گريه نکن

حالم خيلي بهتره … يعني در حقيقت سعي کردم زودتر خودم رو جمع و جور کنم وبه احساسات منفي ام سر و ساماني بدم … فکر کنم اين چند وقته زيادي سعي کردم قوي و صبور باشم و اين زيادتر از ظرفيتم بود و به ناچار يه جا بريدم يا در حقيقت منفجر شدم… احساس پسر بچه هايي رو داشتم که مرتب بهشون تذکر ميدن « گريه نکن، تو مردي، مرد که گريه نميکنه!» و اون طفلکي بدون اينکه درست درمون بدونه که چرا نبايد گريه کنه لبهاش رو به هم فشار ميده که از لرزشش و پر زدن اشک تو چشماش جلوگيري کنه چون فقط ميدونه که مرد!! و مردها گريه نمي کنن … حالا منم فقط ميدونستم که ويولت دنياي مجازيم و حق شکستن ندارم چون خيلي ها منو الگو صبر!!! و مقاومت!! قراردادن … گريه نکردم ولي اون چيزي که خوندين همون لرزش لبهاي پسر بچه قصه ما بود … چند ثانيه بيشتر فرصت نداشتم که پشت کمد اشکهام رو جاري کنم چرا که اونم هنوز بچه است خيلي بچه، تازه آدم بزرگ هاش هم خيلي موقع ها احتياج به شکستن دارن و اين ديگه مرد و زن نمي شناسه … فقط مي دونم از ايفاي نقش ملاني هاميلتون متنفرم.
پ.ن: ميدونم خيلي پرت و پلا نوشتم … تمام کلماتي بود که به ذهنم اومد بدون هيچ انسجامي.
*****************
يک ساعت بعد از پابليش کردن و خوندن ايميلهام:
… جون ببخشيد ايميلت رو بدون اجازه قبلي گذاشتم تعبير خوابت بدجوري به دلم نشست … ميدوني وقتي احساس پاک شما دوستاي عزيزم رو که چه با ايميل و چه به صورت کامنت برام ميذاريد مي خونم بخدا که شرمنده ميشم از اينکه بشکنم و حرف از نا تواني بزنم هرچند که ميدونم دوستم داريد بخاطر همين بچه بازي ها يا عاقل بودن هام … همين که مسئوليتم رو زياد از زيادتر ميکنه و ترس برم ميداره که از پس جوابگويي بر ميام يا نه؟ ارزش اين همه اعتماد و حس مثبت رو دارم يا نه؟ همينه که يک روز سکوت رو بيشتر به خودم مجاز نمي دونم و ميگم حق ندارم جماعتي رو نگران خودم بکنم.
ايميل:
سلام
سه چيز رو بايد از بچه ها ياد گرفت
1-بيهوده خوشحال بودن
2-با هر چيز کوچکي خود رو سر گرم کردن
3- طلب کردن خواسته خود با تمام نيرو
اصلاً و ابداً قصد فضولي يا پيش داوري ندارم. قطعاً اگر لازم بود با من مشورت بشه اينکار انجام مي شد. در مورد اون خواب هم به نظر مي رسه فرويد حق داشته باشه!!! ديدن خواب اتفاقات عجيب و باور نکردني براي اينکه مي خواهيم اتفاقي روتجربه کنيم که خودمون به سختي باورش داريم. عجيب بودن يک بار ديگه روي پا ايستادن با قدرت تمام به اندازه عجيب بودن حامله شدن يه بچه 7 ساله. مي دوني که تنفر همون علاقه است اما جهتش منفي هست.اگر لازم و قابل دونستي من در خدمتم اگه نه دوست خوبم خودتو اذيت نکن. براي من بد و بيراه و فحش بنويس(مي دونم آدم خيلي با شخصيت و مبادي آدابي هستي اينو از جهت سبک شدن مي گم) اما سعي کن آرامش داشته باشي. از گذشته فقط درس بگير و رهاش کن و از حال براي لذت بردن و ساختن آينده اي کم اشتباه تر استفاده کن.امان از چونه لق پيرزن! ببخش ويولت جون هي مي خوام روده درازي نکنم نمي شه.آخه چه جوري بگم ….خيلي دوست دارم تو خوب خوب شي و راستش خيلي هم اميدوارم. براي اشتباهاتت خودتو سرزنش نکن و مادرانه مي گم….نترس….نه از خوب شدن و برگشتن به زندگي عادي و نه از بدتر شدن و نه از موندن به همين حال. برس به خود حقيقي ات، همون که موندگارترين و دائمي ترين بخش وجودته! عاقل، مومن، شاد و مهربانه!
