ما می توانیم!

در ساختمون که پشت سرم بسته مي شه، هول مي افته به جونم و به پله هاي پيش روم خيره مي شم. تنهام، خودمم و خودم و تواناييهاي خودم . هر پله رو که به سختي و با انداختن وزن روي زانوم براي خم شدنش و کشيدن پاهام پايين ميرم، اگه قدرت دستهام تو چنگ زدن به نردهها ياري نکنه …صحنه سقوط رو پيش خودم مجسم مي کنم. خورد شدن کمرم و شکستن سرم.
هنوز هم دلم نمي خواد از هيچکسي کمک بگيرم. دلم نمي خواد احدالناسي به اين ترسي که تو دلم خونه کرده پي ببره. هنوزم جا داره روم حساب کنن و فکر کنند هيچکاري براي من نشد نداره …
به خودم دلداري ميدم و مي گم تو شبهاي بدتر از اين رو گذرونيدي و از پسش براومدي. يادته اون شب چقدر حالت بد بود و نامطمئن. نشستي رو پله ها و باقيمونده راه روي پله ها کو.ن خيز کو.ن خيز رفتي پايين… الان که خيلي بهتري از اون موقع پس مي توني، دلت رو بده به خداي خودت اون مواظبته …برو.
وقتي به سلامت ميرسم پايين پله ها لبخندي از سر رضايت مي زنم و نفس حبس شدم رو آزاد مي کنم و مي گم اينبار هم به خير گذشت.
امروز پرشين بلاگ مراسمي برگزار کرده به مناسبت تولد وبلاگستان فارسي. ديروز خانم پولاد زاده زنگ زد و دعوتم کرد. نمي خواستم شرکت کنم چون حال مساعدي براي خروج از منزل و حضور در اجتماعات ندارم. ولي وقتي گفت قراره از “نويد مجاهد” تقدير بشه و مي خواند يک نفر که بهش نزديک بوده در موردش حرف بزنه و ما روي تو حساب کرديم، نظرم عوض شد و براي اداي دينم به نويد شرکت مي کنم.
اگه کسي دلش مي خواد من و ببينه و شرايط اومدن رو داره خوشحال ميشم ببينمش.
ساعت 8-6 خيابان ويلا- خيابان ورشو- خانه شهرياران جوان ( باز آدرس رو تو سايت پرشين چک کنيد)



