خوندن بعضي از کامنتها سبب نوشتن اين متن شد و رسيدم به ” انسانيت گمشده“.
با دوستي صحبت مي کردم و مي گفتم از اينکه تنها با آژانس جايي بخوام برم مي ترسم. از اينکه مشکلي پيش بياد، ماشين خراب شه و من مجبور به تعويض ماشين باشم و براي جابجا شدنم تنها باشم. گفت خوب راننده کمکت مي کنه! گفتم نه! دوست ندارم يه مرد غريبه مجبور شه بغلم کنه…
گفت من چون خيلي با اين شرايط بخاطر کارم بيرون رفتم ديگه هماهنگ شدم ولي باور مي کني چه برخوردهايي ديدم. لحظه ايي که داشتم مي افتادم و به راننده گفتم آقا کمکم کم، دستم رو بگير. برگشته گفته خانم شما جاي خواهر من!!! دختر من!!!… با خودم گفتم مرتيکه من دارم مي افتم تو ياد نواميست مي کني…
به نظر تو وقتي انساني احتياج به کمک داره جاي اينه که تو ياد تابوها و خط کشي هاي جنسيتي که جامعه برات ترسيم کرده بيفتي؟ و واقعا آدم که به قصد کمک به ديگري نزديک ميشه جايي براي ارکت شدنش مي مونه!!!( معذرت مي خوام خودم مي دونم يه کلمه انگليسي رودرست نيست وسط متن فارسي به فارسي بنويسي. ولي مخصوصا انگليسي اش رو ننوشتم که نتونه توي ديکشنري بزنه و اوني که نمي دونه همچنان ندونه!)
حالا حکايت نوشته ديروز من و موضع گيري هاي بعدشه. آره من با يک مرد رفتم بيرون. با مردي که مطمئنم من رو به چشم يک زن و قابليتهايي براي يک تجاو.ز نديد.
من انساني ام که از همه نظر ريختم بهم چه روحي و چه جسمي و دارم سعي مي کنم به خودم کمک کنم و خودم رو پيدا کنم. حالا اين وسط با انسان ديگه ايي آشنا مي شم که مي تونه هم صحبت خوبي برام باشه و روح هامون بهم نزديکه و حرف داريم براي گفتن و به تنها چيزي که فکر نمي کنيم جنسيت همديگه ست … اين وسط يکي بخواد بحث جنسيت و آتيش و پنبه رو بکشه وسط ديگه آخر حماقت و پستي و ذهن سياه خودش رو نشون ميده.
اوني که ميگه اميد چه آدم بي غيرتيه! به نظر من اميد از تو خيلي انسان تره. اميد آدميه که به مفهوم واقعي من رو به عنوان يک انسان پذيرفته و حق انتخاب و تصميم گيري براي روابطم بهم داده. من به عنوان يک زن مستقل اجازه دارم تصميم بگيرم که با کي معاشرت کنم و کي برام خطر داره! و احتياج نيست توي نوعي به استناد ناقص العقل بودن زن! به خودت حق بدي براي من تصميم بگيري و اسمش رو بذاري غيرت.
نه تو نوعي به درد امثال من مي خوري نه من به درد تو. بذار من به زعم تو در بي حياي و فا*** خودم غرق باشم و تو هم هر وقت يه زن!!! ازت کمک خواست ارکت شده در خدمتش باش.
خوندن بعضي از کامنتها سبب نوشتن اين متن شد و رسيدم به ” انسانيت گمشده“.
