خلقيات ما ایرانی ها

ایمیلی از سينا
از اين به بعد اگه ایمیل خوبی برام اومده بود از متنش تو بعضی روزها استفاده می کنم.

دو صفحه نوشته ساده به کتاب “خلقيات ما ايرانيان” به قلم روانشاد محمد علی جمال زاده اضافه کنيد!!!
مهمونی می دیم اونهایی که دوست داریم و نداریم رو دعوت می کنیم. یواشکی به لباسای اونهایی که دوست نداریم می خندیم. بعد که رفتند با دوستهای خودمونیمون می شینیم به حرفهاشون می خندیم! توی مهمونی واسه همدیگه جوک ترکی می گیم! جوک لری می گیم! اصفهانی ها رو مسخره می کنیم. می گیم کاشونی ها ترسواند! رشتی ها بی غیرتند! کردها خرمتعصب هستند! آبادانی ها لاف می زنند!
پایین شهریها رو آدم حساب نمی کنیم! مرز بین پایین شهر و بالای شهر رو هم خودمون تعیین می کنیم! اونها که از قلهک پایینتر رو قبول ندارند شیک ترند! شهرستانی ها هم بهتره برند جلو بوق بزنند! وقتی یکی از فامیلهامون شهرستان زندگی می کنه و ما یهویی از دهنمون می پره فوری توضیح می دیم که طرف بخاطر شغلش که مدیر فلان کارخونه است اونجا زندگی می کنه!
بشقاب و لیوانهای فرانسوی می خریم! لوسترهای ساخت چین می خریم! شکلات آیدین هدیه نمی بریم چون ایرانیه کلاسش پایینه!
موقعی که اتوبوس میاد حمله می کنیم! اگه اوضاع بحرانی بشه با آرنجمون می زنیم به کناریها راه رو باز می کنیم! آخه خسته هستیم باید زودتر بریم خونه! وقتی کسی نباشه هم همین که می شینیم با ماژیک پشت صندلی ها یادگاری می نویسیم که دفعه دیگه که سوار شدیم به دوستامون هنرمون رو نشون بدیم!
شب چهارشنبه سوری ترقه پرت می کنیم پشت پای زن همسایه که وقتی پرید بخندیم! وقتی تیم فوتبال مورد علاقه امون توی مسابقه می بازه شیشه اتوبوس واحد رو می شکنیم! سیزده بدر گند می زنیم به طبیعت! یعنی همیشه اینکارو می کنیم نه فقط سیزده بدرها!
فحش خواهر و مادر می دیم! به همدیگه! به دين و مذهب! و عربها و غيره! اما تا يه مشكلي پيش مياد ميگيم يا فلان امام!! و در لوس آنجلس هم بيشتر سفره حضرت عباس باز ميکنيم تا توی تهران…
ما همه مادرزادی سیاستمدار به دنیا اومدیم اما استراتژی تک تکمون با همدیگه و با تمام دنیا متفاوته برای همین در هیچ موردی باهم توافق نداریم و بازهم به هم فحش می دیم! سه تا که ميشيم پنج نظر متفاوت داريم و هممون خيال ميکنيم حق داريم.
ما به اجدادمون خیلی احترام می ذاریم! مخصوصاً داریوش و اینها! وقتی سر قبرشون میریم حتماً یه یادگاری هم با هرچی که دستمون باشه روی در و دیواراش می کنیم!
ما امام زاده می سازیم! بعد پول می ندازیم و از امام زاده می خوایم که مشکلاتمون رو حل کنه!
ما روز عاشورا تاسوعا نذری می دیم! اما برای اینکه زعفرون گرونه روی پلو گلرنگ می ریزیم!
ما احتمالاً غیر از رامسر و کلاردشت جای دیگه ای از ایران رو ندیدیم اما حتماً دوبی رفتیم و فروشگاه عرض الهدایا رو دیدیم! بی برو برگرد هم یه عکسی توی صحرا روی شنها گرفتیم که به همسایه ها نشون بدیم!
ما رانندگیمون حرف نداره! رانندگی بدون فحش و فضیحت برامون معنی نداره! چراغ راهنمایی عابرپیاده، موتورسوار های آدمخور …. فقط یک کلمه از هر مورد کافیه !
ماها سینما نمی ریم و عوضش عشق می کنیم قبل از اینکه فیلم روی پرده سینما بره ما سی دیشو ببریم خونه!
ما – مخصوصاً لوس آنجلسی هامون- وقتی کانال تلویزیونی درست می کنیم یا هیمنطوری آب دوغ خیاری میارندمون توی یه برنامه ای مجری بشیم یا گزارش بدیم یا خدای نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنیم از هر سه تا کلمه ای که می گیم چهار تاش انگلیسیه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتری و صد البته تلفظ صد درصد غلط !
ماها عاشق رقص عربی هستیم! هرچی هم سنمون میره بالاتر علاقه امون به این رقص که تا ابد یادش نمیگیریم هی بیشتر و بیشتر میشه و اصرار می کنیم که باید توی همه مهمونی ها هنرمون رو نشون بدیم!البته دوستان خیلی اصرار می کنندا وگرنه ماها همه خجالتی هستیم و رقصمون نمیاد.
ما توی خیابون زل می زنیم به سینه زن ها! کوچیک یا بزرگ مهم نیست! مهم اینه که وقتی خانومه نزدیک شد حتماً یه متلک آبدار نثارش کنیم ……….. ما از اینکارا خیلی می کنیم!
به آذری ها متلک ميگيم، اونارو مسخره ميکنيم و براشون جوک ميسازيم ولی بهترين و مفيدترين دوستامون آذری هستن!
اما سه چیز برای ما خیلی مهمه:
یک: ما هیچ وقت اجازه نخواهیم داد که روی هیچ نقشه ای خلیج فارس به خلیج عربی تبدیل بشه!
دو: حواسمون هست که هرجا اسمی از فیلم کارتونی سیصد برده شد اعتراض کنیم نامه بنویسیم طوماراینترنتی امضا کنیم که چرا قیافه ما ایرانیها رو اینقدر وحشتناک کشیدند! آخه ما ایرانیها اونقدرا هم وحشتناک نیستیم!
سه: دولت کشورمون بايد مثل دولت سوئد و نروژ باشه. دموکرات / عشقی / مهربان. با يک شرط:
ما همون “آدم” هايی که در بالا گفتيم بمونيم!!!



