تو پست قبلی گفتم که من پیگیر برنامه play list بودم،دیشب یه آهنگی رو نشون داد که اگه اشتباه نکنم از سیاوش قمیشی به ترانه سرایی یغما گلرویی بود (ظاهرا اشتباه گفتم و ترانه احسان خواجه امیری بود با شعر روزبه بمانی و تنظیم سیروان خسروی.)… متن ترانه رو هنگام پخش آهنگ،می نوشت…من به شدت روی غلط املایی حساسم،حالا می خواد از طرف خودم باشه یا دیگری،تذکر میدم و تذکر پذیر هم هستم و اگه غلطی داشته باشم،سریع اصلاح میکنم…دیشبم داشتم متن ترانه رو می خوندم که یهو سنسورهای غلط یابم تیز شد!!! و دیدم نوشته”حراس” بجای “هراس”،چندین نوبت…با خودم گفتم شاید من اشتباه می کنم و درستش همونیه که اونا نوشتن،مگه میشه یه شبکه جهانی ِ فارسی زبان یه همچین گافی بده،گیریم اولی اشتباه کرده یه نفر دومی قبل اینکه برنامه رو آنتن بره چِک نهایی رو انجام نمیده؟…تا صبح صبر کردم تا بیام پشت کامپیوتر و درست ِ کلمه رو چک کنم و دیدم بله،”هراس” درسته نه “حراس”…متاسف شدم برای خودم و شبکه تلویزیونی که میلیونها مخاطب داره و منم یکی از اون میلیونها نفر که هم باسواده و هم نکته بین.
برنامه play list شبکه من و تو رو دنبال می کنم…خودمم قبلا رای داده بودم و وقتی می بینم بعضی از آهنگهای انتخابی ام رتبه آوردن،کلی خوشحال میشم…حالا باید دید ۲۰ تا آهنگ برتر تو برنامه آخر که امشب ه کدوم ها هستند… خودمونیم چقدر داریوش پرطرفداره و کلی رتبه آورده،همچنین سیاوش قمیشی.
۱-شروع سال رو تنها بودم و دوستی همراه بچه اش(یه پسر ۴ ساله) اومد پیشم تا کمک حالم باشه…دستش در نکنه…ولی وجود اون بچه سبب شد که پوزخندی بزنم به غمم و اینکه خیلی موقعها دلم می سوخت برای خودم که بچه ندارم و تجربه مادرشدن رو نداشتم… در ۴ روز گذشته لحظه به لحظه اش خدارو شکر کردم که ” بچه ندارم“.
۲-تجربه عالی داشتم؛ تجربه “نه،گفتن”...چقدر حس خوبی به آدم دست میده وقتی خواسته ایی رو می شنوی که میدونی برآورده کردنش،آزارت میده… و تو تمام شجاعتت رو جمع می کنی و پاسخ میدی: نه!! انجام کاری که ازم میخوای،خوشحالم نمیکنه(یا یه جوابی تو همین مایه ها)… امتحان کنید،ببینید چقدر سبک میشید.
۳- امسال دو تا کار به شدت دست به خیری!!! انجام دادم که بخصوص دریه موردش به شدت و از ته ته دل دعا شدم…چون مشکل دوستی رو حل کردم(مالی) و از فکر و خیال نجاتش دادم…به این فک نمی کنم که جبران میشه یا نه،همینکه تو این زمان با حداکثر بضاعتم،تونستم مشکل دوستی رو که در خیلی از زمانها واقعا حق دوستی رو ادا کرده،حل کنم،برام کافیه و ارضا روحی شدم.
۴- از اینکه وجود مجازی و حقیقی ام،مثمر ثمره با وجود تمام ناتوان یهای جسمانی ام،خیلی خوشحالم و از ته دل راضی…چون مطمئنم همیشه به نیکی ازم یاد خواهد شد…نه اینکه تا اسمم بیاد بگن،واه واه! اونو میگی…
۵-می خواستم نوشته ایی بنویسم با عنوان “جسدهای فیس بوکی”!!!! ولی منصرف شدم و دلم نخواست اولین نوشته ام عنوان جسد داشته باشه.
