خودکارم رو پس بده

از اون روزاي سگي بود.
چند دقيقه ايي دير اومده بود دنبالم و اين بهترين بهانه بود واسه قيافه گرفتن و به زمين و زمان لعنت فرستادن .!Razzhbbbt
سوار ماشين شدم و با اخم نشستم و روم رو کردم طرف خيابون انگار نه انگار که کسي بغل دستم نشسته تمام تلاشهاي اميد رو براي برقراري ارتباط کلامي تو نطفه خفه کردم…Grinevil ولي اون که خودش رو از تک و تا نمي انداخت و به بهانه و بي بهانه مزه پروني ميکرد ولي چين خطوط ابرو من از هم باز نمي شد:nottalking… ديگه از اين همه تلاش کفري شده بودم زير لب غريدم اصلاً ديگه حرف نزن نمي خوام صدات رو بشنوم!!!.:loser
بعد از گذشت چند دقيقه ديدم دست کرد تو جيب بغل کتش و مشغول گشتن شد تمام عملياتش رو از زير چشم زير نظر داشتم.
يه کاغذ با خودکار گرفت طرفم.
با تعجب نگاهي به کاغذ انداختم ديدم نوشته” شام مي خواي بيرون بخوريم؟”
با حرص خودکار رو گرفتم و نوشتم “نه”. :angryکاغذ و قلم رو بهش پس دادم.
دوباره نوشت “چرا؟”
با حرص نوشتم ” من با تو بهشتم نميام.” کاغذ رو پس دادم و خودکار رو از حرص تو دستم مي فشردم.
پس از گذشت چند لحظه کاغذ رو به طرفم رد کرد با اين مضمون” پس خودکارم رو پس بده”.:thinking
با تعجب نگاهي به دستم انداختم و ديدم خودکار اولي تو دستمه، بعدش نگاهي به اميد انداختم ديدم يه خودکار ديگه پيدا کرده و اين نامه نگاري رو ادامه داده.
از خنده ريسه رفتم ديگه قهر اينجا معنا و مفهوم نداشت با مزه تر اينهمه پافشاري و ترفند جديد زدن واسه برطرف کردن جو سنگين ما بينمون از طرف اميد بود.:silly
از اون روز به بعد تا ميام برم تو قيافه ميگه : پس خودکارم رو پس بده.:smug



هزار چهره

حرصم ميگيره از اين آدمهايي که ايميل ميزنن و راهنمايي می خوان بعد که وقت ميذاری و جوابشون رو ميدی دريغ از يه تشکر خشک و خالی يا حتی يه Reply خالی که بفهمی واسه ديوار ايميل نزدی و وقت نذاشتی طرف حرفت رو گرفته اينم يه نمونه از همين دست.:nottalking
فکر کردم متنش خلاصه ايي از خودمه.:eyebrow
… عزيز سلام
بيماري منم 9 سال پيش با دوبيني شروع شد و بعد رفتن پيش دکتر چشم و بعد مغز و اعصاب برام تشخيص ام-اس دادن بعد گرفتن پالس کورتن همه مشکلاتم برطرف شد حتي وقتي ازم ميپرسيدن مريضيت چيه؟ با خنده و مسخره ميگفتم “ميگن ام اس داري” :laughing تا دو سال و نيم بعدش هم هيچ مشکلي نداشتم طوريکه دکتر سيکارودي مي گفت يه تظاهر ساده بوده و بخير گذشته… تا اينکه شرايط عصبي بدي تو زندگيم بوجود اومد که کاملاً فاز بيماري رو عوض کرد و بعد، اون بيماري آروم و سربريز تبديل شد به يک ديو وحشي و شروع کرد به تيکه پاره کردن طنابهاي عصبيم!!!:confused ديگه در سال حداقل يک حمله سنگين که موجب بستري شدنم تو بيمارستان بشه رو پشت سر ميذاشتم و هرکدوم از اين حملات يک تيکه از سلامتيم رو مي گرفت.مي گفتن ام اسي که از چشم شروع شه خوش خيم ترين ام اس والله من که خوش خيمي ازش نديدم!!:eyebrow
سرت رو درد نيارم هنوز رو ويلچر ننشستم سرکار هم ميرم ولي خيلي به سختي و از هر روشي هم استقبال ميکنم واسه اينکه اندکي حالم بهتر شه.:regular
صابون خيلی از همين قسم شارلاتان ها که منتظرن کيسه طمع شون رو از ناچاری و بدبختی يکی ديگه پر کنن، به تنم ماليده شده ولی با اين حال هنوزم پذيرای يه راه حل جديد هستم.:hypnoid
از من به تو نصحيت هيچ کسي تو اين دنيا ارزش نداره که با عصبانيت و تنش بي خود بخواي از سلامتت براش خرج کني و مايه بذاري.:loser
ام-اس بيماري هزار چهره است به معصوميت و مظلوميت الانش نگاه نکن حواست رو بده به پيش روت تو ميتوني با کناره گيري از هر استرسي چه خوب و چه بد جلوي پيشرفت رو بدون استفاده از دارو بگيري.
ورزش رو فراموش نکن که تنبلي عضلات سم برات.
سر خود از کورتن استفاده نکن هرچند حال خيلي خوبي بعد تزريق به آدم دست ميده که حداقل من يکي تشنه يک ساعتشم:hug ولي عوارض بعديش ويران کننده است
واي چقدر حرف زدم :tounge خوبه اين نوشته رو يه پست بذارم تو وبلاگ بقيه هم که تازه کارن استفاده کنن. :smug



