چه خوشحالم که می بینم تو خوشبختی…بااینکه میگذره،روزهام به هر سختی…

پ.ن:وام گرفته شده از یک ترانه



تعریف یه حس

هفته پیش بود گمونم یاشایدم دیرتر،با امیرحسین ناهار رفتیم بیرون و همش در مورد کار مشترکمون (رادیو) حرف زدیم،تو یه محیط آروم ولی پر از هیجان.
بعد مدتها بود که همدیگه رو میدیدم و خیلی حرف داشتیم برای گفتن،حداقل من.
یه استیک خوردیم…قسمتی من و برام خورد کرد تا بتونم قطعات رو بزنم سرچنگال…یاد یه روز دیگه افتادم که شام باهم بودیم…بی خجالت بهش گفتم،میشه این قطعه های مونده تو بشقابم رو سُربدی تو قاشقم؟ دست خودم کار نمیکنه،نمی تونم……و انجام داد.
.
.
با خودم فکر می کنم،چقدر خوبه که یه دوست غیر هم جنس داشته باشی بدون اینکه نگران نگاه و قضاوتش نسبت به خودت باشی…باهاش راحت باشی،بگی،بخندی حتی گرم بگیری وتوی یه مکان خصوصی قراربگیری بدون اینکه نگران لحظه آینده باشی.



چون همیشه
نظر؟انتقاد؟پیشنهاد؟

در این برنامه می شنوید:
-متنی به خوانش ِ بنفشه،
-خوشبختی چیه؟
-داستانهای امیرعلی-حواس پرتی
-این هفته چه خبر؟…خبرهایی داغ از سینما و تئاتر و ارکستر های در حال اجرا در ایران-تهران… از دست ندید. Wink
و…

موسیقی‌های مورد استفاده در این برنامه:
– نغمه آغازین: قطعه‌ Sans Toi Je Suis Seul اثر Raymond Lefevr
– ترانه «عقربه» به خوانندگی سینا حجازی
– ترانه «پرنده مهاجر» به خوانندگی کورش یغمایی
– ترانه «گل ارکیده» به خوانندگی ایلیا منفرد
-قطعه “ای ایران” به خوانندگی غلامحسین بنان.
– قطعه «عاشقانه‌ای در ساحل» از آلبوم «جوانه‌ها» ساخته بهزاد میرخانی (شعرخوانی)
– قطعه‌‌ای از میکیس تئودوراکیس (گوسه‌چشمی به نوشته دیگران)
– قطعه‌‌ Old Church ساخته Vladimir Sterzer (خوشبختی)
– موسیقی پایانی: ترانه «من و تو» به خوانندگی علی شوکت

لینک‌هایی برای دانلود:

فولدر شامل لینک‌های کم‌حجم و حجم اصلی برنامه در Mediafire – بدون فیلتر
(ف.ی.ل.ترشکن رو قطع کنید تا سرعت اینترنت بره بالا و بعد فایل رو دانلود کنید.)

لینک‌ فایل کم‌حجم برنامه در persiangig– بدون فیلتر
و پر حجم در همون فضا
(ف.ی.ل.ترشکن رو قطع کنید تا سرعت اینترنت بره بالا و بعد فایل رو دانلود کنید.)



میگه:
غرق شدن،همیشه تو آب نیست
تو غصه نیست…تو خیال نیست
آدم دوست داره یه موقع هایی تو یه آغوش غرق شه.
.
.
.
و زمزمه می کنم:آره…آغوش تو. : )



-تاحالا از شنیدن شعری احساساتم به غلیان نیفته بود در حدی که اشک به چشم بیارم…ولی شعر این هفته که به زیبایی الهه اجراش کرده و موقع ادیت کردن بهش گوش سپردم…اشکم رو در آورد…جالبه که موقع انتخاب شعر و خوندنش چنین حسی نداشتم …لذت بردم از شنیدنش…ممنون الهه جان Smile

