اجبار به تعبیری دیگه

میگه: اون شب ِ تولد ۹ سالگیت،ما شب خو نه تون خوابیدیم. یادمه تا صبح داستانها و خاطرات ترسناک تعریف می کردیم.

من: (خنده) درسته نسل سوخته ایم ولی فک نکنم خاطرات ِ نسل ما رو هیچکدوم از این بچه های خانواده های جدید که تک فرزند و یا حتی بی فرزندن  داشته باشن… ما دور هم جمع می شدیم،جمعیتی بودیم واسه خودمون… اصن مثلا بچه تو از این خاطرات داره؟

میگه:ما حسابمون جداست،تک افتادیم اینور دنیا…بچه هیچ کس و کاری دور و برش نیست.

– این حکایت غم انگیز ِ اکثر هم نسل هاشه که به اجبار دم خور ِ تکنولوژی و بازیهای کامپیوتری شدن و نه انسانی از جنس خودشون و مملو از احساس و عقل.

اینم وبلاگ جدید آقای ناصری که حاوی مطالب خوبیه.



انتخابات

بحث انتخابات تو این روزها خیلی داغه و بحث روزِ هر محفلی.

بعد از سال ۸۸ و حواشی اون تصمیم گرفتم دور سیاست و سیاست بازی رو یه خط قرمز بکشم .هر چند همچنان وسوسه اش رو برای من یکی حفظ کرده بود.
امسال هم هیچ کاری به هیچکس نداشتم و در هیچ بحثی هم شرکت نکردم که بخوام نظرم رو گفته باشم…باور می کنی حتی نمی دونستم کی کاندید هست؟
بحث رای بدم یا ندم به شدت توی فیس بوک داغه و بعد هر مناظره( که من قدرت خدا حتی یدونه اش رو هم ندیدم) استتوسهایی در باب مناظرهایی که یا درحال انجامه یا پایان گرفته ،میگذارند که خوندن همونها کافیه که دستت بیاد چی به چیه.
دیروز این ایمیل رو گرفتم وبعد خوندنش به فکر فرورفتم که آیا خنثی بودن بخصوص دراین موقعیت درسته یا خیر؟
“ایران که بودم، کارم این بود که دم به دقیقه زنگ بزنم به شماره‌ی صد و نود و هفت و اعتراض کنم که چرا فلان پلیس با احترام برخورد نکرد یا بهمان ماشین پلیس، قانون راهنمایی و رانندگی رو رعایت نکرد (این شماره تلفن برای گزارش‌های مردمی در مورد تخلف‌های پلیس بود). هر از گاهی جواب‌های نیم‌بندی هم می‌گرفتم. کار به جایی رسید که یک بار یک کارت مقوایی عضویت افتخاری نظارت بر پلیس بهم دادن و گفتن تو از این به بعد یک شهروند عادی نیستی، تو مامور ویژه‌ی ما هستی. فکر کنم اون رو دادن که دیگه صدام در نیاد، چون به دنبالش تاکید کردن که «ولی شما در مورد این موضوع به کسی چیزی نگو؛ به ما هم اگه زنگ زدی، اشاره‌ای نکن».
در دو هفته‌ی گذشته صاحب‌خونه‌ام می‌خواست اتاقم رو به مشتری نشون بده و اعتقاد داشت حضور من کارش رو خراب می‌کنه. چند روز پشت سر هم اصرار می‌کرد که باید از اتاقم برم بیرون. واقعن هم برای مدتی من رو از اتاقم، اتاق خودم، بیرون انداخت و من هم در یک هوای ناجور، آواره‌ی خیابون شدم؛ اون هم نه یک بار. همون موقع هم از مذاکره ناامید نشدم: در اوج عجز و تنفر، یک ایمیل براش نوشتم که سیزده هزار کاراکتر داشت و تشریح کردم که چرا از نظر من کارش زشت بوده. اون هم در جواب هیچ گونه اهمیتی نداد و به کارش ادامه داد.
در این شهر هم تا جایی که در توان داشته باشم، برای بهبود محیط زندگی تلاش می‌کنم. چند شب پیش، راننده‌ی اتوبوس عصبی رانندگی می‌کرد و برای خیلی از ماشین‌ها به اعتراض بوق می‌زد. وقتی به خونه رسیدم، گزارشی نوشتم و فرستادم. امیدی هم به جواب گرفتن نداشتم. دست کم برای وجدان خودم هم که شده، لازم بود حرفی بزنم. هیچی هیچی هم که نبود، حرف نزده از این دنیا نمی‌رفتم.
رای هم می‌دم، حتا اگر کسی رای من رو نخونه، حتا اگر کسی بخونه و عوضش کنه. از هر فرصتی، حتا ناچیز و بی‌فایده، برای تغییر رفتار افسرهای پلیس استفاده کردم، برای کشورم هم همین کار رو می‌کنم. با کسی که من رو از خونه‌ام، از خونه‌ی خودم، بیرون انداخته بود هم تلاش کردم مذاکره کنم؛ برای کشورم هم تلاش می‌کنم. برای من زندگی همینه. می‌دونم که باید بجنگم، حتا برای هر چیز کوچکی. سال‌هاست که فهمیده‌ام در این دنیا نه کسی برای سکوت من تره خورد می‌کنه و نه کسی به قهر کردن من بها می‌ده. اگر برای چیزی جنگیدم، جنگیدم؛ یا به دست می‌یارمش یا این که به دست نمی‌یارم ولی دست کم سرم رو جلوی خودم بلند می‌کنم.
دو روز پیش از شرکت واحد اتوبوس‌رانی و متروی بوستون و حومه تماس گرفتن و گفتن راننده‌ی خاطی رو شناسایی کردیم و برخورد لازم انجام شد، دست شما درد نکنه. این رو گفتم که در جریان باشین: اگر گذرتون به این شهر عزیز افتاد، اگر یکی از اتوبوس‌ها کم بوق می‌زد، شاید تاثیر تلاش من بوده.”
نویسنده مطلب

