دخترکان سرزمین مادری

امروز مطلبي رو از نوشته هاي ويولت عزيز براتون ميذارم كه ادامه بحث هفته گذشتشه:
سئوالي مدتهاست که ذهنم رو قلقلک ميده …آيا يک فاحش-ه واقعي به واقع هرز-ه است؟
کار ندارم به عروسکهاي دور و برم يا اونهايي که حتي اگه شغل خودفروشي رو پيشه نکردن ولي طوري خودشون رو مي آرايند يا لباس مي پوشند که ديگران در يک نظر فکر کنن طرف جن* ست.
خيلي موقع ها شده که با آقايي بودم و يکي از اين عروسکان گوشه خيابون منتظر! ازم سئوال شده طرف بله؟ گفتم نمي دونم ولله ولي حتي اگه نه مي خواد ديگران فکر کنن که بله.
هميشه از اين تيپ افراد مي ترسيدم … درست مثل زمانيکه ديوونه يا بيمار رواني رو ببينم، دست و پام رو گم ميکنم… وقاحت و دريدگيشون معذبم مي کنه … نميدونم عکس العمل درست چيه؟
در مقابل بارها و بارها از مرام اينجور افراد، اينجا و اونجا خوندم … و اينکه پاش بيفته از خيلي از آدمهاي به ظاهر سالم و پاکدامن خوش مرام ترند.
فاحشگ*ي يک شغله؟ تو فقط فروشنده بدنت هستي ونه روحت؟ … اين مي تونه فاصله هرزگي بين تن و روح رو مشخص کنه؟
شنيدم که يک فاحش-ه امکان نداره بگذاره لبش رو ببوسي دليلش هم ظاهرا اينه که لب متعلق به عاشق واقعيشه … دخترکان به ظاهر دختر ما هم اجازه ميدن همه کار باهاشون انجام بدي ولي فعل اصلي نه. چون بافت متعلق به همسر آينده است … چه شباهت غريبي…………:confused
ويولت

توضيحي در مورد مطلب ديروز رو هم مي تونين در ادامه مطلب امروز بخونين و نظر بدين…:regular

Continue Reading »



شانه هاي صياد !

