چهارشنبه وقتي داشتم ميرفتم به طرف آسانسور احساس کردم اصلا حالم خوب نيست و زانوهام ياراي نگه داشتن بدنم رو نداره. تلو تلو خوران رسيدم به آسانسور احساس کردم دارم سقوط ميکنم دستم رو گرفتم به ديوار و شاسي آسانسور رو فشار دادم عصا و کيفم از دستم ول شد ديگه نمي تونستم بيشتر از اين تعادلم رو حفظ کنم ته کفشم هيچ عاجي نداشت و کف راهرو هم سنگ مرمر همين دو علت سبب شد که با فشاري که با دستم به ديوار اوردم پاهام در جهت مخالف فشار سر بخوره و من بينوا که هيچ دستگيره ايي دم دستم نبود پهن زمين بشم.!!!:confused
اينجور موقع ها ديگه کامل اعصاب پام مختل ميشه و هيچ چي به فرمان من نيست اومدم زانوهام رو جمع کنم شايد با فشاري که با پشتم به در آسانسور ميارم بتونم از رو زمين بلند شم ولي زهي خيال باطل چون پاهام که تبديل به دو ستون گوشتي شده بود و نمي تونستم هيچ انتظارکمکي ازشون داشته باشم بخصوص که ته کفشم سُر بود و زمين هم سنگ و اصلا نمي تونستم به اتّکا زانوهام بلند شم با درماندگي نگاهي به کليد شمارش طبقات انداختم و ديدم هر لحظه داره به طبقه ايي که من توش ولو شده بودم نزديک ميشه تو دلم دعا دعا کردم اون طبقه وا نسته و بره بالا شايد تو اين فاصله بتونم خودم رو جمع جور کنم و از جام پاشم ولي زهي خيال باطل…:cry قرررچ و در باز شد تصور کنيد درب آسانسور باز شده با سه نفر مسافري که توشه مواجه شدن با منظره خانمي که جلوي درب پشت به آسانسور نشسته رو زمين و فقط يه کاسه گدايي کم داره بغلش!!!:hypnoid
با درموندگي از اون پايين پاشون يه نگاهي کردم بهشون و عين خنگا گفتم: سلام!!!!:teeth
آقاهه پريد بيرون گفت اِ خانم چي شده؟ گفتم ميشه خواهش کنم کمکم کنيد پاشم خودم نمي تونم.:embaressedگفت حتما و خم شد زير بغلم رو گرفت و از جام بلندم کرد و برد تو آسانسور. با بغض گفتم شما بفرماييد:sad. گفت نه تا پايين باهاتون ميام کسي اومده دنبالتون؟ گفتم بله برادرم پايين منتظرمه. باهام تا پايين اومد و چند پله ايي رو که احتياج بود تا دم در ازشون عبور کنم جلويه من چپکي ميرفت پايين در حاليکه پاش رو جلويه پاي من حائل کرده بود که زانو ناتوانم از زيرم در نره و سبب بشه رو پله ها ليز بخورم .اومد و تحويل برادرم داد و رفت.:regular
بازم خدايا شکرت بابت تمام انسانهاي فهيمي که سر ر اهم قرار ميدي.:love
پيوست1: پيمان وبلاگ زندگي من و ام-اس يادتونه؟ دوباره شروع به نوشتن کرده.
پیوست2:تا اطلاع ثانوی استفاده از کامنت دونی به جای چت روم تعطیله!لطفا اگه کسی کامنتی گذاشت که نیاز به جواب دادن داشت , اجازه بدین خودم اینکار رو بکنم و جواب همدیگه رو اونجا ندین …مرسی
چهار شنبه گذشته تو کامنت دوني حموم عمومي راه افتاده بود!!! همين سبب شد که ياد يه خاطره خيلي دور بيفتم.