باقالی قاتوق

خیلی وقت بودم می خواستم این نوشته رو بذارم ولی وقت نمی شد،امروز زمان مناسبیه:tounge
طرز تهيه خورشت پاچه باقالا
ممنون از موسیو گلابی بابت فرستادن عکس خورشت:love
حدود 250 گرم باقالاي پوست کنده شده-
حدود سه مشت شويد خشک شده –( من با مقياس مشت خودم مي گم که مشت گنده ايي نيست)
سه يا چهار حبه سير خورد شده-(بستگي به ذائقه تعداد سير کم يا زياد ميشه فقط توجه داشته باشيد که سير زياد طعم خورشت رو به سمت تندي و تلخي ميبره)
تخم مرغ سه يا چهار عدد ( البته به تعداد دلخواه هم ميشه)
اگه باقالاي پوست کنده داريد که هيچي در غير اينصورت بايد باقالا رو تو آب گرم بريزيد و حدود 24 ساعت خيس بخوره موقع پوست کندن هم دوباره آب گرم بريزيد روي باقالا که راحتتر پوست از گوشت جدا بشه.
ابتدا باقالا رو با کمي روغن تفت بدهيد( در حد چند دقيقه) بعد سير و سپس شويد خشک شده رو اضافه کنيد و تفت بدهيد. در حد يک پيمانه زردچوبه اضافه کنيد و تفت بدهيد … بعد عمليات فوق آب اضافه کنيد و در حدي که روي مواد را بپوشونه و به مقدار لازم نمک و فلفل. در قابلمه را بگذاريد … بعد گذشت نيم ساعت( البته بستگي به پزا بودن باقالا داره بعضي مواقع يک ربعِ هم ميپزه)، تخم مرغها رو درون قابلمه بشکونيد … خورشت رو هم نزنيد تا زرده همانطور قلمبه! خودش رو بگيره.
خورشت آماده است …نوش جان.:smug
پ.ن1: موادي که من گفتم براي 4 نفر آدم پرخورکاملا اندازه است .
پ.ن2: از همه شما که تولد امید رو تبریک گفتین صمیمانه تشکر می کنم…هم از طرف خودم و هم از طرف امید:love
پ.ن3: برای حمایت از عادل فردوسی پور می تونید اینجا رو امضا کنید.