هيچ چيز، هيچ چيز نبايد جلوي رسيدن تو به هدفت رو بگيره. اجازه نده انرژي ات تمرکزشو از دست بده. به آينده و کارهاي بسيار نا تمامي که در پيش داري فکر کن. من از ديروز با خودم در کشمکش بودم که اينا رو برات بنويسم يا نه! و الان ديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم. اميدوارم ناراحتت نکرده باشم. به خودت از طرف من سلام برسون و دوستش داشته باش. مثل هميشه.
قربانت



گریه نکن

حالم خيلي بهتره … يعني در حقيقت سعي کردم زودتر خودم رو جمع و جور کنم وبه احساسات منفي ام سر و ساماني بدم … فکر کنم اين چند وقته زيادي سعي کردم قوي و صبور باشم و اين زيادتر از ظرفيتم بود و به ناچار يه جا بريدم يا در حقيقت منفجر شدم… احساس پسر بچه هايي رو داشتم که مرتب بهشون تذکر ميدن « گريه نکن، تو مردي، مرد که گريه نميکنه!» و اون طفلکي بدون اينکه درست درمون بدونه که چرا نبايد گريه کنه لبهاش رو به هم فشار ميده که از لرزشش و پر زدن اشک تو چشماش جلوگيري کنه چون فقط ميدونه که مرد!! و مردها گريه نمي کنن … حالا منم فقط ميدونستم که ويولت دنياي مجازيم و حق شکستن ندارم چون خيلي ها منو الگو صبر!!! و مقاومت!! قراردادن … گريه نکردم ولي اون چيزي که خوندين همون لرزش لبهاي پسر بچه قصه ما بود … چند ثانيه بيشتر فرصت نداشتم که پشت کمد اشکهام رو جاري کنم چرا که اونم هنوز بچه است خيلي بچه، تازه آدم بزرگ هاش هم خيلي موقع ها احتياج به شکستن دارن و اين ديگه مرد و زن نمي شناسه … فقط مي دونم از ايفاي نقش ملاني هاميلتون متنفرم.
پ.ن: ميدونم خيلي پرت و پلا نوشتم … تمام کلماتي بود که به ذهنم اومد بدون هيچ انسجامي.
*****************
يک ساعت بعد از پابليش کردن و خوندن ايميلهام:
… جون ببخشيد ايميلت رو بدون اجازه قبلي گذاشتم تعبير خوابت بدجوري به دلم نشست … ميدوني وقتي احساس پاک شما دوستاي عزيزم رو که چه با ايميل و چه به صورت کامنت برام ميذاريد مي خونم بخدا که شرمنده ميشم از اينکه بشکنم و حرف از نا تواني بزنم هرچند که ميدونم دوستم داريد بخاطر همين بچه بازي ها يا عاقل بودن هام … همين که مسئوليتم رو زياد از زيادتر ميکنه و ترس برم ميداره که از پس جوابگويي بر ميام يا نه؟ ارزش اين همه اعتماد و حس مثبت رو دارم يا نه؟ همينه که يک روز سکوت رو بيشتر به خودم مجاز نمي دونم و ميگم حق ندارم جماعتي رو نگران خودم بکنم.
