وقتی درگیر یه بیماری مزمن میشی،یادمیگیری یا بهتر بگم مجبور میشی که در لحظه زندگی کنی.
از لحظه لحظه هایی که حالت خوبه و انرژی داری استفاده کنی برای زندگی کردن.
مدتها بود حال خوبی نداشتم،شاید بیشتر از یک ماه…این حال بد ادامه داشت تا همین یکی دو روز پیش… دیروز یکهو احساس کردم حالم بهتره و همینم سبب شد کلی کار شخصی و غیر شخصی تلنبار شده که انرژی لازم برای انجامشون رو نداشتم رو انجام بدم تازشم بعداز ظهر با کمک دوستی بیشتر از یک ساعت ورزش کنم و دستی رو که اصلا بیشتر از ۲۰ درجه از بدنم جدا نمیشد ، بالای سرم ببرم به دفعات متعدد.
حس خوبیه ،که به مدد بیماری مزمنت بارها تو زندگیت تجربه می کنی… حسی که قادر به انجام هرکاری هستی و هیچ اراده ایی قادر نیست جلوت رو بگیره.
پ.ن: دوستی می گفت تو خیلی تلوّن احوال داری و این اصن خوب نیست… خدمت ایشون و بقیه دوستانی که اینطور فکر می کنند باید عرض کنم تا حالا با عزیزی!گرفتار یک بیماری مزمن به درستی قاطی نشدی که به راحتی با احوالات سالم خودت مقایسه می کنی و چنین نظرساده نگرو اشتباهی میدی،عزیزک.
سعید مدرس