آنچه گذشته

مامان تازه از اتاق عمل در اومده و تو ريکاوريه. مچ پاش در رفته و ساق پا از چنديدن ناحيه شکسته، بخاطر پوکي استخوان.
امشب بيمارستان مي مونه … وضعيت سختيه به خودي خود ديگه چه برسه با وضعيت جسماني من و اينکه تنها مونث خونه ام.
يه چند ثانيه ايي گريه کردم از سر استيصال. البته اونم زماني بود که صداي اميد رو شنيدم و لوس شدم!!!.
يادم رفت به 15 يا 16 سال قبل. ساعت شايد حدود 7 صبح بود که با صداي زنگ آيفون از خواب بيدار شدم وقتي آيفون رو جواب دادم صداي ضعيف مامان رو شنيدم که گفت: بيا دم در!. با ديدن رنگ و رخ مامان وحشت کردم، دستش رو تو بغل گرفته بود و ناليد فکر کنم شکسته. سريع يه مانتو وروسري کشيدم سرم و مامان رو سوار تاکسي کردم و رفتيم بيمارستان. دکتر اونجا تشخيص داد آرنج شکسته و بايد عمل شه . سريع زنگ زدم به شوهر خاله ام که پزشکه و قضيه رو بهشون گفتم. گفت برو بيمارستان آريا منم با دکتر محجوبي هماهنگ مي کنم و خودم رو مي رسونم اونجا.آرنج شکسته بود و بايد با پين استخوونها رو بهم وصل مي کردن … نمي دونم يک هفته يا دو هفته بايد بيمارستان بستري ميشد. تو يکي از همين شبهايي که مامان خونه نبود بابا حال خوشي نداشت ( پدرم هم ريه اش ناراحته) شب به بابا گفتم تو اتاق من بخوابه که منم حواسم بهش باشه … دمدم هاي صبح بي هيچ بهانه از خواب بلند شدم و نگاهم افتاد به بابا در حاليکه کبود شده بود ملتمسانه به من چشم دوخته بود که شايد بيدار شم و به دادش برسم… سرت رو درد نيارم اورژانس بابا رو برد بيمارستان پارس و زير چادر اکسيژن. ديگه کار من شده بود از اين بيمارستان در بيام برم اون طرف خيابون اون يکي بيمارستان سراغ اون يکي…………
حالا هم وضعيت دشواريه با اين فرق که ديگه من اون آدم سابق نيستم و عصاي دست مهمم يعني مامان رو از دست دادم … بايد يه فکر درست و حسابي بکنم، اينجوري نميشه.



پراکنده

1- خودم رو مجبور کردم که بيام بشينم پشت کامپيوتر و بنويسم.
2- تا بوده اين بوده که مي گفتن جمعه روز افتضاحيه … ديروز من جزو جمعه هاي گه ای بود که به اين افتضاحي به ندرت در زندگي کسي پيش مياد.
3- از پرشين بلاگ باهام تماس گرفتن که وبلاگ شما وبلاگ ممتاز شناخته شده، براي شرکت در مراسم و گرفتن جايزه تون باهاتون تماس مي گيريم… وبلاگ ممتاز ديگه چه صيغه ايي؟ ممنون از بچه هايي که بهم راي دادن.
4- در حال حاضريک لپ تاب دارم. همين هم سبب شد که نصفه شبي در ساعت نامتعارف وصل شم به اينترنت… گذاشتمش تو اتاق خودم و از اونجايي که آروم نمي تونم بشينم اينقدر انگولکش کردم که موس رفته زير صفحه هاي فعال رو مونيتور و بايد شانسي کليلک کنم تو جاي مورد نظر انتخاب شه. يعني چي کار کردم؟ و چه جوري به حالت نرمال بر مي گرده. مارکش DELL 1520 ته به رنگ قرمز. راستي ويندوز ويستا ست براي همين نا آشنا بودنش کلي بهش ور رفتم. حساب کن Recycle bin رو انداخته بودم دور!!!!!!!!!! کلي گشتم تا تونستم دوباره رو صفحه فعالش کنم.
5- ديشب موقع خواب به اميد مي گم: – کاشکي يه لگن(درستش کردم هوو چی:tounge) يخ اينجا بود اين کف پاهام رو ميذاشتم توش، کمتر مي سوخت.
– اي خدا، کاشکي اين بيماري تو رو من داشتم.
– نه اصلا حرفشم نزن. اگه تو داشتي من يک ساعتم تحملت نمي کردم.!!!!
– خيلي بي(بيب) چرا؟
– ساده ست. چون خيلي بد مريضي. يه سرماخوردگي ساده مي گيري دمار از روزگار آدم در مياري از بس ميري تو لک و… اونوقت مي خواستي جاي من باشي؟ به يک ساعت نکشيده ميذاشتمت دم در آشغالي ببرتت.
6- تمام پوست بدنم مي خاره . ساعد، آرنج، وسط انگشتها، ران پا ، گردن و… براي خودم طبابت کردم و هيدروکسي زين تجويز کردم …… ديگه بخاطر خواب حاصل شده همون نصفه عموديم هم افقي شده.
7- الان خوش خبري آوردن … مامانم خورده زمين پاش در رفته تو اورژانس.
8- واي مردم از خوشي … کسي هست من اين اوقات و ايام خوش رو باهاش قسمت کنم؟… باور کن واسه من يه تنه خيلی زياده.:thinking



