غيب مي شويم!

امروز خونه نيستم…:eyelash
پ.ن: قابل توجه دوستداران رضا یزدانی:
ایشون قرار کنسرت تیرماهشون رو کنسل و لغو کردن.



یا خدا، فصل جدیدی شروع شد. خدا رحم کنه به هممون… حالا چه باید کرد؟



من اومدم و خونه ام…برای من همه چیز به خیر گذشت ولی بعد از اومدنم رو خبر ندارم…جمعیت زیاد با وجود خبر رسانی ناقص و افراد ضد شورش بی نهایت… الان خیلی خسته ام. بعدا می نویسم…فقط خواستم بگم نگران نباشید.
پ.ن:
ظاهرا بعد از اتمام مراسم و خروج مردم توی خیابون شریعتی درگیری شده و مامورا با باتوم و گاز اشک آور از مردم پذیرایی کردن:confused



پيشنهاد سر آشپز: متن رو با آهنگ پخش شده از وبلاگ مورد نظر بخونيد چون تموش حس گرفته شده از اونه.
وقتي اومدم تو وبلاگت که ببینم چی نوشتی که اینقدر میان شکایتت رو به من می کنن:winkin موزيکي که روي وبلاگ گذاشتي ميخکوبم کرد… غم به دلم نشست ولي يه غم شيرين… مربوط به حال بود؟ نه. خيلي وقته غم شيريني تو زندگيم نيست .همه غمها تلخن به طعم گند زهرمار.
تو جاده خاطرات عقب تر رفتم. اين بوي خوش که با ترنم آهنگ هم نشين شده بود از کجاست؟ يه دختر 22 يا 23 ساله ام. سه تارم رو دوشمه و تو سينه کش سربالايي کوچه باغهاي دربند پيش ميرم. هر از چندگاهي کاور حامل ساز رو روي شونه ام جابجا ميکنم و از صداي خفه برگهاي بارون خورده زير پاهام و بوي بهشتيشون لبريز ميشم و نگاهم لذت مي بره از جشنواره رنگي که درختان پاييز زده جلوي روم به تصوير کشيدن.
کلاس يه خونه قديميه تو دربند که تخليه شده براي اينکه چندماه آينده به تيشه ويرانگر ساختمانهاي يک طبقه و زيباي اين روزها سپرده شه براي دل برآوردن يه ساختمون بلند مرتبه!.
استادم، مرديه که مي گه سال 51 (سال تولد من) دانشجو بوده!! چقدر خالصانه دوستم داشت!!! و چقدر اصرار تو متقاعد کردنم که فکر هومان(همسر سابقم) رو از ذهنم بيرون کنم و با اون ازدواج کنم!!
استعدادم تو خوندن رو اون کشف کرد و اصرار داشت که همزمان با زدن تار بخونم … مرضيه… به رهي ديدم برگ خزان افتاده ز بيداد زمان …
با قمر الملوک وزيري آشنام کرد و نشونم داد اگه يه انسان فقط بخواد،مي تونه .هرچند زن باشه و تو جامعه ايي بسته و سنت زده و همينم شد که سالها بعد به جايي رسيدم که خواستم و خواستم از ته دلم که باور شم و شدم .
دلم اون کوچه باغها و اون نم بارون و اون بوي دلنشين رو مي خواد … اون نخودي خنديدنها به ديدن عاشقي هاي استاد و ديدن اون همه محبت که با تعارف شير و کيک مي خواست بهم ثابت کنه، دلم مي خواد بازم حالم بهم بخوره از بوي شيري که از دهنش خارج ميشد و ديدن خوردهاي کيک که در عين بي ملاحظگي لابلاي دندوناش خودنمايي مي کرد و همين کافي بود که 1% هم رو پيشنهادش فکر نکنم … اي خدا، شبم رو ساختي با اين آهنگ دخترک.
____________________________
یکشنبه به مناسبت سالگرد هفتم تیر ساعت 6 بعداز ظهر مراسمی در مسجد قبا برگزار خواهد شد که مجوز هم دارد، اطلاع رسانی وسیع توسط ایمیل و هر ابزار دیگر به ایران به عهده شماست، بهترین پوستر برای مراسم پوستر های آلبوم “بازگشت به میزان” است، برای بچه های ایران ارسال کنید، رسانه شمائید



