داشتم کامنتهای اولین پست رادیوی ام رو می خوندم… اونهای که یا جدی و یا به مسخره لحن صحبت کردنم رو به باد استهزا گرفتن و گفتن ادا در میارم!! یا چقدر لهجه ام خارجی ه!!! و…
حالا هرچقدر من توضیح بدم که گویشم مشکل داره بخاطر بیماری…خیلی از کلمات رو به سختی تلفظ می کنم چون زبونم نمی چرخه…با وجود همه اینها اینقدر اعتماد به نفس داشتم که بخوام مجری باشم و گوینده یک مطلب.
یاد این نوشته ام افتادم
“این روزا که تویه خیابون راه میرم عکس العمل مردم خیلی برام جالبه،از شرکت که می خوام بیام خونه یک پل عابر پیاده است که مجبورم از روش رد شوم تا برسم اونطرف اتوبان و سوار ماشین شم با هر جون کندنی است از پلهاش میرم بالا حالا چند بار در طول مسیرش وای میاستم تا اسپاسم عضلاتم باز شه ، بماند خیلیها واقعا خالصانه میان جلو و پیشنهاد کمک می دن البته با کمی شک چون اصلا به ظاهرم نمیاد که مشکلی داشته باشم و بیشتر مثل آدمی هستم که مسته چون همش به چپ و راست متمایل میشم ولی بعضیها هم شروع می کنند به مسخره کردن (چون اونها هم فکر می کنن ادا در میارم یا حداقل من اینطوری فکر می کنم )که بپا شستت نره تو چشمت و…از این قبیل اراجیف ،البته من دیگه با خودم کنار اومدم که اصلا به حرف و نگاه مردم اهمیت ندم اوایل که می دیدم یکی خیره داره نگاهم می کنه هل می شدم و همون یکقدم را هم نمی تونستم بردارم .
یکبار عصا دستم بود ولی ازش استفاده نمی کردم مگر جاهائی که واقعا احتیاج به کمک داشتم چون سعی می کنم خودم را وابسته جسم خارجی نکنم حتی الامکان ،یه پسری بهم رسید و با لحن متلک آمیزی گفت چرا با عصا راه نمیری ؟ من محلش ندادم و راه خودم را رفتم تا رسیدم به همون پل هوایی بعد از کشیدن یه نفس عمیق و بسم الله گفتن شروع کردم به سختی بالا رفتن که دیدم همون پسره اومد طرفم و با خجالت گفت :خانم کمکتون کنم؟ زیر لب گفتم :نخیر گفت:خانم تو رو خدا منو ببخشید واسه اون حرفی که بهتون زدم فکر کردم ادا در میارین الان که دیدم چجوری از پله ها میاین بالا فهمیدم قضیه جدیه!!!!”
مال سال 82 ئه یعنی 8 سال پیش…اون موقع به راه رفتنم گیر میدادن و موجب خنده بود و… امروز به حرف زدنم.
فکر می کنم مهمه ؟نه…. اون موقع اون رفتارها و عکس العملها سبب شد که سرکار نرم یا خودم رو تو خونه قایم کنم؟ بخدا که نه…الانم هیچکدوم از عکس العملهای بظاهر منفی سبب نمیشه من دست از کارم و مهم تر از اون پیشرفت و ارتقا دادنش بردارم…. خوشحالم که حرف نابخردان پشیزی برام اهمیت نداره.
واقعا به وجودت افتخار می کنم
غیرت رو ازت یاد گرفتم
فهمیدم خدا به اونایی درد می ده که قوی ترن تا تحمل کن
با اینکه در قسمت دوستان، لینک وبلاگ من نیست ولی دوست تو هستم. چند سالی میشه که دوستت هستم ولی خب تا حالا بهت نگفته بودم. امروز یکدفعه دلم خواست بدونی.شاید به خاطر هوای بارونی است؟
ویولتم امروز تونستم برنامه سومتو دانلود کنم و گوش بدم. به این فکر می کردم که خوب مگه نمیشه دو نفر دنیاشونو اندازه هم کنن؟ من یه جورایی خیلی از این حرفهارو بهانه میدونم. خیلی از قسمتها رو که گوش می کردم خیلی چیزا به نظرم می رسید که بگم اما الان دیگه یادم نمیاد.
