چهلم

از صبح انگار دارن تو دلم رخت می شورن.
اضطراب استرس … اضطراب و استرس…
دلم میخواد بیارم بالا … بخصوص روی یه شخص خاص… ولی!
دیشب وقتی 3 بار بلند شدم رفتم دستشویی فهمیدم میزان اسپاسم خیلی خیلی بالاست. از صبح هی سرم رو گرم می کنم با حرف زدن با این و بااون.
میگم عصری پاشم برم خرید شاید حال و هوام عوض شه ولی با این بدن خشک شده حتی نمی تونم از پله ها برم پایین.
دوستی میگه بیام دنبالت بریم بیرون؟….. نه.
پ.ن: بچه ها تو رو بخدا هرکی امروز میره بیرون مواظب خودش باشه.



دروغ

بابا از در مياد تو.
– تولد ديروزتون مبارک.(من خونه نبودم)
نگاه استفهام آميز بابا.
– خودتون هم يادتون نبود؟
– نه ولله.
– خُب ديروز مامان با پاي باند پيچي شده بخاطر تولد شما پاشد آلبالو پلو درست کرد ديگه.
برق چشمهاي بابا و لبخندي رضايت بخش که حکايت از آب شدن قند تو دلشه.
مي دونم عين چي دروغ گفتم و مامان هم اصن يادش نبوده ولي اين دروغ نمي ارزيد به خوشحال کردن دل پيرمرد؟ هيچ حرف خلافي هم نزدم. عينا همين کارها شده بود فقط من دليلهاش رو عوض کردم.
ياد فيلم “درباره ء الي” افتادم. که موضوع اصلي دروغهاي به ظاهر ساده و کم خطري بود که به فاجعه انجاميدن و تا لحظه آخر هم از حربه دروغ براي رهايي استفاده شد.
واقعا چي دروغه و چي دروغ نيست؟



این پوستر رو یکی از دوستان طراحی کرده. قشنگه نه؟
فعلا آقای سانسور چیمون نیست منم واسه خودم جولون میدم.:teeth

**حذف شد**:waiting



ديروز تو حموم دوبار خوردم زمين.
حموم ما يه زير دوشي داره. بار اول تقصير خودم بود. زيادي خم شدم براي تميز کردن چاهک حموم از مو که سرم گيج رفت و فقط تونستم خودم رو کنترل کنم که از محوطه زير دوشي پرت نشم بيرون!
بعدش نشستم رو لبه زير دوشي که چند تا تکيه لباس زير بشورم که يهو نمي دونم چي شد از پشت برگشتم و افتادم زمين در حاليکه پاهام زير محوطه زير دوش بود و بالا تنه ام به ارتفاع 10 يا 20 سانت رو زمين!
وضعيت مسخره و اسفباري بود. نمي تونستم کسي رو صدا کنم بياد کمکم چون فقط برادرم خونه بود و مامان نبود. اونم که نمي شد بگم بياد بلندم کنه. با بدبختي و کمک از توالت فرنگي و لوله هاي روکار آب تونستم خودم رو بکشم بالا ولي حالا يه پام زير بدنم گير کرده بود و از درد داشت منفجر ميشد و منم توان بيرون کشيدن و ازاد کردن پام رو نداشتم اگه مي خواستم دستم رو از تکيه گاهم بردارم و ببرمش کمک آزاد سازي پام، تعادلم از دست مي رفت و دوباره معلق مي شدم.
از طرفي دردي که به پام وارد ميشد داشت اعصاب کل بدنم رو بهم ميريخت. خودم رو کش دادم تا دستم برسه به شير آب که سفت تر و مطمئن تره و سعي کردم سنگيني بدنم رو از روي پام بردارم تا بتونم يک کم جابجاش کنم …
به سلامت از حموم اومدم بيرون. مامان وقتي از موضوع مطلع شد کلي باهام دعوا کرد که چندبار بهت بگم وقتي من خونه نيستم نرو حموم! ولي خودم راضي بودم چون اگه اينطور نشده بود به خودم ثابت نمي شد که مي تونم تنهايي هم از پس خودم بربيام.
ولي خُب استخوون کمرم در اثر تصادم با لبه زير دوشي درد مي کنه.
پ.ن: بهم نصيحت نکنيد که حالا لازم بود چاهک رو تميز کني يا لازمه لباس هات رو با دست بشوري؟
آره از نظر خودم لازمه. بارها مامان گفته فلان کار رو نکن من ميام انجام ميدم و… ولي من همه کارهايي که فعلا مي تونم انجام بدم، انجام ميدم هرچند سخت باشه و انجام ندادنش راحتتر… دلم نمي خواد حالا حالا کارهاي شخصيم رو بندازم گردن ديگران مي خوام عادي باشم و تنها ناتوانيم عدم راه رفتنم باشه.
مثل اینکه قسمت نیست پوستره رو بذارم !!!!! بذار ببینم چیکارش میشه کرد.