ايميل:
سلام
سه چيز رو بايد از بچه ها ياد گرفت
1-بيهوده خوشحال بودن
2-با هر چيز کوچکي خود رو سر گرم کردن
3- طلب کردن خواسته خود با تمام نيرو
اصلاً و ابداً قصد فضولي يا پيش داوري ندارم. قطعاً اگر لازم بود با من مشورت بشه اينکار انجام مي شد. در مورد اون خواب هم به نظر مي رسه فرويد حق داشته باشه!!! ديدن خواب اتفاقات عجيب و باور نکردني براي اينکه مي خواهيم اتفاقي روتجربه کنيم که خودمون به سختي باورش داريم. عجيب بودن يک بار ديگه روي پا ايستادن با قدرت تمام به اندازه عجيب بودن حامله شدن يه بچه 7 ساله. مي دوني که تنفر همون علاقه است اما جهتش منفي هست.اگر لازم و قابل دونستي من در خدمتم اگه نه دوست خوبم خودتو اذيت نکن. براي من بد و بيراه و فحش بنويس(مي دونم آدم خيلي با شخصيت و مبادي آدابي هستي اينو از جهت سبک شدن مي گم) اما سعي کن آرامش داشته باشي. از گذشته فقط درس بگير و رهاش کن و از حال براي لذت بردن و ساختن آينده اي کم اشتباه تر استفاده کن.امان از چونه لق پيرزن! ببخش ويولت جون هي مي خوام روده درازي نکنم نمي شه.آخه چه جوري بگم ….خيلي دوست دارم تو خوب خوب شي و راستش خيلي هم اميدوارم. براي اشتباهاتت خودتو سرزنش نکن و مادرانه مي گم….نترس….نه از خوب شدن و برگشتن به زندگي عادي و نه از بدتر شدن و نه از موندن به همين حال. برس به خود حقيقي ات، همون که موندگارترين و دائمي ترين بخش وجودته! عاقل، مومن، شاد و مهربانه!
هيچ چيز، هيچ چيز نبايد جلوي رسيدن تو به هدفت رو بگيره. اجازه نده انرژي ات تمرکزشو از دست بده. به آينده و کارهاي بسيار نا تمامي که در پيش داري فکر کن. من از ديروز با خودم در کشمکش بودم که اينا رو برات بنويسم يا نه! و الان ديگه نتونستم جلوي خودمو بگيرم. اميدوارم ناراحتت نکرده باشم. به خودت از طرف من سلام برسون و دوستش داشته باش. مثل هميشه.
قربانت



حالم از خودم بهم ميخوره … ده سال رياضت و تغيير طرز فکر رو به گ دادم رفت با عکس العملهاي اين چند وقت … با تفکراتم … با قضاوتهام … اصلا انگار نه انگار که آدميم که چند سال سعي کردم به شيوه روتين جامعه و فرهنگمون فکر نکنم، قضاوت نکنم ولي شدم همون آدم هجوي که هميشه ازش بدم مي اومده … يه آدم سطحي با قضاوتهاي سطحي و خاله زنکي بدون توجه به درون آدمها فقط بر اساس ظاهر …شرمم باد.
از خودم ناراضيم از عملکردم ناراضيم تو اين چند روزه کارهايي کردم که دارم براي انجام دادنشون لحظه به لحظه خودم رو سرزنش ميکنم … پر شدم از افکار منفي … با وبلاگ و نوشتن هم نمي تونم ارتباط برقرار کنم و حس خوب قبل رو بهم نميده … ديشب خواب بدي ديدم و هنوز بخاطرش سردرد دارم خواب ديدم يه دختر هفت ساله از آشنايان حامله است!!! سه ماهه! در اثر ت ج ا و زي که توسط يه مرد چهل و خورده ايي ساله بهش شده !.
حس نفرت و انزجار تمام فکر و وجودم رو پر کرده.
دلم نمي خواد بيشتر از اين در موردش بنويسم و توضيح بدم بايد به خودم مرخصي بدم اينطوري مغزم قطعن مي ترکه، فردا روز ديگه ايي.
