از راه شاهی به زیر آب خواهد رفت.سد سیوند بهمن ماه آبگیری خواهد شد.با توجه به آماری که سایت میراث فرهنگی داده، در این فاصله زمانی کوتاه عمیلیات نجات غیرممکن است.
دوم:می گویند عمیلیات نجات.ولی این یعنی چه؟آیا همه آثار را می شود در این فاصله به جای دیگری منتقل کرد؟آیا راه شاهی قابل منتقل شدن است.
سوم:آرامگاه کوروش از سنگهای آهکی ساخته شده و مستعد فرسایش است.رطوبت بیشتر پس از آبگیری یعنی از بین رفتن تدریجی این آرامگاه و باقی نماندن آن برای آیندگان
چهارم:آیا به جز مسئولان سازنده خود سد تا به حال شخص دیگری در مورد طول و ارتفاع دریاچه سد اظهار نظر کرده است.به چه تضمینی می توانیم به حرف خود سازنده سد اطمینان کنیم.ریسک بزرگی است قمار روی آثار تاریخیمان.
پنجم:اینکه از ترس از بین رفتن آثار باستانی و سر و صدای رسانه و بلاگرها بودجه ناچیزی برای عملیات نجات اختصاص داده اند و این خودش غنیمت است،استدلال صحیحی نیست و نباید به این بهانه و با نجات درصد اندکی از آثار، حکم نابودی قسمت اعظم آنها را امضا کنیم.
ششم:وبلاگ شما پربازدید کننده و محبوب است،الطفا کامنت من را به نحوی منعکس کنید.یک روز تمام من همه منابع و نوشته های روی وب و روزنامه ها را مطالعه کردم و به درستی نوشته های خود اطمینان کامل دارم،باور دارم که تاریخ را نباید فروخت.