با احتياط روي مبل پيشنهادي قرار مي گيرم. وقتي از محل استقرارم خيالم راحت ميشه، چشم مي دوانم به گوشه و کنار خونه … اسباب و اثاث بي نظيرن براي عکاسي … اون گرامافون يا اون آکاردئون قديمي کز کرده تو جعبه کنار شومينه … اون گلدون پر از گلهاي نرگس با شمع سفيد کنارش روي اون روميزي جيگري…بي نظيرن.
دوربين رو برميدارم و سعي مي کنم کادر بندي و زوم کنم… نتيجه افتضاحه. دستم توانايي نگه داشتن دوربين رو نداره و عکس تار ميشه… دوباره امتحان مي کنم، نه نميشه، بي خيال.
برام چايي مياره. چه ليوان خوشگلي. گلهاي سبز کمرنگ رو ليوان کاملا هماهنگي داره با رنگ ژاکتي که تنمه. اگه ميشد دستم رو حلقه کنم دورليوان در حاليکه ناخنهام با لاک بنفش رنگشون و انگشتر سبزرنگي که دستمه تضاد و هماهنگي ايجاد ميکنه با گلهاي روي ليوان…چه عکس قشنگي از کار در مي اومد… ولي نميشه،نمي تونم دوربين رو مهار کنم.
پشت ميز قرار مي گيريم براي شام …محو مصاحبم هستم ولي بيشتر از حرفهاش اون درآميختگي طره موها با اون گوشواره ها محصورم کرده … نه از اين ديگه نميشه گذشت …ازش مي خوام به حرف زدنش ادامه بده و به من کاري نداشته باشه و سعي مي کنم ازش ديتيل دلخواهم رو بگيرم … با هر لرزش و بدبختي هست عکسم رو مي گيرم و اين ميشه نتيجه کار.:regular
صرفا یک نوشته:
تن هامون از هم دوره…خیلی دور. خیلی وقته با هم حرف نزدن، دیگه زبون همدیگه رو فراموش کردن.ساعتها کنار هم به سر می برند بدون برقراری ارتباطی..بدون احساس یا نيازی. زبون درست حرف زدن رو فراموش کردن.چند وقته؟ از کی؟
من عاشق اين آهنگم:love
Titiyo-come along
لينک دانلود
يک لينک ديگه برای دانلود آهنگ.
فرقی هم داره؟یعنی کدوم راحتتره برای دانلود کردن؟
بخاطر حفظ کيفيت آهنگ،حجم آهنگ يک کم بالاست برای پخش شدنش بايد صبر داشته باشيد.:regular
دکتر يه نگاهي به ورقه هاي آزمايش پيش روش ميندازه و مي پرسه
– حامله که نيستيد؟
مکث طولاني من و نگاه استفهام آميز به اميد!!!.h
– نه.
…
وقتي از در مطب اومدم بيرون از يادآوري مکث معني دار و طولانيم خنده ام مي گيره… خوبه که هيچ رفتار پرخطري هم تو کارنامه ام نداشتم و انگار نه انگار که وضعيت حالم حتي يک درصد احتمال رو هم خنثي مي کرد. اميد ميگه:
– اونوقت اون مکثت و نگات به من يعني چي؟ ببين عزيزم تو اين يه مورد رو من حساب نکن، زحمت بکش خودت برگرد باباش رو پيدا کن!!!.:thinking
اين مکالمه ما برمی گرده به خوابی که من دیشبش دیده بودم،يه بچه حدودا یک ساله بغلم بود و رو سینه ام خوابونده بودمش و گهواره ایی خودم رو تکون میدادم که بخوابه.تو خواب می دونستم که بچه من نیست و بچه امیده.
دکتر گفت جواب آزمايشم مواردش باهم مغايرت داره و بايد مجدد آزمايش بدم…معاينات باليني هم چيزي که مشکوک به تيروئيد و پرکاري اون باشه نشون نداد.
از راهنمايي تون براي پيشگيري از آنفولانزا ممنون پياز و شلغم رو بکار بستيم.دوسال پياپي واکسن زده بودم ولي امسال رو تنبلي کردم و الانم ظاهرا موقعيت مناسبي براي اينکار نيست چون بدنم در اثر ورود واکسن ضعيف ميشه و ممکنه بد از بدتر بشه.