پ.ن: کامنت دونی رو نبستم چون فکر کردم توهين به حساب مياد.
پ.ن:دلم برات تنگ شده فريد.:embaressed



1- يک ماهه بجز پارک رفتن براي ورزش، جاي خاص ديگه ايي نرفتم… بخاطر حالت تهوع شديدي هم که دچارش بودم و هستم اصلا ميلم به غذاي بيرون و خوردن غذاي سنگين نميره… از اين همه بچه مثبت بودن ديگه حالت بهم خوردگيم شديد تر شده.
2- پنج شنبه گذشته خيلي اتفاقي و بدون هيچ برنامه ريزي و دل صابون زدني تو جمعي حاضر شدم که بسيار خاطرم را مبسوط نمود!!! و بعد يک ماه تونستم جيگرم رو با از هر دري سخني گفتن جلا بدم بدون اينکه نگران پنج دقيقه بعدم باشم يا درگير با چند و چون اتفاقاتي که در آينده قراره بيفته.
3- جمعه هم به لطف مي گل و گل چه عزيزم مولودي دعوت بودم به مناسبت تولد حضرت رضا … تو عمرم تو همچين مراسمي شرکت نکرده بودم و وقتي دعوت اين خوشگل خانم ها رو ديدم به فال نيک گرفتم چون امام رضا جد من هم هست و احساس کردم با اين دعوت يه جورايي تصميم به عملم تاييد شده از طرف بابا بزرگم!.
4- عجب هواي بي نظير و دو نفره ايي، امروز سعي کنيد با يار و بدون بچه خوش باشيد!… هر زندگي لازم داره که زماني رو هم فقط به خودتون اختصاص بديد و امروز همون روزه براي زوج هاي مقيم تهران … هوا بس عاشقانه است.:love



چيزي که اين روزها حسابي ناراحتم ميکنه اينه که با اين همه انرژي مثبتي که به سمتم مي فرستيد و ايميلهاي پراز اميدي که برام مي نويسد … اگه خوب نشم اون وقت چطور مي تونم جواب اين همه خوبي شما رو بدم يعني اين همه آدم رو نا اميد کردم؟ دل نگرانيم رو تو يکي از اين ايميلها براي دوست خوبم گفتم کسي که خيلي موقع ها با وجوديکه هيچگاه نديدمش ولي سنگ صبورم بوده و ايميلهاي پراز اشک و آه ام رو خونده و به دردلهاي پر از گلايه ام گوش کرده جوابي که برام نوشت مثل آبي بود بر آتش افروخته در وجودم.
ايميل من:
غرق شور و شادي و شعف شدم با خوندن ايميلت و کلي به خودم باليدم:love
وقتي نوشته ها و اميد شما رو مي خونم کمي هم نگران مي شم که اگه درست نشه چه جمع کثيري رو نا اميد کردم .:sad
مي بوسمت دوست خوبم :kiss
جواب ايميل من:
سلام صبح به خير
اگه درست نشه هيچ اتفاقي نمي افته!!!! فقط همه اونايي که به خدا ايمان دارن و ايمانشون و رابطه شون با خدا ربطي به تسبيح و سجاده و دلق نداره مي فهمن که هنوز موقع اعطاي اون موهبت نرسيده و هنوز تو در لباس بيمار کارهايي داري که بايد انجام بدي و بعد درمان شي، همگي مي فهميم که حکماً مصلحتي در کار بوده و يک بار ديگه با کمال خضوع و خشوع از خداوند متعال خواهش مي کنيم، تمنا مي کنيم و التماس مي کنيم که اگر حکمتش بر اين قرار داره که تو درمان بشي اين لطف رو در حق تو بکنه و يک بار ديگه معجزه خودشو بهمون نشون بده اگر هم خداي نکرده زبونم لال نشد ياد خواهيم گرفت که بشر هنوز براي تغيير مشيت خداوند جوجه است! و زوده براش از اين کارها کردن! حد اقل فايده اش اينه که مي فهميم علم در اين زمينه هنوز ول معطله و يادمون مي مونه يه دختر زيبا و قشنگ کمک کرد به پيشبردعلم و خودش هم بالاخره سلامتي شو به دست آورد!!
