مثبت باش بد نمی بینی

هفته پيش رفتم عينک فروشي براي سفارش عينک.
تو همون روزهاي بدم بود.همون روزهايي که به مرگم راضي بودم.همون روزهايي که به چشم ديدم حتي يه مغازه رو هم نمي تونم با واکر بازديد کنم و بايد ويلچر نشيني پيشه کنم.
وقتي وارد مغازه شدم با کلي سلام و صلوات … دختر جووني که مسئول مغازه بود و از زير چشم تمام تقلاهاي من و براي برداشتن يک قدم بيشتر ديده بود بهم گفت شما بلند نشيد فقط بگيد شماره عينکتون چيه، قابهاي مناسب رو ميارم پيشتون.
با وجود حال خرابم، لبخند رو فراموش نکردم و با يک لبخند به پهناي صورتم گفتم نه يک کم بشينم حالم جا مياد من ام اس دارم و اين حالت طبيعيه … يک کم بهم وقت بديد بهتر ميشم،خودم ميام پيشتون … در کمال خونسردي تکليفش رو با خودم روشن کردم که من بيمارم و شرمنده بيماريم هم نيستم و بهش آگاهم و تو با کمي حوصله مي توني مثل يه آدم عادي باهام برخورد کني و هيچ دليلي براي ترحم يا معذب بودن وجود نداره.
در کيفم رو باز کردم که نسخه رو بردارم ولي با اون همه جستجو دريغ از نسخه، خونه جا گذاشته بودم … خودم به جهنم فکر کن اميد رو از مسير اصلي منحرف کرده بودم که حالا که اومدم بيرون بريم عينک هم سفارش بديم با کلي بدبختي و مصيبت من و آورده بود تو مغازه و حالا نسخه همراهم نبود!!! فکر مي کني هر مرد ديگه ايي جاش بود چيکار مي کرد اونم با زبون روزه و خسته و درب و داغون؟ حداقل عکس العملش مي تونست يه چشم غره باشه که بابا تو ديگه کي هستي!!!! ولي هيچکدوم. با خونسردي گفت اشکال نداره زنگ بزن خونه بگو از رو نسخه برات بخونن.
ما حصل کلام، اينقدر رفتارم با خانم فروشنده مثبت بود اينقدر کلمات بکار برده شده حاوي انرژي مثبت بود اينقدر خنده هام و ول دادن صداي قهقه ام تو فضا خوش آيند بود که خانم دلش خواست يه تخفيف کلفت بهم بده و من بابت 3 تا عينکي که خريدم(2 تا طبي يه آفتابي) 25 هزار تومن تخفيف گرفتم و تقريبا پول عينکها به قيمت خريداري شده براي خودشون برام تموم شد.حساب کن يه قاب 22 هزار تومني مگه چقدر جاي تخفيف داره؟
ببينم خانمه بده بستوني با من داشت؟خواننده وبلاگم بود که احساس دين کنه که بخواد در ازاء هر روز انرژي مثبت گرفتنش يه حالي هم به من بده؟ مرد بود که خام عشوه گري هام بشه و يا محو سر و شکل و تيپ و قيافه؟….. نه بخدا. خوبم، خوبي پخش مي کنم خوبي هم دريافت مي کنم …خدايا شکرت که هيچ جا لنگ نمي مونم چه طرفم مرد باشه چه زن.
اگه کلاه منصفی داری لطفا قاضیش کن و کمتر حرف مفت بزن(منظورم با امثال شاینا ست)… فروشنده که یک خانوم بود و یکبار برای همیشه من و دید و قرار دومی نداشتیم فقط بخاطر خودم وراز جادویی خودم:teeth آنچنان حال مبسوطی با لحاظ کردن یه تخفیف درشت بهم داد…دیگه امید با 5 سال سابقه در کنار داشتن من و لحظه به لحظه دریافت اين نیروی جادویی ،جای خودش رو داره.ولی خب من عادت دارم خوبی های طرف مقابل همیشه به چشمم باشه و در موردش هم بنویسم انگار خودم همیشه نقش هویج رو بازی می کنم و میشم سليطه خانم ماجرا!!!!!:laughing
نويد جان(مدير سايت اسپشيال) تولدت مبارک.:love
این نوشته دختر بلا رو ازدست ندید یه عالمه حرف توشه.:regular
پ.ن:مارک لپ تاپ من Dell-1520 Inspiran دگمه ايي براي غيرفعال کردن موس پد رو لپ تاپ وجود نداره تو کنترل پنل هم تو قسمت موس هيچ جايي که بشه موس پد رو غير فعال کنه نيست،چيکار کنم؟