از آنفولانزا مي ترسم چون يکي از دوستان مبتلا به ام اس بهم گفته بود من بعد ازيه آنفولانزاي سخت رو ويلچر نشستم.
در حاشيه:
دیشب برای اولینبار تو سالی که هستیم باقالی پخته از دست فروش خریدیم و خوردیم …آی حال داد.
وسط خوردن باقالی به امید می گم :یادم نبود باقالی و سرکه برای من خوب نیست،سعی کن بیشترش رو تو برداری.
بعد گذشت چند لحظه خنده ام گرفت و گفتم نمی دونم چرا بعد زدن اون حرف سرعت پوست کردن باقالی هام دوبرابر شده!!!.
اگه خواننده قديمي اين صفحه باشي ميدوني که من ابروهام رو خودم بر ميدارم.
اينروزا وقتي يه لاخ مو رو نشونه ميرم که با موچين بگيرم و درش بيارم معمولا 5 تا چپ يا راست 2 تا پايين تر و بالا ترش رو هم مي گيرم تا برسم سر موي اصل کاري. از بس که مچ دستم پرش داره چه طولي و چه عرضي.
اگه دارم تايپ مي کنم و مچ دستم رو به کيبورد تکيه نداده باشم معمولا برا زدن دگمه ها دچار مشکل ميشم مثلا بجاي “ک” ميزنم “گ” غلطهای تایپیم خيلی زياد شده.
وقتي با يک دست ليوان آب يا هر مايعات ديگه ايي رو بلند مي کنم اينقدر لب پَر ميزنه که تمام هيکل و صورتم خيس ميشه.
به دکتر گفتم: کورتن بگيرم؟ علامتهاي تازه خيلي زياد شده … ميگه تو که اين همه صبر کردي يک کم ديگه هم صبر کن بذار نتيجه دکتر غدد و دواهاش رو هم ببيني … اگه نشد اونوقت.
اين هفته وقت دکتر دارم.
دو نفر تو خونه مون آنفولانزا گرفتن فقط اميدوارم من مبتلا نشم… روشن کردن عود هوا رو ضدعفوني مي کنه؟
بچه هايي که سئوال کردن بابت درست کردن لينک دونی و نشون دادن آپها. تو وبلاگ من از اين سيستم و راهنمايي استفاده شده برای نشون دادن آپ شدن وبلاگها، کارهای فنيش رو نمی دونم چون کسی ديگه برام انجام داده پس پاسخگوی سئوالات فنی نيستم.:regular
دور و بر 22سالگي يا يکم بيشتر يا کمتر بود که احساس کردم عاشق شدم، الان که فکر مي کنم بهش مي بينم عشقم بيشتر خودخواهانه بود. دوستش داشتم تا زماني که دوستم داشت و وجود يک رقيب سبب شد که حس جنگجويي درم بيداره بشه و بخوام داشته باشمش به هر قيمتي که شده…چون خواستار زياد داشت و بايد مال من مي شد.
فرود و فراز هاي 4 سال زندگي مشترک خيلي چيزها يادم داد و عشقم رو صيقل. ديگه رنگ و روي خواستنم عوض شده بود، هنوزم مي جنگيدم ولي اينبار علاوه بر شخص براي حفظ زندگيم هم همينطور.
با تک تک سلولهام مي خواستمش ولي مي دونستم منطقا اين خواستن غلطه و……….چيزهايي که بارها گفتم و قصد تکرار ندارم.
شايد تو اسم اين عشق رو يک عشق واقعي ننامي ولي من به واقعي بودنش اعتقاد دارم چون سبب شد بزرگ شم و خيلي چيزها رو ياد بگيرم.
اين عشق بهم يادداد که عاشق شدن رو بلد بشم از خود گذشتن براي ديگري رو ياد بگيرم، بياموزم که بدور از هر سختي و حساب کتابي بگم “دوستت دارم.”
ياد گرفتم به شخص دل نبندم و برام اهميت نداشته باشه به محيط اطرافم عشق بورزم به زندگي. بدونم که تو اوج عشق و عاشقي و خواستن هميشه خطر از دست دادن وجود داره تو هر مقطعي از زمان و با هر سطح وابستگي و این تضمینی برای هیچ چیز نیست.