خب سال ۹۲ هم به سلامتی داره تموم میشه …
اگه بخوام در مجموع نگاه کنم،سال بدی برام بود،خیلی بد اصن یه جورایی غربالیزه!! کردن دوستان ِقدیم و جدید بود،دوستانی با ظاهر ِ خیلی خوب و موجه ولی در باطن فاسد.
تنها اتفاق خوب و خوشایند ِ سال،ازدواج برادر کوچیکم بود و لاغیر.
از بدو شروع سال،سال تحویل رو با گریه و اشک چشم شروع کردم… یکی از دوستان قدیمی با قدمت ِ دوستی ۲۲ سال،بخاطر یک مُشت دلار!!! از حلقه دوستان من تُف شد بیرون،هرچند که خودش به وضع اسفناکی بی آبرو و بی حیثیت شد ولی خوب برای منم خیلی دردناک بود چون تا قبل نشون دادن روی ِ واقعیش در ظاهر دوست خیلی خوب و دلسوزی بود برای من درست مث ِ یه خواهر و این جای خالی تا مدتها اذیتم کرد…
به ظاهر دوست دیگه ایی که حتی من همه جا بعنوان پسرم!!! ازش یاد می کردم،چهره واقعی و دندونهایی که ازش خون میچکید!! رو بهم نشون داد و بی برو برگرد حذف شد از حلقه دوستان.و مسلمه که خیلی دردناک بود روبرو شدن با این حقیقت زشت.
در کمال ناباوری فامیل نزدیکم یه پسر ۱۷ ساله تیزهوش که حتی بخاطر هوش بالاش تو مسابقات خارج از کشور شرکت کرده بود در عرض یک هفته بخاطر یه ویروس ناشناخته که روی مغزش نشسته بود،فوت کرد و خانواده ایی رو داغدار.
و در نهایت خبر فوت همسر سابقم که به بدترین وجه ممکن فهمیدم و با مرگش انگار قسمتی از سالهای جوونی من هم کاملا نیست و نابود و حذف شد و بعد گذشت چندماه هنوزم باورم نمیشه و با یادآوری بعضی از خاطرات خوبمون اشک به چشم میارم و بی نهایت ناراحت میشم.
ولی با همه این اوصاف ظاهرا سال ۹۳ سال خوبی خواهد بود حداقل پیش درآمد خوبی داره…سه تا عیدی خارج از تصورم دریافت کردم که بی نهایت خوشحالم کرده و ارزش معنویش هوار !! تاست…برای شروع سال هم با کسی هستم که وجودش بهم آرامش میده و خدارو شاکرم بخاطر بودنش… در کل فک کنم سال خوبی پیش روم باشه و امیدوارم از لحاظ برگشت سلامتی هم چند پله برم بالاتر.
امروزم که چهارشنبه سوری ه و من یه برنامه مفرح برای خودم دارم و همچنین آرزومندم تک تکمون شب خوبی داشته باشیم و لذت ببریم از ساعتها و دقایقمون.
سلام ویلی جان، مشکلی برام بوجود اومده که ممنون میشم نظر خودتون رو بگید و ا گر صلاح می دانید اونو به اشتراک بگذارید تا بقیه هم نظرشون رو بدند.
من برادرم با دختری دوست بودند که حدود ۲ ماه پیش این دوستی بهم خورد و سر این قضیه برادرم خیلی بهم ریخت. به پیشنهاد خودش گفت که مورد بهش معرفی کنیم برای ازدواج.
توی این موارد خودش موردی را که توسط دوستش معرفی شده بود را پیگیری کرد و کار به بله و برون کشید. دقیقا شب قبل از بله و برون یه شوکی به همه ما وارد کرد که من نمیتونم با چهره این دختر ارتباط برقرار کنم.
حالا این دختر به اندازه خودش زیبایی دارد و خیلی هم به نظر من خوش استیل است.
به هر حال بله و برون برگزار شد و به رغم مخالفت ما برادرم و ان خانم بدون اطلاع صیغه محرمیت هم خوندند.
