صورتحساب تلفن همراه

بنام مهربانترین

همراه اول در هر دوره ۱۶ میلیون قبض چاپ می‌کنه و پست میکنه در خونه‌ها. خیلی  از

ما مدتهاست قبض ندیده‌ شدیم! و بر اساس اس‌ام‌اسی که میاد قبض رو پرداخت

می‌کنیم و اون قبض‌ها معمولاً یه مدت تو راه پله‌ی ساختمانها می‌مونند تا

اینکه نظافتچی میریزدشون دور!

برای قبض و پاکت هر مشترک تقریباً یک کاغذ آ۴ مصرف میشه . هر ۲۱۰ تا کاغذ؛ یک

کیلو وزنشه . یعنی دراین فرآیند در هر دوره ۲ ماهه ؛ ۷۶تن کاغذ پرینت میشه .

خدا میدونه برای چاپ این همه کاغذ چند درخت باید قطع بشه . اخیرا دیدم امکانی

وجود داره برای اعلام اینکه ؛ لطفا برای ما قبض صادر نکنید .

 کافیه به صفحه‌http://billing.mci.ir/billing/

 برید. اونجا با اعلام شماره تلفن و کدپستی آدرس، می‌تونید صورتحسابتون رو

ببینید. در پایین صفحه‌ی صورتحساب نوشته که اگر قبض چاپی نمیخواهید اعلام

کنید. یه کم ریز نوشته!

پیشنهاد می‌کنم برای کاهش مصرف بیخودی کاغذ، برای خودتون وخانواده‌تون درخواست

عدم صدور قبض بدید (حتی برای همسایه‌ها!!). کاری نداشته باشیم که جای دیگه

داره کاغذ حروم میشه یا نه. و یا اینکه بقیه این کار رو میکنند یا نه. فقط یک

 دقیقه وقت می‌بره.



ما زامبی ها

به گزارش رادیو بین ‌ المللی چین (CRI)، این متن انتقادی که نویسنده آن ناشناس است، اشاره داشته که مردم ایران مانند زامبی‌ها هیچ هدف و آرزویی ندارند و تنها صبح و شب‌های خود را به هم پیوند می‌زنند.
یادداشت «مردم ایران زامبی شده‌اند»، تاکنون هزاران مرتبه در ایمیل و شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده و بسیاری از کاربران آن را مورد توجه قرار داده‌اند. نگارنده همچنین ابعاد مختلف زندگی امروز گروه بزرگی از ایرانیان را هدف انتقاد تند خود قرار داده است .
متن کامل این یادداشت بدین شرح است:
یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده می ‌کند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی می ‌ خواهد و دیگری کشتی تفریحی دو ست دارد، یکی می‌گوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب می‌کند و یکی هم می ‌خواهد صاحب یک سایت مانند فیس‌بوک باشد و شاید کسی هم می‌خواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است .
حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد می‌خواهد، آن یکی پول فراوان می‌خواهد، یکی دیگر پول هنگفت می‌خواهد، آن یکی ۳۰۰۰ میلیارد طلب می‌کند و یکی دیگر می ‌گوید می‌خواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود.
بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها می ‌ خواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایه‌گذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانواده ‌ شان را می‌خواهند، با خدا و بزرگان معامله مالی می ‌ کنند: «اگر شفا پیدا کند، ۵۰۰ تومن می‌گذارم کنار…». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمی ‌ کند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که می‌تواند دروغ‌گویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند می ‌ کشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم می ‌ کنند و کله ‌پاچه‌اش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل می ‌کنند.
اگر می‌خواهند بقیه دوست ‌شان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه می‌دهند و اتومبیل‌ های مدل بالا سوار می‌ شوند تا دیگران عاشق‌ شان شوند. وقتی توی میهمانی می‌نشینند، درباره قیمت جدید خودروها می‌پرسند و می‌گویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشم‌ وهم ‌ چشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه ، خانه پدری خود را می‌فروشد و به اجاره‌ نشینی روی می‌ آورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار می‌شوند.
بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریده‌اند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری می‌کنند و با شنیدن آن سوت می‌کشند و نچ‌نچ می‌کنند، چون نگران سرمایه خود هستند.
مردم ایران آرامش ندارند. آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند.آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت می ‌دانستند و سپس به تلویزیون‌های تخت روی آوردند.
بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را می‌ پردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گران ‌ قیمت می ‌ خرند و نیمه‌شب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب می‌پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره می‌رسانند و پایین را نگاه می‌کنند.
مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله می‌کنند که پول ندارند. آن ‌ ها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان می‌خرند و جدیدترین گوشی‌های موبایل و تبلت ‌ها را به دست می ‌گیرند. در عسلویه، گوشی‌های کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گران‌تر است.
مردم ایران مانند زامبی‌ها زندگی می ‌کنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب می ‌ رساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند می‌زند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمی‌فهمد. همان زامبی ‌ها پشت میز می ‌نشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.
چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کرده‌اند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبی ‌ ها، پول ‌ پرست‌ هایی هستند که روی هر چیزی قیمت می‌ گذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان می‌بینند.
فقط زامبی‌ها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام می ‌نشینند. زامبی‌ ها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل می ‌ نشینند وحشی می‌ شوند و با خوی حیوانی خود رانندگی می‌ کنند. تنها زامبی ‌ها هستند که کارخانه تاسیس می‌کنند و آب کاه را داخل بطری شیشه‌ای می‌ریزند و به جای آبلیمو روانه بازار می‌کنند.
زامبی‌ها، کودکان را نمی ‌بینند و نمی ‌خواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندان‌شان چطور رشد خواهد کرد .