بازم سوزش کف پاها دیونه ام کرده…همینم سبب شد بیام بشینم آنتی ویروسم رو آپ گرید کنم:tounge.
کامنت دونی پست پایین همچنان بازه برای نظرگذاشتن…این کیبورد علامت فارسی نداره سخت تایپ کردن برام یعنی سرعت نداره کارم.



يک کتاب هست بنام ” Are u the one for me? “ کتاب جالبيه، اينجور کتابها تو ايران بي کلاسي محسوب ميشه خوندنشون اما خيلي جالبه يه جورايي آدم رو به فکر ميندازه. اومده ليستي درست کرده از سازگاري هاي افراد در موارد مختلف مثلا:

1- Physical Style : مدل غذا خوردن، لباس پوشيدن و عادت به ورزش کردن…

2- Emotional Style: رمانتيک بودن، اينکه چطور با شما رفتار مي کند؟ چطور احساسات خودش را به شما نشان مي دهد؟ با افتخار شما را به ديگران معرفي مي کند؟ يا ترجيح ميدهد در پستو بمانيد؟!!

3 -Social Style : رفتارش با مردم دور و اطراف چطور است؟خشن،اجتماعي،مردم دار،دست و دلباز،خاکي و يا مودب…؟

4 -Intellectual style: با آدم باهوشي طرف هستيد؟ تحصيلات او چقدر است؟ معلومات عموميش چطور؟

5 – Sexual Style: که اين مورد خاص اصلا تو جامعه ما جا نيفتاده، من تو کامنتهاي پست اول کمتر کسي و ديدم که از جذابيت و کشش جن سي چيزي نوشته باشه اکثرا از خدا و اعتقادات مذهبي و ملاکهاي به قول تو افلاطوني نوشته بودند. اما اين يک واقعيته اگه جاذبه جن سي نباشه ديگه طرف اسمش همسر يا پارتنر نيست بلکه فقط يه دوسته.
چقدر از اين جهت شبيه شماست؟ خيلي از زن و شوهر ها هستند بخصوص خانمها که اصلا از لحاظ صکص راضي نيستند ولي به هيچ عنوان سراغ درمان هم نميرن(Sex Therapy) چرا که يه تابوه و حتي اجازه حرف زدن در اين مورد رو به خودشون نميدن.

6- Financial style : اينم هم که توضيح دادن نداره،پول دار بودن طرف مقابل و اينکه چقدر مطابق خواسته آدمه.

7- personal growth style: اينکه طرف چقدر انعطاف و قابليت تغيير کردن رو داره. بالاخره هر دونفر آدم با هم ديگه کلي تفاوتها دارن اگه قرار باشه طرف اينقدر کله شق باشه که هيچ تغييري رو قبول نکنه و يا اينقدر دهن بين باشه که دقه به ساعت تغيير رنگ بده که فايده نداره.!

8- spiritual style: از لحاظ اعتقادات روحي و ديني شبيه بودنتون مهمه.