يادمه توي گرما گرم موشک بارونها بود و ما هم مثل تمام کساني که امکاناتش رو داشتن رفته بوديم شمال و يه چند ماهي ساکن اونجا بوديم و حتي مدرسه هم رفتيم. بعلت ازدياد جمعيت و کلي دلايل ديگه نفت و گازوئيل خيلي کم بود و امکان اينکه بشه فضاحموم و آبش رو گرم کرد خيلي کم بود واسه همين مجبور بوديم هر دفعه بريم حموم نمره بيرون که جمعيت موج ميزد چون همه با همين مشکل ما دست گريبان بودن باضافه اينکه هر ويلا حداقل بيست نفر مهمون داشت که احتياج داشتن برن حموم.!:hypnoid
يه روز صبح بقچه و بنديلمون رو برداشتيم و عازم حموم شديم ما بوديم با دارو دسته داييم بعد حدود هفت يا هشت ساعتي که به انتظار حموم رفتن نشستيم بالاخره نوبتمون شد و تونستيم آب گرم حموم رو احساس کنيم.:hug
از حموم اومديم بيرون که ديگه هوا تاريک شده بود و حرکت کرديم به طرف ماشين بابا که منتظرمون بود، من رفتم سوار شدم و بقچه ها رو جابجا کردم که جا بازشه براي زن داييم که داشت از درب حمام خارج ميشد، با نگاه تعقيبش مي کردم که يهو ديدم اون زن دايي قد بلند من تبديل شد به يه کوتوله واويلا:surprise با جيغ گفتم بابا زن دايي قدش آب رفت!:eyebrow با عجله از ماشين ريختيم بيرون و ديديم اون چيزي رو که نبايد مي ديديم .
زن دايي بنده خدا اومده بود از سمت کمک راننده سوار ماشين شه نگو بابا لب به لب کانال آب (يا همون فاضلاب خودمون) واستاده بود و اون بنده خدا بخاطر تاريکي هوا سياهي کانال رو تشخيص نداده بود و تا کمر رفته بود تو آب کثيف!!!!:sick
حالا مجسم کنيد قيافه اونو که از صبح الطلوع تا شب منتظر حموم نشسته ناهارشم در اتاق انتظار حموم خورده بعد هنوز لذت تميزي رو مزه مزه نکرده سرنگون شد تو کانال آب کثيف………..:confused
ديگه بماند حرفهايي که باباي بي ملاحظه من شنيد.:nailbiting
پيوست:روی سخنم با آقای پسر است احساسم بعد خوندن کامنتتون و جوابهای منطقی که ساتين عزيزم به شما داده بود اين حس رو برام ايجاد کرد که خيلی هم نبايد بی جنبه و با عرض معذرت قاذوراتی ول شده در سطح دنيای مجازی باشيد آقای عزيز اگر وجدان و شعور داريد که ميدونم داريد بايد تشخیص بديد که سطح و فرهنگ اين وبلاگ و خوانندگان اون وهمچنين نوشته های اون در سطح توقع شما به هيچ عنوان نيست وبلاگهای زيادی هستند که فقط به اين منظور و برای ارضا افکار کثيف خيلی از آدمها راه اندازی شدند پس خواهش ميکنم مورد ذهنی خودتون رو در همون جاها جستجو بفرماييد پِشاپيش از همکاری و درک بالای شما سپاسگزارم.ويولت
امروز مي خواستم يه مطلب ديگه بذارم ولي بعضي ابهامات تو قضيه ديروز سبب شد اول اينا رو بگم:thinking
1-وقتي مسئله با بغل اومدنم رو واسه خونواده و دوستام تعريف کردم بخصوص با اون ادا و اصولي که به سر و شکلم ميدادم موقع تعريف کردن يعني از خنده ولو شده بودن رو زمين و نفسشون بالا نميومد.:rolling
شوهر رکسانا مي گفت اگه از پشت گردنش رو ميگرفتي واسه اون پايين اوردنت راحتر بود:eyebrow.
من: نه اونجوري خيلي باهاش تماس داشتم!!!:confused
اون: نه که حالا نداشتي!:eyebrow
من: نه آخه اينجوري گرفته بودمش( تصور کنيد دستم دور گردنشه بعد باسن و سر و سينه ام رو يکوري نگه داشتم):teeth
و خنده انفجار اونا از ديدن اين شکلک من:rolling
2- اين همکارم رئيسم نيست که بهم حقوق ميده گفتم مدير فروش شرکته .:cry
ديگه روم نميشه درخواست اضافه حقوق کنم:sad اونوقت ميگن خانم تمام وقتت که داري وبلاگ مي نويسي و جواب کامنت و ايميل ميدي تازه آسانسور خراب باشه کولي هم ميگيري ديگه اضافه حقوقت چيه؟:thinking تازه يه پولي هم بايد به ما دستي بدي.!! من اگه خونه نشين شدم شماره حساب معرفي ميکنم همه روزي 100 تومان به حسابم بريزن خرج خنده هاشون دربياد!.به اضافه خرج اينترنت من.:nottalking
3-بابا اين بيچاره زن داره اونم چه زني اگه هم با بغل کردن من نيت سوء داشته محدود شده به همون طبقه اول و دوم بعدش احتمالا از ت… رفته :shadesو به غلط کردن افتاده.