لطفا نظرتون رو در ارتباط با انرژی هسته ايي اعلام کنيد.ممنون.:regular
Download file
در ادامه دگمه موس رو توضیح دادم

Continue Reading »



مچش و می خوابونم،مطمئنم

پريشب اولين آمپول رو زدم و صبح با نهايت اسپاسم تو ماهيچه ها و عضلاتم از خواب بيدار شدم. اونقدر زياد بود که احساس خطر کردم براي بالا رفتن از پله ها براي همين زنگ زدم شهروز برادرم بياد بغلم کنه ببرتم بالا.
کنار پله ها يهو جَنم و غيرتم به غليان افتاد. به شهروز گفتم تو از پشت هواي من و داشته باش که تعادلم رو از دست ندم خودم سعي مي کنم بيام بالا. با کمک دست يه پا رو ميذاشتم رو پله و پا ديگه رو مي کشيدم بالا،عمليات سختي بود بخصوص براي بالا رفتن از 17 تا پله ديگه آخرش نفسم بالا نمي اومد ولي سر دو يا سه پله آخر بلند براي خودم هورااا مي کشيدم و آفرين مي گفتم که تو مي توني ديگه چيزي نمونده…جون از يه جاييم در رفت ولي حال کردم که در نهايت خرابي حالم بغل کسي نرفتم و خودم از پسش بر اومدم.
با دکترم تماس گرفتم و ري اکشن بدنم رو بهش توضيح دادم . گفتم بقيه آمپولها رو ادامه بده ببينيم حرف حساب اين بدن تو چيه؟…تا امروز 4 تاش رو زدم و منونده 2 تا ديگه…ديروز عوارض بدش رو تحمل کردم ولي امروز احساس مي کنم بهترم.
اگه خوب جواب بده شايد بذارتم رو داروهاي قويتر شايد همينم کافي باشه.
حقيقت ماجرا اينه که اين يکي دوهفته آينده به شدت به انرژي ام احتياج دارم براي تحقق تصميماتي که توي سرمه. کورتن خوبيش اينه که fresh ات ميکنه و جسارت و شهامتت رو اور دوز ميکنه چيزي که به شدت بهش نياز دارم اين روزا…يه شيرجه اساسي مي خوام بزنم از رو بلندترين تايو زندگي ام که تا حالا تجربه اش رو نداشتم ولي مطمئنم مثل هميشه يه راه پيدا مي کنم براي درست مديريت کردنش…قطعي شد حتما خبردار مي شيد.
پست ديشب هم بخاطر رک شدن بيش از حدم در اينروزها که دليلي نمي بينم براي تحمل افراد نخود مغز…در عين حال که به شدت سعه صدر پيدا مي کنم و به راحتي اگه فردي رو هم که تا بحال تو حاشيه بوده و به نوعي برام مهم نبوده سر رو تنش هست يا نه؟مي بخشم و حاضرم سرش رو مجددا رو تنه اش رويت کنم…چون به نظرم واقعا دنيا ارزش اين دلخوري ها و اينکه من چي گفتم تو چي گفتي رو نداره! عمر نوح هيچکي نداره بخدا…حالت رو ببر.
واي با اين نوت بوک تايپ کردن چه کار خفنيه…هي دستت ميره رو موس نشانگر موس ميپره وسط نوشته هاي قبلي و همه چي ميريزه بهم…شما با اين مشکل چطور کنار ميايد؟همش دستتون رو هوا نگه ميداريد؟