بعلت گردن کلفتی و خوردن بيش از اندازه کيک زرد توسط نويسنده وبلاگ:thinking،با وجود داشتن مطلب آماده اين وبلاگ آپ نمی شود… منتظر نباشيد.Grinevil



بي مقدمه گفت مي خواي بريم سينما.
طبق معمول روزهاي اخير تو قيافه بودم حالا يا واسه خودم يا واسه خودش، يه نميچه تفکري کردم و گفتم سينماي نطليبده مراد است بريم.
فيلم زير درخت هلو رو انتخاب کرديم براي ديدن، ماشين رو گوشه خيابون گذاشت و رفت سمت باجه بليط فروشي يه چند دقيقه که گذشت ديدم ماشين پشتي مي خواد از پارک در بياد و مشکله براش با دست اشاره کردم به راننده اش که بياد پيشم بهش گفتم من پام ناراحته نمي تونم بشينم پشت فرمون ولي سوئيچ رو ماشينه اگه مي خوايد جابجاش کنيد وقتي داشت ماشين رو جابجا مي کرد احساس يه آدم گنگ و بي سواد رو داشتم که آدرس تو دستش رو داده يکي ديگه براش بخونه!:confused
وقتي مي خواستم وارد سينما بشم مامور کنترل به اميد گفت آقا خانمتون پاش ناراحته مي گفتيد درب عقب سالن رو براتون باز ميکردن که مجبور نشن از پله ها استفاده کنن.
موقع بالا رفتن از پله ها عصام رو گير ميدادم به بدنه پله بالايي و با کمک دست اميد خودم رو مي کشيدم بالا تا پله آخر که بدنه ايي وجود نداشت براي گير دادن عصا، اميد پاش رو گذاشت جلو پله عصا رو گذاشتم لب پاش و فشار آوردم تا بتونم هيکلم رو بکشم بالا.
وقتي رو صندلي نشستم چشمام نمناک از اشک بود نمناک از اين همه ناتواني.:sad
اميد رفت و با يک کيسه خوراکي برگشت چيپس، پفک،پف فيل، کرم کارامل، آب پرتقال… با ديدن اون همه خوراکي عين بچه ها چشمام برق زد و از خوشي کف دستهام رو ماليدم بهم…:silly
– اوووه چه همه خريدي؟:teeth
– نمي دونستم چي مي خواي همه چي خريدم هرکدوم رو دوست داري بخور.
– آب پرتقال رو بخورم جيشم ميگيره!:confused
– اشکال نداره هروقت خواستي مي برمت توالت.:love
غرق شعف شدم انگار نه انگار که يه زن 33 ساله نيم افليجم انگار کودکي بودم که بهترين فرد تو زندگيش با يه کيسه خوراکي آوردتش تفريح.
فيلم که شروع شد و نيم ساعتي ازش گذشت خودم رو سپردم به بالهاي بي خيالي و کرکر به صحنه هاي نچندان خنده دار خنديدم.
کش و قوسي اومدم دهنم پر از پفک بود انگشتهاي نارنجيم رو سر دادم تو دستهاي اميد سرم رو کج کردم و يوري گذاشتم رو شونه اش و پاهام رو کش دادم تا عضلاتم رها بشن.
خدايا شکرت.:regular