دوست نازنينم يادت باشه مسيح ميگه: مي شه کوه رو تکون داد به شرطي که اراده کني!!! .
مي شه خواهش کنم بري به روزهاي قبل از آشنايي با آقاي اميد و کمي خاطرات اون روز ها رو مرور کني….مي خوام به ياد بياري که هر چي تا امروز اتفاق افتاده بر اثر اراده تو بوده براي جنگيدن با اين بيماري و اگر چنين راه حلي پيشنهاد شده به خاطر اينه که تو اراده کردي يک بار ديگه کرال سينه شنا کني و روي شنهاي ساحل والنسياي اسپانيا با شيک ترين بيکيني ممکن زير نور آفتاب بشيني و به پاهاي خودت نگاه کني و توي دلت بخندي به مردايي که ميون اونهمه جمعيت فقط به تو نگاه مي کنن و همونطور که به قطره هاي شفاف آب روي بدنت نگاه مي کني لبخندي بزني از سر بي خيالي( راحله جونم اينقدر اين تعاريفت وسوسه انگيز و نفس گير بود که حيفم اومد حذفشون کنم :eyelash اگه با اينکار ناراحتت کردم ببخشيد، منم آدمم لذت می برم با اينکه حقيقتاً آدمی چنين به غايت زيبايي که توصيف کردی نيستم و وقتی يکی اينطور تعريفم کنه مسلمه که قند تو دلم آب بشه:teeth) و اين روزهاي سخت و تمام روزهاي سخت تر گذشته برات تبديل شن به يک مشت خاطره و اونوت شايد تصميم بگيري تحصيلاتت و تو رشته روانشناسي ادامه بدي و تز دکتراتو در باره اراده بشر بنويسي و اينکه اون بخشي از خداوند که در وجود بشر به وديعه نهاده شده همينه: اراده و از اون مهم تر و قوي تر تخيل! من يکي اصلاً و ابداً نا اميد نمي شم! اگه نمي تونم خيلي کارها رو انجام بدم مي تونم خيال کنم که!!! … بنا براين من مي تونم تو رو در حال دويدن ببينم يا در حال رقصيدن يا قدم زدن توي پارک و خيابون يا در حال رانندگي با پرادو يا حتي ماشين مورد علاقه ام پورشه 911 قرمز آتيشي با روژ لب همرنگ ماشينت!! نه عزيزم من مست نيستم! مي خوام بهت بگم از زندگي و از مطالعاتم اينو ياد گرفتم که هيچوقت هيچکس از فکر خودش بزرگ تر نشده و نخواهد شد پس از بزرگ فکر کردن هيچ چيز از آدم کم نمي شه و حد اکثرش اينه که آدم به کمترش رضايت مي ده مثل بو علي سينا که به قول خودش مي خواست خدا بشه و بو علي سينا شد!.
اما باور کن مي تونم تو رو مجسم کنم با تمام خطوط چهره و حتي بدن و انرژي عظيمي که سالهاست تو خودت ذخيره کردي و آماده آزاد شدنه و مي دونم به زودي آزاد مي شه. خوبه من مرد نيستم اگه نه آقاي اميد منو به دوئل دعوت مي کردن! از همه اينا که بگذريم دختر گلم درباره اين ها هر چي کمتر حرف بزني بهتره! من هر کي هر چي بگه معتقدم تو چشم خوردي. پس مراقب خودت باش فقط خوب ديگه…من خودم مادرم و اون حس مادرانه رو کمي هم روي تو دارم ضمن اينکه اميدوارم ناراحتت نکنم مي خوام بگم برام مهمي و دوست دارم تو رو شاد و سر حال و خوشحال ببينم (بشنوم يا بخونم درست تره البته) ببخش زياد مي نويسم راستش براي خودم هم خيلي آسون نيست اما اين حس از درونم مي جوشه و دست خودم نيست!! برات عجيبه؟ راستش براي خودم هم عجيبه که چطور ممکنه کسي رو نديده باشم و اينهمه باهاش احساس نزديکي کنم اونم من که انزوا طلبي ام شهره خاص و عامه. بگذريم. به خدا مي سپارمت. هر اتفاقي هم که بيفته ما نا اميد نمي شيم.تو حتماً خوب مي شي و به تمام روياهات جامه عمل مي پوشوني. من از دور مي بينم و مي شنوم و مي خونم و همچنان برات دعا مي کنم.