در ضمن براي کساني که فکر مي کنن ننوشتن من از اميد دليل بر کمرنگ شدن روابط ماست بايد خدمتشون عارض شم که ما در مرحله بسيار پررنگي از زندگي به سر ميبريم شاهدش هم همين نوت بوک که کادو تولدمه البته با سه ماه تعجيل …واقعا آدم بايد مغز حيواني رو تناول کرده باشه که چنين کادو گرون قيمتي واسه يه رابطه آبکي و در حال موت بگيره.
دليل کمرنگ شدن ايشون در وبلاگ فقط بخاطر تغيير سياست وبلاگ نويسي منه و لاغير…ما همچنان مخلص ايشون هستيم.تا مرحله ترکيدن چشم هرآنکه نمي تونه ببينه و جهت بخيلان عارضم بنا به شست ناز داري که دارم همچنان سرويس هاي آنچناني با همه قدر نشناسي و هوسبازي و پسر بازي ولاس زدنم ها و ناشزگي به زعم توي احمق به سمتم روونه.تا جوونت درآد.
معلومه کورتن زدم:teeth
**************
حالا که روز روز سنگ وا کنده اینم بگم در جواب یک کامنت و سئوالی که ازم شده:
ببین انکار نمی کنم که من آدم خسیسیم تو لینک دادن یعنی یک سری اصول دارم برای خودم.
وقتی کسی برام کامنت زیاد میذاره و منم وبلگش رو می خونم و می بینم که در راستای هدف من از وبلاگ نویسیه یا حداقل اگه اینطور هم نیست هدفی داره از نوشتنش حتما بهش لینک میدم فارق از اینکه به من لینک داده یانه(اینم بگم اگه کسی ازم درخواست لینک کنه و برم ببینم بهم لینک نداده و منتظره من اول بهش لینک بدم به هیچ عنوان اینکار رو نمی کنم،رودروایسی که نداریم من به لینک کسی احتیاج ندارم و قدر مسلم اونه که نیاز داره به لینک من ولی وقتی اینقدر خودخواه و منتظر حرکت اول از جانب منه من لینک نمی دم:nottalking)بازم تاکید می کنم وقتی وبلاگی رو دوست دارم و به محض آپ شدن میرم سراغش برام مهم نیست بهم لينک داده يانه؟کامنت ميذاره يا نمیذاره. من بهش لينک ميدم چون نفس نوشته هاش رو دوست دارم.
حالا می رسیم به سئوال شما .تو باشی لینک بدی به دوستی که مرتب برات کامنت میذاشته ولی بعد لینک گرفتن دیگه یه کامنتم ازش نبینی چه فکری می کنی؟:thinking
مطمئنم خیلی وبلاگ بارزش هست که هنوز فرصت آشنایی باهاشون نداشتم و از این لحاظ من متضررم…و تنها چاره اش گذاشتن کامنت از طرف شما و تشویق من به خوندن وبلاگتونه …باور کن با اینکار به من لطف کردی تا باهات آشنا شم.:love
wow چقدر خشن شدم:confused ولی مطمئنم اين حرفها رو به این شفافی تو هيچ موقعيت ديگه ایی روم نميشد بزنم.
ممنون بابت راهنمايي هاتون.:kiss