4-من چيکار کنم که تمام اتفاقات شرکت حول و حوش من و اون ميچرخه شايد بخاطر اينه که از نظر کاري بيشتر کارمون گير همديگه است ولي سواي شوخي اين آدم هميشه بيشترين کمک رو به من کرده با وجودي که بسيار آدم بي جنبه اييه ولي رگ خوابش دستم اومده:eyebrow تقريبا هر روز تا نزديک خونه ميبرتم و تحويل اميد ميدتم وقتي هم مثل حالا تو حمله باشم دم در خونه پياده ام ميکنه خدا عمر با عزت بهش بده.:applause
5-بگم من ممکنه آدم بسيار شوخي باشم ولي به احدالناسي اجازه نميدم پاشو از گليم خودش دراز تر کنه چه تو دنياي مجازي چه واقعي فکرکنم اينو فهميده باشيد؟:nottalking
6-بدجنس از اون موقع تا حالا بعضي مواقع مياد بالا سرم ميگه خانم ويولت الان ديدم آسانسور خرابه خودتونو آماده کنيد:eyelash و من :نه!!!:surprise
7-چند وقت پيش با اميد رفته بودم بيرون رسيديم به پله، عزا گرفتم چطور برم بالا که اميد با بدجنسي تمام گفت يه لحظه صبر کني ميرم زنگ ميزنم آقاي … بياد کولت کنه ببرتت بالا.evil
8-خوب رسيديم به قسمت گريه دار قضيه، نوشتم و تعريف کردم و همه غش و ريسه رفتن از خنده ولي نميدونيد که وقتي پايين رسيدم چه گريه ايي ميکردم:cry از ضعف و عجز خودم احساس خيلي بدي داشتم:sad اگه در حالت عادي کسي بغلت کنه خيلي هم کيف ميدهevil ولي اگه از سر ناچاري و درموندگي بري بغل کسي فکر نمي کنم واسه هيچ کس خوشايند باشه:sad. اگه شک داريد که چه حال خراب و زاري داشتم از اميد و دختر کولي بپرسيد اميد مرتب نازم ميکرد و واسه دلداريم ميگفت بده مجاني يه سواري هم کردي!!:smugتازه طرف تو توالت ديدتت بغلشم که رفتي ديگه آسانسورم درست باشه فقط کافيه اراده کني سه سوت پاييني.:tounge
9-از چهارشنبه هفته آينده به مدت دوهفته نيستم اگه ميخواييد چراغ اينجا خاموش نباشه و چت رومتون برقرار باشه نوشته ها و خاطراتتون رو برام ايميل کنيد با اسم واقعي يا مستعارتون پس ازمميزي لازم بگذارم اينکار رو هم زود انجام بديد که وقت گذاشتنش رو داشته باشم.
10- کليه شمارههای استان تهران از ساعت 24 امشب تغيير ميکنه 8 رقمی ميشه و رقم اول اون تکرار ميشه مثلا اگه شماره ايي هست …8263 ميشه …88263
11-ميدونم اين هنرمنه که ميتونم اتفاقات به اين شدت متاثر کننده و گريه دار رو طوري تعريف کنم که طرف ضعف کنه از خنده ولي باور کنيد اوني که ميگريد يک درد دارد و آنکه ميخندد هزار و يک درد.