مطالب زيادي توي ذهنم بود كه دلم مي خواست از فرصت پيش اومده استفاده كنم و اينجا بنويسم ولي كامنت جالب خانم ثابتي عزيز براي پست قبل ذهنم رو برد به يه سمت و سوي ديگه اي. البته قبل از هر چيز از اينكه ممكنه بدليل بيسوادي مزمني كه ازش رنج مي برم و همينطور دلمشغولي هاي روزمره و … مطالبم از انسجام لازم برخوردار نباشه و يا اصلا به علت طولاني بودن و … به مذاق بعضي از خوانندهاي اين وبلاگ خوش نياد پيشاپيش عذرخواهي مي كنم.
خانم ثابتي من رو قهرماني خاموش در داستان هاي ويولت عزيز دونستن كه مي تونه اينجا خودي نشون بده و به تعبير ايشون خودش رو به صدا در بياره…و از شانه هايي بنويسه كه تونستن حال بد ويلي را در انتهاي يك جاده به سرخوشي وجود پرمهر اميد تبديل كنن…
خوب، شايدم بد نباشه كه با توجه به مباحثات و مجادلات چند وقت اخير اين وبلاگ و به چالش كشيده شدن بعضي موضوعات من هم به عنوان يه مرد مطالبي رو از يه ديد گاه ديگه مطرح كنم، تا چه درنظر آيد و چه مقبول افتد…
پس من از اون قهرمان خاموش و اون شانه هاي معجزه گر مي نويسم و شما به قضاوت بنشينيد:
1- من مرد هستم:
دنيا پر شده از آدمايي كه نصف اونا ادعا مي كنن مرد هستن. بله درسته… فقط ادعا مي كنن…
يادمه وقتي كوچيكتر بودم از كلمه مرد يه برداشت ديگه داشتم… مرد يعني كسي كه دست زنها و بچه ها رو مي گيره و كمك حالشونه. توي خوشي ها چتربالاي سرشونه و توي ناخوشي ها تكيه گاه وعصاي دستشون. حرفش حرفه و قولش قول. حلال و حروم سرش ميشه و به معني واقعي لوطي صفت و پهلوون مسلك. هميشه هم برام نمونه همچين مردايي فردين و اون نقش هاي مردونه ش توي فيلم هاي آبگوشتي بود… هنوزم وقتي ياد شونه هاش مي افتم كه تكيه گاه زنهاي بي پناه و زجر كشيده و…بود پشتم ميلرزه…
بزرگتر كه شدم فهميدم كه مرد از نوع فردينيش فقط توي فيلم ها پيدا مي شه و بس و نمونه واقعيش دوهزار سال قبل از دايناسورها منقرض شده و رفته پي كارش!
مرد امروز از مردي فقط مردسالاري ، تبعيض جنسي ،استفاده (سوء استفاده ) از زنها رو بلده و پايمال كردن حقوق اونها رو نه تنها حق قانوني بلكه وظيفه شرعي خودش مي دونه. البته نوع نگرش سطحي و برخورد منفعلانه بعضي از اناث هم در اين احساس تكليف بي تاثير نيست. ضمن اينكه مشكلات زندگي مدرن هم باعث تشديد اين امر شده و ارزش خانواده ، ارزش فرزند و كيفيت تربيت براي جامعه پايدار هر روز كمرنگ تر ميشه.
سهم زن ايراني در فعاليت هاي اقتصادي – اجتماعي خارج از منزل حدود 28 درصد برآورد ميشه (يك سوم مردان) و اين درحاليه كه اين موضوع در كشورهاي عربي 31 ، در كشورهاي درحال توسعه 56 و در كشورهاي شرق آسيا 73 درصده. حتي در كشور به شدت سنتي ژاپن هم اين عدد بيشتر از 50 درصده در حاليكه پايبندي به سنت ها هم به خوبي حفظ شده. ما در ايران وزير زن نداريم و تنها 5/0 درصد از سطوح مديريتي دولت در اختيار زن ها قرار داره (تقريبا معادل عربستان ، عراق و يمن) درحاليكه در فنلاند 37درصد وزراي كابينه 16 درصد معاونين وزير و 21 درصد سطوح مديريتي در اختيار خانم هاست.
اين گوشه كوچكي از معامله ناعادلانه ايست كه من به عنوان مرد ايراني با نيمه ديگر جامعه خودم يعني زنان انجام دادم…
هنوز هم فكر مي كني بايد به شانه هايم افتخار كنم؟
2- خانم هاي هميشه ناراضي:
درسته كه بر اساس يه اصل ثابت شده همه انسانها در جوامع درحال توسعه ناراضي به دنيا ميان، ناراضي زندگي ميكنن و ناراضي از دنيا ميرن ، ولي زنان در اين ميون سهم بيشتري از نارضايتي رو دارن و دليلش چيزيه كه بهش ميگن تبعيض جنسيتي…
مواردي مثل محدوديت در انتخاب شغل، عدم استقلال مالي، عدم برابري دستمزدها ، عدم تامين مالي پس از مرگ همسر، قوانين ناعادلانه طلاق، عدم برابري مرد و زن در محيط هاي كاري ، عدم بهره مندي برابر از امكانات تفريحي و ورزشي ، محدوديت در انتخاب پوشش ظاهري ، قوانين تبعيض آميز ارث ، اختلاف ديه مرد و زن و … باعث احساس نارضايتي ذاتي و ناخودآگاه در زنان ايراني مي شه كه خودش رو به شكل پرخاشگري ، مرد ستيزي و گرايشات فمينيستي نشون مي ده.
هنوز فكر مي كني بايد به شانه هايم …؟
3- من امنيت مي خوام:
زنان عليرغم پيشرفت هاي تحصيليشون در طول سال هاي اخير، اونطوري كه بايد و شايد در فعاليت هاي اقتصادي به بازي گرفته نشدن. بطوريكه سهم زنان ايراني از بازار كار از 5/9 درصد در سال 1335 به 5/14 درصد در سال 1385 رسيده … يعني فقط 1/0 درصد رشد سالانه در طول 50 سال اخير!!! طبق آمار رسمي مالكيت زنان بر زمين هاي كشاورزي كمتر از 2 درصد !!! و مالكيت اونها بر دام هاي زنده كشور زير 5 درصد !!! اعلام شده.( و متاسفانه در بعضي استان ها مثل هرمزگان اين عدد معادل صفره).
مسائلي مثل محدوديت زنان در مالكيت زمين هاي كشاورزي (در محيط هاي روستايي) و خريد و فروش اموال منقول و غيرمنقول بدون اجازه شوهر و …. باعث شده تا زنان دست به نوعي مبارزه بزنن. از نظر تاريخي و جامعه شناسي اين پديده رو “تئوري جبران” ميگن. پديده هايي از قبيل “طلا دوستي” و ” بانك گريزي” در نتيجه همين ساختار مالكيت بوجود اومدن.
درحقيقت، فقدان مالكيت زنان رو تا حد شهروندان درجه دو تنزل داده…
هنوزم فكر مي كني بايد به …؟
4- فقر زنانه:
اكثر 2 ميليارد نفري كه با يك دلار يا كمتر در روز زندگي مي كنن زنان هستن. ضمن اينكه شكاف بين زنان و مردان در دهه گذشته گسترش پيدا كرده و پديده اي به نام “زنانه شدن فقر” رو بوجود آورده.
زناني كه در فقر زندگي مي كنند غالبا از دسترسي به منابع حياتي ازقبيل اعتبار، زمين و ارث محرومند. از نيروي كارشون به درستي استفاده نمي شه و از نظر مراقبت هاي بهداشتي و تغذيه در اولويت نيستن.به خدمات آموزشي و ورزشي دسترسي ندارن و در تصميمات داخل و خارج از منزل حداقل دخالت رو دارن.
فقر و جنسيت رابطه مستقيمي به نفع مردان و به ضرر زنان دارند. يعني مردان فقر را به زنان هديه كرده اند.
هنوز هم فكر مي كني…؟
5- مظلوم ولي مادر:
عليرغم همه مصائب و شدائد ، بخشي از زنان مسئوليت سنگيني به نام مادري رو هم به دوش مي كشن. مادران كارگران بي جيره و مواجب خانواده هستن. زنان در دو سنگر خانواده و جامعه مشغول توليدن. توليد كالاي خانگي و توليد كالاي بازاري. منظور از توليد خانگي ، تربيت فرزندان و ديگر فعاليت هاي زن در خونه ست كه تابعي از وقت زن و درآمد خانواده ست. خانواده با محدوديت مواجه و اون اين كه زمان اختصاص يافته براي اشتغال، تهيه كالاي خانگي و رفاه نمي تونه از كل وقت شبانه روز تجاوز كنه. محدوديت ديگه ، درآمد خانواره كه نقش مهمي در تصميم گيري درباره زمان اختصاص يافته به هر فعاليت داره و اينجاست كه زن بايد تركيب مناسبي بين اشتغال و كارهاي خونه (دو نقش خودش) انتخاب كنه تا به حداكثر مطلوبيت دست پيدا كنه. مسلما اين تركيب هم ثابت نيست و در طول زندگي و به فراخور وضع مالي خانواده ، سن بچه ها ، پيشرفت تكنولوژي و … تغيير مي كنه.
بد نيست بدونين كه 45 درصد از زنان جامعه مون خونه دار هستن و هيچ دستمزدي به فعاليت هاي روزمره شون تعلق نمي گيره!
هنوز هم فكر…؟
6- سهم فرشته از زمين:
گرچه به نظر من به همه زنان دنيا ، كم يا زياد ظلم روا شده ، ولي سهم زنان و مادران خانه دار از همه بيشتر بوده. زن خونه داري كه غيبت يا كسالت و بيماريش مي تونه باعث لنگيدن همه امور منزل بشه ، چه سهمي از زندگي داره؟
زن خونه داري كه در گذشته با بالا رفتن سنش بر منزلت و اعتبار اجتماعيش افزوده ميشد، امروزه نگران سال هاي پيري خودشه. نگهداري از سالمند به عنوان يه معضل اجتماعي دراومده و اين مسئله در مورد زنان خونه دار شهرنشين كه بازنشستگي و تامين اجتماعي ندارن شديدتره. زن خانه دار امروزي كه تو سن فعاليت بايد كارآمد و فعال باشه ، در سنين پيري پاداش مناسبي نمي گيره. عاقبت اون يا زندگي توي خانه سالمندان و يا در بهترين حالت ، بعد از مرگ شوهر، زندگي با پسر يا دختريه كه دائما با اون به عنوان” موجودي زيادي” برخورد مي كنن. خوب در ساختار خانواده هسته اي ، جايي براي سالمندان نيست.
به قول يكي از جامعه شناسان سرشناس غربي:
“يك مادر خوب ، زني است كه براي نابودي خود تلاش مي كند”
هنوز هم …؟
7- به چه افتخار كنم؟
هرگز صرفا به اينكه از نظر فيزيولوژيك يه مرد هستم افتخار نمي كنم. من نه به شانه هايم، كه به قلبم افتخار مي كنم. به عشقي كه قلبم را از درون شعله ور مي كنه و در لبان تبدارم متبلور مي شه. به عطشي كه مردمك چشمانم براي ديدن يك لبخند دارند و به …
آري … به شانه هايم هم افتخار خواهم كرد، اگر مثل شاخه هاي يك درخت تنومند جاي امني براي دمي استراحت پرستوي مهاجري خسته از پرواز باشند…ولي نه به شانه هاي صيادي كه صيد از سر استيصال به آن ها پناهنده شده باشد!
من به تو و همه زنان و مادران كشورم افتخار مي كنم كه به من فرصت زندگي كردن داديد….