از زمانيکه محدوديتهاي حرکتيم بيشتر شد و نياز به داشتن همراه خوب و مطمئن پررنگتر، آدمها برام تقسيم بندي شدن به ميزان اعتمادي که براي تکيه کردن و يا کمک گرفتن ازشون ميشه داشت.
من تو زندگي فعليم به هيچ آدم جانداري اعتماد ندارم و فقط در و ديوارن که قابل اعتماد بودن رو برام معني مي کنن.
با اينحال سه تا مرد تو سالهاي همين اواخر زندگيم، بودن که برام به شدت قابل اعتماد و محکم هستند يا شايدم بودن و به اين کلمه از ديد من جون بخشيدن.
اميد، فريد و دکتر سیروس.
فريد رو با وجود تمام کم توانی هایی که بخاطر فيزيکش متحمل ميشه، قبول داشتم يعني وقتي مي ترسيدم از بيرون رفتن و بهانه مي آوردم براي اينکه نَرم وقتي مي گفت من ميام دنبالت … خيالم راحت مي شد که خوب فريد هست، ديگه مشکلي برام پيش نمياد.
دکتر سیروس هم به شدت موجود قابل اعتمادي برام بوده .يک فرد محکم که تو هر شرايطي مي توني روش حساب کني و هر مشکلي که پيش بياد با آرامش سرت و بندازي عقب و با بي خيالي بگي امکان نداره خطري تهديدم کنه، سیروس اينجاست حلش ميکنه.
خب داشتن اين خصيصه خوب قابل اتکا بودن با اينکه طرف همه چي تموم باشه و تو هر زمينه بخصوص آداب معاشرت! حرفي براي گفتن داشته باشه دو مقوله کاملا جداست.
تو روزگار اخير سعي کردم از تحت تاثیر سايه و اثر اميد بودن خودم رو خارج کنم، بخاطر خودم چون تضميني براي بودن هميشگي هيچ آدمي به ديگري داده نشده و باید یادبگیرم تنهایی هم بتونم از پس شرایطم بربیام…
هنوزم اولين نفر تو زندگيمه براي اعتماد کردن و اتکا داشتن و من هنوزم آويزونشم با وجوديکه ديگه مردي شده براي خودش.
تولدت مبارک اميد عزيزم.:love



اولين نوشته نا متعارفي که تو اين چند وقت اخير و بعد رونمايي هاي متعدد توي اين وبلاگ فرستادم رو اير، نوشته “گفتگوي بي حاصل” بود که مي دونستم با پيشينه ايي که از شخصيت حقيقي ام ميدونيد خيلي ها ربطش ميدن به وجود اميد صرف نظر از چيزي که نوشته شده و بجاي اينکه نوشته نقد شه، تلاش بر نقد نويسنده و حالات و تاثيراتي که از زندگي حقيقيش گرفته شده ميشه.
چند ماهي ميشد که متن رو نوشته بودم ولي دو به شک بودم براي پابليش کردنش و فکر مي کردم وبلاگ کشش اينطور نوشته ها رو نداره بخصوص که حريم شخصي خيلي عيان نشانه رفته بود … دلم رو زدم به دريا و پابليش شد و خدايي بازخورد خيلي خوبي داشت و يکدونه نظر و کامنت دري وري هم براش ثبت نشد. فهميدم وبلاگ کششش رو داره پس يک کم شعله زيرديگ بخار رو زيادتر کردم ببينم به نقطه انفجار ميرسه يا نه؟
سياستم عوض شده هم عکس از خودم ميذارم و هم تو گردهمايي هاي عمومي شرکت مي کنم بخاطر اينکه “شنيدن کي بود مانند ديدن؟” اين همه ميگم من الم و بلم و با يه تيکه گوشت فرقهاي آنچناني ندارم پس اگه جرات مي کنم و يه عاشقانه آرام رو به تصوير مي کشم دليل بر اين نيست که خودم کننده کارم!!!…کسي که خوب تصوير مي کنه تضميني براي خوب عمل کردن هم به جايي نسپرده … مي نويسم چون دوست دارم تابوهايي که نبايد وجود داشته باشه ولي داره رو با علم و احترام بشکنم … مي نويسم تا ثابت کنم ذهن و روح سواي عملکرد جسم ه.مي نويسم تا ياد بگيرم و ياد بگيري که نوشته رو بخونيم و تفسير کنيم نه نويسنده و زندگي حقيقي و شخصي اون رو.
ميگيد جواب کامنتها رو در حد انهدام دادم!!! و در کمال خونسردي فک خوابوندم!. هنوزم چنين اعتقادي ندارم و فکر مي کنم جوابها کاملا بجا داده شده که اگه اينکار رو نمي کردم کامنتها به بيراهه ميرفت و در حد پرسش وپاسخ پس اميد کجا بود؟؟ باقي مي موند… قبول کنيد که نوشتن براي وبلاگ يک طرف قضيه ست و مديريت کردن اين همه بازديد کننده طرف ديگه.
تو جامعه ايي که همه الکي قربون صدقه همديگه ميرن درحاليکه طناب دارت رو تو ذهنشون مي بافن! جواب دادنهاي بي تعارف من به افراد تعبير ميشه به انهدام و فک خوابوندن… در حاليکه اين عين حقيقت ه بدور از تعارفات الکي و ساده لوحانه.



