آن چيز که نپايد،دلبستگی را نشايد

اين روزا حال خوبي دارم از اينکه:
– صداي کشيده شدن پاهام رو روي موزائيکها نمي شنوم.
– از اينکه عين عنکبوت به ديوار نمي چسبم براي کمک گرفتن بخاطر برداشتن يک قدم بيشتر.
– وقتي که وسيله ايي رو تو دومتري خودم لازم دارم بدون اينکه کسي رو صدا کنم براي دادن اون وسيله به دستم ، با اعتماد به نفس ازجام بلند ميشم و برش ميدارم.( اين راحت راه رفتن عجب نعمت خفني ه که متاسفانه خيلي ها قدرش رو نمي دونن).
– وقتي با رضايت و شعف به مخاطب اونور خط گفتم، گوشي دستت يادداشت کنم! … در حاليکه به ماهها رسيد که در ازاي توصيه ياداشت کن جواب ميدادم من نمي تونم خودکار رو تو دستم نگه دارم برام اس ام اس کن.
– وقتي با واکر راه ميرم بدون اينکه دستم رو چون هميشه دور ترمز حلقه کنم و در پس هر قدم يه ترمز بگيرم براي کاهش سرعت!!! و بالا بردن درصد ايمني. دستم رو حائل دسته هاي واکر ميذارم و راحت و عادي گام بر ميدارم تا جاييکه خسته بشم و خودم بخوام که بايستم.
– نمي دونم اين حسهاي خوب ولي فراموش شده در پس روزها و ماهها رو تا کي با خودم دارم؟ ولي يه چيزي رو خوب ميدونم و اونم اينه که
… اينروزا به مفهوم واقعي يک زنم، زني با تمام خواستنها و تمناهاي زنانه يک زن. حتي شده براي چند روز، ولي هست بدون نگراني از فردايي که در انتظارشه.



موسيقي در گذر زمان

برنامه معرفي ده آلبوم برتر و پرفروش اروپا بود. شمارش معکوسش از آخرين البوم به اولين بود. از همه رقم موسيقي و شايد مطابق با هر سليقه ايي از راک گرفته تا هيپ هاپ و رپ.هيچکدوم توجه ام رو جلب نکرده بود و دلم نمي خواست داشته باشمش و اين جاي تاسف داشت برام که تو ده موسيقي برتر تو هفته اروپا حتي يک آهنگ هم نظرم رو جلب نکرده بود…
تا رسيد به اولين و تاپ ترين آهنگ که به گفته مجري برنامه 5 ميليون نسخه فروش داشته که رقم قابل تاملي ه.
آهنگ I kissed a girl متعلق به Katy Perry …. حقيقتا هيچ حس خاصي نه تنها نسبت به آهنگ نداشتم بلکه ويديو کليپش هم توجه ام رو جلب نکرد و مطمئنم اگه شرايط خريد رو هم داشتم به هيچ عنوان خريدار نمي بودم.
همه چيز عوض شده حتي سليقه موسيقايي مردمي که در اکثريتن.
پ.ن:اين نوشته به روز نيست.