Continue Reading »



مطالب زيادي توي ذهنم بود كه دلم مي خواست از فرصت پيش اومده استفاده كنم و اينجا بنويسم ولي كامنت جالب خانم ثابتي عزيز براي پست قبل ذهنم رو برد به يه سمت و سوي ديگه اي. البته قبل از هر چيز از اينكه ممكنه بدليل بيسوادي مزمني كه ازش رنج مي برم و همينطور دلمشغولي هاي روزمره و … مطالبم از انسجام لازم برخوردار نباشه و يا اصلا به علت طولاني بودن و … به مذاق بعضي از خوانندهاي اين وبلاگ خوش نياد پيشاپيش عذرخواهي مي كنم.
خانم ثابتي من رو قهرماني خاموش در داستان هاي ويولت عزيز دونستن كه مي تونه اينجا خودي نشون بده و به تعبير ايشون خودش رو به صدا در بياره…و از شانه هايي بنويسه كه تونستن حال بد ويلي را در انتهاي يك جاده به سرخوشي وجود پرمهر اميد تبديل كنن…
خوب، شايدم بد نباشه كه با توجه به مباحثات و مجادلات چند وقت اخير اين وبلاگ و به چالش كشيده شدن بعضي موضوعات من هم به عنوان يه مرد مطالبي رو از يه ديد گاه ديگه مطرح كنم، تا چه درنظر آيد و چه مقبول افتد…
پس من از اون قهرمان خاموش و اون شانه هاي معجزه گر مي نويسم و شما به قضاوت بنشينيد:
1- من مرد هستم:
دنيا پر شده از آدمايي كه نصف اونا ادعا مي كنن مرد هستن. بله درسته… فقط ادعا مي كنن…
يادمه وقتي كوچيكتر بودم از كلمه مرد يه برداشت ديگه داشتم… مرد يعني كسي كه دست زنها و بچه ها رو مي گيره و كمك حالشونه. توي خوشي ها چتربالاي سرشونه و توي ناخوشي ها تكيه گاه وعصاي دستشون. حرفش حرفه و قولش قول. حلال و حروم سرش ميشه و به معني واقعي لوطي صفت و پهلوون مسلك. هميشه هم برام نمونه همچين مردايي فردين و اون نقش هاي مردونه ش توي فيلم هاي آبگوشتي بود… هنوزم وقتي ياد شونه هاش مي افتم كه تكيه گاه زنهاي بي پناه و زجر كشيده و…بود پشتم ميلرزه…
بزرگتر كه شدم فهميدم كه مرد از نوع فردينيش فقط توي فيلم ها پيدا مي شه و بس و نمونه واقعيش دوهزار سال قبل از دايناسورها منقرض شده و رفته پي كارش!
مرد امروز از مردي فقط مردسالاري ، تبعيض جنسي ،استفاده (سوء استفاده ) از زنها رو بلده و پايمال كردن حقوق اونها رو نه تنها حق قانوني بلكه وظيفه شرعي خودش مي دونه. البته نوع نگرش سطحي و برخورد منفعلانه بعضي از اناث هم در اين احساس تكليف بي تاثير نيست. ضمن اينكه مشكلات زندگي مدرن هم باعث تشديد اين امر شده و ارزش خانواده ، ارزش فرزند و كيفيت تربيت براي جامعه پايدار هر روز كمرنگ تر ميشه.
سهم زن ايراني در فعاليت هاي اقتصادي – اجتماعي خارج از منزل حدود 28 درصد برآورد ميشه (يك سوم مردان) و اين درحاليه كه اين موضوع در كشورهاي عربي 31 ، در كشورهاي درحال توسعه 56 و در كشورهاي شرق آسيا 73 درصده. حتي در كشور به شدت سنتي ژاپن هم اين عدد بيشتر از 50 درصده در حاليكه پايبندي به سنت ها هم به خوبي حفظ شده. ما در ايران وزير زن نداريم و تنها 5/0 درصد از سطوح مديريتي دولت در اختيار زن ها قرار داره (تقريبا معادل عربستان ، عراق و يمن) درحاليكه در فنلاند 37درصد وزراي كابينه 16 درصد معاونين وزير و 21 درصد سطوح مديريتي در اختيار خانم هاست.
