خوب يه مرخصي طولاني مدت دارم، قبلاً هم اشاره کردم امسال مي خوام بيشتر به خودم و بدنم توجه کنم چند سال ولش کردم به امان خدا و اين مهمون پررو هم تا تونسته جولان داده.
دارم ميرم فيزيوتراپي، هر روز. خانمي که بهم ورزش ميده معتقده 20 جلسه کمه و بايد بيشتر از اينها کار کنم از بعد جلسه سوم بهبود کمي رو تو ماهيچه هام احساس ميکنم نشونه اش هم اينه که تو چنديدن نوبت تونستم از توالت ايراني استفاده کنم و معلق نشم.:smug
نيم ساعت اول برق به دست و پام وصل ميکنه و شوک ناشي از اون سبب ميشه کاملاً عضلات مچ دستم بچرخه يا پام پرشهاي کوچيک داشته باشه وقتي وارد سالن ورزش ميشم مي تونم تا هرجا که تحمل دارم از وسايل استفاده کنم.
يک وسيله هست که ميري روش و با فشار بايد پدال بزني سبب ميشه زانو به حرکت در بياد انگار که داري پا بلندي کنون راه ميري اوايل با 10 بار انجام دادن اينکار به نفس نفس ميفتادم و نمي تونستم ديگه ادامه بدم ولي الان تا 100 بار اينکار رو انجام ميدم.
آقايي همراه يک بيمار مياد اونجا که ميگه فيزيوتراپ خصوصي و خصوصي با اون آقا کار ميکنه از جلسه دوم سر صحبت رو با هم باز کرديم و من در مورد مشکل خودم باهاش حرف زدم اونم معتقد بود که اين بيماري که کاملاً با روحيه فرد در ارتباط و خود شخص که اجازه پيشرفت بهش ميده يا خير! اون با توجه به طرز راه رفتنم ميگفت بيماري شما حداکثر 20 تا 25% از توانايتون رو گرفته از نظرش متعجب بودم چون وقتي ميرم اونجا رو ويلچر نشستم و ميرم و مسافتهاش رو روی ويلچر طي ميکنم آقاهه مي گفت بايد تنبل بازي رو بذاري کنار و راه بري گفتم گفتنش راحته مسئله اينه که نمي تونم ميگفت مچ و زانوهات ضعيف شده واسه همينه که پات از مچ ميشکنه و نمي توني راه بري با ورزش درست ميشه، الحق هم که راست ميگفت چون جلسه 4 و 5 ويلچر رو مثل واکر ميگرفتم جلوم و به کمک اون راه ميرفتم حالا هرچند که سخت.
محل کار گفتم که مي خوام ديگه نيام سرکار به اين دلايل ولي جوانمردي کردن و گفتن چند ماه مرخصي بگير اگه بهتر شدي و ديدي نمي توني تو خونه بموني و به کارت ميتوني ادامه بدي برگرد … باز خدا پدرشون رو بيامرزه که شرايط کارمندشون رو درک ميکنن.:angel
خوب يه مرخصي طولاني مدت دارم، قبلاً هم اشاره کردم امسال مي خوام بيشتر به خودم و بدنم توجه کنم چند سال ولش کردم به امان خدا و اين مهمون پررو هم تا تونسته جولان داده.
دارم ميرم فيزيوتراپي، هر روز. خانمي که بهم ورزش ميده معتقده 20 جلسه کمه و بايد بيشتر از اينها کار کنم از بعد جلسه سوم بهبود کمي رو تو ماهيچه هام احساس ميکنم نشونه اش هم اينه که تو چنديدن نوبت تونستم از توالت ايراني استفاده کنم و معلق نشم.:smug
نيم ساعت اول برق به دست و پام وصل ميکنه و شوک ناشي از اون سبب ميشه کاملاً عضلات مچ دستم بچرخه يا پام پرشهاي کوچيک داشته باشه وقتي وارد سالن ورزش ميشم مي تونم تا هرجا که تحمل دارم از وسايل استفاده کنم.
يک وسيله هست که ميري روش و با فشار بايد پدال بزني سبب ميشه زانو به حرکت در بياد انگار که داري پا بلندي کنون راه ميري اوايل با 10 بار انجام دادن اينکار به نفس نفس ميفتادم و نمي تونستم ديگه ادامه بدم ولي الان تا 100 بار اينکار رو انجام ميدم.