9- interests and hobbies : اينم يک کم جا نيفتاده تو فرهنگ ما، آقايون حتي بعد ازدواج تفريحات خودشون رو دارند مثلا شکار و خانمها هم دوره هاي زنونه، البته اينم بد نيست خيلي هم خوبه که آدم استقلال داشته باشه و انجام دادن بعضي از کارها بدون هم خوب هم هست.
ولي خوبه آدم به اين هم فکر کنه که زندگي آدم قراره سالها با کسي بگذره که 4 تا حرف مشترک هم باهم ندارن بزنن مثلا آقا از سياست خوشش مياد و خانم از نقاشي … به هيچ کدوم ايرادي وارد نيست بلکه چيزيکه مهم نزديک بودن و يا حتي مشترک بودن اين علايقه.

خوب اين ترجمه به فارسي کامنت شقايق بود که به نظر من به نکات مهم زيادي اشاره کرده و به نوعي جمع بندي بحث ما بود … من با نکاتي که اشاره کرده کاملا موافقم. اين کتاب هم فکر کنم تو ايران ترجمه شده بنام آيا تو همان گمشده من هستي؟ … جاي يک کتاب با همين موضوع ولي از ديد يک روانشناس و جامعه شناس ايراني تو اين ميون خيلي خاليه که به نکاتي اشاره کنه که منطبق با جامعه ما و تابوهاي خواسته و ناخواسته اون باشه.