جهت اطلاع

امروز وقتم رو می خوام اختصاص بدم به زندگی حقیقیم و کمتر بیام پای کامپیوتر.
_________________________
جوابیه شبگیر به شبگیر قلابی!!!، آخر خنده ست:
شب‌گیر اورجینال!!!: شما توضیح هم نمی‌دادی، باز هم قلابی بودنت معلوم بود دوست من. جالبه که اومدی توی وبلاگ من و به اسم خودم، برایم کامنت می‌گذاری و بعدش هم توضیح می‌دی که من شب‌گیر قلابی هستم!!! بابا آی کیو!!!
من اجازه نمی‌دم توی کامنت‌دونی این وبلاگ، به دوستانم توهین بشه، لذا متنی که برای خانم ویولت نوشته بودی رو پاک کردم…
اگر با خانم ویولت کاری داری برو و توی وبلاگ خودش کامنت بذار.
ایشون خودش به اندازه‌ی کافی می‌تونه از خودش دفاع کنه و زبون داره اندازه‌ی قد شما! الحمدالله که به وکیل و وصی هم احتیاج نداره…
اما دوستانه بهت توصیه می‌کنم که خیلی سر به سرش نذار! اگر یک نفر توی این وبلاگستان وجود داشته باشه که از من حاضر جواب‌تر باشه، قطعن اون یک نفر خانم ویولته…
من می‌دونم که صبرش خیلی زیاد نیست و اگر کاسه‌ی صبرش لبریز بشه، به شکل نافرمی از خجالتت در میاد و یه جوری جوابت رو میده که اسم خودت رو هم تا آخر عمر از یاد ببری و همه جا خودت رو “شب‌گیر قلابی زاده” معرفی کنی. از ما گفتن بود!!!
من نه در جریان رابطه ایشون با آقای یزدانی هستم(اگر رابطه‌ای باشه) و نه به من ربطی داره…
تا اونجایی که می‌دونم خانم ویولت، عاشق صدای آقای رضا یزدانی است.، اما این چه اشکالی داره!!؟ سلیقه‌ی آدم‌ها متفاوت است…
یکی مثل من از “دیوید گیلمور” و “راجر واترز” خوشش می‌آید و یکی هم مثل خانم ویولت از “رضا یزدانی” و “عباس قادری”!!! بلاخره آدم‌ها متفاوت هستند و کلاس‌شون هم با هم فرق می‌کنه!
و اما در مورد چیزهایی که برای من نوشتی:
بنده هیچ دشمنی‌ای با آقای رضا یزدانی ندارم، فقط از صدایش خوشم نمیاد…
من فکر می‌کنم ایشون “عالم هنر” را تکان نداده! ایشون بنده رو تکان داده!!! به جان خودم هر بار که در کنسرتش داد می‌زد، من یه متر از روی صندلی‌ام می‌پریدم بالا!!!
اما حالا این آقای یزدانی، چه ربطی به مملکت و دفاع از وطن داره!!؟
من حاضر هستم تا آخرین قطره‌ی خونم را برای وطنم مایه بذارم، اما مگه رضا یزدانی، نماد وطنه!!؟ یا خانم ویولت نماد وطنه!!؟ واقعن معنی این قسمت کامنتت رو نفهمیدم.
اما حالا یک سوال اساسی ازت دارم:
تو چرا خودت رو همه جا به اسم من معرفی می‌کنی!!؟ من این وسط چه کاره هستم!!؟اصلن شب‌گیر چی هست که بخواد قلابی و یا اورجینال داشته باشه…
جدن این برای من جای سواله که چرا در دعوایت با خانم ویولت،پای من رو وسط می‌کشی!!؟ اگر دنبال یه آدم معروف می‌گردی که پشتش قایم بشی، من حسین رضا زاده رو معرفی می‌کنم که هم از من معروف‌تره و هم گنده‌تر، گرچه تو آنقدر حقیر و کوچکی که برای پنهان شدن،چوب کبریتی نیز کفایتت را می‌کند!
من در اولین پستی که توی این وبلاگ نوشتم، گفتم این فضای مجازی را دوست‌دارم، چون آدم‌های اینجا، قسمت‌های بد و مذموم وجودشان را در دنیای حقیقی جا می‌گذارند و با بهترین صفات‌شون، خودشون رو در دنیای مجازستان مطرح می کنند…
حالا واقعن تو الان با “بهترین صفات وجودت” وارد این فضای مجازی شده‌ای!!؟ آیا این همه بخل و کینه و غرض‌ورزی، همه‌ی صفات خوب توست؟ امیدوارم که این‌جور نباشه و یک خشم آنی، باعث این کامنت‌های زشتت شده باشه



1- يک آرشيو پر و پيمون از آهنگهاس ساخته شده در عرض اين سه ماه در حمايت از جنبش سبز.
2-ديروز ناهار مهمون خونه آلوچه خانم بودم و اينقدر حالم بد و نامطمئن بود که حتي براي دستشويي رفتن هم احتياج به کمک آورا داشتم براي بلند و کوتاه شدن ولي در عوض اين حال بدم، موقع پا کردن کفشم و تقلاي مذبوحانه من و آورا و فرجام و در نهايت پوشيدن کفش در حاليکه انگش اشاره من که به عنوان پاشنه کش ازش استفاده مي کردم گير کرد بين پام و کفش و حالا دِ بکش که انگشت در بياد!!! و خنده هاي از ته دل ما سه تا … يعني ضعف کرديم از شدت خنده. بعدشم بهشون گفتم خداييش چقدر بايد مي گشتيد که دوستي پيدا کنيد که به همين راحتي سر يه کفش پا کردن از ته دل مي خندوندتون.
تصویر سازی مطلب: من در حالیکه از جام بلند شدم که پای باد کرده از نشستنم رو بزور بچپونم تو کفش و خم شدم و انگشت انداختم تو کفشم و کفش رفته تو پام همراه انگشت!! و کیپ کیپه طوریکه انگشت به این راحتی در نمیاد! و فرجام رو زانوهاش ایستاده و شونه های من و گرفته که من بخاطر خم شدن تعادلم رو از دست ندم و با صورت برگردم رو زمین و آورا هم در حالیکه در یه دست پاشنه کش رو گرفته و با دست دیگه نوک کفش رو نگه داشته که من بتونم پام رو فشار بیارم که داخل کفش شه………. حالا همه این مجموعه نشسته و نیمه ایستاده بعد از اینهمه تقلا و بیست بار درآوردن کفش و به طریقی دیگه پاکردنش معطل انگشت گیر کرده در کفش منن!!
3-آقا خداييش من نمي دونستم اينقدر الهه جذابيت و زنانگي هستم! از وقتي وارد اين وبلاگستان شدم يه بار چسبوندنم به يه آقاي دکتر وبلاگ نويس و به عنوان رقيب آي بهم حسودي کردن و حرف در آوردن بعد از اعاده حيثيت از ايشون چسبوندم به يه وبلاگ نويس ديگه و باز آي مزخرف گفتن و حسادت کردن!!! از اون فارغ نشده چسبوندم به “رضا يزداني” باز مزخرف و حسادت!!!… بابا خداييش من کارم خيلي درسته و يه گنزالس به تمام معنا هست:smugم خوبه که نمي تونم راه برم ودلبری کنم وگرنه کلي کشته مُرده پشتم ريخته بود …خداییش این آخری دیگه خدای خنده بود.
شما آقاي محترم وبلاگ نويس يا ننويس، هيچ خودت رو ناراحت نکن اگه واست حرف در آوردن!!! ما به حرف مزخرف عادت داريم!.
نقطه جان با این طرفداری تو
منتظر باش هدف بعدی تو باشی.:teeth
4- يکي از دوستانم مي خواد عمل دستگاه گوارش انجام بده بعلت سرطان معده. شما دکتر خوب و کاردرستي براي انجام اين عمل مي شناسيد بهم معرفي کنيد؟ پيشاپيش ممنون.



