سه تا تاريخ تو زندگي هر خانمي شايد هميشه حک شده باشه.
تولد،ازدواج و روزي که مادر شدن . حالا اگه تاريخ سومي وجود نداشته باشه، احتمالا تاريخ طلاق.
من همه چيز رو معمولا خوب يادم مي مونه و لذت مي برم از نشخوار خاطراتم برام مفهوم عشق.بازي داره بدور از بکار بردن کلمه “اي کاش”.
با اين حافظه قوي، ايگنور کردن خاطرات از نظر من فقط مفهوم يه خفه کردن موقت و سيفون کشيدن رو هجوم اونها رو داره. بايد بالا آوردشون تا حل شه و سبک شي تو اين پنج سال ازش ننوشتم ولي امسال وجودش مور مورم کرد و تصميم گرفتم بنويسم شايد که حلشه و بره… دلم خواست يکروز رو به سوگواري براي اونچه که گذشته اختصاص بدم. بدون اينکه تو باتلاق خاطرات گير کنم.
شايد جزو معدود آدمهايي باشم که فکر مي کنم هر اتفاقي تو زندگي من، درست در زمان و لحظه مناسبش اتفاق افتاده و کلمه “اي کاش” و افسوس براي اونچه که گذشته و يا اتفاق نيفتاده مفهوم خاصي نداره برام.
من با نهايت احساس ازدواج کردم با تمناي تک تک سلولهاي بدنم در حاليکه عقلم فرياد ميزد”احمق جان، نکن. اشتباه محضه” … و بعد از گذشت 4 سال با تمام عقلم جدا شدم در حاليکه قلبم خون گريه مي کرد “خواهش مي کنم،اينکار رو نکن.”
الانم پشيمون نيستم از کاري که انجام دادم تو اون لحظه بايد ازدواج مي کردم و تجربه هاي خوب و شيرنش رو مي داشتم تا بشم ايني که الان هستم… از زندگيم لذتي رو که بايد مي بردم بُردم … الان به نهايتي رسيدم که راحت براي خونه جديدش کادو بخرم و ببرم بدور از هر کينه ايي و به درددل شريک جديدش گوش بدم و براي بهبود زندگيشون راهنماييش کنم بدون اينکه نگاهم ذره ايي حسرت و يا عشقي از گذشته رو در خودش داشته باشه.
مي دونم که کارم تا به اينجاي زندگيم درست بوده نه به ازدواجم و نه به طلاقم به عنوان خبط زندگيم نگاه نمي کنم، اون آدم رسالتي داشت که بايد تو زندگيم انجام ميداد حتي اگه به نظر عوام ريدن به زندگي من باشه! … مهم نيست. که خوشم آمد از ريدنش.!!!
اگه يادآوري مي کنم صرف يه عشق.بازيه و نه ناراحتي…يک عشق. بازي با خاطرات و غبار روبي از گنجه خاطرات.
اگر در ِک کلام بخوام حس امروزم رو بگم:خدايا شکرت که قدرت تموم کردنش رو بهم دادی .
پ.ن:نمی دونم هومان اینجا رو می خونه یانه! بعید هم نیست بعد اون همه سر و صدا و پخش عکسهام دیگه یافتن من به راحتی آب خوردنه…اگر هم بخونه برام مهم نیست از اون مهمترهاش می خونن.
لينک دانلود
آهنگ با کیفیت خوب….بازم ممنون از مارچ
هر وقت خواستی برای خودم یا خاطراتم عزاداری کنی،این آهنگ رو با صدای بلند بگذار طوری که بیسش شیشه ها رو بلرزونه و یه شمع با عود روشن کن و شروع کن به عزاداری کردن…
دیشب یه موزیک تراپی توپ داشتم و بسی حالش رو بردم.
دقيقا 8 سال پيش تو يه همچين روزي …هوا هم مثل هواي اينروزا کاملا ابري و باروني و در يک کلام پاييزي…با چه بدبختي واسه امروز باهات قرار گذاشته بودم که بياي و ديگه اينقدر من و دنبال مامور و آژان کِشي معطل نکني…محضر دار گفته بود برگه سه بار احضارت رو بيارم، اگه اينبار هم نياي غيابي کار رو تموم کنه… ولي من دلم نمي خواست يه جورايي انگار حرمت نداشت، حس دختر خيابوني ها بهم دست ميداد تک و تنها جلوش بشينم و امضا کنم… شب قبلش با کلي قربون و صدقه! رفتن راضيت کرده بودم بياي…اون روز بارون نم نم ميزد… دم در محضر منتظرت بودم …يادته موقع بالا رفتن از پله ها دست انداختي و پشتم رو لمس کردي؟ با تعجب برگشتم نگاهت کردم! و تو خنديدي همراه با يک چشمک… يادته وقتي آقا پرسيد، خانم شما راضي هستيد؟ چه گريه ايي مي کردم!…محضردار شک کرد که نکنه به اجبار آوردنم و گفت چند لحظه بريد تو اتاق آخرين حرفهاتون رو بهم بزنيد، اگه منصرف بشيد از انجام کار يه کادو پيش من داريد… جلوي پام زانو زده بودي و بوسه هاي سريع ميذاشتي رو انگشتهاي مُشت شده ام که بيا و برگرد ،دوباره شروع کنيم …گفتم بهت پشيموني تو اين مرحله فايده نداره و قولهات عين قولهاي تو خالي قبل ازدواجه تا الان که داريم تمومش مي کنيم نذار شَک بيفته تو دلمون. حرمتها شکسته شده.تمومش کن…. امضا،امضا و امضا… تا مدتها مسيري رو که روي برگهاي زرد درختان پاييز زده سر در گريبان مي رفتي رو دنبال مي کردم.