ممنون از تمام بچه هايي که باهام همکاري کردن و جواب دادن … خودتون بهتر مي دونيد که حال خوب جسمي ندارم… تعبيرم اينه که تو مرحله گذر هستم و بايد صبر کنم، حالا يا اينوري ميشه يا اونوري… ايجاد اين بحث بهم کمک کرد که به مشکلات پيش اومده کمتر فکر کنم و با شما همراه شم … بازم ممنونم ازتون.:love
چرا اينقدر اصرار داشتم که ملاکهاي افلاطوني نگيد و با خودتون صادق باشيد؟
ببين من يه زن نزديک به 36 سالم. يکبار ازدواج کردم و جدا شدم. تو عالم حقيقت دوستان زيادي دارم با تيپ و شخصيت مختلف … دوستاني که تو عالم مجازي دارم هم که احتياج به توضيح نيست خودش عيانه … پس فکر مي کنم حداقل در اين زمينه آدم بي تجربه ايي نباشم و بتونم با اطمينان چيزي رو بگم… من دنبال ملاک پيدا کردن براي خودم و يا شنيدن اونها از زبان ديگري نيستم. چرا که بد يا خوب انتخابم رو انجام دادم وآردمو بيختم و الکمو گل ميخ آويختم.
چه دختر و چه پسر مسلمه که براي شريک آينده اش ملاکهايي رو در نظر داره و ايده آل هايي … به چه ملاکهايي مي گم افلاطوني؟ ملاکهايي که بر اساس ديکته جامعه از قبل تعريف شده يا مامان و بابا و عمه و خاله برامون بهترين تشخيص دادن يا چون تو موقعيت خاص اجتماعي هستيم بايد بر اساس اون انتخاب کنيم … هيچ وقت رجوع نمي کنيم به اون ته ته دله که واقعا ملاکمون چيه؟
طرف آخر دختر بازه بعد ميره يه دختر اتو کشيده مي ستونه!!! چرا چون مثلا دکتره و بايد در شان خودش همسر يابي کنه.
يا دخترک هررو از بر تشخيص نميده و تو رويا هاش مرد رومانتيک ( يه چيزي تو مايه هاي رت باتلر) رو مي پسنديده ولي خوب خانواده و جامعه ديکته کرده که مرد خوب بايد تحصيل کرده باشه و خانواده دار و … ميره زن يه PHD دار کچل با دنونهای جلو زده بوگندو ميشه که از تمام يک زن فقط مدخل ورودي رو بلده و لاغير … به نظر تو همچين زني خوشبخته؟ ولله که اگه شکايت پيش هرکي ببره چون ملاکهاي اجتماعي آقا بيست بيسته همه به عقل دخترک شک مي کنن.
خوشبختانه شانس اين رو داشتم که با دخترهايي هم سن خودم و در موقعيت اجتماعي تقريبا برابر و هم شهر به مدد دانشگاه آشنا بشم و تا الان که حدود 16 سال از اون زمان ميگذره هم چنان دوست باشيم و دوره هاي دوستانه با هم داشته باشيم ( يه چيزي حدود 12 نفر) خوب مسلمه که ازدواجهاي مختلف توي ما صورت گرفت با طرز فکر و ملاکهاي مختلف … ازدواج با فرد ديپلمه داشتيم تا پزشک… ازدواج با تفاوت سني کوچکتر از دختر داشتيم تا 12 سال بزرگتر … همسر کاملا رومانتيک داشتيم تا شوهر بازاري هيچي نفهم ولي پولدار … ديدن تموم اين طيفها سبب ميشه که تجربه و ديدت بازتر و بازتر بشه … جالبه برات بگم که تو اين تعداد شايد يک سوم افراد جدا شدن … جدا شدني که بر اساس جسارت خودشون بوده نه يلخي بودن خانواده، چون خانواده ها در سطحي نبودن که وقوع جدايي براشون قابل هضم باشه.
داشتن ملاکهاي افلاطوني رو زياد ديدم و اتفاقاتي که بعد ازدواج مي افته.
خنده دار برات بگم يکي از اين بچه ها هروقت حرف مي شد بادي به غبغب مي انداخت که” من تو شماها منطقي ترين ازدواج رو داشتم.” بخواي حساب کني راست هم مي گفت يه مرد جا افتاده سن بالا با موقعيت شغلي و مالي خوب (که حتي ويلاي شمالش رو هم داره علاوه بر دارايي هاي تهرانش) … همين ازدواج به ظاهر منطقي و منطبق بر ملاکهاي منطقي آنچنان به گ* کشيده شد که بيا و ببين.چرا؟ چون آقا از زن فقط همون مدخل ورودي رو بلده و چون سن بالاست( موقع ازدواج بالاي 30 سال با دختري 20 ساله) غير قابل انعطاف … که حالا همين خانم ميگه کاش من طعم عشق رو مي چشيدم و يا لااقل همسرم بلد بود من و عاشق خودش کنه.
ملاکها بايد خود خواسته باشن و نه ديگر خواسته چون اونجوري حتي اگه به بن بست برسي خودت رو سرزنش نمي کني و کمتر زانوي غم به بغل ميگيري چون چيزي بوده بر اساس عقل و منطق دل خودت فکر می کنم درد خودخواستگی خيلی کمتر از ديگر خواستن باشه… ديگه لازم نيست گناه انتخابت رو بندازي گردن ددي و مامي و کبري خانوم و عباس آقا… ديگه بزرگ شدي و بايد مسئوليت اعمالت رو بپذيري.
حرف زياده و توان دستهاي من محدود … القصه ملاک زياده ولي چيزي که تجربه به من ثابت کرده اينکه مهم ترين ويژگي داشتن قدرت انطباق طرف مربوطه است … چون اگه فرد منعطفي باشه تو توي مرور زمان وقتي براي هم مهم ودوست داشتني باشيد مي توني نزديکش کني به اون چيزي که دوست داشتي باشه … و گرنه که متاسفم براي داشتن تمام اون ملاکهاي زيباي نوشته شده در کتابها. Razzraying
پيوست1: يه چيز خنده دار. اميد کامنت ها رو که خونده ميگه اي بابا اينها که اکثرا مشخصات منه!!!! قد بلند و مهربون و تحصيل کرده… خلاصه آتيش زدم به مالم، نبود؟:teeth
پيوست2: برام جالبه که اکثرتون گفتيد به صدا و بوي بدن شخص مربوطه حساسيد… تا حالا فکر مي کردم اين خل بازي ها فقط مال خودمه.:wink



