سبک مثل یک پر

از در مطب خارج میشم و وارد راهرویی که چند نفر بیمار به انتظار نشستن میشم…
وقت نیست… برای همین فقط شالم رو انداختم رو سرم و مانتو نپوشیدم و بازوهام لختن!!!…میزنم بیرون تا بیمار بعدی داخل شه… نگاه پر از پرسش و تعجب بیمارهای دیگه و همراهانشون رو روی خودم حس می کنم… احتمالا از خودشون می پرسن،کی انقلاب شد که ما نفهمیدیم؟

یه همچین مواقعی از بیمار بودن و متعاقب اون ویلچر نشینیم راضیم. Smile

پ.ن:وقتی تو اون هیری ویری یادم بود که ریکوردرم رو دربیارم و سئوالی رو که می خوام از دکتر بپرسم و ضبط کنم برای استفاده در برنامه رادیویی ام… بخودم ایمان میارم که ذاتا یه گزارشگرم.

پ.ن: دیگه به جوابهای یک دختر خانوم نیازی ندارم-فقط آقایی که داشتن بکارت براش مهم باشه لطفا برام شماره بذاره
اضافه شد:
جواب این سئوال رو من برای یکی از برنامه های رادیویی ام می خوام نه شخص خودم.
پس کامنت گذاشتن یا چت کردن و جواب دادن به دردم نمی خوره…اگه کسی با پخش صداش مشکلی نداره برام شماره بذاره تا تماس بگیرم باهاش.

آقا هم مورد نیازه ولی فقط در حالتی که داشتن بکارت همسرش براش مهم باشه و علتش رو بهم بگه.



حکایت یک دوستی به روایت ساده

سلام
من نمی دونم شما کی هستید و افتخار آشنایی نداشتم تا حالا

ولی اول اسمتون توجه ام رو جلب کرد چون همنام یکی از دوستان صمیمی من هستید

بعد که اومدم تو صفحه تون و عکستون رو دیدم ،موهای کوتاهتون توجه ام رو جلب کرد چون خودمم موهایی به شدت کوتاه دارم و این خود یه جسارت زنانه است Wink

دیدم 46 نفر دوست مشترک داریم…پس دوست بودنمون بی ربط نخواهد بود….نقاط اشتراک زیادن

به خودم جسارت و اجازه دادم تا ادتون کنم…امیدوارم بپذیرید.



اول از همه روز زن و روز مادر بر تمامی متعلقانش مبارک و خجسته.

محوریت این برنامه بر مبنای گرامیداشت این روز و هم چنین نیم نگاهی به نمایشگاه کتاب از دید یه کتاب خون و کتاب خر ه!!! عادیه.

نظر،انتقاد یا پیشنهاد؟

 

لینک کم حجم شده در mediafire -برای من فیلتر نبود امروز-اگه مشکلی بود بگید جای دیگه آپ لود کنم-حجم 8.45

لینک کم حجم شده32 بیت با سایز13.5

لینک حجم اصلی حجم 53.3

پ.ن: توجه کنید که خودم به تنهایی با کمک دوست عزیزم امیرحسین تاج بخش دارم برنامه رو می بندم….خوشحال میشم انتقادات سازنده تون رو بشنوم تا در جهت بهتر شدن کارم بکار ببندم.



با آرزوی بهترینها



چند وقت پیش تو بوق و کرنا کردن که ایها الناس اگه می خواید اس ام اس های تبلیغاتی نگرید به فلان شماره پیامک بزنید،دیگه ارسال نمیشه…
منم که شاکی این مورد زوری بودم همینکار رو کردم.
ولی اگه شما وقعی دیدید منم مشاهده کردم.
گفتم شاید نگرفتن یا حالیشون نشده!!! دوباره ارسال کردم…
و نتیجه اینکه امروز با صدای گرفتن یه اس ام اس تبلیغاتی دیگه از خواب ناز بیدار شدم.



آره باید تموم میشد…

 

ولی دلتنگ دلتنگم …

 

می ترسم طاقتم کم شه …

 

همه جا رد پای تو…

 

آخر قصه است…نمونده راه برگشتن
.
.
.
علیرضا بلوری- یاد تو



دخترک خیره نگاهش می کنه… می خواد تطابقی بده بین دنیای مجازی و حقیقی…اولین باره که داره تو دنیای واقعی نگاهش می کنه…چشمهاشو می بنده،تا بشنوتش… صدا همون صداست که از ورای سیمهای تلفن می شنید.با این تفاوت که حالا آشناست،گرمتر و صمیمی تر… حتی نزدیکتر.

زیاد دیده بودتش ولی همیشه از ورای شیشه مانتیتور کامپیوتر …نه اینقد نزدیک.

باورش نمیشه…چشمهاشو هم میزاره و یه نفس عمیق می کشه به امید حس ِ بوهایی که تا حالا فقط وصفشونو خونده بود …پای چت.

دست گرم مرد،شونه لختش رو لمس میکنه…اولین تماس حقیقی.. یه رعشه لذتناک… غرق احساسهای خوب از این تماس فیزیکی.

باید یادش بمونه این دقیقه رو
.
.
…فک می کنه چرا درگیر احساسش شد؟…چرا یادش نمیاد؟

 

 

 

پ.ن: جمله آخر،وام گرفته شده از آهنگ چرا یادم نمیاد/رضا یزدانی