پنج سال گذشت از روزي که اولين نوشته رو فرستادم هوا. نوشته ام و نوشتم ،تقریبا هرروز، به مدت پنج سال بي هيچ شل کن سفت کني. وقتي خيلي خوشحال بودم يا حتي خيلي غمگين و افسرده .اجازه ندادم حالتهاي متغير روحيم تو نوشتن يا ننوشتنم تاثير بذاره. با تک تک تون دوست شدم يه دوست صميمي سعي کردم چارچوبها رو بشکنم و خودخواسته باشم نه اونچه که ديگران مي خواستن باشم. سعي کردم حرف بزنم انگار که دوستي صميمي پيش روم نشسته و دارم باهاش درددل مي کنم بازه سني دوستهام از دختر 11 ساله (سلام گل چه) وپسر 16 ساله هست(سلام کيارش) تا آقا و خانم 48 و 54 ساله(سلام توکا و راحله)…يادگرفتم با هر سني ارتباط برقرار کنم و بشم همسن خودش و دغدغه هام بشه دغدغه هاي اون.
به همه اتفاقات دور و برم نيم نگاهي داشتم و سعي کردم اشاره ايي هر چند کوچيک بهشون داشته باشم . سعي کردم اجازه ندم هيچ چيزي تو روح نوشته هام تاثير بذاره نه کامنتهاي تقبيح کننده و يا برعکس تشويق کننده الکي… در يک کلام خودم رو گم نکنم و هميشه باشم همون ويلي مهربون ولي در يک کلام خشن و حرف حرف خودش… و فکر مي کنم تو مديريت وبلاگ حتي در زمان بحران هم موفق بودم.
از اواسط اين سالها سياست وبلاگ نويسي ام رو به دلايل متعدد عوض کردم که مهمترينش ثابت کردن اين به خودم و خودت بود که وجود آدمهايي مثل اميد يا دوردونه فقط يه مشوقن براي نوشتنم و نه انگيزه و هدف اصلي و صرف نظر از وجود اونها خودم باز هم حرفي براي گفتن دارم که خوندني باشه.
دوستي کامنت گذاشته به اين مضمون. خوب از يه جهاتي هم راست ميگه منم ادعاي داشتن قلم آنچناني ندارم ولي اينم مطمئنم که تو اين پنج سال هيچ وقت آويزون کسي نبودم که تبليغم کنه چون بر اين باورم جنس خوب يا همون نوشته خوب خواننده اش رو هم مياره و احتياجي به کارهاي نامتعارف نيست…حالا چرا خيلي بهتر از من ها به اندازه من خواننده ندارن؟ سئوالي ه که شمايي که هر روز نوشته هاي سطحي ونه چندان دندون گير منو من باب روزمرگي هام مي خونيد و سبب ميشيد آمار بازديد بعضی روزا بچسبه به 4000 يا حتی بیشتر 5000 هزار تا بايد پاسخ بديد. چرا؟
ياد گرفتم چگونه بهتر زندگي کردن رو با همه سختي که دارم تحمل مي کنم به ديگران بياموزم و خودم هم بيشتر ياد بگيرم،دنیای اطرافم رو زيبا ببينم بخاطر خودم و خودت.
دوستهاي خيلي خوبي پیدا کردم که به داشتن تک تکشون افتخار مي کنم و مي دونم امکان نداره تو اين دنياي بزرگ کاري ازم جايي گير بمونه، فقط کافيه بخوام به طرفه العيني انجام ميشه و چه افتخاري بالاتر و چه لذتي شيرين تر از اين؟
بعد از پنج سال ديگه با اطمينان مي تونم ادعا کنم به هدف وبلاگ نويسي ام رسيدم، تونستم به تک تک شما آدمهاي سالم جسمي ثابت کنم که وجود هر بيماري آخر زندگي نيست و هنوز راههاي زيادي براي لذت بردن از زندگي وجود داره و حتي ثابت کنم که به راحتي و بي هيچ دغدغه ايي مي تونيد قلبتون رو در اختيار فردي بذاريد که به ظاهر مشکل و نقصي تو جسمش داره… مهم اون روح است که بايد سالم و سرزنده باشه.
در حاشيه: شمايي که تو اين پنج سال با من بوديد يا اگه از ميونه راه رسيديد ولي محبت داشتيد و آرشيو رو خونديد، چه تغيير مهمي تو روح نوشته ها احساس مي کنيد؟ بهتر شده يا بدتر؟ يا خودم چه تغييرات شخصيتي داشتم، مغرور شدم بخصوص بعد موفقيتها و مطرح شدن های اين چند وقته؟ دلم مي خواد نظرتون رو بدونم لازم به توضيح نيست که اظهار نظر خوانندگان هميشگي و بي غرض پذيرفتنيه و قابل تامل.


