برام جالب بود دیدن این همه جمعیتی که به طرف برج ایفل می رفتند. همراهم دنبال نزدیک ترین و بهترین محلی بود که بتونه ماشین رو نگه داره و بدون اینکه احتیاج به پیاده شدن داشته باشه بتونم از مناظر، سوار بر ماشین لذت ببرم و یه چیزی هم ببینم.
قبل تحویل سال، چراغونی برج رنگهاش به رنگ پرچم فرانسه بود. وقتی به ثانیه های آخر نزدیک شد مردم شروع کردند به گفتن شمارش معکوس و صدای توپ و غرق در نور شدن ایفل و آتیش بازی (کم ها نه خیلی زیاد).
اوج شادی مردم باز کردن شا*مپاین و به فاصله هر ۵ متر یدونه فشفشه!!!! بود(خودشون رو کشته بودند از این همه هیجان). وقتی یاد جشنهای چهارشنبه سوری خودمون یا جشن پیروزی فوتبال و رفتن به جام جهانی می افتم که شهر رسما می ترکه!!! از این همه سرور در عین خاموشی دلم میگیره و ایران و مردُم خودم رو می خواد با همه دیوونه بازی هاشون. دلم برای مردمم و جوونها می سوزه که از بدیهی ترین شادی ها و ابراز هیجان منع شدن. مگه اینا چی از ما بیشتر دارن که آزادی حقشون باشه؟ بخدا که مردم من خیلی لایق ترن…
تو همون وانفسا از یه فروشنده دوره گرد که فکر کنم سریلانکایی بود یه مجسمه ایفل نورانی به رسم یادبود خریدم.
وقتی مست کردنها شروع شد از همراهم خواستم برم گردونه هتل… خب چیه؟ عادت ندارم به دیدن یه آدم مست و پاتیل و اصن دلم هم نمی خواست ببینم.
وقتی برگشتم هتل، تو اتاقم یه بسته شکلات بود با مضمون تبریک سال نو از طرف مدیریت هتل.
اینم بگم تمام اتاقهای من تو این هتل و هتلهای بعدی disable رزرو شده بود که تمام امکاناتش مخصوص یه آدم مشکلداره که راحت بدون نیاز به کسی بره حموم و دستشویی و یه زنگ هم تعبیه شده که اگه به مشکل خوردی یکی بیاد کمکت.
درضمن رزرو اینترنتی هتل بسیار به نفعه مثلا تو اسپانیا یه هتل ۴ ستاره که تو این فصل با مراجعه حضوری شبی ۱۲۰ یوروئه از طریق اینترنت می تونستی با ۷۰ یا ۸۰ یورو رزرو کنی یا حتی کمتر… البته بستگی به آخرهفته بودن یا نبودنش هم داشت.
یک یار جدید اسپشیالی.
وقتی از قسمت کنترل پاسپورت گذشتیم با توجه به اینکه غیر رسمی بهم تذکر داده شده بود که بعضی نوشته هام پیگرد قانونی داره، دلم لرزید که نکنه ممنوع الخروج باشم حالا گیریم اشتباه یا احمقانه مهم این بود که از سفرم جا می موندم.
بعد از پایان سفر و پروازهای متعدد با خطوط هواپیمایی خارجی مطمئن می تونم بگم که شرکت ماهان یکی از بهترین هاست و مهماندارهای درست و حسابی چه از نظر قیافه و قد و قامت داره هم از نظر اخلاق کاری.
عصر روز ۲۹ دسامبر رسیدم پاریس و بعد تحویل اتاق توی هتل رفتیم که شام بخوریم. قرار شد بریم یه رستوران ایرانی که اگه اسمش رو اشتباه نکنم ” شومینه” بود ولی اینقدر بی انصاف بودن که بعد اینکه گفتن جا نداریم و از قبل رزرو شده با وجودیکه شب سردی بود و منم داشتم بخاطر ویلچر رانی یه کمی زیاد از محل پارک ماشین تا اونجا از سرما میلرزیدم حتی راهمون ندادند یکم گرم شیم بعد بریم سراغ رستوران بعدی… به نظرم ایرانی های مقیم خارج بعضی هاشون حس نوع دوستی شون رو از دست دادن.
خدا رو شکر یه خانم کُرد پیدا شد که ویلچر من و هل داد تا رستوران بعدی وگرنه با سرعتی که من داشتم حتما یخ میزدم.
رفتیم یه رستوران ژاپنی و از روی عکس غذاها یه چیزی سفارش دادیم. خدا لعنت کنه این سریالهای کُره ایی رو که من به حساب غذاهایی که دیده بودم و هوس کرده بودم که چقدر خوشگل اند، سفارش دادم………. چشمتون روز بد نبینه غذاها خوشگل ولی هرکدوم رو که بردم سمت دماغم بوی تند ماهی خام زد تو بینی ام. برنجش گوله و بهم چسبیده و نیمه خام. سوپش آب زیپو خودمون. از کبابش نگم بهتره نمیدونم جیر جیرک بود یا اون یکی کلاغ. تا من باشم هوس تست ذائقه غریبه به سرم نزنه.
فقط خودم رو با آب پرتقالی که سفارش داده بودم و سالاد سیر کردم. لب به غذا نزدیم گو اینکه همراهم یه تستی کرد و گفت ماهی خام ِ. رستوران چی وقتی دید هیچی نخوردیم گفت براتون بپزمشون؟ ولی دیگه وقتی تا تحویل سال نمونده بود و باید می رفتیم کنار برج ایفل.
