یک خواب

سلام عزیزم
با تاخیر تولدت مبارککککککککککککککککککککککک
برات آرزوی بهترین هارو دارم و مطمئنم با پشتکار و اراده قوی که داری به هرچی که بخوای می رسی.
ویولت مهربونم دیشب خوابتو دیدم!این دفعه دومه ها!شاید برات مهم نباشه ولی من انقده تو خوابم ذوق کردم که…!همش تو خواب با خودم می گفتم بالاخره ویولت رو از نزدیک دیدم!همتون راست می گید !خیلی دختر ماهیه و اصلا خودش رو نمی گیره….

و اما خوابم:
قبلش بگم که من ام اس دارم.شاید منو یادت نیاد!ولی اکثرا مزاحمت می شم و همیشه با مهربونی کمکم کردی.من یه خواهر کوچیکتر از خودم دارم که هفته پیش ازدواج کرد خواب دیدم من و تو مامانم تو آسانسور یه تالار عروسی هستیم باهات یه کالسکه بچه بود که توش یه پسر خیلی ناز و کوچولو بود!البته مال خودت نبود!تو خوابم انگار مال داداشت بود یا دوست خیلی صمیمی!بعد در حالیکه آسانسور داشت بالا می رفت و من با افتخار به مامانم توضیح می دادم که ایشون همون ویولت مشهور هستند(مامانم خوب خوب می شناسه شما رو)شما از تو کیفت یه انگشتر درآوردی و دادی به مامانم.یه نگین شبیه الماس داشت.گفتی این انگشتر رو اگه دستتون بکنید و برای هر روز دعای اون روز رو بااهاش بخونید به حاجتتون می رسید.مثلا سه شنبه دعاش اینه…. برای سلامتیه .یا شنبه برای خوشبختی….و گفتی این هدیه منه برای ازدواج دخترتون!!!!!!
مامانم هم شدید خوشحال شده بود و دایما ازت تشکر می کرد!منم کلی افتخار از خودم متصاعد می کردم که اینم از دوست وبلاگی من!ام اسی ها همشون ماهن!و…
بعد هم رسیدیم اون بالا ها و با صلام و صلوات جدا شدیم!!!
تعبیر من:
برخلاف اینکه می گن بچه سر و صداس!من می گم یه برنامه ای یا کاری می کنی که دیگران وقتی می فهمند کلی سوژه حرف میشه و در موردش حرف می زنند و چون پسربوده می تونه یه حرف خوب یا اتفاق خوب باشه!
تالار عروسی و آسانسور هم خوب قطعا یه اتفاق خوب برای توست!
و هدیه تو و انگشتر رو هم با توجه به اینکه ساداتی، به فال نیک می گیرم .برای خواهرم !امیدوارم خو شبخت بشه
عزیزم معمولا! خواب هام پرت و پلا نیستند!
اگه خوابم به زندگیت یا اتفاقاتش ربط داشت خوشحال میشم بهم بگی!
البته به جز خبر خوب که حتما !امروز بهت میرسه بقیه خوابم احتمالا یه کم دیرتر تعبیر میشه.من اصولا جلوتر از زمان خواب می بینم!

بازم تولدت رو تبریک میگم و برات آرزوی شادی و موفقیت و آرامش می کنم
دوست دارم

جواب من:

اولا که ایشالله خیره …چه خواب خوبی دیدی دخملک.

من تعبیر خواب بلد نیستم ولی هرچی دیدی خوب بوده. هم بچه که البته من به این اعتقادی ندارم که چون پسر بوده دیگه خیلی خوبه!!! و علامت فلان و بیسار… هم آسانسور که می رفته طبقه بالا و همین نشونه ترقی و پیشرفته به اضافه اینکه تو آسانسور کادوی خیر(انگشتر) رد و بدل شده که من اینجور تعبیر می کنم که تو راه پیش روم که رو به بالا و مترقی!! هست عمل خیر هم انجام میشه… به اضافه اینکه یه بچه که از نظر من نشون برکته، همراهم بوده…………….. دستت درد نکنه با خوابی که دیدی برام Smile



