
بچه ها می خوام یه چیزی بخرم (تبلت یا گوشی لمسی) که بتونم برنامه viber va line…رو روش داشته باشم(چون با گوشی فعلیم که نوکیا آشا ۳۰۲) نمیشه…جهنم و ضرر قیمتش هم بین ۷۰۰ تا یک میلیون باشه….شما چی پیشنهاد میدین؟که کاربرد سختی هم نداشته باشه؟
من هیچ اطلاعاتی در این زمینه ندارم،کسی از دوستان هست که بدونه و بتونه و بخواد کمک کنه؟
“ویولت جان ممنون که مثل همیشه کمکم می کنی
گفته بودی بنویسم چه کمکی می خوام تا فیسبوک از دوستایه عزیزت کمک بگیریم.
یه تشک مواج دارم که ماله شرکت Huntleigh هستش و مدلش هم AlphaRELIEF هست.
می خوام بفروشمش.
می خواستم لطف کنی کمکم کنی که از کجا می تونم قیمت آکبندشو پیدا کنم و کجا محل خرید و فروش این نوع وسایل هست.”
سلام ویلی جان، مشکلی برام بوجود اومده که ممنون میشم نظر خودتون رو بگید و ا گر صلاح می دانید اونو به اشتراک بگذارید تا بقیه هم نظرشون رو بدند.
من برادرم با دختری دوست بودند که حدود ۲ ماه پیش این دوستی بهم خورد و سر این قضیه برادرم خیلی بهم ریخت. به پیشنهاد خودش گفت که مورد بهش معرفی کنیم برای ازدواج.
توی این موارد خودش موردی را که توسط دوستش معرفی شده بود را پیگیری کرد و کار به بله و برون کشید. دقیقا شب قبل از بله و برون یه شوکی به همه ما وارد کرد که من نمیتونم با چهره این دختر ارتباط برقرار کنم.
حالا این دختر به اندازه خودش زیبایی دارد و خیلی هم به نظر من خوش استیل است.
به هر حال بله و برون برگزار شد و به رغم مخالفت ما برادرم و ان خانم بدون اطلاع صیغه محرمیت هم خوندند.
حالا که دارند مقدمات عقد رو می چینند دوباره این بحثها پیش اومده. میگه من تلفنی که با این خانم صحبت می کنم مشکلی ندارم ولی وقتی چهره به چهره می شم بعضی اوقات بی تفاوتم و بعضی اوقات حتی حس فرار هم بهم دست می ده
میدونم که خیلی از این مشکلات هنوز به خاطر ترمیم نیافتن زحم رابطه قبلی است اما خیلی نگرانیم که آیا این اضطرابهای الان طبیعی است و تشویقش کنیم که ادامه بده یا ممکنه بعد ا هم ادامه پیدا کنه
جواب من: من از کامنت خصوصی تو هیچی نفهمیدم خیلی گنگ و نامفهومه-اگه می خوای به اشتراک گذاشته بشه،بیشتر و بهتر و واضحتر توضیح بده…چه شوکی؟چرا با صورت اون خانوم نمی تونی ارتباط برقرار کنی؟و…
و توضیح مجدد:
بزارید بهتر توضیح بدهم.
یکی از دوستان نزدیک من (یک آقایی) دو سالی با خانمی دوست بوده و حدود دو ماه پیش این ارتباط قطع شده. دلیلش هم ازدواج خانمه بوده.
این آقا هم بعد از قطع این دوستی، سعی می کنه اصطلاحا به خواستگاری یک خانم بره و وارد وادی ازدواج بشه. وقتی همه چی خوب پیش میره دقیقا شب بله برون عنوان میکنه با چهره این خانم ( کسی که میخواد باهاش ازدواج کنه) نمیتونه ارتباط برقرار کنه و حتی بعضی اوقات حالت تنفر داره.
حالا مشکلی که وجود داره اینه که هر دو خانواده و اقوام از موضوع با خبرند و خانواده خانم یک خانوده کاملا سنتی و متعصب هستند.
این آقا میگه میدونه این خانم خیلی خوبه و بدرد زندگی متاهلی اون میخوره. میگه تو ارتباط تلفنی هیچ مشکلی نداره ولی با چهره مشکل داره.