يادگرفتم عادت نکنم به هيچ چيز و هيچکس و در لحظه از حسم و چيزي که در اختيارمه لذت ببرم. ياد گرفتم قلبم رو جوون نگه دارم حتي اگه سالها از پي هم بگذرند و پير وپيرتر بشم. ياد گرفتم براي معشوقم شرط و شروط و چهارچوب قائل نشم چون قرار نيست هيچ چيزي تا ابد باقي بمونه … وقتي نيازدارم عاشق باشم و عشق بورزم ،انجام بدم بدون شرمندگي بابت هيچ چيز.
pure love-Arash&Helena………ممنون کوروش بابت آهنگ
اول از همه ممنون از همه شما که مشارکت کرديد و کامنت گذاشتيد و ما رو تو تجربه هاي خودتون شريک کرديد.ممنون.
حرف از معادلانه عاشقانه زديم و درست دراومدنش. واقعا اگه اين معادله بخواد صحيح باشه فقط راهش رسيدن به همديگه ست؟ يعني اگه به هم نرسيديم يکجاي کار مي لنگه؟
خانم ثابتي عزيز تو پست قبلي کامنت خيلي خوبي گذاشتن ،پر از نکته قابل تامل.
وقتي حرف غرور داشتن پيش مياد اين خطر هم هست که هيچ وقت جسارت اين و نداشته باشيم که فرصت و شانس عاشق شدن رو به خودمون بديم بخاطر ترس و احتمال بالاي از دست دادن … چرا عاقل کند کاري که بازآرد پشيماني؟:brokenheart
ولي اگه يکبار طعم عاشق شدن رو چشيدي…ديگه هميشه به دنبال تکرار اون طعم و مزه دوست داشتني و اشنايي.:love
امیدهای تازه برای درمان ام اس بوسیله گیاه کُندر.
** كريسمس مبارك **
خيلي موقع ها معادلات عاشقانه اونجوري که بايد در نمياد… تمام تلاشت رو مي کني که همه چيز مطلوب و خوب باشه تا جاييکه مي توني مايه ميذاري و عشق خرج مي کني.توجه ميذاري. وقت ميذاري …حس، حس ميگذاري. لازم باشه براش حتي مي ميري ولي نميشه که بشه.
ميره.بدون داشتن دليل قانع کننده ايي بدون گفتن حتي پاسخي…همه چيز تموم ميشه… دفترچه با دنيايي خاطره که صفحاتش رو سياه کرده و حکايت از لحظه لحظه عمرت داره بسته ميشه…به همين راحتي.
هنوزم منتظري برگرده، نه؟
تو باشي چيکار مي کني براي احيا اين رابطه؟اصن بايد کاري کرد؟ يا چيزي که تموم شده ديگه تموم شده و بهتره گرد و غبار و کثافت رو از چيزي که برات به يادگار مونده بتکوني و لاشه عزيزش رو بذاري تو کنج گنجه خاطرات.
نقب ميزنم به خاطرات عشقي گذشته ام. اگه من بودم چيکار مي کردم؟
برام اتفاق افتاده … من مي جنگم براي چيزي که حق خودم مي دونم. به همين راحتي لحظات و سالهام و واگذار نمي کنم بره …به جبر اعتقادي ندارم (سلام رضا،اينم واسه اينکه بدوني نوشته هات رو مي خونم حتي اگه کامنت نمي گذارم) چيزي که اين وسط اهميت داره و الويت هرکاري ه اينه که اصن اين رابطه ارزش جنگيدن رو داره يا نه؟ من به شخصه با يه رفتار خيلي ريزي که شايد از ديد عام اصن اهميت نداره، طرف مربوطه و هرچيزي که برگرده بهش و مرتبط بشه به اون از چشمم مي افته و حتي لايق برگشتن و تفي هم حواله اش کردن هم نمي دونم ديگه چه برسه بخوام از خود عزيزم براش خرج کنم .
من روباز بازي مي کنم و براي بُرد حتي اگه لازم باشه بُلُف هم ميزنم …براي برگردوندش از هيچ چيزي دريغ نمي کنم و چيزي به نام حفظ غرور برام معنا و مفهومي نداره. از تمام ابزاري که در اختيار دارم استفاده مي کنم براي برگردوندنش، چه تحقير باشه چه تحريک.
وقتی می نوشتم به اين آهنگ گوش میدادم تمام حس و اون عشق لازم رو بهم منتقل می کرد… مشارکت می خوام تو کامنتها … اگه تو بودی کاری برای احیا می کردی؟چه جوری؟
رضا یزدانی-کافه نادری