شب زنگ زدي و بدون يک کلمه حرف گوشي رو چسبوندي به ضبط صوت ، خواننده اي که مي خوند:” آي نمي دوني دلم آدم رو چه مي شکوني ، خودت بهتر از هرکي مي دوني که بارون پاييز مي سوزونه دل آدما رو…” و گريه بي صداي من.
پاییز-شادمهر عقیلی
لينک دانلود
همین آهنگ با کیفیت خوب … ممنون از مارچ عزیز
ديشب تا خود صبح شايد 2 يا 3 ساعت خوابيده باشم اونم با هر نيم ساعت با يک پرش بيدار ميشدم.
عضلات پام ديشب به شدت مي پريد و از شدت پرش و لگد حاصل از اون از خواب بيدار مي شدم.بخواي يک کم بهش فکر کني مي بيني چه وضعيت اسفباري مي تونه باشه.دم دستم هم قرص آرام بخش نبود بخورم يک کم بدنم ريلکس شه براي همين الان مي خوام برم تخت بگيرم بخوابم بخصوص که هوا هم هواي تنبليه.
در اوج بي خوابي نمي دونم چرا ياد اولين آموزشهاي زندگيم افتاده بودم و اونها رو در فواصل پرشها مرور مي کردم!!!.
ياد اولين عمليات حموم رفتن به تنهايي، ياد اولين شستشو به تنهايي بعد ِ قضاي حاجت، ياد اولين خريد از بقالي سر کوچه که چه حالي داد يادمه کره خريدم و بعدش هي از ذوقم به مامان مي گفتم ديگه چي مي خواي بگو برم بخرم! ياد اولين روز مدرسه،ياد اولين روز دانشگاه، ياد اولين کتکي که خوردم، ياد اولين عشق به ياد موندنيم تو 9 سالگي که عميق و با نقشه واسه آينده عشقيمون عاشق شدم! يادمه وقتي براي کادوي تولدم يه عروسک سگ پشمالو کادو آورد کلي بهم برخورد که چرا جديم نگرفته!!! البته بگم ها يه بيست سالي تفاوت سن داشتيم ولي خب پدرعاشقي بسوزه، ياد اولين بوسه تو 18 سالگي با دنيايي بي تجربگي و خامي و آموزش اون، ياد اولين مرد زندگيم و ياد ورود به دنياي زنانگي….
ساعت 7:30 صبح رسما بيدار شدم و به تلاش مذبوحانه براي خوابيدن و مرور بي سرانجام اولينها پايان دادم.:yawn
شما اولينهاتون يادتون مياد؟خاطره ايي ازش داريد؟
الان که ایمیلم رو چک کردم دیدم از دویچه وله ایمیل دارم حاوی پیام تبریک به مناسبت راه یابی به مرحله نهایی،هوراااا.
خواستن لوگو مسابقه رو بذارم برای رای جمع کردن.
اول که بازم ممنون محبتهاتونم:love. بازیه که شروع شده و چه بهتر که خوشگلم تموم شه.
ظاهرا اگه اشتباه نکنم تا آخر آبان یا اوایل آذر مدت رای گیری نهایی…پس بازم خواهش می کنم صبوری کنید و اگه دوست دارید بهم رای بدید حریفا قدر ن ها،گفته باشم.
امسال سال مسابقه است برام:teeth…تازشم اصل کاری مونده که تا یکی یا دوماه آینده معلوم میشه یا شایدم بیشتر…اون اگه بشه اصل کاری و ایول داره.:wink
امید میگه تو احیانا نمی خوای تو انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنی؟؟؟:thinking
جالبه ها،اینجا روزانه نزدیک به 3000 نفر بازدید کننده داره اونوقت 58 تا رای آوردم حتی کمتر از تعدا کامنتهای یک پست …یعنی 6% در حالیکه نفر اول 22%
توجه:فکر کنم لینک رای دادن رو اشتباه گذاشته بودم.از بس قر و قمبیل داره:cry.این رای گیری ظاهرا فرق می کنه پس کسانی که بار اول رای دادن مجددا تو این صفحه هم می تونن رای بدن. ممنون میشم.:love
در ضمن تو بخش بهترین وبلاگ ما فقط یک کاندید داریم تو دنیا که “دیرتش باد”است بنام “یادداشتهای جنوبی” زحمت رای به تنها کاندیدمون رو هم بکشید.بازم ممنون
راستی یکی از رای دهندگان هم به قید قرعه یک موبایل جایزه می گیره.