اينم دوتا عکس کاملا واضح و شبيه به خودم برای تصور واضح از نويسنده سطوری که هرروز باهاش هم قصه بوديد با شادی هاش خندیدید و با گریه هاش گریستید.

وقتی 46 کيلو شدم حدود 1ماه پيش
** حذف شد**


اينم واسه اينکه بگم يه زمانی عين خانم های درست حسابی، موی بلند می کردم و مش و رنگی می زدم.:tounge
عکس مال 4 سال پيشه
** حذف شد**

شعر اين آهنگ خيلي حرف داره برام.
قمیشی
لينک دانلود



… فقط خدا رحم کنه تو این یکی دو هفته ایی که اثر کورتن توی تن و اعصابمه، یه پست خفن از خودم ول ندم:teeth که وَر بی کله و بی ملاحظه و توجه نسبت به قضاوت دیگرانم بدجوری ملتهبه این روزا.

ببینم حضور ذهن دارید بگید کدوم نوشته تو طول این پنج سال بیشتر از بقیه توجه تون رو جلب کرده یا تحت تاثیر قرارتون داده؟
اگه بله یا قشنگ برام توضیح بدید کدوم که متوجه بشم یا حتی اگه امکانش هست آدرس پست رو برام بگذارید…قبلا از همکاری و وقتی که میذارید یک دنیا ممنونم.:love



فکر مي کنم به روزهاي گندي که گذروندم. به آستانه تحمل پايينم.به خستگي و دلزدگي ام. به اشکهايي که بي محابا از چشمام چکيد پيش دوستي که قرار نبود اينطوري خودم رو بشکنم.
از خودم دلگيرم؟ از تو دلگيرم؟ از کي ؟ يا…؟
دقيقا يک شنبه 23 ديماه 1386 بود اگه اشتباه نکنم ساعت 3 بعداز ظهر بيمارستان سينا آماده برای تزريق سلولهای بنيادی به عنوان اولين داوطلب،هیچکی نميدونه قراره چه اتفاقی بيفته بعد تزريق. روي تخت جنيني دراز کشيده بودم و دکتر صحراييان موهام رو نوازش مي کرد و سرنگ تو مهرههاي کمرم فرو رفته بود و از سردي اون مايع فريز که تزريق مي شد داخلش تخته پشتم تير مي کشيد و قميشي تو گوشم مي خوند :” گريه کن، گريه قشنگه …گريه سهم دل تنگه.”
چقدر زود يک سال گذشت و مثل همه اين سالها هیچی……….
خاطرم ميره به لحظه ايي که مسخ شده جلوي دکتر اقدسي نشستم و زل زدم به دهن دکتر، که يعني چي؟ اين چه کوفتي ه که دچارش شدم؟ هومان دستش رو گذاشته رو شونه ام و آروم فشار ميده … به دکتر مي گم، چيه؟ ام اس؟ قراره چه بلايي سرم بياد؟…هنوز مشخص نيست چيه؟تازه هم باشه با اين سرعتي که علم داره پيشرفت مي کنه تا چند وقت ديگه درمانش پيدا ميشه.
.
.
.
12 سال گذشت، روي تخت دراز کشيدم و با چشم قطره هايي که از سرم وارد خونم ميشه رو مي شمرم.

جمعه يک پست ويژه دارم.
اين آخرين تلاشمه برای اينکه آهنگ بی محابا پخش نشه، تنها اشکالش اينه که فورمت موسیقی حنما باید mp3 باشه و من چندتا موزیک سیو شده با فورمت دیگه دارم که باید به شیوه قدیم پخشش کنم تا برسم به این مدل پخش…دیگه شرمنده.


لينک دانلود
راستی دارم پالس کورتنم رو از ديروز می گيرم،تو خونه.