آقايي همراه يک بيمار مياد اونجا که ميگه فيزيوتراپ خصوصي و خصوصي با اون آقا کار ميکنه از جلسه دوم سر صحبت رو با هم باز کرديم و من در مورد مشکل خودم باهاش حرف زدم اونم معتقد بود که اين بيماري که کاملاً با روحيه فرد در ارتباط و خود شخص که اجازه پيشرفت بهش ميده يا خير! اون با توجه به طرز راه رفتنم ميگفت بيماري شما حداکثر 20 تا 25% از توانايتون رو گرفته از نظرش متعجب بودم چون وقتي ميرم اونجا رو ويلچر نشستم و ميرم و مسافتهاش رو روی ويلچر طي ميکنم آقاهه مي گفت بايد تنبل بازي رو بذاري کنار و راه بري گفتم گفتنش راحته مسئله اينه که نمي تونم ميگفت مچ و زانوهات ضعيف شده واسه همينه که پات از مچ ميشکنه و نمي توني راه بري با ورزش درست ميشه، الحق هم که راست ميگفت چون جلسه 4 و 5 ويلچر رو مثل واکر ميگرفتم جلوم و به کمک اون راه ميرفتم حالا هرچند که سخت.
محل کار گفتم که مي خوام ديگه نيام سرکار به اين دلايل ولي جوانمردي کردن و گفتن چند ماه مرخصي بگير اگه بهتر شدي و ديدي نمي توني تو خونه بموني و به کارت ميتوني ادامه بدي برگرد … باز خدا پدرشون رو بيامرزه که شرايط کارمندشون رو درک ميکنن.:angel
سه شنبه هفته پيش بود که تلفن خونه مامان اينها زنگ زد.
شهروز( برادرم) گوشي رو برداشت و شروع به صحبت کرد کمي که گذشت ديدم تُن صداش رو آورده پايين و خيلي کوتاه کوتاه و مشکوک!!! داره با مخاطب اون طرف خط صحبت مي کنه.
بعد قطع گوشي مامان رو کشيد کنار و ويز ويز شروع کرد به صحبت کردن، نگاهي به مامان انداختم و ديدم هرلحظه داره خطوط صورتش بهم فشرده تر ميشه و شدت رنگ صورتش کمتر…
سرتون رو درد نيارم کاشف بعمل اومد که دوردونه با مامانش سوار ماشين بودند و تازه هم از پارک خارج شده بودن و دوردونه مشغول ور رفتن به کمربندش که ببندتش، ماشيني با سرعت زياد از خيابون فرعي خارج ميشه و مي کوبه به طرفي که دوردونه نشسته بوده در اون لحظه دوردونه خون دماغ ميشه ( احتمالاً از اضطراب) و وقتي اورژانس ميرسه احتمال ضربه مغزي رو ميده و شروع ميکنه به معاينه کردن از اون جهت، که بچه ميگه پام درد ميکنه و بعد معاينه دکتر اورژانس نظر ميده پاش شکسته، ميبرنش بيمارستان و دکتر اونجا بعد ديدن عکسها ميگه بايد عمل شه و تنها شانسي که آورده اينکه يک سانت بالاي مچ پاش شکسته و مچ خورد نشده … مامان دوردونه واسه اينکه مامان و باباي من نگران نشن نمي خواسته چيزي به ما بگه ولي دوردونه اينقدر بي قراري ميکنه و سراغ ما بخصوص مامان بزرگش رو ميگيره که مادرش تصميم ميگيره به خونه ما زنگ بزنه و بگه که تا قبل بيهوش کردن بچه مامانم خودش رو برسونه بيمارستان، بعد عمل تا بيخ رونش رو گچ گرفتن و نمي تونه از جاش جم بخوره من اولين سئوالي که پرسيدم اين بود” حالا درسش چي ميشه؟ يعني کلاس اول رو روفوزه ميشه؟”
وقتي رفتم ديدنش نه اون مي تونست بياد جلو بوس بده نه من مي تونستم برم جلو ماچش کنم بهش ميگم ” اشکال نداره از دور واسه هم ماچ ميفرستيم.”
” حالا ديگه حال من و خوب درک ميکني! ببين چه بده آدم مجبور باشه بشينه هي به اين بگه اينو بهم بده اونو بهم بده”
” مي خواي عصام رو بهت قرض بدم.”
” يادته هفته پيش عصا منو گذاشته بودي زير بغلت مي گفتي ننه جون به من کمک مي کني؟ ديدي مسخره کردي سر خودت اومد.”