بي مقدمه گفت مي خواي بريم سينما.
طبق معمول روزهاي اخير تو قيافه بودم حالا يا واسه خودم يا واسه خودش، يه نميچه تفکري کردم و گفتم سينماي نطليبده مراد است بريم.
فيلم زير درخت هلو رو انتخاب کرديم براي ديدن، ماشين رو گوشه خيابون گذاشت و رفت سمت باجه بليط فروشي يه چند دقيقه که گذشت ديدم ماشين پشتي مي خواد از پارک در بياد و مشکله براش با دست اشاره کردم به راننده اش که بياد پيشم بهش گفتم من پام ناراحته نمي تونم بشينم پشت فرمون ولي سوئيچ رو ماشينه اگه مي خوايد جابجاش کنيد وقتي داشت ماشين رو جابجا مي کرد احساس يه آدم گنگ و بي سواد رو داشتم که آدرس تو دستش رو داده يکي ديگه براش بخونه!:confused
وقتي مي خواستم وارد سينما بشم مامور کنترل به اميد گفت آقا خانمتون پاش ناراحته مي گفتيد درب عقب سالن رو براتون باز ميکردن که مجبور نشن از پله ها استفاده کنن.
موقع بالا رفتن از پله ها عصام رو گير ميدادم به بدنه پله بالايي و با کمک دست اميد خودم رو مي کشيدم بالا تا پله آخر که بدنه ايي وجود نداشت براي گير دادن عصا، اميد پاش رو گذاشت جلو پله عصا رو گذاشتم لب پاش و فشار آوردم تا بتونم هيکلم رو بکشم بالا.
وقتي رو صندلي نشستم چشمام نمناک از اشک بود نمناک از اين همه ناتواني.:sad
اميد رفت و با يک کيسه خوراکي برگشت چيپس، پفک،پف فيل، کرم کارامل، آب پرتقال… با ديدن اون همه خوراکي عين بچه ها چشمام برق زد و از خوشي کف دستهام رو ماليدم بهم…:silly
– اوووه چه همه خريدي؟:teeth
– نمي دونستم چي مي خواي همه چي خريدم هرکدوم رو دوست داري بخور.
– آب پرتقال رو بخورم جيشم ميگيره!:confused
– اشکال نداره هروقت خواستي مي برمت توالت.:love
غرق شعف شدم انگار نه انگار که يه زن 33 ساله نيم افليجم انگار کودکي بودم که بهترين فرد تو زندگيش با يه کيسه خوراکي آوردتش تفريح.
فيلم که شروع شد و نيم ساعتي ازش گذشت خودم رو سپردم به بالهاي بي خيالي و کرکر به صحنه هاي نچندان خنده دار خنديدم.
کش و قوسي اومدم دهنم پر از پفک بود انگشتهاي نارنجيم رو سر دادم تو دستهاي اميد سرم رو کج کردم و يوري گذاشتم رو شونه اش و پاهام رو کش دادم تا عضلاتم رها بشن.
خدايا شکرت.:regular



تا حالا چيزي در مورد زن سليطه شنيدي؟ يا اصلا ديديش؟
هموني که نقل قوله از حضرت محمد که بايد ازش ترسيد!!!!بيچاره زن، خيلي مردهاي پاچه ورماليده هستند که از هزارتا زن سليطه بدترن فقط صفت ندارن.!!!
حالا بحثم سر مرد و زن بودنش نيست، نمي دونم چرا يهو گير دادم به آدم سليطه شايد بخاطر اينه که فکر مي کنم چند وقته بدجور واسه اميد سليطه بازي از خودم در ميارم هرچي هم اون کوتاه مياد و نجابت از خودش نشون ميده من بيشتر دندون نشون ميدم.
نمي دونم چه مرگمه؟ انگار با لباس رفتم زير دوش آب…اَه که چه احساس گند و مزخرفيه.
حق دارم حرف بزنم گريه کنم ولي نمي تونم جز مواقعي که اميد حضور داره و خوب مي تونم گوشماليش بدم و جيک نزنه!!!
کلافه بودم. چيکار کنم؟ کاست شعر سهراب رو گذاشتم تو ضبط، کتاب تضادهاي درون هورناي رو دستم گرفتم و شروع کردم به خوندن ولي حواسم جمع نميشد، دفترچه تلفن رو به ترتيب حروف الفبا باز کردم هر اسمي که بهم حس صحبت کردن ميداد زنگ زدم، زنگ زدم و ور زدم از در و ديوار بدون اينکه اشاره ايي به حال خرابم بکنم.
اميد اومده بود ببرتم بيرون بهش گفتم دم در باش ولي حواست هم بهم باشه حالم خوب نيست… وقتي رسيدم تو حياط يه دستم به ديوار بود و يه دستم به عصا اميد که وضع رو اينطور ديد از ماشين پياده شد اومد دم در کمکم کنه در حاليکه دستم به زه در بود نتونستم تعادلم رو حفظ کنم و رفتم واسه بوسيدن زمين!!!:sick وسط زمين و هوا گرفتتم ديگه نمي تونستم خودم رو صاف کنم بهش گفتم بدتم عقب آهان يک کم بيشتر خوبه حالا يه کم راست، بيا راست تا صاف شم بيا بيا هوپ خوبه.:hand
از زور خنده و اين فرمون دادنم به خودم مي پيچيدم انگار ماشين دارم پارک ميکنم:laughing….اي خدا عجب بدبختي شدم من و پقي زدم زير گريه:cry…
خوبه يا بازم بگم؟:confused



خوندم و گريه کردم چقدر بعضی موقعها به اون صندلی خالی نياز دارم که حرف بزنم داد بزنم هوار بکشم و ببندمش به فحش های چارواداری Razzhbbbt حتی اگه خدا رو نشونده باشم رو اون صندلی.:nailbiting