پ.ن: نمی دونم نویسنده این مطلب زیبا و حقیقی کیه،البته که به نظر شخصی خودم نویسنده متن باید فرورتیش رضوانیه باشه، ولی چون ارزش خوندن داره شییرش کردم.



یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه …نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «… مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند…
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از ۱۸ سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل… همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی… و خدا نکند یکی از اینها نباشند…
ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی… مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی… درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم… بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

پ.ن: این نوشته از یک وبلاگ نقل قول شده.



روز جمعه ۴ بهمن ساعت ۱۱ صبح در محل در شمالی پارک پردیسان مادرای نگران برای سلامتی بچه هاشون در اعتراض به آلودگی هوا جمع میشن این اعتراض به هیچ عنوان سیاسی نیست و فقط در راستای ابراز نگرانی از این همه آلودگی و بند اومدن نفس من و تو وبچه هامونه.

این آدرس تاپیک این مادرها تو نی نی سایته

و این همه آدرس فیسبوکشون… لطفا حمایت کنید.نفس بچه های تهران بند آمد



تو عکس پایین ،دست چپم رو ببینید چه خوب باز شده بدون دِفره گی…البته یه زمانهایی هنوز ناخودآگاه مُشت میشه…ولی فعلا از کلیت ماجرا راضیم.



یه خانمی،سه روز در هفته میاد پیشم برای کمک در انجام کارهای شخصیم.

اونروز با همفکری خودش و خودم! تصمیم گرفتیم دستهای من و لاک بزنیم،اونم هر انگشت یک رنگ!!.

بعد انجام کار و تموم شدن انرژیم روی تخت دراز کشیده بودم که صداش کردم: … جون،یادمون رفت پاهام رو لاک بزنیم!!………..و نتیجه این شد که من همونطور خوابیده،پاهام لاک زده شد.

موقع لاک زدن پاهام از دستش مُرده بودم از خنده،میگه من باید به موسسه بگم،هی دهنتون رو پر نکنید برو برای مراقبت از مریض!!!… اگه هم میگید مریض، مریض ِ چوون و قرتی نباشه،خواهشا.

Wink

پ.ن: ولی صرف نظر از شوخی،خودش میگه من کارهای سخت خونه ام رو میذارم ،روزِ قبل از اومدن به اینجا. چون وقتی میام اینجا اینقدر می خندم و انرژی میگیرم که خستگی از تنم درمیاد.

 



یک ایمیل ِ مفید:

شاید هر روز نام چند محله از تهران را بشنویم بی آنکه بدانیم تاریخچه ی این نام ها چی هست. البته اگر اهل تهران باشید، به خوبی میدونین که هر یک از این نام ها، بخشی از تاریخ تهران رو ساخته و میشه گفت هویت تهران قدیم نهفته در تاریخ این نام هاست.

سید خندان
سیدخندان پیرمردی دانا و البته خنده‌رو بوده که پیشگویی‌های او زبانزد مردم بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به همین پیرمرد بوده است؛ البته بعدها نام سید خندان بر ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران هم اطلاق می‌شده است.
فرمانیه
در گذشته املاک زمین های این منطقه متعلق به کامران میرزا نایب‌السلطنه بوده است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.
فرحزاد
این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.
شهرک غرب
دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمع های مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجی ها بوده است.
آجودانیه
آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا می کند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.
اقدسیه
نام قبلی اقدسیه (تا قبل از ۱۲۹۰ قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه زمین های آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.
جماران
زمین های جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوه های این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگ‌های بزرگ به دست می آمده ‌است‌، آن‌جا را جمران‌، یعنی محل به‌دست آمدن جمر نامیده‌اند.
پل رومی
پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل می کرده است. عده‌ای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلال‌الدین رومی گرفته‌شده است‌.
جوادیه (در جنوب تهران)
بسیاری از زمین های جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است.
داودیه (بین میرداماد و ظفر)
میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش‌، میرزا داودخان‌، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت‌.
درکه
اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی درگ نامیده می شده است دانسته اند.
دزاشیب (نزدیکی تجریش)
روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام آشِب وجود داشته است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو می گفتند.
زرگنده
احتمالا” دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.
قلهک
کلمه قلهک از دو کلمه قله و ک‌ تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله‌، مخفف کلات به معنای قلعه است‌. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاه‌های لشگرک‌، ونک و شمیران بوده است‌، به آن (قله- هک) گفته شده است‌.
کامرانیه
زمین‌های این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان‌، وزیر امور خارجه‌تعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه‌، با خرید زمین‌های حصاربوعلی‌، جماران و نیاوران‌، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمین‌ها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید.
محمودیه
(بین پارک وی تا تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)
در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه می گفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش‌، محمودخان احتشام‌السلطنه‌، محمودیه نامید.
نیاوران
نام قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از نیا (حد، عظمت و قدرت‌)؛ ور (صاحب‌) و ان‌ علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت‌.
ونک
نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون‌) به نام درخت و حرف (ک) که به صورت صفت ظاهر می‌شود.
یوسف آباد
منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفی‌الممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی
قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازه‌ها، دروازه شمیران بود با خندق‌هایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن‌، از پلی چوبی استفاده می‌شد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست‌، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران
نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و ران به معنای جایگاه است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است. همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران می گفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که‌ یکی از نه ولایت ری را شمع ایران می گفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.
گیشا
نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) می باشد.
منیریه (در جنوب ولیعصر)
منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامران‌میرزا، یکی از صاحب‌ منصبان قاجر، به نام منیر گرفته شده‌است.