 

و این هم نوشته فرجام در همین زمینه:  مرا می بینید!حتی اگر نمی شمارید!

و یه نوشته خوب دیگه.



فقط از یه سریال ترکی دسته چندم برمیاد که وسط سریال هنرپیشه اش بره دماغش رو عمل کنه!!! و از قسمتهای بعدیش با دماغ جدید و چهره جدیدش ظاهر بشه و به ایفای نقش بپردازه…. در یک کلام گوربابای مخاطب و شعورش،خودم و عشقه.

 

فقط از یه شبکه ایرانی مستقر در خارج!!! برمیاد که به شیوه آب دوغ خیاری،سر و ته یه سریالی که هنوز تموم نشده و کلی قسمتهاش مونده رو به طرز تابلویی جمع کنه و پایان سریال رو اعلام کنه … دریک کلام گوربابای مخاطب و شعورش کرده فعلا که ما تُرک تاز صحنه رسانه ایی ام و خودمون رو عشقه.



– شما خیلی باهوشی … خیلی. جوری که هیچ کلاه ای به راحتی به سرت نمیره!
– هاها-چرا به این نتیجه رسیدی؟
– بیشتر حس کردنیه .. نوع انرژی رو میگم این جریان فرازبانِ و ربط چندانی به کلمات نداره. همونطور که گاهی امواج کلمات ناگفته رو احساس میکنیم. هر جا که تفکری هست انرژی هم هست … مثلن نوع انرژی که من از شما دریافت میکنم، مردونه ست
– ولی من کاملا یک زنم با تمام حسهای زنونه اش

– مثلن،!!!!(یه آقا) رو که میشناسی؟ من هرگز این آدم رو از نزدیک ندیدم ولی نوع انرژی که از این آدم میگیرم زنونه ست! درونیات یک انسان پیچیده ست بخصوص درونیات موجودی به نام زن. جوری که مردها به نسبت روان ساده تری دارن و بیشتر شکل پذیری و انعطاف دارن. هر کدوم از تک تک ما آدم ها جدای از فیزیک، یک زن و مرد درون هم داریم که روی روح و روان ما تاثیر میزارن

ببخش که اینقدر شفاف و بی پرده میگم. شاید درست نباشه هر چیزی که بطور درونی احساس میکنیم، به زبون بیاریم … ولی گاهی دونستن نگاه های بیرون کمکمون میکنه خودمون و بهتر بشناسیم. هر چند که خود من هم خودم و اونطور که باید نمیشناسم

 

واقعا به نظر تو هم انرژی ساطع از یکنفر،جنسیت داره؟…یا این رفتار و سبک و منش اون آدمه که جهت میده به شناخت افراد از خودش…چقدر میشه شخصیت و جنسیت ِ شخصیت یک نفر رو بو کشید؟






تو فیس بوک این عکس رو گذاشتم و در شرحش هم نوشتم،

اینکار مختص یه خانومه…آیا برعکسش هم امکان داره؟
من که گمون نکنم Frown

 

اظهار نظرهای مختلفی شد در جهت رد یا تایید اظهار نظر من و حتی دوستی نوشت “من از بدو تولد معلول بودم و ویلجری.همسرم کاملا سالم و جوان تر از خودم.اصرار برای ازدواج هم از طرف خودش بود.نه ساله ازدواج کردیم و عاشق هم هستیم”  و من هم در جواب این بانو نوشتم”  درود بی پایان به این آدم فهیم که نام همسر رو یدک می کشه ”

