ديروز يک لحظه خيلي دلم گرفت با خوندن يکي دو تا از کامنت ها و تمام مدت اين تکه از شعر فروغ تو سرم دنگ دنگ مي کرد:”… و اين جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردميست./که همچنان که تو را مي بوسند./ در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند …”
بعدهم ايميل راحله عزيزم که عنوان کرد عکس و افه گرفته شده و نحوه نور پردازي اون و ياد فروغ انداخته و ازم خواست شعري از فروغ براش بخونم و من هم ديگه حس فروغيسمم تکميل شد!و در کمال خودشيفتگي اين شعر رو انتخاب کردم.
بی حالی صدا به علت افسردگی لحظه ای صاحب صداست به گيرنده های خود دست نزنيد… تازشم می دونم تو خوندنم غلط هم دارم ولی به همون علتی که ذکر شد حال ضبط مجدد نبود.
ديروز عکس امروز صدا …صدا و سيما تکميله انشالله؟:smug
دوستم ممنون:love،اينم ترانه همين شعر کاری از حسين بختياری
ديروز يک لحظه خيلي دلم گرفت با خوندن يکي دو تا از کامنت ها و تمام مدت اين تکه از شعر فروغ تو سرم دنگ دنگ مي کرد:”… و اين جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردميست./که همچنان که تو را مي بوسند./ در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند …”
بعدهم ايميل راحله عزيزم که عنوان کرد عکس و افه گرفته شده و نحوه نور پردازي اون و ياد فروغ انداخته و ازم خواست شعري از فروغ براش بخونم و من هم ديگه حس فروغيسمم تکميل شد!و در کمال خودشيفتگي اين شعر رو انتخاب کردم.
بی حالی صدا به علت افسردگی لحظه ای صاحب صداست به گيرنده های خود دست نزنيد… تازشم می دونم تو خوندنم غلط هم دارم ولی به همون علتی که ذکر شد حال ضبط مجدد نبود.
ديروز عکس امروز صدا …صدا و سيما تکميله انشالله؟:smug
دوستم ممنون:love،اينم ترانه همين شعر کاری از حسين بختياری
با عجله خودم رو رسوندم به شرکت و داخل شدم، هومان(همسر سابقم) هنوز پاي کامپيوتر بود و داشت کار مي کرد. کيف رو انداختم رو مبل و روسري رو از سرم برداشتم و رفتم سمتش.
– هنوز تموم نشده؟ پاشو بايد بريم، مامانت گفت اول مسجد اونجا باشيم.
– يک لحظه بيشتر کار ندارم الان تموم ميشه……… و سرش رو برگردوند به طرفم، چند لحظه نيگا نيگام کرد بعد چونه ام رو گرفت تو دستش و در جهات مختلف چرخوند.
– يک لحظه مي شيني چند تا عکس ازت بگيرم؟
– عکس الان؟ با اين قيافه و لباس مشکي؟
– آره! همينش خوبه. چادر مشکي همراهته؟ رژلب چي رژلب تو کيفت هست؟
– آره جفتش رو دارم.
– پس پررنگ ترين رژلبي که داري رو بزن.
چادر رو ازم گرفت و جايي رو ديوار نصب کرد منم يک رژلب قهو ه ايي پر رنگ داشتم که ماليدم، موهام رو تازه کوتاه کرده بودم و کوتاه کوتاه بود تقريبا پسرونه و چون داشتيم مي رفتيم ختم يه يقه اسکي مشکي هم تنم بود.
– وايستا جلو چادر…آهان خوبه، ژست بگير…خوبه، تو دوربين رو نگاه نکن … عاليه همين خوبه.
و بعد چند تا عکس مختلف از زوايا مختلف اين شد نتيجه کار که خودش هم چاپش کرد و براي امتحان عکاسي به استادش ارائه داد و بيست شد!!! :smugو بعداً يک روز عکس قاب گرفته شده رو به يه مناسبتي کادو گرفتم، عکس رو دوست دارم و الان بالاي تختم نصب شده و هر روز بهش صبح بخير و شب بخير ميگم.