يادته چند وقت پيش خواستم براي پسرکم،کيا، دعا کنيدو خيلي از شما مهربانانه اينکار رو کرديد.
کار ما مثل يه سفره نذري انداختن مجازي بود با اين تفاوت که نه توي معذوريت دعوت شمسي خانم بوديم براي شرکت کردن نه هول زديم و غيبت بعدش که چه پذيرايي مزخرفي، بي تربيتا دو دور بيشتر چاي نگرفتن و … آياتي به زبون ديگه هم نخونديم که فقط يه چيزي خونده باشيم بدون اينکه درک کاملي از کلمات بکار برده شده داشته باشيم و انجام وظيفه کرده باشيم.
فقط و فقط از ته دلمون انرژي مثبت فرستاديم که سخت تاثيرگذار و موثره.
حالا دو مادر ديگه ازم خواستن که باز سفره رو پهن کنيم و عاجزانه برگشت سلامت عزيزانشون رو بخوايم … پژمان و اشکان که يکي با سرطان درگيره و ديگري بيماري کليوي مزمن.
وقتي مي دوني يک نفر با انرژي خالصانه تو که نه وقتي ازت ميگيره و نه پولي ازت ضايع ميشه، مي تونه و قدرت پيدا مي کنه که به زندگي برگرده و دل عزيزانش رو شاد کنه … دريغ نکن.ممنونم.



يعني اگه بگم، هرکاري رو که خودم صلاح ميدونم انجام ميدم .آدم بديم؟
يعني اگه بگم، حرف و عکس العمل مردم! پشيزي برام ارزش نداره و مهم اينه که حس و عقلم ناييدم کنه.آدم بدي هستم؟
يعني اگه بگم، عاشقي و عاشق شدن رو به سنت مرسوم دوست ندارم و نمي پسندم. آدم بديم؟
يعني اگه بگم، ديگه به سني رسيدم و به عقلي که کژي رو از درستي تشخيص بدم و حوصله صبرکردن ندارم. آدم بديم؟
يعني اگه بگم، احساس واقعيم اينه بدور از هر سياست و لاپوشوني. آدم بديم؟
يعني اگه بگم، زن يعني آزادگي و هيچ کس نمي تونه محدودش کنه حتي مردي بنام شوهر. آدم بديم؟
و در آخر اگه بگم از عشق آلوده به سياست متنفرم … ولي تو مجبورم کردي لاپوشوني کنم و براي ابراز هر کلمه به دلتنگي هاي اخيرم فکر کنم و سياست به خرج بدم…
پ.ن ها:
ديشب خواب ديدم تو کنسرت رضا يزداني شرکت کردم و مهمون ويژه اش سياوش قميشي بود!! و از ديدنش و هيجان چشمام نمناک شده بود… مي دونستي شعر آهنگ “تصور کن” قميشي رو يغما گلرويي گفته؟ شاعر تمام ترانه هاي رضا يزداني.
مي گه تو هم با اين ويار بي موقع و بي مزه ات!!! هرچي کچل و شکم گنده ست دور خودت جمع کردي!!!