الان مونده حیرون که آیا قضیه رو به تاخیر بندازه که خانواده خانم قبول نمی کنند یا جلو بره به امید اینکه این قضیه حل بشه.
ممنون میشم به اشتراک بذارید و اگر کسی تجربه مشابهی داشته راهنمایی کنه. راستی اینکه که چهره این خانم ایرادی نداره و یک چهره معمولی است. و این خانم در حالت عادی اهل آرایش نیست
تو رو خدا کمکککک:
موبایل رو به کامپیوتر وصل کردم و زدم آن لاین software اش آپ دیت بشه ….حالا زده تمام اطلاعات قدیمم مثل شماره تلفنهایی که وارد کرده بودم یا تنظیمات شخصیم رو پاک کرده … می تونم برش گردونم به حالت اول قبل آپ دیت؟در ضمن گوشیم nokiaAsha302 ئه
یه پست داشتید در حیطه ساپورت عاطفی و جنسی…
تجربه قبلی زندگی با نامزدم ساپورت روحی شدید بود
خوب من و همسرم رابطه جنسی درستی نداشتیم اما من از عشق و مهربونیش سرشار بودم و همین سبب شد کنارش باشم . یعنی چیزی که نگهم داشت همین مهربونیش و توجه به من بود
اما خوب یه جاهای کلافه می شدم می دونستم اونی که این رابطه رو سرپا نگه داشته منم
اما تنها می شدم
واقعنننننننننننننننننننننننن تنها … بی حمایت پدر و مادر و دوست و آشنا … دلت بغل میخواد دلت مهربونی میخواد . تنت تن میخواد … اصلن خستگی دونه دونه سلول هام ناز و نوازش تن همراهمو می خواست واسه در کردن خستگی امااااااااا می بینی اونی که شریکت ه انقد درگیر یه قضیه مهم ه انقد تنش رنجوره که …
گاهی کلافه و سر خورده می شدم
…
هوف
و الان
کسی تو زندگیم هست
که یه موزسین ه
خب تن مهربان … بدن خوب
حتی وجودی مهربان
باز اینجا تو باید ساپورتش کنی و تو هلش بدی و تو حواسش به خلق آثارش باشه
حواست باشه. انتظار از لطف و توجه اش زیاد نباشه چون این آدم درگیر هنر و خَلق ه اونه.
این آدم صرف مال من نیست مال هنرش ه در اصل
و
خوب میبینم
یار مهربان تن هست !
اما
من توجه و ساپورت روحی خیلی می خوام …
بخصوص بعد فوت نامزدم
بعد اون اتفاق بزرگگگگگگگگ
واقعن دلم یه ساپورت کننده روحی میخواد تا یه ساپورت کننده تن
و گاهی فک میکنم
با یار جدیدم
تا کجا می تونم برم
تا کجا میتونم صبر کنم
تا کجا می تونم خم به ابرو نیارم ………..
و اینم بهتره بگم که یار جدیدم … عشق و صاحب دل تموم زندگیم بوده و به خاطر این که تو ذهنم نمی گنجیده این رابطه شدنی ه هیچ وقت سراغشون نرفتم و ایشون هم نسبت به من این حس رو داشتن و طی هفت هشت سال گذشته نزدیکم نمی شدن …
اما
یه جا
بعد در گذشت همسرم
بعد گذشت سالشون اومدو گفت و خوب رابطه ای شروع شد
رابطه ای که با تمام پیش زمینه عشقی و احساسی
با
سبک زندگی متفاوت من و ایشون
.
.
می بینم
من
زن داستان
انقدر خستمممممممممممم
انقدررررررررررررررررررررررر سخت گذشته این چند سال بهم
که دلم روح مهربون میخواد تا تن مهربون
انگار روح مهربون تنم مهربون میکنه واسم ………………..
نمی دونم شاید اگه این همه خسته نبودم نظر متفاوتی داشتم
اما
روح و نوازش روح و توجه و حمایت خیلی برام مهمه
یکم بیشتر از محبت با تن …
_____________
و اما جواب من
اولا که خیلی گنگ نوشتی و من به شخصه خیلی تلاش کردم نوشته ات رو درست بفهمم و اگه دارم غلط قضاوت می کنم بیشترش رو بذار به حساب گُنگ نوشتن خودت.