میدونم که امثال تو منتظر همین توجه ان ولی گوربابای تو نیاز به توجه ات اونم از هر راهی کرده،سئوال خودم و خودم مهمتره.
يه سئوال برام پیش اومده، به نظر تو آدمی که تو روز تولد یکنفر میون 270 یا 80 کامنت محبت آميز و مملو از مهر و محبت و انرژی مثبت واسه اينکه حرفی زده باشه حالا حداقل در حد یه قاذوره!! و نگن خدای نکرده لاله … يه همچين کامنتی از خودش ول ميده:
“بابا ملتو گا**دی با اين عکسات
فقط می خواستی اون پر و پاچه ی سفيدت رو بکنی تو چشم ملت:rolling هی عکس ميزاری حذف می کنی دوباره لينک عکس حذف شده رو ميزاری خوب يه دفه بزار تو وبلاگ خودت همه رو راحت کن ديگه:laughing
تو که ادعای عاشقيت ميشه ديگه چپ و راست عکس گذاشتنت چيه؟اون عکس دست رو هم ازون بالا حذف کن انقدر اين ملت و اميد ساده لوح رو بازی نده!!!:sick “
یعنی يه نقطه سفید تو ضمیر و وجدان نداشته اين آدم ميشه پیدا کرد؟
می دونی چرا عکس بی حجابم رو حذف کردم؟چون می دونستم بالاخره تو این 2 یا 3 هزار نفر یه مغز نخودی مثل تو پیدا میشه که با دیدن عکس مشغول عملیات هنرهای تجسمی و صنایع دستی بشه!!!! ولی تو حتی وضعت از اینم خرابتر بود که تو اون عکس باحجاب فسقلی هم پروپاچه میلیمتری منو رصد کردی!!!Shame on u
می دونم اينا همون آدمهايي هستند که با ديدن جوراب سياه و کلفت سوراخ شده يه زن ا.ستمناء لازم ميشن :sick
یا از اين هايي که با نشوندن دادن*** به زن و بچه مردم ارضا میشن.
فکر نکنی ناراحت شدم؟نه خب اولش شوک شدم یعنی به شدت دلم برات سوخت که چقدر حقيری… ولی بيشتر به خودم باليدم که ببين چقدر بزرگ شدم چقدر تو چشمم چقدر رابطه خوبم با اميد تو چشم بعضی ها خاره که نمی تونن زبون به دندون بگيرن و نفرت و حسادت سياهشون رو مکتوب نکنن….فکر کردی باید حرفت رو یه جوری به امید برسونی تا به راه راست تو هدایت بشه و غیرت خفته اش بیدار؟؟؟ نه جونم اگه علی ساربونه می دونه شترش رو کجا بخوابونه تحت هر شرایطی ناز شستم و نوش جونم تمام اعتماد و احترامی که به پام ریخته میشه …. انشالله خدا سلامت روح به اين قبيل افراد بده که شديدا نيازمندشن.



میدونم که امثال تو منتظر همین توجه ان ولی گوربابای تو نیاز به توجه ات اونم از هر راهی کرده،سئوال خودم و خودم مهمتره.
يه سئوال برام پیش اومده، به نظر تو آدمی که تو روز تولد یکنفر میون 270 یا 80 کامنت محبت آميز و مملو از مهر و محبت و انرژی مثبت واسه اينکه حرفی زده باشه حالا حداقل در حد یه قاذوره!! و نگن خدای نکرده لاله … يه همچين کامنتی از خودش ول ميده:
“بابا ملتو گا**دی با اين عکسات
فقط می خواستی اون پر و پاچه ی سفيدت رو بکنی تو چشم ملت:rolling هی عکس ميزاری حذف می کنی دوباره لينک عکس حذف شده رو ميزاری خوب يه دفه بزار تو وبلاگ خودت همه رو راحت کن ديگه:laughing
تو که ادعای عاشقيت ميشه ديگه چپ و راست عکس گذاشتنت چيه؟اون عکس دست رو هم ازون بالا حذف کن انقدر اين ملت و اميد ساده لوح رو بازی نده!!!:sick ”
یعنی يه نقطه سفید تو ضمیر و وجدان نداشته اين آدم ميشه پیدا کرد؟
می دونی چرا عکس بی حجابم رو حذف کردم؟چون می دونستم بالاخره تو این 2 یا 3 هزار نفر یه مغز نخودی مثل تو پیدا میشه که با دیدن عکس مشغول عملیات هنرهای تجسمی و صنایع دستی بشه!!!! ولی تو حتی وضعت از اینم خرابتر بود که تو اون عکس باحجاب فسقلی هم پروپاچه میلیمتری منو رصد کردی!!!Shame on u
می دونم اينا همون آدمهايي هستند که با ديدن جوراب سياه و کلفت سوراخ شده يه زن ا.ستمناء لازم ميشن :sick
یا از اين هايي که با نشوندن دادن*** به زن و بچه مردم ارضا میشن.
فکر نکنی ناراحت شدم؟نه خب اولش شوک شدم یعنی به شدت دلم برات سوخت که چقدر حقيری… ولی بيشتر به خودم باليدم که ببين چقدر بزرگ شدم چقدر تو چشمم چقدر رابطه خوبم با اميد تو چشم بعضی ها خاره که نمی تونن زبون به دندون بگيرن و نفرت و حسادت سياهشون رو مکتوب نکنن….فکر کردی باید حرفت رو یه جوری به امید برسونی تا به راه راست تو هدایت بشه و غیرت خفته اش بیدار؟؟؟ نه جونم اگه علی ساربونه می دونه شترش رو کجا بخوابونه تحت هر شرایطی ناز شستم و نوش جونم تمام اعتماد و احترامی که به پام ریخته میشه …. انشالله خدا سلامت روح به اين قبيل افراد بده که شديدا نيازمندشن.



