با اميد رفته بوديم لابي يکي از اين هتلهاي بين المللي، بازم اونروز ماشين نداشت و پاي پياده وارد هتل شديم چون يک مسافت تقريبا زياد(البته براي من) رو هم پياده رفته بوديم من به حالت افتان و خيزان و آويزون بازو اميد با يک حالت بدبخت بيچاره اي وارد هتل شدم. اينجور هتلها هم چه سرويس مسخره و بدي دارن با چه قيمت مسخره تري مثلا اميد بستني مخلوط سفارش داده بود دوتا قلمبه بستني وانيل و شوکلاتي خير سرشون گذاشته بودند واسه همين سرويس مسخره شون هم 1800 تومن قيمت تعيين کرده بودن فقط پول دک و پزشون رو ميگيرن.
وقتي ميخواستيم پاشيم و صورت حساب رو آورد ديدم يک چيزي حدود هزار تومن هم حق سرويس گذاشته. به اميد گفتم: انعام ندي ها. :angry
گفت: چرا؟
گفتم: با همين حق سرويسي که نوشته ولي ندادن انعامشون رو برداشتن.
گفت: خوب پس تو صدي داري؟من پول خرد ندارم.
گفتم: يک پنجاهي پاره پوره دارم تو پنجاه ديگه اش رو داري؟
گفت: دوتا سکه بيست و پنج تومني دارم.
تو همين گير و دار که هردومون دل وروده کيفمون رو ريخته بوديم بيرون براي پيدا کردن پول خرد گارسون از راه رسيد و تمام عمليات پول خرد يابي ما رو ديد:whatchutalkingabout، سريع پول رو گذاشتيم و پا شديم. رفتيم سمت دستشوئي که من اول برم توالت بعد بريم وقتي آمدم بيرون ديدم گارسونها بدجور دارن چپ چپ نگاهمون ميکنن.
به اميد گفتم: وا اينا چرا اينطوري نگا ميکنن؟
اميد: دارن به هم ميگن گداها رفتن!! از خنده منفجر شدم.:teeth
من: ميخواي برم ازشون بپرسم نزديک ترين ايستگاه اتوبوس کجاست!!!:regular
اميد: نه برو بپرس تا سر چهارراه پياده خيلي راهه!!!!:teeth
ديگه از شدت خنده نمي تونستم رو پام وايستم.
ويولت
پيوست:هر دو اين اتفاقات که ديروز و امروز نوشتم تو يک روز اتفاق افتاده بود.
سلام
ويولت تو با اسکروچ نسبت داری؟
از دست تو و اون اميد جونت من خودم رو ميکشم…..چه زوج شيطون بلايی ميشيد شما!! فکر کنم بچهتون از ديوار راست بره بالا ؛) خوش باشيد هميشه.
به پيمان:
آره عزيز من ويولتشونم!!!
سلام ويولت جوووووون…..چه قد شما ها باحاليد واجب شد يه مسافرت با شما بيام اخه خيلی پايه هستيد :ط
کامنتم رو که پست کردم یاد یه چیزی افتادم! میخواستم بگم که منم دست کمی از تو ندارم (هیچ وقت دلم نمیومد دوستم الکی خرج کنه) … اوایل که با دوستم ميرفتيم بيرون اون هی اصرار داشت که بريم لابی هتلها.منم که ميدونستم اونجاها گوش ميبرن. دلم واسش ميسوخت ميگفتم نه بريم کافی شاپ،لابی هتل خیلی گرونه !!! بعدا که به دوستام تعريف ميکردم ميگفتند ديوونهای که اينجوری گدا بازی درمياوردی اما هنوزم معتقدم اين هتلها پول خون باباشون رو ميگيرن. يه فنجون قهوه با يک برش کيک شکلاتی ۴۰۰۰ تومن!! خيلی بی انصافيه ديگه. البته اگه خودم بخوام مهمون کنم سعی ميکنم حتما یه جای شيک و باکلاس بريم
احسنت، آفرين. چه حالی ميده وقتی همه همراهيا سر يه همچين موضوعی هم عقيده و بی رودرواسی باشن و بيخودی مجبور نباشن کلاس رعايت کنن. و چقدر هم اين نامردا معمولا از اينطور مواردی سوءاستفاده ميکنن.
يه بنده خدايی از دوستان طلافروش بود و سر همچين نقطه ضعفی بقول معروف حسابی ميکرد تو پاچه مشتريايی که ميخواستن واسه همديگه کلاس بذارن!
((:
خوب از اينکه ميبينم روابط تو و اميد رو به راه هست خوشحالم.
من که با هات قهرم.نگو چرا؟
مردم از خنده…شما دو تا بايد خيلی با مزه باشين!!!!
سلام ويولت جان با مزه بود بيجاره گارسون ها شکمشون رو صابون زده بودن.
ميپرسيدي ببيني بيليت اضافه ندارن؟
وای!مردم از خنده.مزه هتل شيک رفتن به همين چيزاست ديگه
سلام :
جالب بود . همين که آدم ها اينقدر با هم روراست باشند و راحت چقدر ارزش داره .راجع به پست قبلی :خوب شد امید هم بود وگرنه این یکی که استاد تئاتر از آب دراومده بود و لابد به جای خال روی لب به کبودی چونه گیر می داد . موفق باشيد : شباويز
سلام خانوم خوشگله. دلمو حال آوردی از امید نوشتی. هی میخواستم بهت بگم هی فکر کردم شاید باهاش قهری که نمینویسی و نخواستم یاد آوریت کنم. باور کن یه نامه هم تا نصفه برات نوشتم بعد نفرستادم.