با دوستي صحبت مي کردم و مي گفتم از اينکه تنها با آژانس جايي بخوام برم مي ترسم. از اينکه مشکلي پيش بياد، ماشين خراب شه و من مجبور به تعويض ماشين باشم و براي جابجا شدنم تنها باشم. گفت خوب راننده کمکت مي کنه! گفتم نه! دوست ندارم يه مرد غريبه مجبور شه بغلم کنه…
گفت من چون خيلي با اين شرايط بخاطر کارم بيرون رفتم ديگه هماهنگ شدم ولي باور مي کني چه برخوردهايي ديدم. لحظه ايي که داشتم مي افتادم و به راننده گفتم آقا کمکم کم، دستم رو بگير. برگشته گفته خانم شما جاي خواهر من!!! دختر من!!!… با خودم گفتم مرتيکه من دارم مي افتم تو ياد نواميست مي کني…
به نظر تو وقتي انساني احتياج به کمک داره جاي اينه که تو ياد تابوها و خط کشي هاي جنسيتي که جامعه برات ترسيم کرده بيفتي؟ و واقعا آدم که به قصد کمک به ديگري نزديک ميشه جايي براي ارکت شدنش مي مونه!!!( معذرت مي خوام خودم مي دونم يه کلمه انگليسي رودرست نيست وسط متن فارسي به فارسي بنويسي. ولي مخصوصا انگليسي اش رو ننوشتم که نتونه توي ديکشنري بزنه و اوني که نمي دونه همچنان ندونه!)
حالا حکايت نوشته ديروز من و موضع گيري هاي بعدشه. آره من با يک مرد رفتم بيرون. با مردي که مطمئنم من رو به چشم يک زن و قابليتهايي براي يک تجاو.ز نديد.
من انساني ام که از همه نظر ريختم بهم چه روحي و چه جسمي و دارم سعي مي کنم به خودم کمک کنم و خودم رو پيدا کنم. حالا اين وسط با انسان ديگه ايي آشنا مي شم که مي تونه هم صحبت خوبي برام باشه و روح هامون بهم نزديکه و حرف داريم براي گفتن و به تنها چيزي که فکر نمي کنيم جنسيت همديگه ست … اين وسط يکي بخواد بحث جنسيت و آتيش و پنبه رو بکشه وسط ديگه آخر حماقت و پستي و ذهن سياه خودش رو نشون ميده.
اوني که ميگه اميد چه آدم بي غيرتيه! به نظر من اميد از تو خيلي انسان تره. اميد آدميه که به مفهوم واقعي من رو به عنوان يک انسان پذيرفته و حق انتخاب و تصميم گيري براي روابطم بهم داده. من به عنوان يک زن مستقل اجازه دارم تصميم بگيرم که با کي معاشرت کنم و کي برام خطر داره! و احتياج نيست توي نوعي به استناد ناقص العقل بودن زن! به خودت حق بدي براي من تصميم بگيري و اسمش رو بذاري غيرت.
نه تو نوعي به درد امثال من مي خوري نه من به درد تو. بذار من به زعم تو در بي حياي و فا*** خودم غرق باشم و تو هم هر وقت يه زن!!! ازت کمک خواست ارکت شده در خدمتش باش.
قرار شد من با دکتر هماهنگ کنم. صبح اومد دنبالم. هميشه ديدن يه فرد جديد براي آدم اضطراب مياره ديگه چه برسه فردي که از لحاظ فکري همديگر رو آناليز کردين. وقتي چشمم به ماشين افتاد آه از نهادم بلند شد، ماشين شاسي بلند بود…
وقتي سوار شدم موقعيتم و اون رو شروع به تحليل کردم. نبايد حتي يک در صد هم احساس ميکردم که طرفم نيت مخ زني!! داره چيزي که خيلي از شما با خوندن نوشته اش بهم تذکر داديد! و خودم بايد مطمئن ميشدم و احساس امنيت ميکردم تو پرسش و پاسخ هام … همون روز صورتش رو شيو نکرده بود پس نتيجه ميگيريم که قصد دلبري نداره!!!!…:teeth
گفت بهم گفتن دم دانشگاه تهران شلوغه، موافق باشي يه طوري بريم که از دم دانشگاه رد شيم. گفتم بريم من که سرم درد ميکنه واسه اين چيزا. ظاهرا وزير علوم روز دوشنبه رفته بود دانشگاه تهران و جو متشنج شده بود. دانشجوها پشت ميله هاي دانشگاه شعار ميدادن و مردم عادي به تماشا وايستاده بودند…
حرف زدم و شنيدم. حرف زد و شنيد. وقتي رها حرف ميزني بدور از گوشه چشم به مصلحتي و نگراني از قضاوت شدني … لذت بخشه.