Navad.jpg

Continue Reading »



در اتاق رو باز مي کنم، رايحه عطر آميخته شده با بوي سيگار ميزنه زير بيني ام… عميق بو مي کشم. آهسته گام بر ميدارم به سمت تخت و يله ميدم. هدفون رو ميگذارم رو گوشم و و دگمه پلي رو فشار ميدم و وولوم دستگاه رو مي برم بالا. کورمال کورمال سيگار و جا سيگاري رو از لبه تخت مي جورم و فندک مي زنم. چشمم هام رو مي بندم و سعي مي کنم تصور کنم، تصوراتي که به حس لحظه ام نزديک باشه.

صداي موزيک و ضربه سر پنجه هاش رو روي سيم هاي گيتار مي شنوم… هوا گرمه؟ از چيه؟ حرارت شعله هاي لهيب زده شومينه پوست صورتم رو نوازش ميده … سرم رو مي ندازم عقب و تکيه ميدم به پشتي کاناپه…پلکها رو به هم فشار میدم … تا جاييکه ميشه بدنم و پاهام رو کش ميدم …مطمئنم پوست بدنم زيتونيه ، زيتوني و نمناک از عرق با موهايي مجعد و چسبناک…صداي موزيک قطع ميشه … قطره عرق از بناگوش راهش رو به سمت پايين پيدا ميکنه و نوازش لبهايي که اين مسير رو همراهي مي کنن … هُرم گرم نفسش روی پوست گردن می دوه… سر انگشتان جستجوگر و کنجکاوش رو روي پوستم حس مي کنم ، هر دونه برآمدگی مهره های کمر رو لمس میکنه و… در انتها فشار لبهایی ست آميخته با نفسي که بوي سيگار و خواهش ميده …
کت استیونس-my lady d’arbanvil


لينک دانلود
لطفا به اين توضیح تکمیلی من توجه کنید.



کشف یک عامل طبیعی در درمان ام اس
28 دی 87 – 19:37
کشف یک عامل طبیعی در درمان ام اس (ms)
استاد ایرانی دانشگاه «جفرسون» موفق به كشف یك عامل طبیعی موثر در درمان «ام اس» شد
متن کل خبر : بر اساس یافته‌های استاد ایرانی دانشگاه «جفرسون» آمریكا، یك ملكول پیغام رسان سیستم ایمنی كه به طور طبیعی به از بین رفتن التهاب كمك می‌كند، می‌تواند وسیله‌ای مؤثر علیه بیماری ام اس باشد.
به گزارش سرویس «پژوهشی» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دكتر عبدالمحمد رستمی، ‌استاد و رییس دپارتمان نورولوژی در كالج پزشكی جفرسون در دانشگاه توماس جفرسون و بیمارستان نوروساینس جفرسون در فیلادلفیا دریافته است كه پروتئین interkeukin-27) IL-27) به جلوگیری از بروز یا بازگشت علایم این بیماری در حیوانات مبتلا به بیماری شبیه به ام اس كمك می‌كند.
نتایج این تحقیق نشان می‌دهد كه روزی می‌توان از IL-27 به عنوان بخشی از روش درمان این بیماری بهره گرفت.
بیماری ام اس یك بیماری دستگاه ایمنی خودكار است كه سیستم اعصاب مركزی را مبتلا می‌كند و در آن بدن به بافت‌های خودش حمله ور می‌شود.
در بیماری ام اس كه یكی از شایع‌ترین بیماری‌های نورولوژیك است كه جوانان را مبتلا می‌كند، غلاف میلین رشته‌های عصبی ملتهب و زخمی می‌شوند.
تیم تحقیقاتی دكتر رستمی تلاش كرده‌اند تا دریابند كه چطور واكنش‌های سیستم ایمنی به غلاف میلین و آكسون ها در مغز آسیب می‌رسانند.
این محققان پیش از این دریافته بودند كه مولكول IL-27 می‌تواند مكول دیگری موسوم به IL-17 را كه عامل ایجاد التهاب است، خنثی كند.
به نوشته ساینس دیلی، آنها همچنین دریافتند در سایر نمونه‌های ام اس، موش هایی كه فاقد گیرنده‌های IL-27 بودند از التهابات بیشتری رنج می‌بردند.
به گزارش ایسنا، دكتر رستمی كه همچنین ریاست آزمایشگاه نوروایمونولوژی در دپارتمان نورولوژی كالج پزشكی جفرسون را نیز عهده‌دار است، به همراه دستیارانش، آزمایش‌های خود را روی نوعی نمونه ام اس جانوری موسوم به «EAE» انجام داده‌اند.
دكتر رستمی در این زمینه خاطر نشان كرد: اگر ما به یافته‌های مشابهی در نوع انسانی این بیماری دست پیدا كنیم، می‌توانیم از IL-27 به عنوان تركیبی درمانی برای از بین بردن التهاب در مغز بیماران مبتلا به ام اس استفاده كنیم.

ممنون از بابک بخاطر خبر:love