-دوستی از شمال بهم زنگ زده و میگه موقع خوردن صبحانه،یکی از بچه هایی که باهامونه رادیو تو رو گذاشت تو ضبط و همزمان گوشش دادیم و یادت کردیم…می خندم و می گم پس اگه من و با خودتون نبردید!!! ولی عوضش حضور داشتم تو جمعتون!!
نیما،گوشی رو می گیره و میگه ،اینقدر که من مُبلغ رادیو توئم فک نکنم صدا و سیما برای کاراش تبلیغ کرده باشه!!!! Big Smile
میگم برای اینکه اونا دوست خوبی به نام نیما ندارن. Smile



23 مهر ِ پارسال روزی بود که اولین برنامه رادیویی “رادیو ویولت” رفت رو اِیر Wink

و الان یکسال از اون روز گذشته و من همچنان با همه سختیها و کارشکنی هایی که باهاش روبرو شدم به کارم ادامه دادم و هر هفته بی وقفه ،یه برنامه آماده کردم برای شنیدن.

به گفته شنوندگان،ظاهرا کارم پیشرفت داشته و هر برنامه از قبلی بهتر بوده.

اولش برای شروع کار به دعوت و تشویق تهیه کننده اسبق(بابا لنگ دراز ِ خانوم جامعه ما) کار رو شروع کردم هرچند بعد 20 تا برنامه تنهام گذاشت (نمی خوام قضاوت کنم که کارش نامردی بود یا حرفه ایی) و خودم به تنهایی و بعد با کمک امیر حسین عزیز که هیچ تجربه ایی تو کار تهیه کنندگی یه برنامه رادیویی نداشت،برنامه رو آماده کردم بدون اینکه خللی ایجاد شه یا فشار و استرسی که تو اون ایام روم وارد میشد رو بخوام به دیگری یا شنوندگانم منتقل کنم… گذشت با همه بدیها و خوبیهاش…و این گذشتن محک خوبی برام بود.

ولی الان از نتیجه کار خیلی راضیم و خوشحال که حداقل ِاقلش یه دوست خوب و مطمئن دارم که تواناییش رو بهم ثابت کرد و کافیه بگم “کمکم می کنی؟” و جواب “نه” نشنوم….و این کم چیزی نیست. Smile



آسمون می غره و رعد میزنه…تو لحظات آینده باید منتظر یه بارش باشیم و این باد و رعد و غرش آسمون میگه یه بارش ساده نخواهد بود،توفانی در راهه.
شروع میشه…قطرات درشت بارون شروع شده و باد همزمان با اون،نظم آتش افروخته شده رو بهم میریزه و ذغالهای گداخته و جرقه های آتش با وزش تند باد به اطراف پراکنده میشن…منظره بی نظیریه که تا حالا ندیده بودم،فرار آتش.
دوستان اطرافم هر کدوم به سمت ماشین خودش می دوه و داخل ماشین سنگر میگیره.
.
.
میگه: ببرمت تو ماشین؟،خیس میشی…
میگم:نه،به قول خودت آبه،سنگ که نیست…فرصت این پیش اومده که پس از سالها زیر بارون باشم و خیس بشم…میخوام از دقیقه به دقیقه اش استفاده کنم و لذت ببرم…می خوام حل شم،حل شم تو طبیعت…
-پس بذار یه پتو بپیچم دورت تا باد اذیت نکنه و سرمات نده.
.
.
و این شد که من جمعه شب یه سره زیر بارون نشستم در حالیکه از زیر پتو میدیدم که نور فلاش ثانیه به ثانیه اطرافم رو روشن میکنه و حدس زدم که دوستی از تو ماشین و یک جای امن داره ازم عکس میگیره تا ثبت شه که یه خانوم روی ویلچر بدون توجه به تمام ناتوانیهاش می تونه سرجاش بشینه و لذت ببره از فضای اطرافش.