زنانگيم رو گم کرده ام فقط همين.
اون ببر ملوس دوباره داره بيدار ميشه و کش قوس مياد. چندين ماهي ميشد که جاش يه گربه دست آموز خوابيده بود و در برابر ناملايمات و کژي ها تنها خرخر مي کرد يا حداکثر مويي سيخ.
خصلت اصلي درنده خويي ام رو فراموش کرده بودم و تنها عکس العملم ملايمت بود و بس.
ولي توي اين تغيير و تحولات حس زنانگيم از دست رفت چون این حس توی من وحشی قرار داده شده ، وحشی و بکر و خالصم مخلصم برنمیداره ودر تضاد همدیگن درنتیجه اين هميشه ملايم و منعطف بودنم حس زنانگي ام رو به نابودی سوق داد.
فقط در صورتی رام و تسلیمم که معشوق در سرجای اصلیش قرار گرفته باشه و… اینبار هم نبود و سرگشتگی و بهم ریختگی.
باید خشن و بی پرده عشق بورزم و عشق دریافت کنم و حالا این ملایمت و سکون؟!!
توی حس توضیح دادن نیستم…



شب با دلخوري تلفن رو قطع کردم و سرِ ناراحت بر بالين گذاشتم! صبح با تصميم انتقام از خواب بلند شدم، بايد يه جوري ناراحتيم رو بهت نشون ميدادم. ولي چطور؟ تو خونسرد تر از اين حرفهايي که پا بپاي عصبانيت من عصباني شي و اجازه بدي چندتا دري وري آبدار و مخصوص خودم بهت بگم تا دلم خنک شه.
تنها راه مستقيم وبلاگ و نوشتهاش بود. يادم افتاد به مکالمه رد و بدل شده بين من و آورا. مال چند هفته قبل بود ولي الان جاش بود بنويسم. مي فهميدي مربوط به تو نيست چون اصن شکم نداري ولي متوجه مي شدي من گوشه چشمي به شکم دارهاش دارم! و همين سنسورهاي حسادتيت رو به کار مي انداخت و منم به هدفم مي رسيدم… اين شد که پست ديروز نوشته شد در پي يک دلخوري… ولي واقعا فکر نمي کردم شبگير عزيز!!! سيبل هدف بشه و پرچمدار مردان شکم گنده کچل!! و اينقدر از اين نوشته استقبال شه و چه شکم گنده هايي که خودشون رو لو دادن يا بالعکس خودشون رو جزو جماعت شکم گنده ها جا زدند تا مقبول شکم پرستان قرار بگيرند.
پ.ن ها:
ظاهرا وبلاگ تو خيلي آي اس پي ها فيلتر شده. چرا اينقدر دير؟الان که همه چيز نرماله و سرجاي خودش! غلط نکنم دستور فيلتر توي بوروکراسي ادارات و راهروهاي پر پيچ و خم گم شده بود و الان تازه پيداش کردن. براي کساني که فيلتره مي شه چک کنيد ببينيد کلا اسپشيال فيلتره يا وبلاگ من تنها؟ اگه کلا فيلتر شد بايد چيکار کنم به کجا شکايت ببرم؟نويد هم نيست که ازش سئوال کنم؟ شما خدايان کامپوتر بگوييد آدرس فرعي مي تونم براش درست کنم؟
افسر کهريزک جان، گرم شد گرم تر شد. فکر کنم تا چند وقت ديگه به آرزوت برسي، بيارنم خدمتتون!! ولي من از حالا اعتراف مي کنم که تو خماري اون کار بد بدا بموني!!.:teeth
عکس وال پيپر موبايلم رو عوض کردم و عکسي که تو کنسرت از رضا يزداني گرفتم گذاشتم و رينگ تن موبايلم رو هم گذاشتم آهنگ” اي که تو، تو هر تله،راه ِ فرار و بلدي” از رضا يزداني. آي حال مي کنم وقتي موبايل زنگ مي خوره عشق مي کنم و دوست دارم هي بهم زنگ بزنن.
حيف رضا يزداني شکم نداره. حتي يه اپسيون! وگرنه کيفم کوک بود حسابي.
این پست آهنگ داره، میام میذارم( می خواستم یه آهنگ بگذارم ولی چون باید ام پی 3 باشه و آهنگ هم طولانیه تو کم کردن حجمش 70 ثانیه اش حلال و حروم میشه، واسه همین پشیمون شدم از گاشتنش)