برگشت به گذشته

به بهانه گذاشتن ویدیو کلیپ خیانت، برگرفته شده از فیلم سنتوری توی صفحه فیس بوکم. یاد نوشته خودم افتادم که شرح یک پلان از زندگی خودم بودم که شنیدن این آهنگ جرقه نوشتنش رو درونم زده بود.
کلی تو آرشیو گشتم تا پیداش کردم.

برام جالبه که حس و نظرم بعد گذشت این همه سال عوض که نشده هیچ حتی تکون تکونم نخورده.

پ.ن: چقد نوشته های خوبی دارم تو این گشت و گذارام پیدا می کنم.مثلا وقتی دنبال کلمه “خیانت” بودم رسیدم به این.

الان که جوابهام در گذشته به بعضی کامنتگذاران محترم و محترمه رو می خونم… فک می کنم الان چقد مهربونما Grin


نظرات شما


  1. نوشین در 12/24/03 گفت :

    ویولت جان
    یادمه وقتی اون لینک اول را خواندم خیلی غصه ام شد. ربطش دادم به چیزهائی که ازت می دونستم و نمی دونستم. یک قصه تو ذهنم شد با پایانی تلخ. حالا فکر می کنم داری با حوصله و صبر و پوزخندی بر لب به اون همه دلشوره نگاه می کنی. راستش دیگه غصه نمی خورم


  2. پریا در 12/24/03 گفت :

    خیلی دلم میخواد یه روز در مورد همین موضوع خیانت باهات حرف بزنم. البته نه اینقد کلی، بلکه بطور خاص در مورد یک موضوع و یک نفر…
    راستی میتونی زحمت بکشی و عکسای اون روز خانه هنرمندانو برام ایمیل کنی؟ ممنون میشم. به چه آدرسی برات ایمیل بزنم که ریپلای کنی راحتتر باشه؟

    violet در تاریخ مارس 24th, 2012 ساعت 12:46 ب.ظ پاسخ داد :

    همون violet_with_ms2@yahoo.com فقط سابجکت مشخص بزن که لابلای ایمیلها گم نشه

    پریا در تاریخ مارس 24th, 2012 ساعت 1:36 ب.ظ پاسخ داد :

    مرسی قربونت برم
    سابجکت زدم: عکسهای خانه هنرمندان


  3. نسیم در 12/24/03 گفت :

    سلام سال نو بر شماو خانواده مبارک


  4. كاوه در 12/24/03 گفت :

    مطلبتون راجع به خيانت خيلي جالب بود، خيلي جالب

    اولين باري بود كه چنين تحليلي رو از كسي مي خوندم


  5. همون بابا در 12/24/03 گفت :

    سلام

    «مرگ تدریجی یک عشق»

    چقدر اون روزها، اذیت شده ای.
    هر کدام از ما نیز، با تنوعی، کم و بیش، از این روزها داشته ایم. شاید گاهی خودمان، آزار دهنده هه بوده ایم و گاهی آزار خورنده . …

    واقعا چرا با خود و اطرافیانمان، چنین میکنیم؟ آیا سرویس دادن به این غریزه، آنهم به این قیمت، ارزشش را دارد؟
    آیا اصلا داریم بهش سرویس میدهیم یا اون، ما را سرویس میکند! و بدتر، باعث سرکش شدن آن غریزه میشویم!؟
    آیا باید عزیزانمان را له کنیم تا به آن سرویس بدهیم؟
    ریشۀ مشکل را باید در کجا یافت؟
    چرا قدر خود و اطرافیانمان که دارایی های واقعی مان هستند رانمیدانیم؟

    شاید آغاز سال، بهانۀ خوبی برای اِعمال تغییر بر خودمان باشد. دست از خودخواهی بشوییم و دیگران را بخواهیم و عزیز بشماریم. شاید فرصت، رو به انتها باشد …

    مرور گذشته های به ظاهر تلخ، خالی از فایده نیست. به این شرط که دوباره، نیشتری به دل و جان، و خراشی نو در صورتمان نکِشند و زخم جدیدی ایجاد نکنند و فقط مایۀ عبرتمان باشند.

    در پناه حق باشید


  6. لیلا در 12/24/03 گفت :

    ویلی چه جالب بقود مخصوصا اون پست خود-ار-ضا-یی مجازی و کامنت‌هاش، با دیدن کامنتا به یاد دوستان کامنتر قدیمی‌ت افتادمSmile

    violet در تاریخ مارس 24th, 2012 ساعت 4:46 ب.ظ پاسخ داد :

    آره مخصوصا عزیز وبلاگستان!!! که حتما با حادث شدن تغییری حالا چه مهاجرت چه ازدواج!!!… ظرفیت آداپته کردن خودش با شرایط جدید رو نداشته و غیب شده Wink


  7. لیلا در 12/24/03 گفت :

    چه جالب بود… اشتباه تایپ شده چه جالب بقود!


  8. سرهنگ در 12/24/03 گفت :

    این آدمها کمبود دارند ( در مورد پست خود ارضایی )

    violet در تاریخ مارس 24th, 2012 ساعت 4:43 ب.ظ پاسخ داد :

    ولی هستند-خیلی هم زیاد


  9. لیلا در 12/24/03 گفت :

    عزیز وبلاگستان رو خوب اومدیBig Smile)))) دیگه غیبت صغری هم نیست کم‌کم شد غیبت کبری:دی


  10. همون بابا در 12/25/03 گفت :

    سلام

    درسته
    الان خیلی مهربونی


  11. محمد در 12/25/03 گفت :

    سلام – خوشحال میشم به وب من سر بزنی و نظراتتو بهم بگی.


  12. حامد در 12/26/03 گفت :

    سلام
    شما تو فیسبوک هم اسمتون ویولته ؟