دوستت دارم فراوون.
و اندر احوالات لابی هم خاطراتی بس دارم همی! قضيه خالی کردن بستنی تو جعبه دستمال…….
سلام/به به آقا اميد هم که اکتيو شدن!(گرچه خاطره اش مال قديمه!)
خيلی جالب بود. البته گارسونها گناهی ندارند. بايد تلافيش رو سر مدير هتل درآورد.
ببينم اين پولو واسه کدوم سرويسشون دادی ؟ (چشمک!)
اصولا تو اين دنيا يه جاهايی هستن مثل لابی يا کافی شاپ يا … که وقتی می ری اون جا يه بستنی رو با يه اسمی که تريلی حمل ونقلش رو بر عهده داره و موقعی که پولش رو ميدی با هواپيما بايد بفرستی بره! اما اگه بخواهی بخوريش به بستنی چوبی حسرت می مونی! اين يعنی کلاس!
سلام خوشگل خانم.
راست می گی من هم صابون هتل ها با سرويس ندادشون به تنم خورده!
يه بار هم اون قديما با بر وبچز!! گروه زيست محيطی رفته بوديم يه پيتزا فروشی اند کلاس تو تبريز! بعد من با کلی دختر خانم با کلاس بودم که يه نموره بيشتر پيتزا نخوردن!جای شما خالی فکر کنم اون روز ۸-۹ مدل پيتزا خوردم(مال قديمه ها الان يکيش هم گيرم نمی آد!)
بله خوبه که بقيه کلاس بذارن اما آدم بی کلاس باشه!
منظورم پيتزا بود!
اين وبلاگستان يه دونه ويولت داشت اونم اسکروچ اونم از نوع اسکاتلنديش در اومد
خانوم جان ما بخوايم شما رو با اين آقاتون ببينيم بايد به کي بگيم؟…
چه حسن تصادفی. منم دیروز برای اولین بار به وبلاگ شما آمده بودم و داشتم نوشته هاتونو می خوندم. اتفاقا خیلی هم خوشم اومد. بهرحال از آشناییتون خوشوقتم.
می گما وگدای وبلاگ نويسم نوبره ها
“حسن تصادفی”!من که نيستم!
گفتم که! روی اين وياگرا رو کم می کنم!
حالا
همرو بيخيال منم بستنی ميخوام…
چه زندگی پر از هيجانی !
سلام ویولت عزیز
معلومه خوب به هم می یاین خوش باشید
اينطوری روی واياگرا رو کم می کنن!با کار شبانه روزی!
الان داشتم بقيه بيننده های وبلاگ رو چک می کردم! اينجا بود که صلاح ديدم يه بی معرفت حواله ات کنم تا بعد!
سلام! باید میگفتید که انعام رو به حسابشون واریز کردید!
age joftesh male ye roz bode pas khosh behalet..che roze bahali dashti
كلي خنديدم. سفر بوديم و در بدر تمام شهر رو گشتيم تا يه رستوران ايراني گير بياريم. آخر سر پيداش كرديم. جات خالي, غذاهه رو كه زديم, بااينكه هم غذا بد بود هم سرويس, كلي هم انعام داديم. موقع رفتن پيشخدمته گفت: “كم انعام داديد. اينجا بايد خيلي بيشتر بديد….”
dige haghe service hamon aname ke bejaye anam migiran khodeshon mashalah 17 darsadam hast!
bikhial hamonam ziadeshon bode!
خلاصه مملکت ما قيمتهاش حساب کتاب ندارد…نرخها باميزان چراغ چشمک زن مغازه با ميزان دودی بودن شيشه و کم نور بودن لامپ نسبت مسقيم دارد…ميگم بد نيست اسم سايت عوض کنی بزاری من و اسکروچ……خوش باشی ويولت خانم
همينه ديگه … اگه از ويولت و امير خان بچه مايه دار نگيرن از کی بگيرن؟؟
انتهاي جاده ی زندگی … کنج بیراهه ی غربت … منتظر حضورتم … حضورت با نفس هایی گرم … برای گرمی دادن به تن سرد من …(اگر قابل بدونيد خواستار تبادل لينک هستم)
سلام!
ويولت جان اتفاقی که واست نيفتاده؟مشکل کاری؟
(چون يه چند وقته که نامرتب می نويسی!) در واقع بعد از اون مرخصی تابستونی!
من هم شبيه اين کار رو کردم!!! رفته بودم رستوران پنتری با يه نفر ديگه!!! صورتحساب رو آوردند ۳۲۴۰ تومن!!! (مال ۳ سال پيشه که ارزونی بود!!!) من هم عين ۳۲۴۰ تومن رو گذاشتم!! وقتی گارسون پولها رو برداشت و پول خردها از لای پولها ريخت، همچين چپچپ نگاه کرد که….. (من الان سالهاست که به جرم قتل يک گارسن در آلکاتراز به سر میبرم!)
سلام
آخه جا قحطی بود رفتید تویه لایی :-”
اما از نحوه اعتراض تون خیلی خوشم اومد…
خيلی از اين ماجراتون و همينطور ماجرای قبليتون خنديدم خيلی باحاليد..دوستتون دارم