خوشحالم که درست انتخاب کردم براي دوست بودن و دوست شدن.
دکتر ص وقتي دکتر ؟ رو در کنارم ديد بسي شگفت زده شد! توضيح دادم دنيا خيلي کوچيکه ايشون از خوانندگانم هستند. قرار شد توده روي ستون فقراتم رو به دکتر جراح نشون بدم هرچند که احتمال خود دکتر به غده چربي ميره.
بعد که از هم جدا شديم برام نوشت.
” زنانگي يعني.
“هيچ مردي تا بحال نخواسته شريک زندگي من باشه…”
چون اگر مردي بخواهد با تو شريک شود،بايد زندگي را با تو شريک شود. شراکت. به معناي شراکت. همه ي زندگي را. همه ي تن را. همه ي قلب را. نه اين که زني را به زني گرفتن با لفظ (زن من) مثل شلوار من،صندلي من، برده ي من.
زنانگي يعني اين تنهايي پر از غرور. يعني اين نگاه تنهاي بزرگي که تو داري…
زنانگي يعني
“اگر با ؟؟؟ باشم هم موقتي است..جديدا نمي توانم کسي را تحمل کنم. همه به نظرم کوچکند… خوب نيستند…”
يعني اسير؟؟؟ يا هيچکس نشدن. يعني دانستن قدر خود و دانستن اندازه ي ديگران. نه کوچک تر و نه بزرگتر از آنچه که هستند ديدنشان.
و يعني فرار نکردن از ؟؟؟ يا هر کس.يعني اگر ديداري بودو ميلي بودو کششي يا حتي کنجکاوي. فرار نکردن. يعني اينطور زلال و روشن و معصوم و ساده، پاسخ گفتن به نداي خواهش زنانگي.. که جز کوچکي از اين زنانگي غريزه ست. که جز محترمي است.
زنانگي يعني پنهان نکردن بوسه ها و آغوشها در پي مصلحت ها.
حالا مصلحت به هر اسمي..عفت،دين،حيا،گند، کثافت، استثمار مردانه.
همه اش يکي است.
مصلحت چيز مردانه ايست.
ذهن مردانه است که هر چيز را سر جايش مي تواند تصور کند. بوسه را در کوچه ي بن بست.. آغوش را در تخت خواب.
زنانگي يعني بوسه وقتي ميل به بوسه هست.
زنانگي يعني آغوش وقتي شوق هم اغوشي هست.
زنانگي يعني به همين شفافي بودن.
زنانگي يعني
“همه دوست دارند من رو. اما همه از دور دوست دارند! هيچکس خودش نزديک نمي شود. آلوده اش نمي شود.”
آلوده ي زنانگي شدن، بزرگي روح مي خواهد. و خيلي چيزهاي ديگر که من نمي دانم چون زن نيستم..
زنانگي يعني اين دوست داشتن همه تو را از دور..
و زنانگي يعني من حسرت بخورم که چرا هيچ جا ترافيک نبود امروز! “:teeth
ديروز يه نصفه روز با هم بوديم.
بهانه شروع صحبت از پست ” فرهنگ معذرت خواهي ” شروع شد برام کامنت گذاشت که:
“من فکر مي کنم به بيشعوري و بي فرهنگي افراد بر نمي گرده.
يعني اون هم هست،خودخواهي هم هست اما تعداد آدمايي که به اين دلايل نمي تونن معذرت بخوان خيلي کمترهه از اونهايي که به خاطر اعتماد به نفس کمشونه که نمي تونن معذرت بخوان.
معذرت خواهي کردن و قبول اشتباه به طور عام و در بعضي موارد به طور خاص نياز به عزت نفس خيلي زيادي داره…
راستي جرا احساس کردم منظورت از سطور آخر، مخاطب خاصه؟؟!!