اين گوشه كوچكي از معامله ناعادلانه ايست كه من به عنوان مرد ايراني با نيمه ديگر جامعه خودم يعني زنان انجام دادم…
هنوز هم فكر مي كني بايد به شانه هايم افتخار كنم؟
2- خانم هاي هميشه ناراضي:
درسته كه بر اساس يه اصل ثابت شده همه انسانها در جوامع درحال توسعه ناراضي به دنيا ميان، ناراضي زندگي ميكنن و ناراضي از دنيا ميرن ، ولي زنان در اين ميون سهم بيشتري از نارضايتي رو دارن و دليلش چيزيه كه بهش ميگن تبعيض جنسيتي…
مواردي مثل محدوديت در انتخاب شغل، عدم استقلال مالي، عدم برابري دستمزدها ، عدم تامين مالي پس از مرگ همسر، قوانين ناعادلانه طلاق، عدم برابري مرد و زن در محيط هاي كاري ، عدم بهره مندي برابر از امكانات تفريحي و ورزشي ، محدوديت در انتخاب پوشش ظاهري ، قوانين تبعيض آميز ارث ، اختلاف ديه مرد و زن و … باعث احساس نارضايتي ذاتي و ناخودآگاه در زنان ايراني مي شه كه خودش رو به شكل پرخاشگري ، مرد ستيزي و گرايشات فمينيستي نشون مي ده.
هنوز فكر مي كني بايد به شانه هايم …؟
3- من امنيت مي خوام:
زنان عليرغم پيشرفت هاي تحصيليشون در طول سال هاي اخير، اونطوري كه بايد و شايد در فعاليت هاي اقتصادي به بازي گرفته نشدن. بطوريكه سهم زنان ايراني از بازار كار از 5/9 درصد در سال 1335 به 5/14 درصد در سال 1385 رسيده … يعني فقط 1/0 درصد رشد سالانه در طول 50 سال اخير!!! طبق آمار رسمي مالكيت زنان بر زمين هاي كشاورزي كمتر از 2 درصد !!! و مالكيت اونها بر دام هاي زنده كشور زير 5 درصد !!! اعلام شده.( و متاسفانه در بعضي استان ها مثل هرمزگان اين عدد معادل صفره).
مسائلي مثل محدوديت زنان در مالكيت زمين هاي كشاورزي (در محيط هاي روستايي) و خريد و فروش اموال منقول و غيرمنقول بدون اجازه شوهر و …. باعث شده تا زنان دست به نوعي مبارزه بزنن. از نظر تاريخي و جامعه شناسي اين پديده رو “تئوري جبران” ميگن. پديده هايي از قبيل “طلا دوستي” و ” بانك گريزي” در نتيجه همين ساختار مالكيت بوجود اومدن.
درحقيقت، فقدان مالكيت زنان رو تا حد شهروندان درجه دو تنزل داده…
هنوزم فكر مي كني بايد به …؟
4- فقر زنانه:
اكثر 2 ميليارد نفري كه با يك دلار يا كمتر در روز زندگي مي كنن زنان هستن. ضمن اينكه شكاف بين زنان و مردان در دهه گذشته گسترش پيدا كرده و پديده اي به نام “زنانه شدن فقر” رو بوجود آورده.
زناني كه در فقر زندگي مي كنند غالبا از دسترسي به منابع حياتي ازقبيل اعتبار، زمين و ارث محرومند. از نيروي كارشون به درستي استفاده نمي شه و از نظر مراقبت هاي بهداشتي و تغذيه در اولويت نيستن.به خدمات آموزشي و ورزشي دسترسي ندارن و در تصميمات داخل و خارج از منزل حداقل دخالت رو دارن.
فقر و جنسيت رابطه مستقيمي به نفع مردان و به ضرر زنان دارند. يعني مردان فقر را به زنان هديه كرده اند.