حالا که دارند مقدمات عقد رو می چینند دوباره این بحثها پیش اومده. میگه من تلفنی که با این خانم صحبت می کنم مشکلی ندارم ولی وقتی چهره به چهره می شم بعضی اوقات بی تفاوتم و بعضی اوقات حتی حس فرار هم بهم دست می ده
میدونم که خیلی از این مشکلات هنوز به خاطر ترمیم نیافتن زحم رابطه قبلی است اما خیلی نگرانیم که آیا این اضطرابهای الان طبیعی است و تشویقش کنیم که ادامه بده یا ممکنه بعد ا هم ادامه پیدا کنه
جواب من: من از کامنت خصوصی تو هیچی نفهمیدم خیلی گنگ و نامفهومه-اگه می خوای به اشتراک گذاشته بشه،بیشتر و بهتر و واضحتر توضیح بده…چه شوکی؟چرا با صورت اون خانوم نمی تونی ارتباط برقرار کنی؟و…
و توضیح مجدد:
بزارید بهتر توضیح بدهم.
یکی از دوستان نزدیک من (یک آقایی) دو سالی با خانمی دوست بوده و حدود دو ماه پیش این ارتباط قطع شده. دلیلش هم ازدواج خانمه بوده.
این آقا هم بعد از قطع این دوستی، سعی می کنه اصطلاحا به خواستگاری یک خانم بره و وارد وادی ازدواج بشه. وقتی همه چی خوب پیش میره دقیقا شب بله برون عنوان میکنه با چهره این خانم ( کسی که میخواد باهاش ازدواج کنه) نمیتونه ارتباط برقرار کنه و حتی بعضی اوقات حالت تنفر داره.
حالا مشکلی که وجود داره اینه که هر دو خانواده و اقوام از موضوع با خبرند و خانواده خانم یک خانوده کاملا سنتی و متعصب هستند.
این آقا میگه میدونه این خانم خیلی خوبه و بدرد زندگی متاهلی اون میخوره. میگه تو ارتباط تلفنی هیچ مشکلی نداره ولی با چهره مشکل داره.
الان مونده حیرون که آیا قضیه رو به تاخیر بندازه که خانواده خانم قبول نمی کنند یا جلو بره به امید اینکه این قضیه حل بشه.
ممنون میشم به اشتراک بذارید و اگر کسی تجربه مشابهی داشته راهنمایی کنه. راستی اینکه که چهره این خانم ایرادی نداره و یک چهره معمولی است. و این خانم در حالت عادی اهل آرایش نیست
۸ مارچ روز جهانی “زن” برتمامی بانوان من جمله خودم مبارک باشه
می گویند زن، چراغ خانه است. لابد شنیده اید که در همین راستا، بعضی ها طرفدار’چهلچراغ’ شده اند و بعضی ها طرفدار’صرفه جویی در مصرف برق’!
با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:
* دوست دختر:
چراغ گرد سوز! (در بلاد کفر، آن را GF می گویند. تحقیقات نشان داده این لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتیله گردسوز) می باشد که در شرایط اضطراری، روشنایی اندکی می افروزد و خاموش شدنش سه سوته است و یک فوته!)
* معشوق:
لامپ مهتابی! (در راستای رمانتیک بودن قضیه!)
* همسر موقت:
لامپ کم مصرف!
* همسر دائم:
همان چراغ خانه.
* همسر مطلقه:
لامپ سوخته!
* همسر ایده آل:
چراغ جادو!( هردو افسانه اند!)
شعر مرتبط:
با غول چراغ ، آرزویی بکنید
از او طلب فرشته خویی بکنید
یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید
‘در مصرف برق صرفه جویی بکنید’؟
نوشته: آنی دالتون
پ.ن: انیس جان من از کامنت خصوصی تو هیچی نفهمیدم خیلی گنگ و نامفهومه-اگه می خوای به اشتراک گذاشته بشه،بیشتر و بهتر و واضحتر توضیح بده…چه شوکی؟چرا با صورت اون خانوم نمی تونی ارتباط برقرار کنی؟و…