من فردا پنج شنبه ساعت ۴ یا ۴:۳۰ در بازارچه خیریه انجمن ام اس (شهرک غرب-خ ایران زمین-خ خوردین -مجتمع فرهنگی قدس)هستم… خوشحال میشم دوستانی که براشون مقدوره بیان و اونجا همو ببینیم
زنگ زدم به شرکتش،می دونستم یه منشی جدید آورده که از قضا خیلی هم خوشگله.
دختره گوشی رو برداشت.گفتم با آقای فلانی کار دارم،من همسرشونم،بی هیچ سلام و احوالپرسی اضافه ای و حتی خیلی خشک! گفت نیستن شرکت و تقی گوشی رو گذاشت!!! غریدم: بی تربیت!!!
با خودم گفتم حالا که اینجور شد کلی به خودم میرسم! و سرزده میرم شرکت تا این دختره بی تربیت بفهمه آقای فلانی،صاحاب داره!!!!
فکرم رو عملی کردم و زمانی هم که تو هال منتظر آقای فلانی بودم با ژست یه سیگار آتیش زدم….
بیشتر از ۱۵ سال از این خاطره و این حسادت زنانه میگذره ولی من هنوز اون حس احمقانه(با فکر الانم خیلی حس بچه گانه و احمقانه ایی بود) رو فراموش نکردم.
که چی،یک کاره پاشدم رفتم شرکت؟ به شوهرم شک داشتم یا می خواستم از اون خانوم گربه کوشون کرده باشم؟ واسه چی مثل احمقها منی که سیگاری نیستم،سیگار گذاشتم تو کیفم و اونجا یه نخ آتیش زدم؟که به دختره نشون بدم من خیلی کلاسم بالاست!!! و اگه دم پَرم بیایی می زنم له ات می کنم؟خفن تر از این حرفهام…
یادآوری اون روز جز شرمندگی هیچی دیگه برام نداره،فک می کنم کاش عقل و درایت این روزها رو اون روز داشتم.
الان یه زن ِ پا به میانسالی گذاشته و نشسته بر ویلچرم ولی اون موقع یه زن در اواسط جوانی و سالم و سرحال و تا حدی هم خوش بر و رو…چرا اینقدر اعتماد به نفسم پایین بود؟ که از وسایل جانبی مث سیگار کشیدن سعی در باز سازیش داشتم؟
اگه الان تو همچین موقعیتی قرار بگیرم چیکار می کنم؟عکس العملم چیه؟
مطمئنن دیگه چنین تلاش احمقانه ایی برای اثبات خودم انجام نمیدم و فکر می کنم جنگ برای بدست آوردن چیزی که از ابتدا حق تو نبوده،احمقانه است و اینقدر ویژگیهای مثبت برای ارائه کردن دارم که نخوام متوسل به تیپ و قیافه یا ژست سیگارکشیدن بشم.
امروز از صبح که بیدارشدم با توجه به وقایاع اتفافیقه(؟) با خودم گفتم،امروز روز تو نیست…
باید به فیزیوتراپم زنگ میزدم و برای امروز قرار میذاشتم،ولی باز با خودم زمزمه کردم،امروز روز تو نیست،بی خیال.و زنگ نزدم.
به دوستم که باهام تماس گرفته بود گفتم،تا شب سعی کن با من تماس نداشته باشی،میترسم بی دلیل پاچه ات و بگیرم!! با تعجب گفت چرا؟؟؟ گفتم آخه امروز روز من نیست
و اینقدر با خودم این جمله رو تکرار کردم تا ملکه ذهنم شد … تا اینکه دوستی زنگ زد و گفت:خونه ایی؟می خوام کادوی ولنتاینت رو تو “سپندارمذگان” بهت بدم.
و من شوت شدم به دنیای حقیقی…. راستی “سپندار مذگان”تون مبارک.
اومده دم در حموم (خانومی که برای کمک در کارها پیشمه) و میگه:یه گربه اومده دم در بالکن و داره خودش رو لیس میزنه،فک کنم جَلدش(؟) کردی!!!.
میگم:دست پخت مامانم جلدش کره!! نیگا کن تو یخچال چیزی داریم بهش بدیم؟
میره و میاد و میگه،یه مرغ تو یخچاله.
میگم یه بالش رو ببر بنداز براش.
میگه:مامانتون نمیگه چرا این یه بال داره!!!
میخندم و میگم،میگیم مرغش معلول بوده!!!!!!!!!!!!!
پ.ن:موقعی که برف می اومد من هرچی دم دستم میرسید برای گربه ها میذاشتم تو بالکن واسه همین می گفت جَلد شده.
الان حس بهتری داره…
هرچی گفت،اونم جوابش رو داد،بی احترامی نکرد ولی جوابش رو داد…زنک،اولش دوتا لیچار کلفت بارش کرد و گفت چقدر زبون درازه!..ولی بعد ترجیح داد ادامه نده و از اتاق زد بیرون برای خاتمه بحث…
یاد درددلش با مرد افتاد…مرد بهش گفته بود تو شدی گوشت قربونی زیر دستش،فک نکن مخاطب بد و بیراه و توهین هاش توئی،نه،داره خودش و خالی میکنه از بغض و نفرتی که زندگی بهش تحمیل کرده… حالا هم تو مستعد و دم دستشی،کی بهتر از تو؟برای خالی کردن خودش… بیا و در حقش لطف کن،اینقدر فحش خورت مَلَس نباشه،فک نکن داری احترام و میذاری،،اینجوری اونم فک میکنه همه مث توئن و وقتی عادتش شد و با دیگری هم همچین برخورد کرد ،بعدی که مث تو بی زبون نیست همچین میذاره تو کاسه اش که تازه بفهمه زمین سفت جای شاشیدن نیست….
راست می گفت،الان فک می کنه حس بهتری داره دیگه گریه اش نگرفت …حتی، اعصابش هم آروم ه.
وقتی یه دوست خوب داشته باشی که بدونه دلت برف می خواد و فشردن دونه های برف لای انگشتات… و دلت راضی نیست به نگاه کردن بارش از پشت شیشه…
از اون سر شهر،می کوبه میاد دنبالت و واردِ کوچه لیز لیزونتون میشه،تو رو با ویلچرت از هفت تا پله میاره پایین و می بره تو خیابون و زیر برف ویلچرت رو هل میده و به تقاضای تو صبر میکنه برای لمس برف… و با دیدن برق شادی تو چشمهات می خنده… و تو وجودت گرم میشه از این همه محبت و دوستی… خدایا شکرت،اگه قدرت اعضای بدنم رو ازم گرفتی دوستان خوبی سر راهم قرار دادی تا اونا قدرت گرفته شده از من، باشن.
تو رو خدا کمکککک:
موبایل رو به کامپیوتر وصل کردم و زدم آن لاین software اش آپ دیت بشه ….حالا زده تمام اطلاعات قدیمم مثل شماره تلفنهایی که وارد کرده بودم یا تنظیمات شخصیم رو پاک کرده … می تونم برش گردونم به حالت اول قبل آپ دیت؟در ضمن گوشیم nokiaAsha302 ئه