این متن همچنان اضافه می شود
کيا جان، دلم مي خواست اين حرفها رو قبل از شروع شيمي درماني بهت بزنم.
يادت مياد چند وقت پيش از پسر عمه ام نوشتم که تو بيمارستانه و براي اينکه بتونه نفس بکشه گلوش رو سوراخ کردن؟و خواستم براش انرژي مثبت بفرستيد که هرچي به صلاحشه اتفاق بيفته، يادت مياد؟
خب اين آدم اينقدر بهبود پيدا کرد که الان تو خونه پيش زن و بچه اش باشه در حاليکه دکترها ازش قطع اميد کرده بودند. حتي من دوست پزشکي داشتم توي همون بيمارستان و ازش خواهش کردم به پسر عمه ام سر بزنه و همينکار رو هم کرد و بعد ويزيتش بهم گفت از نظر پزشکي به اين آدم اميدي نيست، خودت رو آماده کن براي شنيدن خبرهاي بد…
قويا معتقدم که انرژي مثبت بچه ها به علم پزشکي پيروز شد… دقيقا وضعيتي که تو الان داري و خيلي بيشتر دعا و انرژي مثبت پشتت قرار داره که مي خواد پوزه استدلالهاي پزشکي رو بار ديگر به خاک بماله.
اگه خودت بخواي و بخواي که بموني حتما ميشه و در غير اينصورت به صلاحي که برات در نظر گرفته شده شک نکن … ادامه بده پسر نازنين مجازيم.
دوستت دارم:love
پ.ن: شايد با خودت بگي تو که لالايي بلدي چرا خوابت نمي بره؟ من هم خيلي انرژي همراهمه که از خيلي اتفاقات ناخوشايند حفظم ميکنه ولي چرا خوب نميشم؟ مي تونه يه دليل محکم داشته باشه که من رسالتم تو اين کالبد بظاهر ضعيفي که دارم هنوز به اتمام نرسيده و تا اون زمان هرچند سخت بايد تحمل کنم و خسته نشم از ادامه راه… پس بيا باهم پيش بريم.
پ.ن: یادته اولین باری که عکست رو برام فرستادی بهت گفتم تو مطمئنی 16 سالته؟پسر من عاشقت شدم:wink این اواخر هم برام عکس فرستادی، لاغر شدی چشمهات بی حاله و اون موها، موهای دوست داشتنی منگول منگول… ولی تفاوتی برای من نداشت دیدم بازم عاشقتم پسر.:kiss
پ.ن: خيلي حال ميده يکروز بلند شي و يه پسر 16 ساله حاضر و آماده رو به فرزند خواندگي قبول کني… آي حال ميده.
پ.ن: کیای عزیزم منتظرم درمانت تموم شه و بهبودی نسبی پیدا کنی و برگردی ایران. اگه تا اون موقع منم می تونستم راه برم که هیچی در غیر اینصورت ویلچر من و برمیداریم و باهم، مادر و پسر می ریم الواتی!!!!… مطمئنم خیلی بهمون خوش میگذره.
پ.ن: فکر کن که حدودا دوماه از شش ماهی که دکترها بهت وقت زندگی داده بودند گذشته. بدتری؟ احساس می کنی به آخر خط نزدیک شدی؟ من که فکر نمی کنم. ایمیلهات حتی قوی تر از قبل ه… از این به بعد هم می تونی ….من مطمئنم تشخیصشون اشتباهه … یه نفس عمیق بکش و برو برای شیمی درمانی و بدون که اینجا یه مادر ترگل ورگل منتظر ته.:wink
پ.ن: پسرکم، منتظرم زود ِ زود خوب شی و قصه عشق و عاشقی هات رو برام تعریف کنی. دل دادنها و دل سپردن هات.
پ.ن: یکی از دوستان آدرس سایت یک کتابفروشی آن لاین خواسته بود. اونو که سراغ ندارم ولی این سایت کتاب های خوبی داره، پسرم بهم معرفی کرده:smug



آهنگ يشنهاد سوسن بود.
اسم شعر برام آشنا بود همون آهنگ معروف آقا موشه که ” نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه” ذوق کردم از داشتنش بياد گذشته هاي دور و دنگ دنگ صداي آقا موشه موقع خوندن اين آهنگ . يادته؟ وقتي دانلودش کردم و دگمه پلي رو زدم براي پخش و دکلمه اولش پخش شد، شديدا جا خوردم براي يک لحظه فکرکردم من کي اين شعر رو دکلمه کردم؟ که حالا سر از اينترنت هم در آورده! صداي اون خانم عجيب شبيه صداي منه بخصوص وقتي ميگه ” مخمل صدات،…، بارون خنده هات” تاکيدش رو بعضي حروف درست مثل خودمه و حتي پوزخند مخفي صداش…………..
در شعر ميگه “آدم عاقل که عاشق نميشه! يا اگه شد ديگه آدم نميشه!” راست ميگه. من هيچوقت عاقل نبودم چون از وقتي خودم رو شناختم عاشق بودم و هرچي هم بظاهر سرم اومده و مياد بخاطر همين دل هميشه عاشق بوده … نه ديگه حتي آدمم نميشم… دروغ چرا؟ من که ناراضي نيستم از آدم نبودن و عاشق بودنم.

کیفیت آهنگ پخش شده خوب نیست مجبور شدم کیفیتش رو خیلی بیارم پایین ولی لینک دانلود خوش کیفیته.

Continue Reading »



امروز رو می خواستم روزه بگیرم، روزه ایی از جنس سکوت. روزه ء سکوت.
این روز خاص هیچ حرفم نمیاد. فقط عكسي رو كه شهروز از موج سبز من گرفته اينجا ميذارم.
حالا که اجازه حرف رُک زدن ازم سلب شده ترجیح میدم اصلا حرف نزنم و در سکوت نظاره گر اتفاقات باشم.

moj.jpg


نقطه جان
، کلکسیون عکس ِ جنازه مثله شده من کم کم داره کامل میشه. عکس دست راست ویلی، دست چپ ویلی ، چشمها و…