عکس دوم رو تو تاريکي مطلق اتاق گرفتم و وقتي فلاش خورد فهميدم اصلا کجا رو نشونه رفته بودم!!!.:silly
اون هم دست منه در حال نواختن سه تار.:eyelash
رفتم براي خودم کلي خريد کردم يعني اولش فقط مي خواستم سئوال کنم (توجه کن فقط سئوال) از اون مارک رژلبي که مي خوام داره يا نه؟
اميد جلوي مغازه نگه داشت و فقط در حد تعارف گفت مي خواي خودت هم بيا تو! اولش يک کم نيگا نيگاش کردم بعد با خودم گفتم ” هي دختر تو که حالت بهتره از موقعيت استفاده کن حالا که مي توني،خودت برو بپرس”. گفت دستت رو بگيرم بريم تو؟ گفتم نه ممکنه شلوغ باشه مجبور شم وايستم، خسته ميشم لطفا واکرم رو بيار که بشينم روش!! دردسرت ندم نشون به اون نشون که جهت يک پرسش ناقابل وارد شم و نزديک به 100 هزار تومن خريد کرده و خارج گشتم!.:whew
حالا بگو چي خريدم؟ يک فقره که گرونترينش هم بود ابتياع يک فروند مسواک برقي جديد در عوض مسواک برقي قديمي که تو غبار خلا گم شد. (يکي نيست بگه آخه بچه تو که درست درمون مسواک رو نمي توني تو دستت نگه داري غلط مي کني ميري مسواک به اين گروني مي خري) … قبل از ورود کلي به اميد روحيه دادم که نگران نباشي ها هرچي بخوام بخرم خودم پول همراهم هست مي خرم :loser… ولي با کمال جوانمردي به سپاس و ميمنت سرخوش بودن نگارنده اين سطور بعد از مدتها، مهمان يک سورچروني با حال شدم.:eyelash
روز قبلش هم از آرايشگرم دعوت بعمل آوردم بياد منزل و يه حالي به کله مبارکم بده … و با اجازه همگي هرچي گيس رو سرم بود بجز طولي اندک ريختم پايين و به عبارتي حالش رو بردم.
تقريبا هر روز با دکترم در تماسم و لحظه به لحظه تغييرات رو بهش گزارش ميدم، اون راضي من راضي خلاصه همه راضي و گوربابای ناراضی:whistling … هي ترکيب داروها رو عوض مي کنم و نتيجه رو بهش مي گم، باور کن حالي مي بره که چنين نمونه هوشمندي در اختيارشه تا ميگه ف من رفتم فرحزاد و برگشتم.:smug
رفتم براي خودم کلي خريد کردم يعني اولش فقط مي خواستم سئوال کنم (توجه کن فقط سئوال) از اون مارک رژلبي که مي خوام داره يا نه؟
اميد جلوي مغازه نگه داشت و فقط در حد تعارف گفت مي خواي خودت هم بيا تو! اولش يک کم نيگا نيگاش کردم بعد با خودم گفتم ” هي دختر تو که حالت بهتره از موقعيت استفاده کن حالا که مي توني،خودت برو بپرس”. گفت دستت رو بگيرم بريم تو؟ گفتم نه ممکنه شلوغ باشه مجبور شم وايستم، خسته ميشم لطفا واکرم رو بيار که بشينم روش!! دردسرت ندم نشون به اون نشون که جهت يک پرسش ناقابل وارد شم و نزديک به 100 هزار تومن خريد کرده و خارج گشتم!.:whew
حالا بگو چي خريدم؟ يک فقره که گرونترينش هم بود ابتياع يک فروند مسواک برقي جديد در عوض مسواک برقي قديمي که تو غبار خلا گم شد. (يکي نيست بگه آخه بچه تو که درست درمون مسواک رو نمي توني تو دستت نگه داري غلط مي کني ميري مسواک به اين گروني مي خري) … قبل از ورود کلي به اميد روحيه دادم که نگران نباشي ها هرچي بخوام بخرم خودم پول همراهم هست مي خرم :loser… ولي با کمال جوانمردي به سپاس و ميمنت سرخوش بودن نگارنده اين سطور بعد از مدتها، مهمان يک سورچروني با حال شدم.:eyelash
روز قبلش هم از آرايشگرم دعوت بعمل آوردم بياد منزل و يه حالي به کله مبارکم بده … و با اجازه همگي هرچي گيس رو سرم بود بجز طولي اندک ريختم پايين و به عبارتي حالش رو بردم.