12- يه سوء تفاهم ظاهرا پيش اومده دوهفته تعطيلات تابستونيمه که منم خيلی بهش احتياج دارم تمام اتفاقات اخير خيلی خستمه ام کرده و به احتمال زياد تو دوران حمله هستم گواينکه خيلی زود اتفاق افتاد از پالس قبليم يک سال نميگذره ولی خوب به ياری دوست نما ها ظاهراً بازم بايد برم دست بوس جناب کورتن شايدم با يه استراحت جانانه همه چی حل شه،گرماي بيش از اندازه هوا هم مزيد بر علته.:sad
برام دعا کنيد همه چی با يه استراحت به خوبی حل شه.:love
امروز مي خواستم يه مطلب ديگه بذارم ولي بعضي ابهامات تو قضيه ديروز سبب شد اول اينا رو بگم:thinking
1-وقتي مسئله با بغل اومدنم رو واسه خونواده و دوستام تعريف کردم بخصوص با اون ادا و اصولي که به سر و شکلم ميدادم موقع تعريف کردن يعني از خنده ولو شده بودن رو زمين و نفسشون بالا نميومد.:rolling
شوهر رکسانا مي گفت اگه از پشت گردنش رو ميگرفتي واسه اون پايين اوردنت راحتر بود:eyebrow.
من: نه اونجوري خيلي باهاش تماس داشتم!!!:confused
اون: نه که حالا نداشتي!:eyebrow
من: نه آخه اينجوري گرفته بودمش( تصور کنيد دستم دور گردنشه بعد باسن و سر و سينه ام رو يکوري نگه داشتم):teeth
و خنده انفجار اونا از ديدن اين شکلک من:rolling
2- اين همکارم رئيسم نيست که بهم حقوق ميده گفتم مدير فروش شرکته .:cry
ديگه روم نميشه درخواست اضافه حقوق کنم:sad اونوقت ميگن خانم تمام وقتت که داري وبلاگ مي نويسي و جواب کامنت و ايميل ميدي تازه آسانسور خراب باشه کولي هم ميگيري ديگه اضافه حقوقت چيه؟:thinking تازه يه پولي هم بايد به ما دستي بدي.!! من اگه خونه نشين شدم شماره حساب معرفي ميکنم همه روزي 100 تومان به حسابم بريزن خرج خنده هاشون دربياد!.به اضافه خرج اينترنت من.:nottalking
3-بابا اين بيچاره زن داره اونم چه زني اگه هم با بغل کردن من نيت سوء داشته محدود شده به همون طبقه اول و دوم بعدش احتمالا از ت… رفته :shadesو به غلط کردن افتاده.
4-من چيکار کنم که تمام اتفاقات شرکت حول و حوش من و اون ميچرخه شايد بخاطر اينه که از نظر کاري بيشتر کارمون گير همديگه است ولي سواي شوخي اين آدم هميشه بيشترين کمک رو به من کرده با وجودي که بسيار آدم بي جنبه اييه ولي رگ خوابش دستم اومده:eyebrow تقريبا هر روز تا نزديک خونه ميبرتم و تحويل اميد ميدتم وقتي هم مثل حالا تو حمله باشم دم در خونه پياده ام ميکنه خدا عمر با عزت بهش بده.:applause
5-بگم من ممکنه آدم بسيار شوخي باشم ولي به احدالناسي اجازه نميدم پاشو از گليم خودش دراز تر کنه چه تو دنياي مجازي چه واقعي فکرکنم اينو فهميده باشيد؟:nottalking
6-بدجنس از اون موقع تا حالا بعضي مواقع مياد بالا سرم ميگه خانم ويولت الان ديدم آسانسور خرابه خودتونو آماده کنيد:eyelash و من :نه!!!:surprise
7-چند وقت پيش با اميد رفته بودم بيرون رسيديم به پله، عزا گرفتم چطور برم بالا که اميد با بدجنسي تمام گفت يه لحظه صبر کني ميرم زنگ ميزنم آقاي … بياد کولت کنه ببرتت بالا.evil
8-خوب رسيديم به قسمت گريه دار قضيه، نوشتم و تعريف کردم و همه غش و ريسه رفتن از خنده ولي نميدونيد که وقتي پايين رسيدم چه گريه ايي ميکردم:cry از ضعف و عجز خودم احساس خيلي بدي داشتم:sad اگه در حالت عادي کسي بغلت کنه خيلي هم کيف ميدهevil ولي اگه از سر ناچاري و درموندگي بري بغل کسي فکر نمي کنم واسه هيچ کس خوشايند باشه:sad. اگه شک داريد که چه حال خراب و زاري داشتم از اميد و دختر کولي بپرسيد اميد مرتب نازم ميکرد و واسه دلداريم ميگفت بده مجاني يه سواري هم کردي!!:smugتازه طرف تو توالت ديدتت بغلشم که رفتي ديگه آسانسورم درست باشه فقط کافيه اراده کني سه سوت پاييني.:tounge
9-از چهارشنبه هفته آينده به مدت دوهفته نيستم اگه ميخواييد چراغ اينجا خاموش نباشه و چت رومتون برقرار باشه نوشته ها و خاطراتتون رو برام ايميل کنيد با اسم واقعي يا مستعارتون پس ازمميزي لازم بگذارم اينکار رو هم زود انجام بديد که وقت گذاشتنش رو داشته باشم.