اینجور که من متوجه شدم تو نالان از نداشتن رابطه روحی هستی و تو رابطه جدیدت،بیشتر جسمته که ارضا میشه…ولی از نوشته های خودت من برداشت کردم که تو رابطه اولت ساپورت روحی داشتی…ولی باز ناراضی بودی چون نوشتی اونی که رابطه رو نگه داشته بود،من بودم.
با توجه به نوشته ات و اینکه تو هر دو مورد رو تجربه کردی ولی هنوز ناراضی هستی و مستاصل… به نظر من این بخاطر اینه که خودت و اولویتهات رو نشناختی …
برام نوشت:
“تسلیت میگم… ولی عجیب و غیر قابل باوره برام. البته امیدوارم هیچ وقت تجربه ش نکنم….
اینکه میگید انگار بیوه شدید.!!!
عجیبه!
چطور میشه که شما عشق و معشوق داری و کلی هم به زعم خودت راضی هستی ازش ا ما بازم با مردن شوهر سابقت بیوه میدونی خودت رو !!!
البته یه جایی فرمودی اون زنت کرده!!!
باید هم یادت نره البته!!!
من هم هیچ وقت وحشی گری و دست درازی و مظلوم نمایی در عین دروغگوییت محض و دست درازی یه بیشرفی که من رو زن کرد رو هم هیچ وقت یادم نمیره………….. ولی تنفره که من ازش به یادگار دارم… از اون و از جنده ی پیری که اون رو توی هفده سالگی مرد کرد!!! (از اعترافات خودش بود بعد ها… که تجاوز و وحشی گری و دست درازی رو هم از اون یاد گرفته بود….)”
براش جواب نوشتم:
حرفت رو می فهمم و می دونم درک حرف منم خیلی سخته…مشکلی که من الان با عشق زندگیم دارم و نمی دونم چطور و منطقی می تونم این درد رو براش شرح بدم بدون اینکه دچار سوتفاهم و آزردگی بشه….و باور کنه الان تمام عشق و امید منه و بپذیره این گذشته رو که این چنین داره من و هم زجر میده
____________
معظلی که تو این روزهای سخت و با هجوم این بحران تازه در زندگیم باهاش دست به گریبانم……. آزردگی ِ یار.
براش قابل درک نیست که من چرا این چنین دارم عزاداری می کنم… نتونستم خودم و حسم رو براش توضیح بدم…و شاید فکر میکنه هنوز عاشقم!… نتو نستم براش توضیح بدم یه حلقه نامرئی بعد ۱۷ سال گسسته شد و من هنوز منگ ِ این گسستنم و این هیچ چیز از ارزشهای اون و اینکه عشق مطلق من باشه در میانسالی و با عقل و منطق و احساس پذیرفته باشمش و نه یه احساس ِ صرف، کم نمی کنه.
چرا نمی تونم براش توضیح بدم؟ و توقع درک شدن ِ همه رقمه دارم ازش؟
اگه قضیه برعکس بود و اون این چنین بهم می ریخت برای درگذشت زنی که ۱۷ سال پیش تو زندگیش بوده؟…من می پذیرفتم؟(هرچند که یواشکی بهتون میگم،آره)
ولی خُب اون اونه و من هم من…عمری با من مشورت کردید و من و امین خودتون قرار دادید منم در حدی که عقلم میرسید راهنماییتون کردم…امروز ِ روز من به کمک و هم فکریتون احتیاج دارم.
چیکار کنم که نه سیخ بسوزه و نه کباب.
بچه ها احتیاج به کمکتون دارم.
دنبال یه جا هستم برای اسکان دوستی که کم توان ِ
.نباید کسی ۲۴ ساعته مراقبش باشه ولی یه زمانهایی نیازه که کسی دم دستش باشه.برای یه کارهای شخصی مثل لباس پوشیدن یا کفش و جوراب پوشیدن،احتیاجه که کسی کمکش کنه.
تو اینترنت گشته،همش سرای سالمندان معرفی کردن…ولی این بنده خدا پیر نیست که بخواد هم نشینین یه سری پیرمرد یا پیرزن باشه.
بی پول هم نیست که بخواد بره کهریزک.
شما محل مناسبی می شناسید که معرفی کنید؟