چقدر اين داستان قشنگه و قابل لمس.
به نظر من، هنر و قابلیت ساختن و شاخ برگ دادن يک فانتزی زيبا در يک رابطه خصوصی دو نفره يکی از قشنگترين کارهاست که از عهده هر شخصی بر نمياد… واين داستان به لطيف ترين شکل ممکن و بازی با واژه ها اين فانتزی رو ترسيم کرده.

تزريق آمپولها رو شروع کردم و فعلا که خوب نيستم و عکس العملهای منفی و ديونه بازی بدنم شروع شده.فعلا سرگرم مچ انداختنم و درگير.



يک کم خيالم راحت شد.
اول از همه خدا رو شکر مي کنم و قربون دکتر خودم ميرم که اينقدر صبور و در عين حال در دسترسمه که هر زمان که اراده کنم مي تونم باهاش در تماس باشم و اون هم وقت ميذاره به حرفهام گوش ميده و حتي همدلي مي کنه …آقاي دکتر يکدنيا ممنونتونم.
زنگ زدم به دکتر.بهش گفتم که الان ديگه مي تونم بيام بيمارستان ولي راستش رو بخوايد مي ترسم، براي اولين بار از انجام کاري مي ترسم! تعجب کرد و گفت چرا؟ بهش گفتم از بعد تزريق بدن من داره به هرداروي کوچيکي که در ارتباط با بيماريم باشه عکس العمل نشون ميده، حالا با چه جراتي بيام يه دوز بالا دارو بگيرم که در صورت واکنش منفي حالا حالا ها اثر دارو از بين نميره؟ گفت اگه حست اينه مطمئنن بدنت واکنش منفي نشون ميده اينکار رو نمي کنيم بازم صبر مي کنيم.گفتم آخه پس با اين حال خراب چيکار کنم؟ گفت با يه آمپول کوچولو و دوز پايين شروع مي کنيم ببينيم بدنت چي ميگه؟ و حرف حسابش چيه!!! بعد که همه چيز رو بررسي کرديم تصميم مي گيريم قدم بعدي چي باشه…خوبه؟ حالا خيالت راحتره؟
يه نفس راحت کشيدم.همينکه بدوني يه عالم به عمل يه کسي که به قدم به قدم کارهات و وضع جسمانيت آگاهه در کنارته و حرف حرف خودش نيست و بهت گوش ميده و اگه حرفت منطقي باشه قبول ميکنه … ماشينيه که خاموش کرده و شونه به شونه داريد توی سربالايي هلش ميديد و تنها نيستي … دلت گرم ميشه، اشکات و پاک مي کني و فکر مي کني هنوزم ميشه ادامه داد چون تنها نيستي.
پ.ن: ببخشيد اگه کسي رو ناراحت و يا نگران کردم. من تمام حسهام رو مکتوب مي کنم چه خوب چه بد.گزينشي در کار نيست … همينم سبب شده 5 سال لحظه به لحظه ام رو هميشه با خودم داشته باشم.