 

مدتی بعد پیغام گرفتم که

“نمیدونم (نام یه آقا) دوست من و یادته … اون یک پزشکِ و تو رو از طریق من از روی نوشته ها و … دورادور میشناسه و هنوزم گاهی حالت رو از من میپرسه . . بهم میگفت من اگر بودم حاضر بودم که مشخصن با آدمی چون ویلی باشم و هر مردی باید از خداش هم باشه اما با همه شناختی که ازش دارم ممکنه برای اون خسته کننده باشم و یا …
آدم ها برای انتخاب هاشون دلایل زیادی دارن ولی نکته مهم اینه که همیشه انتخاب ها از روی ظاهر نیست و هنوزم هستن آدم هایی که نگاه انسانی و برابر دارن و وجود خود انسان رو ارزشمند میدونن و میشه امیدوار بود به اینکه هنوز کسی هست که می بینه و تو خودت بهتر از من می بینی
شاید برای اینکه زن نمادی از قدرت درونی همه ماست و همیشه نشانی از دانش و خرد بوده و آفتاب … همراه با شکوه زیبایی . نیرویی که با عنصر زنانه طبیعت در بطن خودش حیات رو پرورش میده و در خارج از وجود خودش هم حامی و نگهبان زندگی ست و قدرت عجیب و خارق العاده ای که در این وجه زنانه و عنصر زنانه هست برای حفظ و ادامه ی حیات , کتمان ناپذیره … ایزدبانوهای زمین ، آب ، عشق”

در جوابش نوشتم

“حرفت درسته
ولی من با این همه تجربه و ارتباط هنوز به چنین آدمی برخورد نکردم
نمی گم اصن نیست ولی حداقل من ندیدم
چرا مشتاق و آرزومند!!! زیاده که به قول امروزیها کلی هم لاو می ترکونن (اضافه شد: بخصوص برای من که هم از سرو شکلِ قابل قبولی برخوردارم و هم اندام و هیکل میزونی دارم و سطح سواد و اطلاعات عمومی ام از حد متعارف هم بالاتره و میشه گفت باهوشم و خوش سرو زبون) ولی وقتی وارد رابطه باهاشون میشی می فهمی نه بابا، اینکاره نیستن و همه اون حرفهای قشنگ و وعده وعیدها از سر ناپختگی و سرِگرم و معده پُر متصاعد شده
حرف یه چیزه و عمل بهش چیز دیگه”

 

حالا نظر تو چیه با توجه به بحث پیش اومده



وقتی اولینبار نوشته پست پایین رو نوشتم و تو فیس بوک گذاشتم.با موجی از مخالفت روبرو شدم .مخالفتهایی از قبیل اینکه یه برنامه سرگرمی و به قولی fun نتیجه رای گیریش چه ربطی به مسئله انتخابات داره که اینقدر مسئله جدی ه.

اون زمان حرفی نزدم و تصمیم گرفتم تو یه نوشته وبلاگی منظورم از حرفی که زدم و مقایسه این رای گیری با انتخابات و طنز نهفته در کلامم و استفاده از کلمه “شیخ” و چرایی اش رو توضیح بدم…تا هم منظور من مشخص شه و هم شفاف سازی!!! کرده باشم.

تا امروز که این مقاله رو خوندم و دیدم حرف دل منه و به نظرم تحلیلی درست.

پس دیگه بهتره زحمت تایپ کردن بیشتر به خودم ندم… و خوشحالم که بسیاری دیگر هم نظرشون به این نکته که توجه من و به خودش جلب کرد،معطوف شده و در مقایسه اون نوشتن.

 

 

“بسیاری از ایرانیان این روزها با آکادمی گوگوش آشنا هستند و مراحل پایانی انتخاب خواننده برگزیده آن را دنبال می کنند. این برنامه اقشار مختلف مردم را درگیر یک مسابقه سرگرم کننده و هیجان انگیز کرده است. در هفته های اخیر و در مراحل پایانی این مسابقه، مردم هر هفته در یک انتخابات شرکت می کنند و به کاندیداها (خواننده های) مطلوب خود رای می دهند. فردی که در انتخابات هر هفته کمترین رای را بدست می آورد از مسابقه حذف می شود. از آنجا که مردم با یک تماس تلفنی کوتاه و یا ارسال پیام کوتاه (اس ام اس) ـ ظاهرا با هزینه ای اندک ـ می توانند در برنامه شرکت کنند، امکان مشارکت و رای دادن مردم از نقاط مختلف کشور در این مسابقه وجود دارد. طبق آنچه مجری برنامه اعلام کرده، بیش از یک میلیون رای در جدیدترین دور مسابقه ارسال شده است.

Continue Reading »



  • Page 1 of 2
  • 1
  • 2
  • >