ممنون از تمام بچه هايي که باهام همکاري کردن و جواب دادن … خودتون بهتر مي دونيد که حال خوب جسمي ندارم… تعبيرم اينه که تو مرحله گذر هستم و بايد صبر کنم، حالا يا اينوري ميشه يا اونوري… ايجاد اين بحث بهم کمک کرد که به مشکلات پيش اومده کمتر فکر کنم و با شما همراه شم … بازم ممنونم ازتون.:love
چرا اينقدر اصرار داشتم که ملاکهاي افلاطوني نگيد و با خودتون صادق باشيد؟
ببين من يه زن نزديک به 36 سالم. يکبار ازدواج کردم و جدا شدم. تو عالم حقيقت دوستان زيادي دارم با تيپ و شخصيت مختلف … دوستاني که تو عالم مجازي دارم هم که احتياج به توضيح نيست خودش عيانه … پس فکر مي کنم حداقل در اين زمينه آدم بي تجربه ايي نباشم و بتونم با اطمينان چيزي رو بگم… من دنبال ملاک پيدا کردن براي خودم و يا شنيدن اونها از زبان ديگري نيستم. چرا که بد يا خوب انتخابم رو انجام دادم وآردمو بيختم و الکمو گل ميخ آويختم.
چه دختر و چه پسر مسلمه که براي شريک آينده اش ملاکهايي رو در نظر داره و ايده آل هايي … به چه ملاکهايي مي گم افلاطوني؟ ملاکهايي که بر اساس ديکته جامعه از قبل تعريف شده يا مامان و بابا و عمه و خاله برامون بهترين تشخيص دادن يا چون تو موقعيت خاص اجتماعي هستيم بايد بر اساس اون انتخاب کنيم … هيچ وقت رجوع نمي کنيم به اون ته ته دله که واقعا ملاکمون چيه؟
طرف آخر دختر بازه بعد ميره يه دختر اتو کشيده مي ستونه!!! چرا چون مثلا دکتره و بايد در شان خودش همسر يابي کنه.
يا دخترک هررو از بر تشخيص نميده و تو رويا هاش مرد رومانتيک ( يه چيزي تو مايه هاي رت باتلر) رو مي پسنديده ولي خوب خانواده و جامعه ديکته کرده که مرد خوب بايد تحصيل کرده باشه و خانواده دار و … ميره زن يه PHD دار کچل با دنونهای جلو زده بوگندو ميشه که از تمام يک زن فقط مدخل ورودي رو بلده و لاغير … به نظر تو همچين زني خوشبخته؟ ولله که اگه شکايت پيش هرکي ببره چون ملاکهاي اجتماعي آقا بيست بيسته همه به عقل دخترک شک مي کنن.
خوشبختانه شانس اين رو داشتم که با دخترهايي هم سن خودم و در موقعيت اجتماعي تقريبا برابر و هم شهر به مدد دانشگاه آشنا بشم و تا الان که حدود 16 سال از اون زمان ميگذره هم چنان دوست باشيم و دوره هاي دوستانه با هم داشته باشيم ( يه چيزي حدود 12 نفر) خوب مسلمه که ازدواجهاي مختلف توي ما صورت گرفت با طرز فکر و ملاکهاي مختلف … ازدواج با فرد ديپلمه داشتيم تا پزشک… ازدواج با تفاوت سني کوچکتر از دختر داشتيم تا 12 سال بزرگتر … همسر کاملا رومانتيک داشتيم تا شوهر بازاري هيچي نفهم ولي پولدار … ديدن تموم اين طيفها سبب ميشه که تجربه و ديدت بازتر و بازتر بشه … جالبه برات بگم که تو اين تعداد شايد يک سوم افراد جدا شدن … جدا شدني که بر اساس جسارت خودشون بوده نه يلخي بودن خانواده، چون خانواده ها در سطحي نبودن که وقوع جدايي براشون قابل هضم باشه.
داشتن ملاکهاي افلاطوني رو زياد ديدم و اتفاقاتي که بعد ازدواج مي افته.
خنده دار برات بگم يکي از اين بچه ها هروقت حرف مي شد بادي به غبغب مي انداخت که” من تو شماها منطقي ترين ازدواج رو داشتم.” بخواي حساب کني راست هم مي گفت يه مرد جا افتاده سن بالا با موقعيت شغلي و مالي خوب (که حتي ويلاي شمالش رو هم داره علاوه بر دارايي هاي تهرانش) … همين ازدواج به ظاهر منطقي و منطبق بر ملاکهاي منطقي آنچنان به گ* کشيده شد که بيا و ببين.چرا؟ چون آقا از زن فقط همون مدخل ورودي رو بلده و چون سن بالاست( موقع ازدواج بالاي 30 سال با دختري 20 ساله) غير قابل انعطاف … که حالا همين خانم ميگه کاش من طعم عشق رو مي چشيدم و يا لااقل همسرم بلد بود من و عاشق خودش کنه.
ملاکها بايد خود خواسته باشن و نه ديگر خواسته چون اونجوري حتي اگه به بن بست برسي خودت رو سرزنش نمي کني و کمتر زانوي غم به بغل ميگيري چون چيزي بوده بر اساس عقل و منطق دل خودت فکر می کنم درد خودخواستگی خيلی کمتر از ديگر خواستن باشه… ديگه لازم نيست گناه انتخابت رو بندازي گردن ددي و مامي و کبري خانوم و عباس آقا… ديگه بزرگ شدي و بايد مسئوليت اعمالت رو بپذيري.
حرف زياده و توان دستهاي من محدود … القصه ملاک زياده ولي چيزي که تجربه به من ثابت کرده اينکه مهم ترين ويژگي داشتن قدرت انطباق طرف مربوطه است … چون اگه فرد منعطفي باشه تو توي مرور زمان وقتي براي هم مهم ودوست داشتني باشيد مي توني نزديکش کني به اون چيزي که دوست داشتي باشه … و گرنه که متاسفم براي داشتن تمام اون ملاکهاي زيباي نوشته شده در کتابها. Razzraying
پيوست1: يه چيز خنده دار. اميد کامنت ها رو که خونده ميگه اي بابا اينها که اکثرا مشخصات منه!!!! قد بلند و مهربون و تحصيل کرده… خلاصه آتيش زدم به مالم، نبود؟:teeth
پيوست2: برام جالبه که اکثرتون گفتيد به صدا و بوي بدن شخص مربوطه حساسيد… تا حالا فکر مي کردم اين خل بازي ها فقط مال خودمه.:wink