دونظر

“سلام ویولت جان.
باز هم تولد قشنگتو تبریک میگم و از خدا ممنونم که تو رو به این دنیا اورد.
تو بیشتر از اونی که برات گفتم توی زندگی من نقش داری بهت فکر میکنم در موردت حرف میزنم و روی زندگیم تاثیر گذاری.
تو اولین و تنها زنی هستی که وقتی بهش فکر میکنم به زن بودن خودم افتخار میکنم.
توی این دو سال که میرم پیش روانکاوم فهمیدم که چه حس بدی داشتم به زن بودن خودم.همیشه جنس زن برای من نماد ضعف و ناتوانی و تحقیر و شرمندگی و احساساتی بودن و روزمرگی و خیلی نمادای منفی دیگه بود.
از وقتی تو رو دیدم این چهره برام خیلی تغییر کرد.
تو قدرت و محکم بودن رو که من همیشه توی مردا دنبالش بودمو داری در عین اینکه جذابیتای زنانه ت رو به رسمیت میشناسی و زندگیشون میکنی.
این چند خط رو چند ماه پیش که تو ماشین داشتم اهنگ:Come Along With Me
گوش میکردم اومد تو ذهنم تا اینکه امروز شرایطش پیش اومد که باهات درمیون بذارم.
نمیدونم تصمیمت در مورد نوشتن دقیقا چیه چون دقیق متوجه نشدم.
فقط ازت میخوام توی تصمیم گیریت اونایی رو که بهت تکیه کردن رو هم در نظر داشته باش.هر چند که معتقدم تو بیشتر از هر چیزی در مورد زندگی و تصمیمات خودت مسوولی و حقته که کاریو کنی که به نفعته.
چقدر خوبه که هستی….همیشه باش”

come along with me

لینک دانلود

“البته شما حق داری ، البته که هر روزه نویسی دشواره نه به لحاظ تولید محتوی که شما خودت بارها گفتی نوشتن برات ساده است و اندیشه هات راحت بر نوشتار جاری میشه حتی بدون وسواس گزینش واژگان حستون رها میشه و همین رو می خواهید ، اما اینکه گفتم دشواره همون اختصاص وقت منظورم هست و اینکه گاه دلبستگی ها و موج مخاطبانی که میان و میرن موثره راستش من که این سالها رو یا شما گذروندم به زعم شخص خودم اینجا ۴ دسته بندی یا رویه یا موج از خوانندگان رو به خودش دید و طبیعتا مخاطب هم بر حال و هوای حالا هر چقدر مستقل صاحب سخن ، بی تاثیر نیست …
ولی هدفم از این پر گویی اینه که آیا دیگه اصلا نخواهید نوشت یا هر روز نمی نویسین ؟
می دونید یادمه ،یادمه یکی از اهدافتون این بود که انسانهای به ظاهر سالم جسمانی قلبشون را مطمئن در اختیار افرادی که این گواهی ظاهری سلامت را ندارند بگذارند. حسم اینه که حتی شما تونستی به افرادی که نقصی دارند هم ذره ذره اعتماد و باور بدی چه اعترافی بشه چه نشه. می دونم که در زندگی دوستانی نظیر خانم جعفری یا اونیکی که به اسم خانمه و آقاهه می نوشت ( همون که از سرطان جست و دلباخته او مرد جوانی هفت سال کوچکتر از خودش بود ) موثر و خوب بودی شاید حتی در مورد خانم نسیم کویر ام اس که البته جنس و حجم گرفتاریش از نوع دیگری است
می خوام بگم دید جامعه داره رفته رفته سود جویانه تر میشه بیش از قبل ظاهر داره حرف اول و می زنه دخترای ۲۵ ساله حالا نسبت به همتایان ۱۰ سال قبلشون مادی تر شدن شاید چون ثباتهای اقتصادی و اجتماعی کم تر شده و همین طور در مورد آقایون و البته خامی است که بخوام تاکید کنم منظورم کلیت ماجراست و استثنا دنبال نمی کنم که شما خودت منظورم رو می دونی !
اما امثال شما که شجاعانه و سربلند از عشق بگن کم هستن از روز مرگی هایی که نیمه پنهان همه ما است، بی پرده بگن.
به خانمهای جوون حتی آرایش کردن رو یاد بدن با این جمله که ” یه خط نقره ای میکشم که نگاهم مخمور بشه ” .به مردای جوون با توصیف ویژگی هایی از دو تا برادرتون و توصیف امید خط بدید یا با گفتن از یاران گذشته و اینکه بر می گردن گاهی و پشیمونن نه خودت رو به رخ بکشی که بگی قدر فرصت رو ماهایی که ممکن تو رابطه ای باشیم درست بدونیم.
باشی و و اون اصطلاح رو بکار ببری که ” لازم نیست همه رقمه سرویس بدین” و یه جورایی همون حرف شاملو که طرف مقابل گاه باید تو رو ورای مرزهای تنت بخواد و اما ….خانم نازنین شاید این بلاگ دیگه گنجایش روح بلند این کلمات رو نداشته باشه ، شاید این بلاگ گستره دوستانت رو اونقدر زیاد کرده باشه که خلوتت الان کم شده ، موج خواسته ها زیاد شده ، آنچنان ناجی شدی که خودت نخواستی ، ازت قهرمان ساختن که نمی خوای … نمی دونم هرچیزی که در ذهنته اما راهی بیاب که باز کلماتت مثل قهقه ات وول بخوره تو هوا و به قول خودت خوب باشی و خوبی پخش کنی ،خوبی دریافت کنی … نرو اونم حالا که پختگی کلماتت رو صیقل داده و دیگه گوشه های تیزش از کار بیرون نمی زنه و بیانت تغییراتی کرده که باید جای من مخاطب باشی تا بدونی، باش … تو این جامعه تو نمی تونی سخنرانی کنی اگرچه می دونم اون سالن اول از خیل کنجکاوان مشتاق می ترکه اما به مرور علاقمندان واقعی مشتاق گوش تاگوشش رو پر می کن که یاد بگیرن حالا که فضای سخنرانی نیست ، حالا که چاپ کتاب اما و اگرش زیاده ، بذار این روشنا بتتابه
هنوز خیلی ها نگران عشق دادن و عشق گرفتن هستن .( راستی اگه هیچ وقت با اسم و ادرس درستی کامنت نمیذارم شرمنده ام نمی خوام فکر کنی لوندی کلامی می کنم که دلت رو ببرم واسه همین رد و نشون نمیذارم که بدونید ازتون توقعی ندارم )
شاد باشی و باز هم تولدتون مبارک”

