به پسرکم،کیا

این متن همچنان اضافه می شود
کيا جان، دلم مي خواست اين حرفها رو قبل از شروع شيمي درماني بهت بزنم.
يادت مياد چند وقت پيش از پسر عمه ام نوشتم که تو بيمارستانه و براي اينکه بتونه نفس بکشه گلوش رو سوراخ کردن؟و خواستم براش انرژي مثبت بفرستيد که هرچي به صلاحشه اتفاق بيفته، يادت مياد؟
خب اين آدم اينقدر بهبود پيدا کرد که الان تو خونه پيش زن و بچه اش باشه در حاليکه دکترها ازش قطع اميد کرده بودند. حتي من دوست پزشکي داشتم توي همون بيمارستان و ازش خواهش کردم به پسر عمه ام سر بزنه و همينکار رو هم کرد و بعد ويزيتش بهم گفت از نظر پزشکي به اين آدم اميدي نيست، خودت رو آماده کن براي شنيدن خبرهاي بد…
قويا معتقدم که انرژي مثبت بچه ها به علم پزشکي پيروز شد… دقيقا وضعيتي که تو الان داري و خيلي بيشتر دعا و انرژي مثبت پشتت قرار داره که مي خواد پوزه استدلالهاي پزشکي رو بار ديگر به خاک بماله.
اگه خودت بخواي و بخواي که بموني حتما ميشه و در غير اينصورت به صلاحي که برات در نظر گرفته شده شک نکن … ادامه بده پسر نازنين مجازيم.
دوستت دارم:love
پ.ن: شايد با خودت بگي تو که لالايي بلدي چرا خوابت نمي بره؟ من هم خيلي انرژي همراهمه که از خيلي اتفاقات ناخوشايند حفظم ميکنه ولي چرا خوب نميشم؟ مي تونه يه دليل محکم داشته باشه که من رسالتم تو اين کالبد بظاهر ضعيفي که دارم هنوز به اتمام نرسيده و تا اون زمان هرچند سخت بايد تحمل کنم و خسته نشم از ادامه راه… پس بيا باهم پيش بريم.
پ.ن: یادته اولین باری که عکست رو برام فرستادی بهت گفتم تو مطمئنی 16 سالته؟پسر من عاشقت شدم:wink این اواخر هم برام عکس فرستادی، لاغر شدی چشمهات بی حاله و اون موها، موهای دوست داشتنی منگول منگول… ولی تفاوتی برای من نداشت دیدم بازم عاشقتم پسر.:kiss
پ.ن: خيلي حال ميده يکروز بلند شي و يه پسر 16 ساله حاضر و آماده رو به فرزند خواندگي قبول کني… آي حال ميده.
پ.ن: کیای عزیزم منتظرم درمانت تموم شه و بهبودی نسبی پیدا کنی و برگردی ایران. اگه تا اون موقع منم می تونستم راه برم که هیچی در غیر اینصورت ویلچر من و برمیداریم و باهم، مادر و پسر می ریم الواتی!!!!… مطمئنم خیلی بهمون خوش میگذره.
پ.ن: فکر کن که حدودا دوماه از شش ماهی که دکترها بهت وقت زندگی داده بودند گذشته. بدتری؟ احساس می کنی به آخر خط نزدیک شدی؟ من که فکر نمی کنم. ایمیلهات حتی قوی تر از قبل ه… از این به بعد هم می تونی ….من مطمئنم تشخیصشون اشتباهه … یه نفس عمیق بکش و برو برای شیمی درمانی و بدون که اینجا یه مادر ترگل ورگل منتظر ته.:wink
پ.ن: پسرکم، منتظرم زود ِ زود خوب شی و قصه عشق و عاشقی هات رو برام تعریف کنی. دل دادنها و دل سپردن هات.
پ.ن: یکی از دوستان آدرس سایت یک کتابفروشی آن لاین خواسته بود. اونو که سراغ ندارم ولی این سایت کتاب های خوبی داره، پسرم بهم معرفی کرده:smug


نظرات شما


  1. داونديک روحاني در 09/28/07 گفت :

    سلام عليکم
    خداوند شفای عاجل عنايت فرمايد.
    (التماس دعا)


  2. یابو سوار در 09/28/07 گفت :

    راست ميگی ويولت! خيلی اثر داره
    تا وقتی بخوای…
    بهش بگو شيمی درمانی رو هم ميشه تحمل کرد#winking


  3. علی در 09/28/07 گفت :

    گاهی مشکل بزرگتر داشتن کمک بزرگی به آدمه واسه ی زندگی بهتر…واسه قدرشناسی بهتر از کيفيت زندگی…باور کن به اين نتيجه رسيدم که ميگم.