قربانت
راحله



چيزي که اين روزها حسابي ناراحتم ميکنه اينه که با اين همه انرژي مثبتي که به سمتم مي فرستيد و ايميلهاي پراز اميدي که برام مي نويسد … اگه خوب نشم اون وقت چطور مي تونم جواب اين همه خوبي شما رو بدم يعني اين همه آدم رو نا اميد کردم؟ دل نگرانيم رو تو يکي از اين ايميلها براي دوست خوبم گفتم کسي که خيلي موقع ها با وجوديکه هيچگاه نديدمش ولي سنگ صبورم بوده و ايميلهاي پراز اشک و آه ام رو خونده و به دردلهاي پر از گلايه ام گوش کرده جوابي که برام نوشت مثل آبي بود بر آتش افروخته در وجودم.
ايميل من:
غرق شور و شادي و شعف شدم با خوندن ايميلت و کلي به خودم باليدم:love
وقتي نوشته ها و اميد شما رو مي خونم کمي هم نگران مي شم که اگه درست نشه چه جمع کثيري رو نا اميد کردم .:sad
مي بوسمت دوست خوبم :kiss
جواب ايميل من:
سلام صبح به خير
اگه درست نشه هيچ اتفاقي نمي افته!!!! فقط همه اونايي که به خدا ايمان دارن و ايمانشون و رابطه شون با خدا ربطي به تسبيح و سجاده و دلق نداره مي فهمن که هنوز موقع اعطاي اون موهبت نرسيده و هنوز تو در لباس بيمار کارهايي داري که بايد انجام بدي و بعد درمان شي، همگي مي فهميم که حکماً مصلحتي در کار بوده و يک بار ديگه با کمال خضوع و خشوع از خداوند متعال خواهش مي کنيم، تمنا مي کنيم و التماس مي کنيم که اگر حکمتش بر اين قرار داره که تو درمان بشي اين لطف رو در حق تو بکنه و يک بار ديگه معجزه خودشو بهمون نشون بده اگر هم خداي نکرده زبونم لال نشد ياد خواهيم گرفت که بشر هنوز براي تغيير مشيت خداوند جوجه است! و زوده براش از اين کارها کردن! حد اقل فايده اش اينه که مي فهميم علم در اين زمينه هنوز ول معطله و يادمون مي مونه يه دختر زيبا و قشنگ کمک کرد به پيشبردعلم و خودش هم بالاخره سلامتي شو به دست آورد!!
دوست نازنينم يادت باشه مسيح ميگه: مي شه کوه رو تکون داد به شرطي که اراده کني!!! .