جواب من:
وقتی نوشته هایی از این قِسم رو می خونم، شرمنده میشم… خودمم هم به وبلاگ و خواننده هاش عشق می ورزم… یادم میاد سالهای اول نوشتنم و محبت بی شائبه دیگران که تشنه دریافتش بودم و حریصانه سیراب میشدم از این همه عشق و محبت ِ خالص… دوستان بی نظیری تو این مدت پیدا کردم که خالص و مُخلص ِ همگیشون هستم… این روزها زندگی واقعی ام خیلی شلوغ و پر رفت و آمد شده و وقت و توجه بیشتری رو می طلبه… نمی گم دیگه نمی نویسم که حتی ادعا کردنش هم دروغ ِ محضه… ولی دیگه هر روزه نویسی رو نخواهم داشت. یعنی هر روز خودم رو موظف نمی دونم که حتما بخوام بنویسم… ولی مطمئنن همچنان تمنائات یک زن رو در منصه ظهور قرار میدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Continue Reading »



دیشب مهمونی داشتم،به مناسبت تولدم.
ولی امروز تاریخ حقیقی تولده… برخلاف سالهای قبل نمی خوام یه پست درست و درمون واسه امروز بنویسم.
فقط بگم که در یک تصمیم کبرا !!! تصمیم گرفتم که تا تولد 40 سالگی ام بیشتر به این نحوه(نگارش ِ هر روزه) وبلاگ ننویسم. دیگه اون زمان هشت سال و نیم از وبلاگ نویسی ام میگذره و به نظرم زمان ِ کافیه برای وبلاگ نوشتن و با توجه به اینکه به هدفی که در ابتدای وبلاگ نویسی برای خودم قرار داده بودم رسیدم…دیگه کافی ه. Smile



و شبهای من چنین است :

امشب از آسمان دیده تو

روی شعرم ستاره میبارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه میکارد

شعر دیوانه تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش ها

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب به جای می ماند

عطر سکر آور گل یاس است

آه بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوب من

بوزد بر تن ترانه من

آه بگذار زین دریچه باز

خفته در پرنیان رویا ها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

دانی از زندگی چه می خواهم

من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود

بار دیگر تو بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریایی ست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین طوفانی

کاش یارای گفتنم باشد

بس که لبریزم از تو می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریا ها

بس که لبریزم از تو می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه تو آویزم

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

“فروغ”



چراغهای رابطه خاموش است…



وقتی ازم صادقانه درخواست کمک کرد و گفت که کدوم یکی از دوستان فیس بوکیمه، با وجودیکه جز دیدن عکسش هیچ شناخت دیگه ایی ازش نداشتم حتی به عنوان یک کامنت گذار،احساسم گفت که باید تا جاییکه می تونم کمکش کنم… وقتی درخواست کمکش رو تو صفحه اصلی وبلاگ قرار دادم بعضی از دوستان حقیقی مذمتم کردن… ولی از اونجاییکه به حسهام اعتماد می کنم ،پشیمون نشدم از عملکردم.
دوستی برام کامنت خصوصی گذاشت که چقدر شناخت داری نسبت به این آدم؟ گفتم والله هیچی،فقط در حد مجازی که با همون شناخت هم فکر نمی کنم بی ربط گفته باشه.گفت پس ایمیل من و بده بهش شاید بتونم کاری کنم…