هنوز هم فكر مي كني…؟
5- مظلوم ولي مادر:
عليرغم همه مصائب و شدائد ، بخشي از زنان مسئوليت سنگيني به نام مادري رو هم به دوش مي كشن. مادران كارگران بي جيره و مواجب خانواده هستن. زنان در دو سنگر خانواده و جامعه مشغول توليدن. توليد كالاي خانگي و توليد كالاي بازاري. منظور از توليد خانگي ، تربيت فرزندان و ديگر فعاليت هاي زن در خونه ست كه تابعي از وقت زن و درآمد خانواده ست. خانواده با محدوديت مواجه و اون اين كه زمان اختصاص يافته براي اشتغال، تهيه كالاي خانگي و رفاه نمي تونه از كل وقت شبانه روز تجاوز كنه. محدوديت ديگه ، درآمد خانواره كه نقش مهمي در تصميم گيري درباره زمان اختصاص يافته به هر فعاليت داره و اينجاست كه زن بايد تركيب مناسبي بين اشتغال و كارهاي خونه (دو نقش خودش) انتخاب كنه تا به حداكثر مطلوبيت دست پيدا كنه. مسلما اين تركيب هم ثابت نيست و در طول زندگي و به فراخور وضع مالي خانواده ، سن بچه ها ، پيشرفت تكنولوژي و … تغيير مي كنه.
بد نيست بدونين كه 45 درصد از زنان جامعه مون خونه دار هستن و هيچ دستمزدي به فعاليت هاي روزمره شون تعلق نمي گيره!
هنوز هم فكر…؟
6- سهم فرشته از زمين:
گرچه به نظر من به همه زنان دنيا ، كم يا زياد ظلم روا شده ، ولي سهم زنان و مادران خانه دار از همه بيشتر بوده. زن خونه داري كه غيبت يا كسالت و بيماريش مي تونه باعث لنگيدن همه امور منزل بشه ، چه سهمي از زندگي داره؟
زن خونه داري كه در گذشته با بالا رفتن سنش بر منزلت و اعتبار اجتماعيش افزوده ميشد، امروزه نگران سال هاي پيري خودشه. نگهداري از سالمند به عنوان يه معضل اجتماعي دراومده و اين مسئله در مورد زنان خونه دار شهرنشين كه بازنشستگي و تامين اجتماعي ندارن شديدتره. زن خانه دار امروزي كه تو سن فعاليت بايد كارآمد و فعال باشه ، در سنين پيري پاداش مناسبي نمي گيره. عاقبت اون يا زندگي توي خانه سالمندان و يا در بهترين حالت ، بعد از مرگ شوهر، زندگي با پسر يا دختريه كه دائما با اون به عنوان” موجودي زيادي” برخورد مي كنن. خوب در ساختار خانواده هسته اي ، جايي براي سالمندان نيست.
به قول يكي از جامعه شناسان سرشناس غربي:
“يك مادر خوب ، زني است كه براي نابودي خود تلاش مي كند”
هنوز هم …؟
7- به چه افتخار كنم؟
هرگز صرفا به اينكه از نظر فيزيولوژيك يه مرد هستم افتخار نمي كنم. من نه به شانه هايم، كه به قلبم افتخار مي كنم. به عشقي كه قلبم را از درون شعله ور مي كنه و در لبان تبدارم متبلور مي شه. به عطشي كه مردمك چشمانم براي ديدن يك لبخند دارند و به …
آري … به شانه هايم هم افتخار خواهم كرد، اگر مثل شاخه هاي يك درخت تنومند جاي امني براي دمي استراحت پرستوي مهاجري خسته از پرواز باشند…ولي نه به شانه هاي صيادي كه صيد از سر استيصال به آن ها پناهنده شده باشد!
من به تو و همه زنان و مادران كشورم افتخار مي كنم كه به من فرصت زندگي كردن داديد….