• من هنوز پنجره اتاقم رو نبستم (يکي از دلايل سرماخوردگيم) خوشم مياد در حاليکه محيط بيرون و خارج از لحاف! سرد و مور مور کننده است کز کنم زير لحاف گرم و نرم.
ديشب با صداي لالايي قطرات بارون که رو سقف ماشين پارک شده کنار پنجره مي خورد و عطر مست کننده و بوي بارون که اتاق رو مملو از خودش کرده بود خوابيدم.
• الان رفته بودم يه آبي به سر و صورتم بزنم. صورتم رو خشک کردم وخواستم بيام بيرون که با خودم گفتم: من که تا اينجا اومدم!!!! خوبه يه توالتم برم.
هرکي ندونه فکر مي کنه تا بازار رفتم و به فکر استفاده از زمان تلف شده و انرژي هدر رفته ام… خب ما هم اينجوريم.:smug
تصوير ميره رو صفحه مانيتور در حاليکه دو طرف صفحه تار شده که عکسهاي روي صفحه ديده نشه. گزارشگر مثلا شروع ميکنه به خوندن شرحي که براي عکس داده شده در وضعيتي که با کاغذ دستش باقيمونده صفحه رو استتار کرده… ولي کلمه دوم به سوم نرسيده به دلايل امنيتي،حيثيتي،اخلاقي و چه ميدونم ممنوعيتي منصرف ميشه و ادامه نميده.
اين بود گزارش کامل و جامع برنامه “چراغ خاموش” از جرائم اينترنتي!!!! حالا شما ببيننده نه چندان محترم به دوگوله هاي خود مراجعه کنيد و به قوه تخيل و داستان پردازي خود چون هميشه توکل کنيد،شايد متوجه شديد از عکس خانم چه سواستفاده ايي شده و چه کلمات مستهجني بکار برده شده.
برادر من،وقتي مجاز به نشون دادن خيلي چيزها نيستي آزار داري ازشون به اصطلاح گزارش مي گيري؟
يه سئوال تخصصي:بچه هايي که به کامپيوتر خيلي وارديد و اي ول داريد!! ميشه رو سي دي برنامه ايي ريخت که وقتي بردي خونه گذاشتيش تو کامپيوتر شخصيت،بدون اينکه متوجه بشي برنامه اجرا شه و وقتي به اينترنت وصل ميشي باز بدون اينکه خودت بفهمي تمام اطلاعات شخصي منجمله عکسات رو بفرسته به کامپيوتري که اون برنامه بهش آدرس داده؟
پ.ن:واسه مطلب پایین می تونید اینجا کامنت بگذارید.
“ازدواج وظیفه نیست. آدمبزرگ شدن هم نیست. بالغ شدن هم نیست. فیلم عاشقانه که میبینید، رومنس خونتان بالا نزند، کوچولوهای عزیز، لطفن اگر نمیتوانید سکوت دوست دختر یا دوست پسرتان را کلمه به کلمه ترجمه کنید، ازدواج نکنید. “:confused
حتی اگر آن راه حل پیدا شدن نفرینی باشد که شاید میشد با بوسهای خنثیاش کرد. تنها با یک بوسه
در راستاي اين بکنيد نکنيد هاي اخير وبلاگستان:
نکنيد آقا جان ، نکنيد، وقتي همسرتان، پارتنرتان، دوستتان، جي اف تان، خلاصه آن آدم روبروي شما که از قضا دختر هم هست مي گويد مي خواهم تنها باشم، مدام آويزانش نشويد و نقش يک آدم دلسوز رو بازي نکنيد و اين تنها بودن را به حساب ناز دخترانه! نگذاريد. هميشه که قرار نيست پشت يک جمله ساده معني پيچيده اي باشد. بفهميد تنها باشم يعني مي خواهم کسي تا شعاع حداقل ده متر، دور برم نباشد. بفهميد اين را قبل از اينکه با فرياد حاليتان کنند احيانا!
.
,
.
و در انتها:
خیلی از ما تا حسی به یک نفر پیدا می کنیم فکر می کنیم که صد دل عاشقش شده ایم. بدتر وقتی است که با دیدن نشانه های کوچکی فکر می کنیم دیگری عاشقمان است ! و بدترتر(!) وقتی که فکر می کنیم طرف مقابلمان به خاطر نشانه هایی ، عاشق شخص دیگری است. ما خیلی وقت ها حس ها را با هم اشتباه می گیریم.
لطفا واضح و شفاف نظر بگذارید! موافقید یا مخالفید با این حرفهای بیان شده ونشات گرفته از ذهنهای مختلف؟و چرا؟