به دوستي گفتم چقدر شلوارت شيکه! چقدر رنگ تي شرتت با پوست صورتت هم خوني داره و بعد به رسم شيطنت اضافه کردم؛ هر وقت خواستي بري دختر کُشي همين رنگ رو انتخاب کن …. جواب داد: اي بابا اين روزا ديگه کسي براي مدل شلوار و رنگ تي شرت براي آدم نمي ميره و دل نميده.
همين سبب شد فکر کنم به گذشته ها به زماني که مي خواستم انتخاب کنم …براي من چه مردي تو زمانهاي دور داراي جذابيت بود و يا کشش ايجاد ميکرد؟
يک زماني فکر مي کردم معيارهاي ظاهري خيلي برام مهمه. اينکه طرف حتما قد بلند باشه با بدني پر و ترجيحا موهاي بلند( خوب چيه؟ من عاشق موهاي بلند يک مَردم، هنوزم خوشم مياد) … ولي بعدا به يکي دونفر از خداهاي گذشته ام! که فکر کردم ديدم هيچکدوم از ملاکهاي ظاهري مورد نظرم رو نداشتن.
مثلا قدش شايد چند سانتي از خودم بلندتر باشه( که خود من آدم بلند قدي نيستم) بابدني نحيف …ولي به شدت يک آدم خاص کسي که وقتي نگاهت ميکنه تا عمق روحت سوراخ ميشه، صداي نافذ و تاثير گذار (من به شدت رو صداي افراد حساسم) وهنرمند. نه که ادا باشه يک هنرمند واقعي.
يا اون يکي. يک مرد کچل وقتي ميگم کچل يعني دريغ از يک لاخ مو رو سر اين بنده خدا با صدايي به شدت قوي و زيبا و خوش بو. يعني ادکلن مصرفيش عجيب سازگار بود با پوست بدنش و روي پوستش مي نشست اصن چرا لقمه رو بچرخونم؟ بعضي افراد پوست خيلي خوشبويي دارن يعني حتي اگه گلاب هم مصرف کنن فکر مي کني طرف بهترين عطر يا ادکلن از بهترين برند اروپا رو مصرف کرده اين بنده خدا هم جزو اين افراد خوش شانس بود…
واين افراد در حاليکه با ملاکهاي ظاهري من چندين سال نوري فاصله داشتن برام پر کشش و جذاب بودند.
زماني که ازدواج کردم، همسرم هر دوي خصوصيت ها رو داشت يعني هم از لحاظ ريخت و قيافه مطابق سليقه من بود و هم از لحاظ اخلاقي يک آدم خاص بود و اين براي من کششي بس مطبوع به همراه داشت … البته در گذشت زمان متوجه شدم هيچکدوم به دردم نميخوره و حتي خاص بودنش هم يک جورهايي اذيتم ميکنه.
انتخاب اميد كه ديگه خط بطلاني بود بر همه اون ملاك ها… فقط همينقدر بگم که بودنش و آرامشش واسهء من اصغر ترقه!!! بسيار غنيمته.
هنوزم صداي افراد برام پاشنه آشيله يعني اگه هيچ چيز اون آدم برام جذابيت نداشته باشه و گيرايي برام ايجاد نکنه ولي صداي گرمي داشته باشه سبب ميشه سنسورهاي حرارتيم بکار بيفتن.
حالا با حرفي که اين دوست عزيز زد، رفتم تو فکر … که واقعا الان ملاک قوي و پررنگ براي انتخاب يک شريک ( چه دوست و چه همسر) چي مي تونه باشه؟
ثروت؟ تحصيلات؟ آداب اجتماعي؟ کتاب خونده و پر از معلومات؟ ظاهر؟ فيزيک بدن؟ صکسي بودن؟