مردم عین تظاهرات دسته دسته راهی برج ایفل بودند.گفته بودم وقتی اولین بار برج ایفل رو دیدم از هیجان اینکه دارم سازه ایی رو می بینم که از بچگی اسمش رو شنیدم و چقدر معروفه و حالا قراره حقیقی رویتش کنم از شوقم نمی دونستم چه عکس العملی باید نشون بدم و بی اختیارصلوات فرستادم. در ادامه عکس رویت اول رو گذاشتم.
ادامه دارد
پ.ن: از حالا تا آخر سفرنامه اگه اسم مکانی رو اشتباه گفتم یا تاریخی رو لطفا تذکر بدبد. درگیر حفظ حاشیه ها نبودم
وقتی قرار شد برم سفر می دونستم که به واسطه وبلاگ تنها نخواهم موند و تو هر شهری یا کشوری حدااقل یه نفر هست، که سراغم رو بگیره ولی دیگه فکر نمی کردم اینقدر!!!!
نه تو آلمان تنها موندم نه فرانسه و نه اسپانیا حتی بعضی از بچه ها که برام شماره تلفن گذاشته بودند برای تماس رو نتونستم یا وقت نشد تماس بگیرم.
این سفر رو به جرات می تونم بگم دوستان وبلاگی برام خاطره ساز و عزیزکردند از همگی تون متشکرم و امیدوارم بتونم خوبیها و وقت گذاشتن هاتون رو جبران کنم. مرمرخان،البرز،زال و … متشکرم ازتون که غم غربت رو برام کاهش دادید.
وقتی دکتر رضا چند ماه پیش از سفر اروپا برگشت و باهاش تماس گرفتم، گفتم هنوزت سرت هوای امکانات اونجا رو داره؟ و سیلی خورده بی امکاناتی اینجایی؟ هنوز دپرسی؟ خوب تفاوت که زیاده و حیف ایران که توسط یه سری کارنابلد اداره میشه. ولی چیزی که در بدو امر برای امثال من به چشم میاد راه براه توالت با امکانات مخصوص افراد معلول و کم توان و خیابانهای مناسب سازی شده ست که دریغ از دیدنش تو ایران که بعدا مفصل در موردش می نویسم…
امروز کامنت شب گیر عزیز!!! رو دیدم و یاد کامنتهای سریالی افراد معلوم الحالی افتادم!!! که اصرار داشتن بگن افت کردم و شاهدش هم اینکه وبلاگهای مطرحی لنگه شب گیر دیگه محلم نمیذارن…………… آخ جواب دارم نوک زبونم ولی از اونجایی که جواب ابلهان خاموشی ست هیچی نمی گم شاید از دوگوله هاشون کار بکشن و برام جالبه یه سفر یه ماهه خارج کشور چقدر آدم دق داده و باسن کباب کرده!!!!!!!!! خدا شفا بده انشالله.
سوقاتی!!! زیاده ولی از اونجاییکه دستم بهت نمیرسه شما فعلا 10 بار از رو سوغاتی بنویس تا یادت باشه وقتی کسی از پنگلیش زبون برمیگردونه به فارسی انتظار زیادی نداشته باشی وحس زبون دونی!!! و املا درست بودن نکشتت و نخوای شاهد بگیری و …
من ایرانم… میرسم خدمتتون فعلا سرم خیلی شلوغه.
در طول زندگي همه آدم ها گاهي اتفاقاتي مي افته كه فقط يك اتفاق ساده نيستند…
شايد بشه اسمشون رو گذاشت نقطه عطف … يا شايدم تولدي دوباره…
بعضي اتفاقات چشم آدم رو به دنياهاي تازه اي باز مي كنند…
بعضي اتفاقات يك حس تازه رو به آدم منتقل مي كنند…
امروز براي من يادآور يكي از اين اتفاقات است…
حس زيباي با تو بودن…
امروز كه از خواب پاشديم، برف اومده و نشسته چه جور چه جور!!!
مامان ميگه اومدنمون با برف همراه بود، رفتنمونم همينطور. فقط اميدوارم ادامه پيدا نكنه كه پروازها كنسل بشه. ظاهرا توي فرودگاه فرانكفورت كنسلي داشتن.
اميد ميگه هواي سرد رو داري با خودت مياري، چون هواشناسي گفته كه موج هواي سرد اروپا تا آخر هفته وارد ايران ميشه.
تند تند دارم آخرين ديد و بازديدها و مهموني هارو برگزار مي كنم.
پست بعدي از ايران عزيز خواهد بود :hug
امروز كه از خواب پاشديم، برف اومده و نشسته چه جور چه جور!!!
مامان ميگه اومدنمون با برف همراه بود، رفتنمونم همينطور. فقط اميدوارم ادامه پيدا نكنه كه پروازها كنسل بشه. ظاهرا توي فرودگاه فرانكفورت كنسلي داشتن.
اميد ميگه هواي سرد رو داري با خودت مياري، چون هواشناسي گفته كه موج هواي سرد اروپا تا آخر هفته وارد ايران ميشه.
تند تند دارم آخرين ديد و بازديدها و مهموني هارو برگزار مي كنم.
پست بعدي از ايران عزيز خواهد بود :hug