Continue Reading »



صاحبخونه مدتی به وبلاگش دسترسی نداره و قراره من اينجا رو اداره کنمGrinevil. منم سعي مي كنم تو اين مدت از نوشته های خودش که قبلا نوشته و يا نوشته هايي که جنبه عمومي داره و تو اينترنت زياده اينجا بذارم.
يک نگاهی به نوشته هاش انداختم، ديدم بعضی هاش بدجوری بوداره:surprise و ترجيح ميدم اونها رو نگه دارم تا خودش اگه صلاح ديد پابليششون کنه، من که اصلا صلاح نمی بينم.:tounge
به هرحال هر شغلی مزايای خاص خودش رو داره كه يكي از اونا هم مرخصي ساليانه ست، ديگه چه برسه به وبلاگ نويسی، اونم از نوع هر روز نوشتن که شغل هم قلمداد نمی شه وبدون هيچ جیره و مواجب و چشمداشتی:smug انجام ميشه . مسلمه که نويسنده بايد به روح و جسمش استراحت بده و از درگير کردن هر روزه خودش پرهيز كنه.
اميد
پ.ن :

اينجا رو يادتون مياد؟:wink

يه سركی هم به آرشيو موسيقی خانوم كشيدم…اميدوارم بپسندين:
Olivia Newton- you ‘r the one



لينک دانلود



صاحبخونه مدتی به وبلاگش دسترسی نداره و قراره من اينجا رو اداره کنمGrinevil. منم سعي مي كنم تو اين مدت از نوشته های خودش که قبلا نوشته و يا نوشته هايي که جنبه عمومي داره و تو اينترنت زياده اينجا بذارم.
يک نگاهی به نوشته هاش انداختم، ديدم بعضی هاش بدجوری بوداره:surprise و ترجيح ميدم اونها رو نگه دارم تا خودش اگه صلاح ديد پابليششون کنه، من که اصلا صلاح نمی بينم.:tounge
به هرحال هر شغلی مزايای خاص خودش رو داره كه يكي از اونا هم مرخصي ساليانه ست، ديگه چه برسه به وبلاگ نويسی، اونم از نوع هر روز نوشتن که شغل هم قلمداد نمی شه وبدون هيچ جیره و مواجب و چشمداشتی:smug انجام ميشه . مسلمه که نويسنده بايد به روح و جسمش استراحت بده و از درگير کردن هر روزه خودش پرهيز كنه.
اميد
پ.ن :

اينجا رو يادتون مياد؟:wink

يه سركی هم به آرشيو موسيقی خانوم كشيدم…اميدوارم بپسندين:
Olivia Newton- you ‘r the one

لينک دانلود



روزهاي خوبيه و مسلما اينقدر خوب هست که بشينم يه همچين تابوهايي رو مطرح کنم و در کنار خوندن کامنت هاي قشنگتون يه چند تايي هم فحش بخورم.
شنبه همزمان با شروع بحث، بعداز ظهر بابا تو خيابون تصادف کرد … يعني داشته پياده روي مي کرده يه موتوري درست عين بازي آتاري تو يک خيابون گل و گشاد و خلوت از يک سمت ديگه بابا رو هدف ميگيره و با نقش بر زمين کردنش 100 امتياز مثبت مي گذاره تو کارنامه کاريش!
منم به اجبار چون تنها بودم و همه رفته بودند بيمارستان و دنبال شکايت و شکايت کشي، تا 12 شب پشت کامپيوتر نشستم و کامنت تاييد کردم و از طرف ديگه با دوست عزيز پزشکي در ارتباط براي تاييد درمان و چگونگي انجام کارها.
الان همه چيز خوبه و همه سر جاي خودشون قرار دارند … منم بحث و حادثه اتفاق افتاده خيلي از لحاظ جسمي خسته ام کرد … تو حالت عادي هم وقتي زياد بشينم بايد چند دقيقه به بدنم وقت بدم و دراز بکشم تا به تعبير خودم کمرم آروم بگيره … حالا زمان همون وقت دادنه است.
برنامه ريزي براي روزهاي ارديبهشت مثل بي اعتباري هواي بهار مي مونه، نمي توني به هيچ چيز اعتماد کني در نتيجه 80% برنامه از قبل تعيين شدم لنگش تو هواست بدون اينکه خودم در تغيير يا بهم خوردنش دخيل باشم.
فقط يه چيزي بگم تا خفه نشدم ” بي بندباري جسم رو ميشه يه خاکي سرش ريخت و جمع و جورش کرد … ولي امان از زماني که روحت هرز بره اونوقته که بي بندباري و هرز*گي روح رو هيچکاريش نمي توني بکني.”
کسانی که خيلی خيلی و حتی متعصبانه به دارا بودن اون يک تيکه بافت!! اعتقاد دارن و پافشاری می کنن رو اين يک جمله اگه دلشون خواست تامل و فکر کنن … تا بيست سال بعد نگن ای دل غافل، خدا بيامرز يه چی گفتا.
I’M CRAZY LIKE A FOOL
Boney M-cool Dady

لينک دانلود
پ.ن: آهنگ درخواستی دريافت شد و ممنون.