دخترک برام نوشت:
….یک نفر برام ایمیل داده که می‌تونه یه کمکی‌ بکنه.. اگه مشکلم حل بشه از طریقه تو یا حتا از یه طریقه دیگه فرقی‌ نداره.. به هر حال ازینکه بدون اینکه بشناسیم کمکم کردی و هر کاری ازت برمیومد انجام دادی بی‌ نهایت سپاسگزارتم و همیشه برات آرزوی خوشحالی‌ و سعادت می‌کنم.. و باورم نمی‌شه که هنوز هم می‌شه روی کمک بعضی‌ آدما حساب کرد حتا بدون این که بشناسنت.. یه حس خاصی‌ دارم.. گذشته ازاین که خوشحالم که اینطوری ممکنه مشکلم حل شه.. ازینکه یه پستتو در اختیار من قرار دادی خیلی‌ احساس خوبی‌ دارم..و امیدوارم که یه‌روز بتونم هرچند کوچیکتر از این کار بزرگت ،برات جبران کنم..

احساس کردم با خوندن همین چند خط زیر پوستم جریان ضعیف انرژی مثبت رو حس می کنم.

فرداش برام ایمیل زد که:
…از اینکه از اعتبار و محبوبیتت در جهت کمک به من استفاده کردی ازت ممنونم
برای هر کاری و هر چیزی اگه فکر کردی من می‌تونم مفید باشم بهم بگو.. شماره و ایمیل و فیس بوک و همه اطلاعاتم رو داری..
البته من نه جایی‌ اعتبار تورو دارم و نه مهربونی تو رو.
به هر حال دوستت دارم
نمی‌دونی منو از چه چیزایی‌ نجات دادی…

و در آخر نتیجه کار رو که موفقیت آمیز هم بوده بهم گفت:

…روزی که به خیلی جاها مراجعه کرده بودم برا وام و هر حرفی شنیده بودم خیلی غصه ام گرفته بود.. وقتی داشتم برات کامنت میذاشتم بیشتر از اینکه امید داشته باشم به اینکه از طریق تو مشکلم حل بشه، بیشتر به این فکر میکردم که اقلا حرف دلم رو به یکی زدم که صداش بیشتر از من میرسه.. امروز که اون آقا رو دیدم و حسابی که ۱روزه باز شد و کارتم هم بهم دادن …نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم.. این فقط برام یک وام و پول نیست.. برام یک دنیا ارزشه..انسانیته..معجزست.. وجود خداست.. آقاهه گفت نذار زنجیره انسانیت قطع بشه..حرفش خیلی به دلم نشست.. ازت بخاطر همه چی ممنونم.. همه آرزوها دعاها و انرژی های خوب و مثبت رو میفرستم برات.. میبوسمت..
به امید دیدار

وقتی پیغام آخرش رو خوندم اشک تو چشمهام حلقه بست… از خودم و کار و تصمیمم .راضی بودم که حلقه ایی شدم در زنجیره انسانیت و این حلقه توسط من قطع نشد… بالیدم به همین شناختهای مجازی که در موقع لزوم به فریاد هم میرسه… و خوشحال تر از همیشه که کادوی سی و نه سالگیم رو از شخص خدا دریافت کردم…

نوید عزیزم(مدیر سایت اسپشیال) روحت شاد که گام بزرگی برداشتی و بانی خیر شدی ، که من اگه کسی شدم و سری تو سرها در آوردم و تونستم بر ناتوانیهای حاصل از بیماری غلبه کنم،همه و همه به لطف تو بوده و هست… روحت قرین رحمت.

پ.ن: این نوشته صرفا جهت سهیم کردن شما در شادی انسانی دیگر بود و هیچ ارزش یا توقع ثبت و بازتاب درخواستهای من بعد از این که حکم زور چپون رو داشته باشد،ندارد… والسلام،نامه تمام.



باهام تماس گرفت و گفت این ماه رفتم سهمیه آمپول ربیفم رو بگیرم دیدم شده 420 هزار تومن!!!… رسما پوکیدم.

وقتی نمیشه خارجیش رو خرید بناچار باید رفت سراغ ایرانیش که معلوم نیست در چه حد از اعتباره! کسی نوع ایرانیش رو مصرف کرده؟ میدونه عوارض داره یا نه؟

همون دوست اولی بهم میگه تو وبلاگت این قضیه رو بنویس تا اونایی که مصرف کننده اند کامنت بذارن و از طریق ایمیل بشه جمعشون کرد و رفت اعتراض دم وزارت بهداشت…

پ.ن: اگه موافقید و کامنت گذاشتید لطفا تو متن کامنت، ایمیلتون رو بگذارید تا این دوستمون بتونه باهاتون تماس بگیره در غیر این صورت ایمیل از دید بقیه مخفی می مونه و کار من زیاد میشه برای انتقال ایمیلها و فراخوان دادن.