وقتی که برنامه رو گوش می کردم یاد جلسات بحث دانشگاه افتادم که یه موضوع رو انتخاب می کردیم و خودمون در موردش بحث می کردیم بدون حضور هیچ استاد و راهنمایی. اون زمان حضور یک نفر رو ضروری دیدیم که به حرفهای غیر کارشناسانه همه ما گوش بده و در اخر یه نتیجه گیری درست داشته باشه و ایراد نگاهمون رو بیان کنه. توی این برنامه هم بعضی حرفها رو که می شنیدم از خودم می پرسیدم واقعا همینطوره؟ میشه به حرف فرضا این اقا به عنوان عضوی از جامعه مردها اعتماد کرد و تا حدی تعمیم داد؟ شاید اگر از حضور یه کارشناس استفاده کنین که بشه به نتیجه گیری هاش اعتماد کرد خیلی بهتر بشه از بحثها استفاده کرده. خیلی از سوال ها بی جواب برای من باقی موند.
موفق باشی.
حرفت کاملا درسته- امیدوارم در آینده بشه
روحیه تون قابل ِ تحسینه…
احسنت!! ایول!! همینه.حال کردم از پاراگراف آخرت.
ویولت عزیزم. این پستی که آوردی یکی از معدود پستهای توست که کاملاً در ذهنم نقش بسته است. یکیاش هم ماجرای دمپاییهای ابریات است و ماجرای عکسهایی که هومان از تو میگرفت و لذتی که وقتی تنهایی روی تخت دونفره پهن شده بودی برده بودی و دیگری آن عاشقانهی عجیبی که یکبار نوشته بودی و توش «استفراغ» کرده بودی. یادت هست؟
مدتی است که موقع خواندن پستهایت صدایت را هم میشنوم. با همان لهجه و گیر و افتهایی که از قضا زیبایش کرده است و متمایز. بیخیال این جماعت باش عزیزم. و اینکه، تمام برنامههایت را گوش دادهام و لذت بردهام. همیشه آرزو میکنم در اوج موفقیت ببینمات و همواره به تو افتخار کردهام. میبوسمت.
ای بابا ویلی حالا ما هم از بدجنسی نگفتیم فرانسوی هستی که!!
من…
نمیدونم. هر وقت که میام اینجا ، چیزی شدیدا درونم و تکان میده
عزیزم اگه غیر از این بود هرگز ویولت دوست داشتنی نمیشدی
یادش به خیر، اولین پستی بود که ازت خوندم، با همون پست گیر کردیم اینجا دیگه
همیشه موفق باشی،
نمی دونم چرا نمی تونم از 4shared دانلود کنم، هنوز بعد از برنامه اول نتونستم دیگه چیزی بشنوم، مثل اینکه فقط مشکل منه!
چه بد
مشکل من هم هست، من برنامه سوم برام باز نشد و نتونستم گوش بدم
ویولت عزیزم سلام
نمی دونم به این جماعت بیمار چی باید بگم!
آخه مجبورید میایید اینجارو میخونید
آخه مجبورید نظر میدید
های ! عقده هاتان سرشار! اینجا جای شماها نیست …
بار اول که شنیدم صداتو
از خوشحالی اشک ریختم
ویولت عزیزم
ما هستیم
آزرده نشه از این جماعت
ارادت قربان
فقط برای عرض ارادت و علاقه و احترام اومدم … خیلی وقته نیومده بودم و دلم حسابی تنگ شده بود…
اینو که خوندم یهو دلم خواست پیشم بودی فشارت میدادم ماچت میکردم. انرژیش رو بگیر از راه دور.
ای به چشم- چی بهتر از این که یه دختر خوشگل و با محبت بچلونتت :دی
ماشاا.. ویولت جان جملات آخرر این مطلب من را شدیدن به فکر وا داشت!