لطفا براي جلوگيري از زدن هر لاف احتمالي، بدون بجا گذاشتن نامي که بهش شناخته مي شيد يکبار هم شده با خودتون رو راست باشيد و ملاک واقعي انتخابتون رو بگيد و يا اگه با ملاک خاص پيش رفتيد و بعد پشيمون شديد، اينجا هيچ کس قصد به محکمه بردن فرد ديگه رو نداره… راست حسيني ملاکتون رو بگيد… فقط با قيد جنسيت و سن و سالتون.
بی ربط به نوشته بولد شده نيست:
می دونی چی و می خوام بدوم؟حقيقت رو … چيزی که حتی به خودت هم دروغ نگی.
مثال می زنم يه بنده خدايی رو می شناسم که هميشه ميگه و گفته من يک دختری رو می خوام بگيرم که خونشون جگوزی( يا به قول خودش جا گوزی!!) داشته باشه
اين آدم تکليفش معلومه حالا چه شوخی چه جدی معلومه که دنبال يه دختر ثروتمنده حالا يا خودش داشته باشه يا باباش
يا اون يکی ميگه طرف از لحاظ بدنی بايد حرف اول رو بزنه
برای همين بود که پيشنهاد دادم با اسم مستعارتر کامنت بگذاريد که راست حسينيش رو بهم بگيد … وگرنه که اگه بخوايم ملاکهای افلاطونی و دريافت شده از فک و فاميل و دوست و آشنا رو رديف کنيم … کتاب هم برای مطالعه زياده
چرا آمار طلاق بالاست؟ چون ۱٪ از اين ملاکها هم دردی از کسی دوا نکرده
من دنبال اينم که ببينم زير پوست شهر واقعا چه خبره ؟
خواهش می کنم يکبار هم شده با خودت صادق باش
نه واسه من می خوای زن بگيري و نه شوهر کنی.
وقتی چيزی که واقعا دلت می خواد رو بندازی دور و بری سراغ ملاکهای زيبا و بی ايراد …آمار خيانت و طلاق و روابط موازی بالا ميره
چون هميشه دلت مثلا زن صکسی می خواسته ولی رفتی يه زن پر از معلومات و چه می دونم مثلا دکتر گرفتی … معلومه که تو دراز مدت ميری سراغ رابطه موازی که جواب داده بشه به اون خواسته هميشگيت
اووووووووو ف چقدر بايد توضيح داد:whew
پ.ن: اگه مثل دفعه قبل همکاري کنيد. به اين بحث ها ادامه مي ديم.