مي شه خواهش کنم بري به روزهاي قبل از آشنايي با آقاي اميد و کمي خاطرات اون روز ها رو مرور کني….مي خوام به ياد بياري که هر چي تا امروز اتفاق افتاده بر اثر اراده تو بوده براي جنگيدن با اين بيماري و اگر چنين راه حلي پيشنهاد شده به خاطر اينه که تو اراده کردي يک بار ديگه کرال سينه شنا کني و روي شنهاي ساحل والنسياي اسپانيا با شيک ترين بيکيني ممکن زير نور آفتاب بشيني و به پاهاي خودت نگاه کني و توي دلت بخندي به مردايي که ميون اونهمه جمعيت فقط به تو نگاه مي کنن و همونطور که به قطره هاي شفاف آب روي بدنت نگاه مي کني لبخندي بزني از سر بي خيالي( راحله جونم اينقدر اين تعاريفت وسوسه انگيز و نفس گير بود که حيفم اومد حذفشون کنم :eyelash اگه با اينکار ناراحتت کردم ببخشيد، منم آدمم لذت می برم با اينکه حقيقتاً آدمی چنين به غايت زيبايي که توصيف کردی نيستم و وقتی يکی اينطور تعريفم کنه مسلمه که قند تو دلم آب بشه:teeth) و اين روزهاي سخت و تمام روزهاي سخت تر گذشته برات تبديل شن به يک مشت خاطره و اونوت شايد تصميم بگيري تحصيلاتت و تو رشته روانشناسي ادامه بدي و تز دکتراتو در باره اراده بشر بنويسي و اينکه اون بخشي از خداوند که در وجود بشر به وديعه نهاده شده همينه: اراده و از اون مهم تر و قوي تر تخيل! من يکي اصلاً و ابداً نا اميد نمي شم! اگه نمي تونم خيلي کارها رو انجام بدم مي تونم خيال کنم که!!! … بنا براين من مي تونم تو رو در حال دويدن ببينم يا در حال رقصيدن يا قدم زدن توي پارک و خيابون يا در حال رانندگي با پرادو يا حتي ماشين مورد علاقه ام پورشه 911 قرمز آتيشي با روژ لب همرنگ ماشينت!! نه عزيزم من مست نيستم! مي خوام بهت بگم از زندگي و از مطالعاتم اينو ياد گرفتم که هيچوقت هيچکس از فکر خودش بزرگ تر نشده و نخواهد شد پس از بزرگ فکر کردن هيچ چيز از آدم کم نمي شه و حد اکثرش اينه که آدم به کمترش رضايت مي ده مثل بو علي سينا که به قول خودش مي خواست خدا بشه و بو علي سينا شد!.
اما باور کن مي تونم تو رو مجسم کنم با تمام خطوط چهره و حتي بدن و انرژي عظيمي که سالهاست تو خودت ذخيره کردي و آماده آزاد شدنه و مي دونم به زودي آزاد مي شه. خوبه من مرد نيستم اگه نه آقاي اميد منو به دوئل دعوت مي کردن! از همه اينا که بگذريم دختر گلم درباره اين ها هر چي کمتر حرف بزني بهتره! من هر کي هر چي بگه معتقدم تو چشم خوردي. پس مراقب خودت باش فقط خوب ديگه…من خودم مادرم و اون حس مادرانه رو کمي هم روي تو دارم ضمن اينکه اميدوارم ناراحتت نکنم مي خوام بگم برام مهمي و دوست دارم تو رو شاد و سر حال و خوشحال ببينم (بشنوم يا بخونم درست تره البته) ببخش زياد مي نويسم راستش براي خودم هم خيلي آسون نيست اما اين حس از درونم مي جوشه و دست خودم نيست!! برات عجيبه؟ راستش براي خودم هم عجيبه که چطور ممکنه کسي رو نديده باشم و اينهمه باهاش احساس نزديکي کنم اونم من که انزوا طلبي ام شهره خاص و عامه. بگذريم. به خدا مي سپارمت. هر اتفاقي هم که بيفته ما نا اميد نمي شيم.تو حتماً خوب مي شي و به تمام روياهات جامه عمل مي پوشوني. من از دور مي بينم و مي شنوم و مي خونم و همچنان برات دعا مي کنم.
قربانت
راحله



يکي از عواملي که در اين بيماري آدم رو محدود ميکنه تو بيرون رفتن، مشکل تکرر ادرار ه.