وقتي ميخواست بره توالت مامانش بايد بغلش کنه ببرتش گفتم با اين وضعيت تا وقتي که پاش از تو گچ در بياد تو از کمر ساقط شدي! گفت ميگي چيکار کنم؟ گفتم تجربه من ميگه براي جيش کوچولوهاش وقتي کسي تو خونه نيست يه قيف و بطري خالي نوشابه بردار بشونش سر مبل بده راحت اون تو جيشش رو بکنه بعدش با دستمال مرطوب تميزش کن که بدنش بو نگيره و فقط واسه دستشويي بزرگش بغلش کن ببرش توالت اينطوري نه به خودت فشار مياد نه بچه اذيت ميشه من خودم تو مسافرت که احتمال بودن دستشويي فرنگي صفره اينو با خودم ميبرم که حتي اگه مجبور به استفاده ازش هم نشدم خيالم راحت باشه که راه حل هست.
بد گفتم؟ هرچي باشه ده سال با انواع مختلف مشکلات و مصائب دست و پنجه نرم کردم و راه حل يافتم.
سلام
من حالم کاملا خوبه يعني از لحاط احساسي بهتر از اين نمي شه!!!!:love
ولي به شدت يک چند روزي گرفتارم، همه چي با هم قاطي شده و من ميگردم که لحظه ايي واسه خودم باشم و نوشتن وبلاگ هم مستلزم يافتن اون چند لحظه است.
اتفاقات خيلي مهمي تو اين چند روز اتفاق افتاده که شايد مهمترين و تاثيرگذارترينش شکستن پاي دوردونه (دختر برادرم که شش سال سن داره) و عمل پاش و بيهوش کردنش :confused… مرخصي گرفتن من براي يک مدت طولاني …
سر فرصت ميام و مي نويسم معذرت مي خوام اگه کسي رو نگران خودم کردم.:embaressed
وبلاگ مورد نظر تا اطلاع ثانوي تعطيل مي باشد.:sad
فريد
پيوست:ويولت خدا رو شكر حالش خوبه:loveفقط چند روزي دسترسي به اينترنت نداره توضيحات بيشتر رو خودش وقتي اومد ميده:regular
وبلاگ مورد نظر تا اطلاع ثانوي تعطيل مي باشد.:sad
فريد
پيوست:ويولت خدا رو شكر حالش خوبه:loveفقط چند روزي دسترسي به اينترنت نداره توضيحات بيشتر رو خودش وقتي اومد ميده:regular
اينم بي ربط به موضوعي که ديروز تعريف کردم نيست.
يادمه در ادامه يواشکي خوندن مجله زن روز زمان شاه ، به اين مطلب تو خبرهايي از گوشه و کنار جهان برخورد کردم و برام موضوع خيلي جالب و مهيج بود.
نوشته بود که زن و شوهري سر يه مسئله با هم دعواشون ميشه و خانم روش قهر رو در پيش ميگيره طوريکه آقاهه هر کاري ميکرده خانم از سر آشتي باهاش در نميومده و به قهرش ادامه ميداده و از اونجايي که بعضي مواقع و شايد اکثر مواقع لازم بوده با آقا صحبت کنه ترفندي بکار ميبره و همه خواسته هاش رو مي نوشته و به آقا ميداده جالب کارش هم اين بوده که بعضي از اين کاغذ ها خيلي عاشقانه هم بوده!!!!:wink و چه بسا که خصوصي ترين خواسته هاش رو توش بيان ميکرده. مثلاً مي نوشته:
– عزيزم ميشه امشب ظرفها رو تو بشوري من خيلي خسته ام.
– عزيزم آشغالها دوروزه که مونده قبل از اينکه بو بگيره بذارش دم در.
– زيپ لباسم رو خودم نمي تونم بالا بکشم ميشه کمکم کني؟
– شيطون اينقدر به غذا ناخنک نزن.
اين ماجرا ادامه پيدا ميکنه چيزي حدود 15 سال و خانم هم از سر آشتي در نمياد و هم چنان به قهرش ادامه ميده با وجوديکه آقا جواب هيچکدوم از اين نامه نگاري هاي خانم رو نميداده ودر آخر فقط در جواب تمام اين نامه ها يک نامه مي نويسه و ميده دست خانم با اين مضمون:
– عزيزم من طلاق مي خوام!!!!.:confused
خدا رحم کرد موضوع ما با پس دادن خودکار فيصله پيدا کرد وگرنه که الان طلاق و طلاق کشي داشتيم.:tounge