خانم ویولت عزیز
سلام، من هم یکی از خواننده های شما هستم که البته اکثرا خاموش وبلاگ شما رو می خونه. من به ندرت نظر دادم، در مورد اولین برنامتون هم نظر خواسته بودید و نظر دادم. وقتی شما نظرخواهی می کنید یعنی می خواید نظرات دیگران رو بدونید، ممکنه کسانی باشن که نظرات مغرضانه ای هم بدن که اگه اونها رو در نظر نگیریم در مورد باقی افراد ممکنه بعضی نظرات موافق میل شما نباشه، در مورد بحث لهجتون هم همین موضوع صادقه، برای مثال من جز کسانی بودم که نظر دادم و این لهجه برام جای سوال بود اما به هیچ وجه قصد استهزا نداشتم و تنها یک ابهام بود و تمام. حالا اگه کسی به عمد لهجه شما رو به استهزا بگیره نابخرده، در این شکی نیست اما اینکه هر کسی در این مورد ابهام داشته باشه، نابخرد نیست.
در ضمن اما شما اگه لایک ها و دیس لایک ها رو نگاه کنید متاسفانه می بینید که عده ای از خوانندگان شما نسبت به شما تعصب دارن و بس. عده ای از اونها حتی زحمت نمیدن در مورد یک نظر فکر کنن و تنها موافق یا مخالف بودن نظر با شما واسشون مهمه و این مشکل جامعه ایرانیه. امیدوارم که این مشکل روزی در ایران حل بشه.
موفق باشید و بدونید همه با غرض نظر نمیدن.
مطمئنم که نظر اکثریت از روی غرض نیست دوست من
آره منم صد در صد با مهدی موافقم. تو اون پست منم همین نظرو داشتم و هرچی میومدم توضیح میدادم و نظرمو باز میکردم که مشخص بشه غرض ورزی نیس و صرفا یه نظره، بیشتر دیسلایک میخورد!!
ویولت جانم مدتهاست این خط رو بخاطرم سپردم “اینکه دیگران راجع به من چی فکر می کنند به من ربطی نداره…!”
خیلی خوب به این امر واقفی آفرین! بیماریت ازت یه انسان واقعی و شکست ناپذیر ساخته خوشحالم از این طرز فکرت…. خیلی خوب بر خودت و رفتارت مسلطی.. اونوقت ها که آرشیوت رو میخوندم این پستت برام جالب بود..
خیلی خاطره می دوستم
ویلی جان
خوبه همیشه بیخیال این جماعت مغرض بوده ای. زیادی بهشون بها دادن باعث می شه فکر کنند حرفشون درسته. اصلا بعضی ها نق و ناله و نه از دهنشون نمی افته. من هم کارم را ول کردم و خودمو تو خونه حبس کردم.پشیمون هم نیستم مگر مواقعی که پول کم می ارم!!! حالا صبر کن برنامه رادیوئی ات هم یواش یواش می افته رو دور.
برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی ، نترس گردوی کوچک ،آنچه سیاه می شود روی تو نیست دست آنهاست!!!
اتفاقا همين حالت صدا باعث شده خاص تر باشي. مهرباني و كنجكاوي و گاهي شيطنت از صدات پيداست. اميدوارم اين حالتا رو نگه داري و مثل تيتزاژ اول برنامت رسمي صحبت نكني. best wishes
اتفاقا به نظر من خیلی روونتر/راحتتر از خیلی وقت پیش که صداتو گذاشته بودی صحبت کردی تو این برنامه.