تقريبا هر روز با دکترم در تماسم و لحظه به لحظه تغييرات رو بهش گزارش ميدم، اون راضي من راضي خلاصه همه راضي و گوربابای ناراضی:whistling … هي ترکيب داروها رو عوض مي کنم و نتيجه رو بهش مي گم، باور کن حالي مي بره که چنين نمونه هوشمندي در اختيارشه تا ميگه ف من رفتم فرحزاد و برگشتم.:smug
بايگانی نوشته هام رو ريختم بيرون ودونه دونه می خونمشون، هرکدوم بيانگر حال روحی اون زمانمه، فکر می کنم چه روزهای سختی رو گذروندم … اين نوشته و نوشته قبل ترش هم مال گذشته هاست و ربطی به الان نداره ولی واسه ثبت شدن در تاريخ بد نيست.:wink هرچند که یادآوریش هم می تونه مثل مزه مزه کردن چيزی باشه که يکبار بالا آورديش.:sick
نشستم و به ديگ جوشان زندگيم خيره شدم به کلافهايي که با هر غل ديگ غوطه مي خورن به هر کلافي که برام يادآور يک غم يک شادي يک مبارزه و يک تجربه نه چندان آسانه، ديگ رو هم مي زنم و نگران همرنگ نشدن کلافها و سايه روشن انداختن اونهام … بايد با کمال دقت تو زمان مناسبش دونه دونه کلافها رو بيرون بکشم …
مدتهاست که کلاف زندگيم بدجوري به هم گوريده شده … هر يدونه اش براي سرگم نگه داشتن و از زندگي سير کردن يه آدم زنده و عاقل کافيه، نمي دونم يهو چي شد که همش هوار شد و بهم تنيد. مي دونم تقصير خودمه يه لحظه حواسم پرت شد به بازيگوشي بچه گانه ام و حالا بايد تقاص همون يک لحظه عاقل نبودن رو پس بدم … چقدر آدم مختلف تو همين زمان کوتاه اومد و از دروازه قلبم با خدم و حشم فراوون و پر سر و صدا رد شد و از در ديگه خارج شد تا گرد و خاک اين يکي نخوابيده نفر بعدي وارد شد … همش به اين اميد که اين يکي شاهزاده اصلي و اتراق مي کنه … احمقانه بود چون شاهزاده اصلي تو استراحتگاه خودش آرميده بود و اين فقط چشمهاي نگران من بود که به هر تازه واردي خيره نگاه ميکرد.