  4. ندا در 09/28/07 گفت :

    کیای عزیز، برات آرزوی سلامتی و بهبود کامل دارم و سر نماز برات دعا میکنم. شجاع باش و امیدوار. حتما فیلم راز رو دیدی. اون آقایی که با وجود اینکه بی حرکت روی تخت افتاده بود ولی مطمئن بود که تا یک زمان معین بهبود پیدا میکنه و معجزه اتفاق افتاد. معجزه چیزی نیست که به ندرت اتفاق بیفته فقط بعضیا راهش رو بلد نیستن. معجزه برای همه ما میتونه اتفاق بیفته.


  5. ندا در 09/28/07 گفت :

    راستی ویلی از وقتی سرم خورده به دیوار خوابم نمیبره.#tongue یک شنبه صبح که فقط دراز کشیده بودم. دیشبم نصف اوکسازپام 10 خوردم تا خوابیدم. امشبو چیکار کنم؟


  6. سلام ویولت جان.امیدوارم که کیا جان هرچه زودتر بهبودی کامل پیدا کنه و خوب خوب بشه.وقتی کسی مثل تو داره حتمن خوب میشه.من مطمینم.واسش دعا می کنم.موفق باشی دوست خوبم
    love359.blogfa.com


  7. حامد در 09/28/07 گفت :

    سلام
    ایشالا که درمان کیا به خوبی و خوشی ادامه پیدا کنه
    منتظر خوندن خبر بهبودیش تو همینجا هستیم


  8. مينا در 09/28/07 گفت :

    كيا جان به خدا ميسپارمت و برات دعا ميكنم مطمئنم كه خدا اين همه قلب مهربان را خواهد ديد . خوب خواهي شد پسرم . و ويولت عزيزم از تو هم ممنونم به خاطر همه ي خوبيهايي كه روي اين كره خاكي مي پراكني #flower


  9. different girl در 09/28/07 گفت :

    درآن زمان که امیدت برید از همه جا…..ببین
    کیست امیدت،بدان اوست خدا#flower #flower #flower #brokenheart #heart


  10. هیلا در 09/28/07 گفت :

    یک دوست صمیمی تو سمنان داریم که پدرش پزشکه . یک دور تو جوونی هاش یکی از کارگرها شون می آد و میگه من سرطان دارم و تو یک کاری برام بکن، دکتر ها گفتن چند ماه بیشتر زنده نمی مونم. پدر دوستم هم مدارک و عکس و آزمایش هاشو می بینه و می فهمه اوضاع خیلی خرابه … دلش نمی آد این آخر عمر بهش حقیقت رو بگه و در آن شروع می کنه چاخان کردن: میگه چیزی که بهت می گم رو به هیچ کی نگو ؛ من یک داروی نایاب از آلمان آوردم که خیلی جدیده و درمان درد توست. فقط نکتش اینه که خیلی سر ساعت خوردنش مهمه و باید کاملا طوری که می گم مصرف کنی.
    چند تا مسکن به طرف می ده و می گه 3 ماه دیگه دوباره بیا پیشم به خیال اینکه تا سه ماه دیگه مرده .
    پرونده و ماجرای کاملا خوب شدن این کارگر ساده تو روزنامه هم چاپ شد و به دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی دنیافرستاده شد ، به عنوان یک نمونه موفق باور درمانی #thinking


  11. naji در 09/28/07 گفت :

    هيشکی واسه من دعا کرد ؟؟؟


  12. مين مين در 09/28/07 گفت :

    هر صبح که چشماتو باز می کنی اول خدا رو شکر کن و بعد تمام تلاش و فکرتو بذار رو اينکه من تا صبح فردا هم هستم.
    اينجوری می بينی يهو يه سال گذشت و همه چی تموم شد و تو برگشتی و نفهميدی کی


  13. سارا در 09/28/07 گفت :

    کيا جان خودت نبايد ببازی و فقط از دست خودت بر می آد قوی باش #heart


  14. سایه در 09/28/07 گفت :

    کيای عزيز من مطمئنم که تو خوب می شی و برمی گردی ايران سالم سالم ما همه برات اينجا دعا می کنيم