سلام گلم
سلام عرض شد
من واقعا متاسفم برا اونایی که چون تجربه نکردن نمیتونن درک هم بکنن …
درسته از قدیم گفتن معنی درد رو کسی میفهمه که درد کشیده باشه اما دوستای عزیز قرار نیست من و شما درد ویولت رو بفهمیم ماها فقط باید این درد رو ببینیم و نیشتر به زخمیکه به خودی خود حسابی دردناکه نزنیم .. ماها باید این دردهارو بیشتر نکنیم .. همین ! …
من یکی که لذت میبرم از همین نوع گویشت .. از همینی که بعضیا میگن ادا دراوردنه .. اصلن برا من همینه که شنیدنت رو جذاب میکنه .. بواقع و از ته دلم میگم افتخار میکنم کسی مثل تورو میشناسم و حداقل اگه دوستت نه یکی از خواننده های وبلاگت و شنونده های برنامت هستم ..یکی از طرفدارات و یکی از صدها نفریکه براشون توی زندگی الگو هستی .. دوستت دارم ویلی خوشگل و عزیزم
ويلي جان قربونت برم ….اكثر كساني كه اين رو نوشتن …من مطمين هستم كه بخاطر اين بوده كه نمي دونستن بيماري شمارو ….و بي اطلاع از اين موضوع بودن …..دقيقا مث همين پسري كه توي متن اپ ديتت نوشته بودي …..مابه داشتنت افتخار ميكنيم خانومي…اينو جدي از ته دل مي گم …كه اين قدر بااراده و محمكم و خوب كارهات رو پيش مي بري…….دست مريزاد به اين همه همت ……….
اتوبان همت رو نميگم هااااا ….همت خودتو ميگم ….(چشمك )بوس
سلام ویولت عزیز،چقدربااین پستت منوبه گذشته بردی.وقتی اینونوشتی من هم تازه مبتلاشده بودم هم تازه وبلاگتوپیداکرده بودم.ازون موقع خیلی ازت یادگرفتم که چطورباام اس وباعکس العمل مردم کناربیام واقعامربی خوبی بودی برام.همونجورکه خودت یاددادی به من حرف دیگران بی اهمیته،همینکه اینقدرقوی هستیکه باتمام مشکلاتی که واسه صدات وجودداره بازم باهاش کارمیکنی خیلی ارزشمنده،خیلیاعرضشوندارن،موفق باشی خانومی.
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها. اما
هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم؟
حکایت زندگی ما آدمها حکایت همون الاغه با پدربزرگ و نوه اش.
پس بیخیال مردم. دم خودتو گرم.
موفق باشی.
امید همراه همیشگی راه زندگیت.
منم به شدت دوس داشتم دم دستم بودی و محکم بغلت میکردم و فشارت میدادم خییییییییییییییلی ماهییییییییییی دختر !بووووووووووووووووووس
رحم کنید-آبلمبو شدم
خوش به حالت که مقاومت میکنی و میتونی.
ای کاش منم یه کم مقاومت و انرژی روحی داشتم!
ama sedat vaghan ghashange,,,kheili garm o delneshin o naz.. man ke aslan motevajehe lahjeye khareji o chize namonasebi nasodam,, barnamat ham kheili kheili khoob bood,, merc ke linkesho mizari inja,, boooooossss
اینو بدون که خیلی ها به تو حسادت میکنند میدونند با وجود این همه ناتوانی باز هم از اونا موفقتری عزیزم پس به دل نگیر و بزار پای حسادتهاشون
سلام…
امیدوارم که روحیتون همینطور محکم و استوار باقی بمونه و براتون خالصانه و از صمیم قلب آرزوی سلامتی و تندرسی دارم
دلتون شاد و لباتون خندون
بدرود
سلام ویولت عزیز نتونستم هنوز برنامه هات رو بشنوم. سرم شلوغ بود.
ویولت جون دو روز پیش از یکی از دوستانم که ام اس داره شنیدم که برای درمان ام اس از کندر استفاده میشه. راستش وقت نکردم دقیق بپرسم چون عجله داشت. خوشحال میشم اگه واقعاً اینطور باشه به خاطر تو و همه عزیزانی که این بیماری را دارند.
بانو این جماعت ید طولایی در این کارهای خداپسندانه دارند! شما مظهری.مظهر خیلی چیزها.دوست دارم این مظهر مثل صخره باشه که هست.
دوست من… دنیا عادلانه نیست… خودت از همه بیشتر اینو میدونی… سخت نگیر.