موقعیکه می خواستم این کامنت رو بذارم ، دست و دلم به نوشتن نمی رفت. احساس عذاب وجدان داشتم. اما علاوه براینکه برای کارم باید گزارش می نوشتم ، ازطرفی دلم به حال بچه هایی که توی اون سالن های خالی اجرا می رفتند سوخت…. دیروز یکیشون با غم تمام می گفت ، تا امشب که شلوغترین شبمون بوده ( 20 تماشاگر ) هر شب خالی اجرا می رفتیم. با خودم فکر کردم ، مگه نه اینکه تمام سالن های تئاتر و هنر علی الخصوص همین سالن استوانه ای و دوست داشتنی تئاتر شهر همیشه مثل یک خار توی چشم اونها بوده ، پس چرا این مدلی نجنگیم ؟ مگه نه اینکه اونها همه تلاششون رو کردند تا (درباره الی) دیده نشه ؟! پس چرا ما هم نا خواسته داریم اونها رو بدون زحمت به خواستشون می رسونیم؟! من معتقدم جنگ اینروزهای خاک ما جنگ بین اندیشه و قدرته! ما اگه بخواهیم می تونیم یجور دیگه ، بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاد تیشه به ریششون بزنیم. حیفه اینهمه خون نیست که بخاطر بقول خودشون اقلیت و به کام همون اکثریت ریخته بشه؟! بعقیده من اولین کاری که باید بکنیم اینه که ( درباره الی ) دیده بشه…. اونها می خوان فرهنگ ما در حد همون اخراجیهای…. بمونه تا یروزی مثل اینروزها جبهه مقابلشون ضعیف باشه و مثل خودشون اگه زور ( باطوم و اسلحه ) رو ازش بگیری دیگه هیچی ، هـــــــــــــــیچی برای گفتن نداشته باشه. اینها الانشم گول همون فروش اخراجیه رو خوردند که گفتند اگه دروغ هم بگیم ، اینها نمی فهمند! سوادشون کجا بود وقتی 7 میلیونشون تو صف اخراجیها بودند؟!
بی تعارف بگم ؛ ما روزی پیروز می شیم که صف ( درباره الی ) اندازه اخراجیها باشه . تا وقتی که یک دسته از ما ایرانیها تمدنمون در حد اخراجیهاست ، قطعا به جایی نمی رسیم. و خونهایی که ریخته می شند واقعا حروم می شند. اونها راست می گن اکثریتند….. خوب بیاین کمک کنیم فرهنگ ما هم بشه اکثریت….. بیاید روی همه اونهایی که می خواستند این فیلم دیده نشه رو کم کنیم. حالا دیگه نوبت ماست ، پس بیاید توی همه صحنه هایی که باید باشیم ، باشیم.
ببخشید اگه زیاده گویی کردم ، می دونم خیلی سخته اما این نظر و پیشنهاد کاملا شخصیم بود. شاید هم خیلی ناکار آمد به نظر بیاد.
میخک سفید

ثابت کنیم فهم و شعورمون خیلی بیشتر از تماشای امثال “اخراجی ” ست.:regular
بدم نمیاد یه حرکت پرشور داشته باشیم دست جمعی قرار بذاریم بریم سینما:tounge ایا کسی هست مرا یاری دهد؟:smug
( البته همه این پیشنهادات و اکتیو بودنم مال اینه که روز خوبی دارم و پر از انرژی مثبتم و هیچ ضمانتی برای موندن حالم تو روزهای دیگه نیستا .رفتم حموم اومدم ،موهام رو درست کردم آرایش کردم …خلاصه حوصله ام سرجاشه و همه چیز و بخصوص خودم رو دوست دارم از اون روزهایی که پذیرای طلب مغفرت شما هستیم و بخشیده میشید:teeth)



چندباری برام کامنت گذاشته بود ولی خب به دلایل شخصی و محدودیتهایی که جسمم ایجاد میکنه برام، بازدید پس نداده بودم تا رفتم وبلاگ موسیو گلابی و نگاهی به کامنتهاش انداختم و کامنت جناب نقطه که خبر از دستگیری آنی دالتون میداد توجه ام رو جلب کرد چون عینا تو وبلاگ خودم هم تکرار شده بود. با خودم گفتم برم ببینم وبلاگ این شایعه پراکن چه حال و هوایی داره!. پست اول رو که خوندم توجه و نظرم جلب شد، ارزش خوندن داشت… پستهای بعدی رو هم خوندم تا رسیدم به این نوشته، نمیدونم متعلق به نویسنده وبلاگه یا وام گرفته شده …هرچی هست خیلی به دلم نشست…بیان ِحقیقت عریان وشاید حتی تلخ و گزنده اییه اگه واقعا با خودت روراست باشی.
از وبلاگ نقطه:
گمان مبر كه چون بر تو مي خندم ، بر تو مي خندم . بر لاشهء طعمه ام مي خندم .
گمان مبر كه چون دست در دستت مي نهم ، دست در دستت مي نهم . دست در دست هوسبارگيهايم مي نهم .
گمان مبر كه چون سكه اي در كاسه ات مي نهم ، سكه در كاسه ات مي نهم . از آيندهء بي سكه اي خود ترسانم.
گمان مبر كه چون عصاي پيري ات گشته ام ، عصاي پيري ات گشته ام . از عصاي پيري خود هراسانم .
گمان مبر كه چون بر تو خيانت نمي كنم ، بر تو خيانت نمي كنم . از خيانتكاري تو لرزانم .
گمان مبر كه چون پشتت گشته ام ، پشتت گشته ام . از بي پشتي خود پريشانم .
من در نفس هر عمل به “من” مي انديشم و به فراگشت آن عمل به “من” .
من در نگاه غير من ، نيكوكارم اما در نگاه من ، “مكار” هستم و “منكار ” .
________________
پ.ن: این ماه قبض موبایلم رو پرداخت نمی کنم……. چون پول ندارم.:wink



قبل اینکه ترانه رو تو تلویزیون اجنبی بشنوم تو وبلاگ فانوس آزاد دیدمش ، آهنگی از شاهین نجفی بنام ندا.ولی متاسفانه نتونستم دانلودش کنم ولی وقتی تو برنامه شباهنگ شنیدمش خیلی خوشم اومد از شعر و نحوه خوندن خواننده اش.
اگه سرعت اینترنتتون اجازه میده گوش بدید.