شنیده بودم،وقتی پدر یا مادرت رو می بری حموم،غم واقعی رو حس می کنی.
صحنه حموم بردن پدر توسط پسر در فیلم جدایی نادر از سیمن هم یکی از تاثیرگذار ترین و غمناک ترین سکانسهای فیلم بود.
دیروز مامان بردتم حموم و شستتم.. دختری که در نیمه دهه پنجم زندگیشه… واقعا چه حسیه؟
این نوشته در وبلاگ هم آپ دیت میشه به آدرس. اگه خواستید کامنت بگذارید. http://vili.special.ir
آدرس کانال تلگرامم https://t.me/violetweblog
من به عینه این و تجربه کردم حتی قبلن که اصلن وارد این وادی و گود نشده بودم و چه حالا که علنا این نیکوکاری و این زنجیره رو تبلیغ می کنم.
نعناء راهرچه بچینی جایش سبز میشود کم که نمی شودهیچ، زیاد هم میشود
بخشش مثل نعنا چیدن است نترس خدا جایش را ده برابر پر میکند
قانون خلا میگه توحفره خودت روایجادکن کائنات پر میکنه.
حدودا سه سال پیش بود که از نظر مالی تو تنگنا شدید بودم و نمی دونستم چه غلطی باید بکنم… هیچ درآمد اضافه و تولید مالی هم نداشتم که بشه روش حساب کنم…مستاصل مونده بودم که چیکار کنم،نزدیک عید بود…دوستی بهم پیشنهاد داد تو که اینقدر مشکلات مردمی که حتی نمی شناسی حل کردی،وقتشه که مشکل خودت رو مطرح کنی و کمک بخوای. گفتم درست میگی ولی رومم نمیشه بنویسم ایها ناس به من کمک کنید!؟ هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم؟عمرا! اگه روم بشه.
گفت نه ننویس کمک می خوام ،فقط بلند فکر کن…
گوش دادم به پیشنهادش. یه نوشته نوشتم و توش فقط بلند بلند فکر کردم و مشکلاتی که باهاش درگیرم رو بیان کردم بدون اینکه از کسی کمک بخوام…. اون نوشته شاید ۲۴ ساعت هم رو اِیر! نمود وحتی اون رو هم از خجالتم سریع برداشتم.
باور می کنید درعرض ۲۴ ساعت باهام تماس گرفتن(از طریق ایمیل و کامنت وبلاگ)و ازم شمار حساب خواستن و حدود سه میلیون کمک نقدی از افرادی جمع شد که تا بحال نه من و دیده بودند و نه من اونها رو. حتی از خارج کشور مثل آمریکا یا دوبی…شگفت زده مونده بودم که یهو چی شد؟هم مشکل حل شد و حتی مازاد بر نیازم هم موند که همون موقع دادمش به یک نیازمند با آبرو ممثل خودم!
اون موقع متوجه شدم این برگشت رفتار خودمه…چون هچ وقت قطع و پاره کننده زنجیره محبت نبودم ودرعین نیازمندی همیشه کمک کننده در حد توانم بودم و وقتی خودم نیاز داشتم این زنجیره به سمت خودم برگشته و درمونده و مستاصلم نگذاشتتم.
الانم که از طریق این کانال می تونم بیان کننده و درخواست کننده برای مشکلات دیگری باشم،دریغ نمی کنم و رابط و اشاعه دهندم.
پس تو هم بی توجه و قطع کننده این زنچیره محبت نباش.
دیشب فیلم #«نفس» رو دیدم و به نظرم عالی اومد.
یه روایت ساده و روون از چندسال یا ماه از قبل انقلاب و بعد انقلاب و جنگ.
وقتی دخترک ساده و کم سن و سال فیلم یواشکی کتاب می خوند و معنی خانم رییس! رو نمی دونست چیه و با ذهن بچه گونه خودش تعبیر و تفسیرش می کرد…یاد خودم و خوندن کتابهای ر-اعتمادی توی سن کمم افتادم.
وقتی قدرت باباش رو بخاطر موهای بلندش وشباهتش به سامسون! می دونست…
یه روایت ساده از وقوع انقلاب و بعدش شروع جنگ از نگاه یه دختر ۹ ساله.
خیلی لذت بردم از دیدن فیلم یه دست مریزاد گنده به کارگردان و نویسنده و تمامی عوامل فیلم.
۴ روز وقت هست و این کافیه براى ایجاد سونامى. بشرطى که فقط وخامت اوضاع رو سریع و مختصر منتقل کنیم. بنظرم وظیفه هرکس از گروه رأى دهندگان شناسایى یک نفر تحریمى و انتقال فورى پیام اضطرار بهشه
خیلی دوست دارم چیزی برای فاجعه پلاسکو بنویسم.
اما هر چی فکر میکنم میبینم برای اتفاق تکراری هر چی بنویسی باز هم تکراری خواهدبود .
کاش مسیر توقف این تکرار ها را پیدا میکردیم.
ما به شکلی احمقانه داریم به فریز شدن در فاجعه ها خو میکنیم.
من برای آتشنشان ها بسیار متاثر ومتاسفم.
اما حادثه دیدگان آتش نشانی را قهرمان نمیدانم بلکه آنها را قربانی ضعف ساختاری میدانم که با قهرمان نامیدن آنها این فاجعه توسعه نیافتگی وعدم تناسب ساختارهای ایمنی با نیازهای جامعه را پنهان میکند.
خیلی دوست دارم بنویسم اما چه بگویم که این مرثیه تکراری است.
سهیل رضایی
#پلاسکو
دیروز فیلم “ابد و یک روز” رو دیدم
به نظر من فیلمی ه که ارزش چندبار دیدن رو داره و هرچی نگاه کردم کمتر صحنه زن ستیزی توش دیدم چون یه حقیقت و برشی از جامعه ایران بود که ما توش زندگی می کنیم بدون هیچ بزرگ نمایی اضافه.شاید از نظر یه خارج نشین و آشنا با فرهنگ زندگی در خارج از کشور خیلی فیلم زن ستیزی به نظر برسه! ولی واقعا واقعیت فرهنگ اکثریت مردم ایران بود که بخوبی و با بازیهای عالی و روون روایت شده بود.