“…ديگه به عقلم نمي رسه چيکار مي تونم بکنم. ساعت از نيمه شب هم گذشته. زنگ زدم به پليس راه مي گم تو جاده شمال تصادفي گزارش شده؟مي گه کدوم جاده؟ … مکث مي کنم، اصن نمي دونم کجاست کدوم طرف؟ خدايا چيکار کنم؟… زنگ ميزنم به پدرش ودر حاليکه دماغ بالا مي کشم و سعي مي کنم از بين بغضي که راه گلوم رو بسته حرف بزنم ميگم شما يک کاري بکنيد قرار بوده سر شب تهران باشه ولي هيچ خبري ازش ندارم مي پرسه کدوم طرف رفت؟ نمي دونم… ساعت 4 صبح با صداي گردش کليد از روي مبل مي پرم…”

هيچ وقت نخواستم کسي و محدود به خودم بکنم و بگم يا من يا هيچ کس ديگه. نخواستم به اجبار پيشم بمونه همه چيز بايد براساس اختيار باشه و انتخاب.
وقتي گفت نمي خوام ازدواج محدودم کنه و اسير. دلم مي خواد برم مسافرت ولي تنها و مجردي و با دوستام… گفتم برو ازدواج محدوديت نيست، انتخابه.
ولي توقع نداشتم در ازا اين بلند نظري و فکر فراخ بهم دروغ بگي . جاي شرق سر از غرب دربياري. جاي مسافرت مجردي براي انبساط خاطر با مادرت بري بدون من فقط به صرف خاله زنک بازي.
وقتي دروغ و پشت هم اندازي وارد يه رابطه شد،هرچقدر هم افلاطوني. هيچ ماله ايي نمي تونه صافش کنه … تمومش ميکنم.

محسن چاووشی

لينک دانلود1

ورژن سنتوری همين آهنگ
پخش آهنگ رو برداشتم که اگه بی هوا هرو شروع به خوندن کردن تهوع ایجاد نکنه.
لينک دانلود2 …همين آهنگ
با دانلود شماره 1 راحتترید یا 2؟ می خوام ببینم محیط آپ لود آهنگها رو عوض کنم یا فرقی نمی کنه؟

______________
کد آهنگ رو يکم دستکاری کردم،هنوزم برای کسی بدون فشردن دگمه play آهنگ پخش میشه؟



امروز صبح حدودهاي ساعت 5 بيدار شدم برم توالت. باز همون حس عجيب رو تو پاهام احساس مي کردم که قدرت برداشتن چند قدم بدون کمک گرفتن از جايي يا چيزي رو دارم. يک کم ترس هم باهام همراه بود چون محيط اتاق تاريک بود و در حالت عادي هم تاريکي تعادلم رو مختل مي کنه ولي دل رو زدم به دريا و با خودم گفتم اگه زمين هم بخورم چون با آگاهي قبلي کمترين آسيب رو مي بينم … و تونستم يه فاصله دو متري رو قدم بردارم هرچند قدمهايي سنگين و درست مثل غول کوهستان يخي، تاپ تاپ تاپ.
جواب تکرار آزمايش خونم رو گرفتم و اينبار همه چيز طبيعي و نرماله با دکترم صحبت کردم و گفت نمي خواد ديگه جواب رو به دکتر غدد نشون بدي. گفتم پس تکليف ان موهاي ريخته شده و کاهش وزنم چي ميشه؟ گفت ربطي به غدد نداره و برميگرده به ام اس.گفتم حالا مي تونم کورتن بگيرم( من نزديک به دوساله که پالس کورتن نگرفتم) با توجه به اينکه دوکيلو هم اضافه وزن داشتم؟ گفت آره الان مي توني.
تو شش و بش اينم که کي برم براي کورتن زدن … هر زمان رفتني شدم اطلاع ميدم بهتون که غيبتم سبب نگراني نشه.
اينروزا خالي ام خالي از هراحساسي و کمي سنگدل و شايد خودخواه تر از هر زمان ديگه.