اينطور کلي شروع کردنها و در آخر زدن به هدفهاتو دوست دارم ”
موضوع رو نپيچوندم، معتقدم بايد به درک درست افراد احترام گذاشت. گفتم آره، اينجوري هم ميشه گفت الان شاکيم از اون دسته از افرادي که .قتي با يه معذرت خواهي مي تونن يه رابطه رو نجات بدن ولي دريغ مي کنن. باز جواب داد که :
“ويولت جان…
يا اونقدر خنگه که غرورش اجازه نمي ده بابت اشتباهش از تو معذرت بخواد..
که اگه هست متاسفم براش گاهي خرد شدن جلوي بانويي که دوستش داري لذتبخش ترين چيزه.. گاهي. و باعث سربلنديته..
يا اونقدر جلوی تو احساس کوچک بودن می کنه که همه ش توی موقعيت دفاعی رفته و اعتماد به نفس اينکه گاردشو باز کنه و بگه اشتباه کردم نداره… که باز هم گاهی اينکه آدم جلوی بانوش گاردشو باز کنه و صاف صاف ، بدون الايش بدون هيچ چی جز خودش بايسته ،خيلی لذت بخشه…”
تو کامنتش حرف از “زنانگي” و “زنيت” پيش آورد و با هم بحث کرديم. پست به پست … تلفني حرف زديم. من از خودم گفتم از چيزهايي که شايد تا بحال ننوشتم و اون از خودش و طرز فکرش و اينکه زنانگي رو در چي مي بينه؟… برام جالب بود. به آدمي برخورد کرده بودم که پايه بحث بود اون هم در ارتباط با موضوعي که برام جذابيت داشت و براي متقاعد کردنم به کتاب و مقاله پناه نمي برد. مثال ميزد، مثالهاي ملموس و به حرفهاي خودم استناد ميکرد.
حالم اين چند وقت زياد خوب نيست و ايجاد يه توده روي ستون فقراتم يک کم نگرانم کرده بايد مي رفتم پيش دکترم و اين بهانه خوبي بود براي مني که از خونه در نميام تا ببينمش و رودر رو صحبت کنيم. شاگرد دکتر ص و براي خودش هم جالبه که حرفهاي دکتر رو بشنوه … قرار شد با هم بريم پيش دکتر.
ادامه دارد
زنانگی يعنی:
هومان می خواست از من جدا شه چون می گفت ازدواج جلوی پيشرفتش رو گرفته، وقتی بعد از چند سال ديدمش… ديدم اين چقدر کوچيکه و من چقدر بزرگم…
اين يعنی زنانگی.
نه اينکه تحمل کردن فحش و خفت و تحقير و کثافت يک مردو تحمل کردن معشوقه هايش که پای تلفن بلند بلند لاس می زنه (بزنه! مشکلی نيست اما اينکه برای تحقير همسرش…) و تو هيچ نگويی و تو خفه شوی و غذايت را چربتر کنی که نگاهت کند و او جای خوابش را هم جدا کند بعد از جدا کردن همخوابش! و تو بجنگی با نياز تن و نياز تن را بکشی و سال تا سال به خودت نرسی و پاهايت را شيو نکنی و بگويی که چه؟ برای که؟ و با تنت و با عزتت بيگانه شوی. و سوسک حقيری شوی در گوشه منزل مردی که سالهاست نگاهش از حضورت رد می شود..
همه اش از ترس اينکه جامعه چه می گويد و اسمم می شود… اين حساب و کتابها مردانه ست… آن تحقير شدن و آن فراموش کردن نيازها برای مصلحت مردانه ست..
زنانگی يعنی بعد سالیان برگردی و بگذاری حقارتش را در آینه چشمانت ببيند. چشمانی که نه غرور مردانه دارند و نه تحقير مردانه. چشمهايی که زن اند. ..
پ.ن جهت اطلاع: آقای احمدی از سایت گرداب، شما دیروز برای من پیغام گذاشتید که از ساعت 2 بعدازظهر وبلاگ رفع فیلتر شده. ولی من امروز از سه تا آی اس پی امتحان کردم و یکی هم شهرستان، وبلاگ به قوت خودش فیلتره.
پ.ن: توجه! جهت انرژی مثبت.