من اوايل فکر مي کردم بخاطر شل کننده هايي که براي اسپاسپم عضلاتم مصرف مي کنم سبب ميشه که عضلات مثانه ام هم شل بشه و زود به زود احتياج به توالت رفتن پيدا کنم … ولي وقتي با يک دکتر متخصص در مورد اين مشکل صحبت کردم و فرضيه خودم رو بهش گفتم جواب داد که دقيقا برعکس چيزيه که تو فکر مي کني يعني بخاطر اسپاسم مثانه، حجمش کم ميشه و با اندک مايع ايي که درونش جمع ميشه بهت فشار ميشينه و احساس ميکني بايد ادرار رو تخليه کني.
اوايل اين مشکل سبب ميشد که يا کمتر بيرون برم و يا زمان دَدَر دودور رو محدود کنم تا وقتي که به راحتي از توالت ايراني استفاده مي کردم خيلي مسئله حاد نبود يعني حداکثر قبل بيرون رفتن يا به محض استقرار در مکاني مشخص نزديکترين توالت در محل رو شناسايي مي کردم که به موقع بتونم ازش استفاده کنم … ولي به مرور توانايي زانو هام کم و کمتر شد طوريکه بدون کمک شخص دوم که براي بلند شدن زير بغلم رو بايد مي گرفت نمي تونستم از توالت ايراني استفاده کنم و چيزي که تو مملکت ما در مکانهاي عموميش خيلي کمه چيه؟ توالت فرنگي.
منم آدميم که حاضرم از شام شبم صرف نظر کنم ولي گشت و گذارم کم نشه و اين مشکل نبايد برام مانع ايجاد مي کرد پس راههاي مقابله رو بررسي کردم اين نتيجه تحقيقات!!!! :wink منه که در اختيارتون ميذارم براي افرادي که به هر دليل اين مشکل رو دارن.
1- نيم ساعت قبل از بيرون رفتن از خونه از قرص اُکسي بوتينين استفاده کنيد مصرف اين قرص به شما تضمين ميده که تا حداقل چهار ساعت با وجود مصرف انواع نوشيدني ها احتياج به توالت پيدا نکنيد و يا حتي اگه کنترل ادرار براتون سخته، ادار ول نشه و بتونيد خودتون رو نگه داريد.( در مصرف قرص زياده روي نکنيد و فقط به وقت اضطرار ازش استفاده کنيد چون به کار کليه ها صدمه وارد ميکنه) .
2- از پوشک استفاده کنيد. هم نوع ايرانيش و هم نوع خارجيش تو داروخانه ها براي افراد بزرگسال يافت ميشه، نوع خارجيش پوشک شورتي هم داره که خيلي جمع و جوره و راحت زير لباس ميشه ازش استفاده کرد بدون اينکه ظاهر غير عادي بهتون بده … اين مورد رو اگه قادر به راه رفتن هستيد و فقط انجام بعضي از کارها براتون محدود شده و نه اينکه اصلا قادر به انجام دادنش نباشيد، من خيلي توصيه نمي کنم چون انجام اينکار تو پوشک حداقل از لحاظ رواني دلچسب نيست.
3- توالت فرنگي سيار تهيه کنيد و هميشه پشت صندوق عقب ماشيني که استفاده مي کنيد باشه بخصوص موقع مسافرت… احتياج نيست حتما قيف گنده اش رو همه جا با خودتون ببريد همون بودن صندلي خاليش کفايت ميکنه.
من خودم اين موارد رو معمولا ترکيبي بکار مي بندم!!!! :smug مثلا مورد يک و سه رو همزمان انجام ميدم البته براي زمانهايي که خيلي مي خوام بيرون باشم مثلا مسافرت.
سر اين توالت رفتن اينقدر خاطرات خنده داري دارم ، اينکه تو مکانهاي عمومي مي رفتم توالت مردونه!! که اميد هم بتونه باهام بياد تو توالت و موقع بلند شدن زير بغلم رو بگيره که سرپا شم …حالا تصور کنيد قيافه مردمي که مي ديدن يه آقا و خانم با هم چپيدن تو توالت!!!!!!!!!!!!!!!.Grinevil