پرشین وبلاگ به مناسبت فرا رسیدن روز جهانی وبلاگ، اولین جشنواره انتخاب برترین وبلاگ های زنان را برگزار میکند.ااگه دوست داريد به وبلاگ منتخبتون رای بديد.



با سرگيجه زياد و حالت دل پيچگي از خواب بلند شدم.
روزهايي هست که از خودم و کارهام خيلي خيلي راضيم. ميام و حسم رو مي نويسم و مکتوبش مي کنم ولي يه روزهايي هم مثل حالاست و الان اوجش.
نزديک به دو هفته ست که از گرفتار شدنم به اون ويروس لعنتي ميگذره. ظاهرا اوجش همون 24 ساعت اول بود و بعدش خوب شدم ولي خُب تو همين دو هفته بوده روزهايي که با بيرون روي و تهوع و سرگيجه شروع شده ولي بروي خودم نياوردم و گفتم …مهم نيست…
دکتر همون 2 هفته پيش بهم گفت بايد بستري شم بيمارستان.حال بدم رو گذاشتم به حساب ويروسه و دلم رو خوش کردم به روزهاي آتي که بهتر ميشم که نشدم.
ميدونم بايد درمان رو شروع کنم.ولي مي ترسم….خنده داره؟من و ترس؟ اونم بعد 11 سال؟
از وقتي تزريق سلولهاي بنيادين رو انجام دادم بي اهميت ترين و کم عارضه ترين دارويي که در ارتباط با بيماريم باشه مصرف کنم ،بدنم به شدت عکس العمل نشون ميده و پس ميزنتش.
داروهايي که قبلا به راحتي مصرف مي کردم، استفاده الانشون مساويست با بدتر شدن حال عموميم… حالا با چه جراتي بخوابم بيمارستان و دارو بگيرم؟ کي از فرداي تزريق خبر داره با اين بدن ديوونه من؟
براي اولين بار تو کارم و تصميمي که بايد بگيرم موندم. مي بينم که ديگه حتي وقتي بخوام يه مغازه رو سر بزنم و فقط لازمه عرض يه خيابون 10 يا 12 متري رو رد شم و برم تو يه مغازه بي پله ولي نمي تونم و رسما جونم بالا مياد … دلم مي گيره،بغض مي کنم و چه بسا گريه.
مي فهمم که فقط تو محيط خونه مي تونم عمودي باشم و با سلام و صلوات و کمک خدا وامداد غيبي و در و ديوار …چند قدمي راه برم در غير اينصورت و بيشتر از اين بايد از ويلچر استفاده کنم.
ميدونم که روزهاي آخر رو دارم مي گذرونم و تا حالاش هم بخاطر روي زيادم چپه نشدم …ولي تا کي اين روئه جواب ميده؟ سرم رو گرم کردم به دل خوشي هاي کوچولو کوچولو و شادي هاي گذرا…ولي واقعيت چيز ديگه است حتي اگه هيچکي ندونه! خودم که مي دونم.
بايد برم بيمارستان ولي از اين خود ِجديد و عکس العملش مي ترسم …ميدونم اينبار رو ديگه واقعا گو*زيدم.(اين کلمه آخر بکار برده شده بر می گرده به يه جوک که اگه شنيده باشيش می بينی که چقدر با مسما بکار برده شده و دليل بر بی ادبی من نيست)
پ.ن: کي بود مي گفت نتيجه تزريق چي شد؟ خدمتتون عارضم بهتر که نشدم هيچي-وضعيتم که ثابت نمونده هم هيچي بنا به نظر پزشکم حالم داره بدتر هم ميشه …هيچي ديگه همين.
Grinontknow