10- کليه شمارههای استان تهران از ساعت 24 امشب تغيير ميکنه 8 رقمی ميشه و رقم اول اون تکرار ميشه مثلا اگه شماره ايي هست …8263 ميشه …88263
11-ميدونم اين هنرمنه که ميتونم اتفاقات به اين شدت متاثر کننده و گريه دار رو طوري تعريف کنم که طرف ضعف کنه از خنده ولي باور کنيد اوني که ميگريد يک درد دارد و آنکه ميخندد هزار و يک درد.
12- يه سوء تفاهم ظاهرا پيش اومده دوهفته تعطيلات تابستونيمه که منم خيلی بهش احتياج دارم تمام اتفاقات اخير خيلی خستمه ام کرده و به احتمال زياد تو دوران حمله هستم گواينکه خيلی زود اتفاق افتاد از پالس قبليم يک سال نميگذره ولی خوب به ياری دوست نما ها ظاهراً بازم بايد برم دست بوس جناب کورتن شايدم با يه استراحت جانانه همه چی حل شه،گرماي بيش از اندازه هوا هم مزيد بر علته.:sad
برام دعا کنيد همه چی با يه استراحت به خوبی حل شه.:love
رئيسم براي کاري اومده بود بالا سرم و همينجور که مشغول کار با کامپيوترم بود حرف کشيده شد به حال خراب اين روزهايه من بهش گفتم خوبه تو اين هيري ويري آسانسور خراب شه( ما دو تا آسانسور زوج و فرد داريم که يکيش رو کندن يه نو جاش نصب کنن همه تردد با اون يکيه و طبيعيه که بعضي مواقع قاط بزنه) موندم اگه اينجوري شه من چيکار کنم؟ جواب داد ما که نميذاريم اين بالا بمونيد آخرش اينه که صندلي مياريم بشينيد روش دو ورش رو ميگيريم ميبريمتون پايين.:smug
چند روز از اين حرف من گذشت عصر خسته تر و داغون تر از هميشه اومدم بيرون يه نگاه به دگمه آسانسور انداختم ديدم داره چشمک ميزنه يعني که خرابم!!!!!!!!!!:nailbiting
پيش خودم گفتم چيکار کنم؟ رييسم نبود که بهش پناهنده بشم!:thinking گفتم الا الله يه پا يه پا ميرم پايين. احتمالا با سرعتي که داشتم وطي طريق 13 طبقه شب ميرسيدم پايين!!:sick کيفم رو به حالت کوله در آوردم که دستام آزاد باشه زانوي راستم کمي خم ميشد ولي پايه چپ عملا مرخص بود سُرش ميدادم رو عرض پله تا عرض تموم شه و خودش آويزون شه و قرار بگيره رو پله پاييني تو حين اين عمليات هم دو دستي نرده ها رو چسبيده بودم که با کله نرم پايين با اين وضعيت يه طبقه رو اومدم صداي دو تا از همکارام رو از بالا شنيدم که يکي مدير فروش شرکته و اون يکي معاونش.
مدير فروش :اِ آسانسور خرابه! خانم ويولت کو؟
معاون: حتما رفته!
مدير: مگه ميتونه بره؟ حالش امروز اصلا خوب نبود بيا بريم ببينم کجاست.:eyebrow
صداي پاهاي که تند تند ميومدن پايين و يه طبقه پايين تر…
مدير: خانم ويولت اينجايين؟ چه جوري ميخواين برين؟
من: يه جوري ميرم ديگه چاره نيست شايد يه ساعت ديگه درست شه:angry نمي تونم صبر کنم تا اون موقع بالاخره آش کشک خالمه!:confused
مدير: اينجوري که نميشه با اين وضعيت يا پرت ميشين پايين يا صبح ميرسين!