بازيهاي خدا ست! حتما خنده ات گرفته چه اسپيدي گنزالسي آفريدي!!! فکر کردي با گرفتن پاهام باد کله ام مي خوابه؟ نه والله تا اين عضله تپنده وجود داره دست از زندگي کردن و چشيدن اون نمي کشم … مي دونم خوشت اومده از کل انداختن باهام … کوتاه نميام هيچ رقمه، اينم جريت مي کنه که بلاهاي بيشتري سرم بياري شايد تسليم شم … بذار يه چيزي بهت بگم من از خودتم، از جنس خودت. روحت رو بهم دميدي پس به اين راحتي ها از رو نميرم … بچرخ تا بچرخيم.:wink
پ.ن: دوستاني که احياناً نگران لحن بي ادبانه و گستاخانه من هستند و اينکه با اولين صاعقه سنگ يا سوسک ميشم، به خودشون نگراني وارد نکنن چون اين يه گفتگوي خودماني و شاخ و شونه کشيدن دوستانه است بين دو دوست و اگه قراره هرکدوم اينقدر بي جنبه باشن که تا کم ميارن بزنن اون يکي رو ناقص کنن … بذار سوسک شم، سوسک شدن و عشق است……………..تازه شم اگه اينجوري شد بدونيد خدا کم آورد و باز برنده نهايي منم. :smug
احساس خيلي چيز خوبيه به شرطي که کمي تفکر هم پشتش نهفته باشه. :thinking
لينک دانلود آهنگ مدونا
بايگانی نوشته هام رو ريختم بيرون ودونه دونه می خونمشون، هرکدوم بيانگر حال روحی اون زمانمه، فکر می کنم چه روزهای سختی رو گذروندم … اين نوشته و نوشته قبل ترش هم مال گذشته هاست و ربطی به الان نداره ولی واسه ثبت شدن در تاريخ بد نيست.:wink هرچند که یادآوریش هم می تونه مثل مزه مزه کردن چيزی باشه که يکبار بالا آورديش.:sick
نشستم و به ديگ جوشان زندگيم خيره شدم به کلافهايي که با هر غل ديگ غوطه مي خورن به هر کلافي که برام يادآور يک غم يک شادي يک مبارزه و يک تجربه نه چندان آسانه، ديگ رو هم مي زنم و نگران همرنگ نشدن کلافها و سايه روشن انداختن اونهام … بايد با کمال دقت تو زمان مناسبش دونه دونه کلافها رو بيرون بکشم …
مدتهاست که کلاف زندگيم بدجوري به هم گوريده شده … هر يدونه اش براي سرگم نگه داشتن و از زندگي سير کردن يه آدم زنده و عاقل کافيه، نمي دونم يهو چي شد که همش هوار شد و بهم تنيد. مي دونم تقصير خودمه يه لحظه حواسم پرت شد به بازيگوشي بچه گانه ام و حالا بايد تقاص همون يک لحظه عاقل نبودن رو پس بدم … چقدر آدم مختلف تو همين زمان کوتاه اومد و از دروازه قلبم با خدم و حشم فراوون و پر سر و صدا رد شد و از در ديگه خارج شد تا گرد و خاک اين يکي نخوابيده نفر بعدي وارد شد … همش به اين اميد که اين يکي شاهزاده اصلي و اتراق مي کنه … احمقانه بود چون شاهزاده اصلي تو استراحتگاه خودش آرميده بود و اين فقط چشمهاي نگران من بود که به هر تازه واردي خيره نگاه ميکرد.
بازيهاي خدا ست! حتما خنده ات گرفته چه اسپيدي گنزالسي آفريدي!!! فکر کردي با گرفتن پاهام باد کله ام مي خوابه؟ نه والله تا اين عضله تپنده وجود داره دست از زندگي کردن و چشيدن اون نمي کشم … مي دونم خوشت اومده از کل انداختن باهام … کوتاه نميام هيچ رقمه، اينم جريت مي کنه که بلاهاي بيشتري سرم بياري شايد تسليم شم … بذار يه چيزي بهت بگم من از خودتم، از جنس خودت. روحت رو بهم دميدي پس به اين راحتي ها از رو نميرم … بچرخ تا بچرخيم.:wink
پ.ن: دوستاني که احياناً نگران لحن بي ادبانه و گستاخانه من هستند و اينکه با اولين صاعقه سنگ يا سوسک ميشم، به خودشون نگراني وارد نکنن چون اين يه گفتگوي خودماني و شاخ و شونه کشيدن دوستانه است بين دو دوست و اگه قراره هرکدوم اينقدر بي جنبه باشن که تا کم ميارن بزنن اون يکي رو ناقص کنن … بذار سوسک شم، سوسک شدن و عشق است……………..تازه شم اگه اينجوري شد بدونيد خدا کم آورد و باز برنده نهايي منم. :smug
احساس خيلي چيز خوبيه به شرطي که کمي تفکر هم پشتش نهفته باشه. :thinking
لينک دانلود آهنگ مدونا