کارگردان ِ فیلم مستندی که قبلا در موردش حرف زدم زنگ زده و میگه:
-تدوینگر،راشها رو دیده و میگه اون قسمتهایی که مربوط به خانوم ویولته خیلی خوب از کار دراومده…معلومه کاملا که از خودش و زندگی و وبلاگش چی میخواد.
می خندم و میگم: من ذاتا هنرپیشه ام!!! حیف امکاناتش فراهم نبود.
به صدای سکوت شب گوش میسپارم… امروز بهترم.
امروز از اون روزهایی که سعی می کنم مُردن مُردن به پایان ببرمش.
صبا برام نوشت:
يکي از پست هاي نوستالژيک شما در اون يکي پايگاه(وبلاگ) رو خوندم و متاسفانه اشکم بدجوري سرازير شد….
بعدش چيزي نزديک به 3 يا 4 ساعت چشمام باروني بود و گريه ام اصلن بند نمي اومد ….
گفتم:
کدوم نوشته رو ميگي؟
–این نوشته،مال خرداد 86 بود. فک کنم مربوط به همسر سابق تون باشه
از همون خط اول که خوندم خوشم اومد اما اخر قشنگي نداشت و همين طور حس خوبي نداد اون شب لااقل به من
البته خيلي خوب درک مي کنم که حتي الان چه احساسي به همسر اول تون داريد
اينکه تو اوج دوست داشتن جدا شدين.اخرش اينکه عشق اول فراموش نمي شه.اين واقعيت ه
احساس خودت لحظه اي بود تو نوشتنش
اما اخرش ته دلم و خالي کرد و دلم و کمي تا قسمتي سوزوند
نمي دونم اينا واقعن همين طوره که من مي گم يا اينکه اشکال از من ه و من اين روزا استانه تحمل پايين تري دارم ؟!…. نمي دونم.
.
.
.
نوشته رو خوندم-بعد اين همه سال،بازم چشمام باروني شد. از اين همه جسارتم تو بيان عريان احساسم شگفت زده شدم و حتي براي لحظه اي ترسيدم…خيلي وقته ديگه اينطوري ننوشتم…حس و يادآوري خوبي بود،ممنون صبا جان.
پ.ن: لینک رو درست کردم که احتیاجی به فیل تر شکن نداشته باشه.
صبح به صبح یه لیوان شیر می خورم.
قبلا ها وقتی معطل میکردم و لیوان شیرم سرد میشد یه لایه خیلی نازک چربی روش می بست که با قاشق میدادمش کنار.
الان چند وقتی هست که دریغ از همون یه لایه نازک چربی…ظاهرا دارم آب رنگ شده می خورم جای شیر.
به نظر من يکي از نشانه هاي زنانگي،گوشواره است.
کار ندارم که تو اين دوره زمونه بعضي از آقايون هم از گوشواره استفاده مي کنند.به نظر من آويزون شدن گوشواره روي يک گردن بلند و خوش تراش و رقص سايه اون با پوست بدن،تبلور زنانگي.
حالا به نظر شما،چي تو فرهنگ و باور تون نماد زنانگي ه؟ فقط تفاوتهاي جسمي؟مثل داشتن سينه هاي بسان سامانتا فاکس(يادتونه؟)؟يا باسني قلمبه مثل جنيفر لوپز؟…يا ميشه يک کم ريزبين تر هم بود؟
یک کامنت خصوصی قشنگ که خیلی بهم چسبید و سر حالم اورد:
… فیلم “طلا و مس” رو هم دیدم، ولی به نظرم اون زن با زنی مثل شما خیلی تفاوت داشت و بیشتر به نقشش به عنوان یک مادر و همسر فداکار توجه شده بود و خود شخص زن کاملا بی هویت مونده بود. در صورتی که قدرت شما در زن بودنتونه، بدون اینکه برای زن بودنتون از “ابزاری” مثل “شوهر”، “دوست پسر” و یا “فرزند” استفاده کنی. و کسی که با وجود داشتن بیماری سختی مثل “ام اس”، با اینحال اینقدر بتونه “زنانگی” خودش رو حفظ کنه و از زندگی بیشتر از هر کسه دیگهای که من میشناسم لذت ببره، واسه من میتونه یه الگو باشه. خیلی بیشتر از ۱۰۰۰ تا خواننده و هنرپیشه و نویسنده و… من به شخصه بیشتر جذب آدمهای میشم که از جنس خود زندگی هستن… یکی مثل خود شما…