نوشته شده در ساعت 2:30 بعداز ظهر شنبه در حاليکه 50 تا کامنت در مدح داشتن يا نداشتن بکا*رت رو خوندم و سپس افاضات کردم.
اگه بخوام نظر شخصيم رو در مورد داشتن يا نداشتن بازگو کنم. چون صاحب تريبونم يک جورايي تخطئه و محکوم کردن نظر مخالفم ميشه ، پس ترجيح ميدم در اين مورد هيچ اظهار نظري نکنم و فقط دعا کنم خدا جسارت لازم رو بهمون بده تا تک تکمون به اون چيزي که اعتقاد داريم بدون سرشکستگي عمل کنيم.
خب چيزي که مسلمه اينه “نظر هر فرد محترمه” روي سخن امروزم با بچه هايي که موضعشون کاملا مشخص و شفافه نيست کساني که رک گفتن اعتقاد به داشتن بکا*رت دارن و يا خير… منم در حد و اندازه ايي نيستم که در جهت تغيير نظر کسي بخوام حرف بزنم.
چيزي که توجه ام رو جلب کرد و در اکثر نوشته ها هم بازتاب داشت حالا چه خانم و چه آقا … اين بود که گفتيد من حفظش مي کنم يا توقع باکر*ه بودن رو از طرف مقابل دارم چون خودم هم هيچ عمل ج ن سي انجام ندادم و خودم و تا لحظه آخر حفظ کردم.
مي دوني فکر مي کنم آدم بايد به درجه ايي برسه که هرکار يا تصميم و نظري داره فقط و فقط براي شخص خودش باشه، نه در ازا فلان کار توقع بيسار کار رو از طرف مقابل داشته باشه(واي توضيح درست دادن و رو کاغذ آوردنش نفس گيره) … يعني يه جور گرو کشي … وقتي اينطوري فکر کني و توقعت برآورده نشه به شدت مغموم ميشي … يه مثال ساده وقتي به کسي محبت مي کني و سرويس ميدي، در ازا اينکه عين همون رو دريافت کني و اينطور نشه .خب چي مي مونه غير سرخوردگي؟ اينطوري بيست و چهار ساعته حواست پي حساب کتابه که عوض محبتت رو گرفتي يا نه؟
حالا اعتقاد داري بايد باکر*ه باشي(چه مرد و چه زن) باش … خيلي هم قابل احترام و ستودنيه … ولي وقتي مي خواي باشي ولي در ازا باکر*ه بودن طرف مربوطه … اونوقت که ببيني نيست( بدون وجود هيچ آثار ظاهري، يعني ظاهر گواهي بده که آره باکر*ه است) يهو مي افتي تو قهقرا که عجب اشتباهي کردي و عمري بي خودي بي خودي ازت تلف شده.
نمي دونم مي تونم منظورم رو برسونم يا نه؟
وقتي فردي خودش رو دوست داره و مي پذيره، پذيرش يک نفر ديگه هم براش راحته به Virginity اعتقاد داره بر اساس تفکرات خودش ولي اگه همسرش اين مورد رو نداشت ولي پشت حرف و عملش استدلال محکم و تفکر نهفته بود … ميپذيره چون خودش هم صاحب فکر و انديشه است و تفکري رو انتخاب کرده نه صرف تاثير گرفته شده از جامعه و سنت.
منظورم اينه زندگي کن بر اساس اعتقادات خودت و روشون پافشاري هم داشته باش اينطوري ديگه برات مهم نيست طرف مقابل چه جوريه … اينطوري گزينه براي انتخابت هم بيشتر و راحتره چون شرط اما و اگر نذاشتي … چون خودت همون چيزي بودي که مي خواستي باشي فقط براي خودت و نه شخص ديگه.
بازم ممنونم از تمامی بچه هايي که تو بحث ديروز بدور از لودگی و توهين شرکت کردن.:hug:love
پ.ن1:بحث ديروز يه جورايي زير پوست شهر چه خبر است بود:teeth
پ.ن2:اگه تعداد نظرات پايين با تعداد کامنت ها نمی خونه، بخاطر اينه که تعدادی کامنت خصوصی دارم که فرستنده نخواسته در معرض ديد عموم قرار بگيره… به گيرنده هاتون دست نزنيد.
پ.ن3: اگه تو کامنتتون کلمات کليدی مورد دار بکار می بريد:eyebrow لطفا ظاهرش رو از املا صحيح تغيير بديد که نزنن تير تپرمون کنن…ممنون.
پ.ن:چيزی که واضح و بديهی اينه که ما فقط خواننده نظرات همديگه بوديم و نه تصميم گيرنده صرف در مورد ديگران.
اينم فايل صوتی متن؟البته نه عين متن.Shockh

**حذف شد**