مدير::thinking
مدير: بياين کولم ببرمتون پايين.
من يه جيغ کوتاه: نه!:surprise مي ترسم! تازه دست چپم هم کار نمي کنه نمي تونم دو دستي به چسبمتون.
مدير: خيلي خوب پس دستتون رو بندازيد گردنم بغلتون کنم.
من دوباره با جيغ: نه! ميترسم!:hypnoid تازه کمرتون درد ميگيره 12 طبقه است!!!!:smug
مدير: بالاخره نميشه کاريش کرد دلتون واسه منم نسوزه ميترسيد چشاتون رو ببنديد کيف وعصا رو بديد به آقاي… بيايد بغلم!!!!!!!:surprise
و با يه حرکت از زمين بلندم کرد اينم بگم اگه استاد ورزشهاي رزمي نبود و يه آدم معمولي بود عمراً ميرفتم بغلش!:smug يه وقت خدايه نکرده با هم معلق ميشديم.
خلاصه معاون همراه کيف و عصاي من جلو ميرفت و من در بغل استاد در حاليکه پاهام رو تو هوا تاب ميدادم و با دست آزادم جلو چشام رو گرفته بودم به دنبالش. هرکي با تعجب معاون رو ميديد که صحيح و سالم با عصا داره ميره پايين، معاون اشاره ميکرد صاحابش داره از پشت مياد!!.:smug
هر طبقه که رد ميشد من يه ابراز شرمندگي و تشکر از صاب بغل!! ميکردم طبقه سوم يه دور گذاشتم زمين نفس بگيره هرچي گفتم بقيه رو خودم ميرم گفت نمي تونين و دوباره رفتم هوا!!:eyebrow
خدا عمرش بده که صحيح و سالم منو رسوند پايين و باز خدا رو شکر که يه بچه داره وگرنه فکر کنم بعد اين قضيه ديگه بچه اش نشه. :thinking
پيوست: واسه اين که سئوالی پيش نياد اين همون همکارمه که در توالت و باز کرد و زيپ شلوارش هم باز بود.:hypnoid
:rolling
رئيسم براي کاري اومده بود بالا سرم و همينجور که مشغول کار با کامپيوترم بود حرف کشيده شد به حال خراب اين روزهايه من بهش گفتم خوبه تو اين هيري ويري آسانسور خراب شه( ما دو تا آسانسور زوج و فرد داريم که يکيش رو کندن يه نو جاش نصب کنن همه تردد با اون يکيه و طبيعيه که بعضي مواقع قاط بزنه) موندم اگه اينجوري شه من چيکار کنم؟ جواب داد ما که نميذاريم اين بالا بمونيد آخرش اينه که صندلي مياريم بشينيد روش دو ورش رو ميگيريم ميبريمتون پايين.:smug
چند روز از اين حرف من گذشت عصر خسته تر و داغون تر از هميشه اومدم بيرون يه نگاه به دگمه آسانسور انداختم ديدم داره چشمک ميزنه يعني که خرابم!!!!!!!!!!:nailbiting
پيش خودم گفتم چيکار کنم؟ رييسم نبود که بهش پناهنده بشم!:thinking گفتم الا الله يه پا يه پا ميرم پايين. احتمالا با سرعتي که داشتم وطي طريق 13 طبقه شب ميرسيدم پايين!!:sick کيفم رو به حالت کوله در آوردم که دستام آزاد باشه زانوي راستم کمي خم ميشد ولي پايه چپ عملا مرخص بود سُرش ميدادم رو عرض پله تا عرض تموم شه و خودش آويزون شه و قرار بگيره رو پله پاييني تو حين اين عمليات هم دو دستي نرده ها رو چسبيده بودم که با کله نرم پايين با اين وضعيت يه طبقه رو اومدم صداي دو تا از همکارام رو از بالا شنيدم که يکي مدير فروش شرکته و اون يکي معاونش.
مدير فروش :اِ آسانسور خرابه! خانم ويولت کو؟
معاون: حتما رفته!
