بدن درد

تمام بدنم درد ميکنه.عين معتادي که در حال ترک ه و حالا مواد بهش نرسيده.
يه چيزي مي گم يه چيزي مي شنوي ها! حتي تحمل برخورد و سنگيني لباس رو ندارم و دلم مي خواد داد بزنم.
با احتياط کرم ميزنم به صورتم از بس عضلاتش درد مي کنه… معتاد بودنم بد درد يه.:hypnoid
پ.ن: علتش تموم شدن آمپولهاي کورتن ه و بدن بيشتر مي خواد و مي طلبه.



کمی ابی

تقدیم به دوستی که عاشق ابی و ترانه هاشه و شاید تحمل دیدن چشم های اشکبار رو نداره.
ابی-خورشید خانوم

لینک دانلود
ابی-محتاج

لینک دانلودکیفیت خوب
ابی-ستاره دنباله دار

لینک دانلود



ياد وقتي مي افتم که آب دهنم پريده بود توي گلوم و قادر نبودم سرفه کنم تا نفسم بياد بالا و به حالت خفگي مطلق بودم و منتظر قطع کامل هوا و خِلاص.
تو اون لحظه با خودم گفتم بذار آينه رو بکشم جلو ببينم در آخرين لحظات! و موقع مرگ چه شکليم؟! و تو آينه يه صورت کبود شده از کمبود اکسيژن ديدم ولي آروم و خونسرد…
حالا ديدن اين عکسها هم برام جالب و خاطره انگيزه. زني در اوج حمله بيماري و در بدترين وضعيت جسمي. تازه از تزريق آخرين کورتن برخاسته. صورتي پف کرده از تزريق و گريه. بلاها و احساساتي رو تو همين چندروز تجربه کرده که هر يک دونه اش کافي ه براي بهم ريختن يک آدم سالم و ميل به خودکشي رو تقويت کردن.
ولي تا وقتي بايد زنده باشه زندگي ميکنه و نميذاره هيچ حس منفي بهش غالب شه يا به ديگري منتقل شه. هميشه ظاهرش رو حفظ ميکنه حتي در بدترين حالت روحي و جسمي.
پ.ن:اين عروسک يکي از کادوهاي تولدم بود. از جلو آنجلينا جولي بود و سامنتا فاکس! و از پشت جنيفر لوپز!!… عين يه مادر خوب ازش نگهداري کردم و حتي يه بارم بغل هيچ آدم ديگه ايي ندادمش.
*حذف شد*



یک خبر خوب و جدید
پ.ن: البته لازمه یک مسئله رو برای اونهایی که نمی دونن یادآوری کنم که ام اس انواع مختلف داره،بالغ بر 4 نوع.
و وقتی برای یک نوعش درمانی پیدا میشه لزوما بقیه انواع بیماری رو در برنمی گیره.
یعنی درمانی که برای ام اس عود کننده پیدا میشه به درد منی که ام اس ام از نوع پیشرونده است، نمی خوره ولی همچنان امیدواریم که درمانی هم برای این نوع پیدا شه.پس هیچ چیز قطعی نیست.
اینکه خیلی ها لطف دارن و میگن مثلا فلان آشنای ما همین بیماری رو داره و مثلا نیش زنبور عسل استفاده کرده و خوب شده… بستگی به نوع بیماریش داره و لزوما برای من نوعی اثر نمی کنه و این رو فقط دکترم تشخیص میده و تا حدی هم خودم و لاغیر.



همه چیز برای سر باز کردن یک بغض و لب ور چیدن آماده ست:
“… فریدون فروغی … گیلاسی پر تلالو … فضای مملو از دود …شمعهای روشن رنگی… رایحه خوش عود و شکلات…”
ناله میزنم، لطفا آهنگ رو عوض کن.
فریدون فروغی-تو می دونی

لینک دانلود
پ.ن: آستانه تحملم پایین ه و حوصله پاسخگویی و خوندن بعضی اظهار نظرها رو ندارم پس هر موقع صلاح بدونم کامنت دونی رو می بندم. پیشاپیش معذرت می خوام.
پ.ن:پست قبلی حذف شد چون نمی خوام خاطره تلخی رو اینجا ثبت کنم، با نوشتنش سبک شدم … حداقل حالا.



تا حالا خيلي در مورد “غار تنهايي” خوندم يا شنيدم.
هميشه برام عجيب بود که چطور وقتي ميشه در مورد مشکلي يا احساسي حرف زد، طرف ترجيح ميده خودش رو تو تنهايي خودش و با افکار خودش حبس کنه؟
ولي وقتي ديدم حس سکوت سراغ خودم اومده و دلم مي خواد تنها باشم تا بتونم شوک وارد شده رو ته نشين کنم … فهميدم هر انساني به اين غار احتياج داره. چه مرد چه زن.



فکر می کنم یعنی گاز زدن به یه تیکه شکلات تلخ و سیاه می تونه کامم رو شیرین کنه؟
بد روزگاریه نازنین… بد.