مدير: مگه ميتونه بره؟ حالش امروز اصلا خوب نبود بيا بريم ببينم کجاست.:eyebrow
صداي پاهاي که تند تند ميومدن پايين و يه طبقه پايين تر…
مدير: خانم ويولت اينجايين؟ چه جوري ميخواين برين؟
من: يه جوري ميرم ديگه چاره نيست شايد يه ساعت ديگه درست شه:angry نمي تونم صبر کنم تا اون موقع بالاخره آش کشک خالمه!:confused
مدير: اينجوري که نميشه با اين وضعيت يا پرت ميشين پايين يا صبح ميرسين!
مدير::thinking
مدير: بياين کولم ببرمتون پايين.
من يه جيغ کوتاه: نه!:surprise مي ترسم! تازه دست چپم هم کار نمي کنه نمي تونم دو دستي به چسبمتون.
مدير: خيلي خوب پس دستتون رو بندازيد گردنم بغلتون کنم.
من دوباره با جيغ: نه! ميترسم!:hypnoid تازه کمرتون درد ميگيره 12 طبقه است!!!!:smug
مدير: بالاخره نميشه کاريش کرد دلتون واسه منم نسوزه ميترسيد چشاتون رو ببنديد کيف وعصا رو بديد به آقاي… بيايد بغلم!!!!!!!:surprise
و با يه حرکت از زمين بلندم کرد اينم بگم اگه استاد ورزشهاي رزمي نبود و يه آدم معمولي بود عمراً ميرفتم بغلش!:smug يه وقت خدايه نکرده با هم معلق ميشديم.
خلاصه معاون همراه کيف و عصاي من جلو ميرفت و من در بغل استاد در حاليکه پاهام رو تو هوا تاب ميدادم و با دست آزادم جلو چشام رو گرفته بودم به دنبالش. هرکي با تعجب معاون رو ميديد که صحيح و سالم با عصا داره ميره پايين، معاون اشاره ميکرد صاحابش داره از پشت مياد!!.:smug
هر طبقه که رد ميشد من يه ابراز شرمندگي و تشکر از صاب بغل!! ميکردم طبقه سوم يه دور گذاشتم زمين نفس بگيره هرچي گفتم بقيه رو خودم ميرم گفت نمي تونين و دوباره رفتم هوا!!:eyebrow
خدا عمرش بده که صحيح و سالم منو رسوند پايين و باز خدا رو شکر که يه بچه داره وگرنه فکر کنم بعد اين قضيه ديگه بچه اش نشه. :thinking
پيوست: واسه اين که سئوالی پيش نياد اين همون همکارمه که در توالت و باز کرد و زيپ شلوارش هم باز بود.:hypnoid
:rolling
قضيه مربوط به ديروزه
از صبح تا حالا که ساعت 3:30 دگمه هاي مانتوم رو بالا پايين بستم يه شير پاک خورده پيدا نشد بگه درستش کن زشته!:nottalking تا رفتم خودم رو تو آينه نگاه کردم ميگم چرا اينقدر يقه ام کج و کوله است يه نگاه به دگمه پاييني انداختم با هزار ضرب و زور اومدم ببندمش ديدم جا دگمه نداره!!!:confused تازه دوزاريم افتاد شايد دگمه ها پس و پيشه که اينقدر فکر مي کنم ظاهرم يه ايرادي داره. ميگن از هر دست بدي از همون دست ميگيري شده حکايت من ديروز همکارم از توالت اومد بيرون ديدم زيپ شلوارش بازه!!:hypnoid گفتم يه تذکر بهش بدم زشته بره بيرون ببينن زيپش بازه گفتم به من چه حالا بگم ميگه چشمش تا اونجايه منم کار ميکنه!!!:surprise تازه يه بارم اومده تو توالت رويتم کرده ديگه خيلي خودموني ميشه بي خيالش.:smug
نتيجه اين شد که از صبح الطلوع با دگمه پس و پيش و مانتو کج و کوله با اين قري که موقع راه رفتن ميدم در سطح شرکت بخرامم.( عجب لعبتي شده بودم خودم نمي دونستم):sick
پيوست: هر وقت اينجوري راه ميرم باور کنيد همش ياد جوک برو تو بحر قوس کمر ميوفتم يادتونه؟ شده حکايت من:wink