نداره

اصلا حال جسميم خوب نيست،،،، غلط نکنم چشم خوردم.:teeth
می رسم خدمتتون :smug



قلب من

جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي کرد زيباترين قلب را در آن شهر دارد. جمعيت زيادي گرد آمدند.قلب او کاملاً سالم بود و هيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود. پس همه تصديق کردند که قلب او به راستي زيباترين قلبي است که تا کنون ديده اند. مرد جوان، در کمال افتخار با صداي بلندتري به تعريف از قلب خود پرداخت ناگهان پيرمردي از ميان جمعيت بيرون آمد و گفت: اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست.
مرد جوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام مي تپيد اما پر از زخم بود قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تکه هايي جايگزين آنها شده بود اما آنها به درستي جاهاي خالي را پر نکرده بودند و گوشه هايي دندانه دندانه در قلب او ديده مي شد در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت که هيچ تکه هاي آنها را پر نکرده بود مردم با نگاهي خيره به او مي نگريستند و با خود فکر مي کردند اين پيرمرد چطور ادعا مي کند قلب زيباتري دارد!
مر جوان به قلب پيرمرد اشاره کرد و با خنده گفت: تو حتماً شوخي مي کني! قلبت را با قلب من مقايسه کن قلب تو تنها مشتي زخم و خراش و بريدگي است.
پيرمرد گفت : درست است قلب تو سالم به نظر مي رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمي کنم. مي داني، هر کدام از اين زخمها نشانگر انساني است که من عشقم را نثارش کرده ام! من بخشي از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشيده ام گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده که به جاي آن تکه بخشيده شده قرار داده ام اما چون اين تکه ها مثل هم نبوده اند، گوشه هايي دندانه دندانه در قلبم دارم که برايم عزيزند، چرا که ياد آور عشق ميان دو انسان هستند.
بعضي وقتها بخشي از قلبم را به کساني بخشيده ام، اما آنها چيزي از قلب خود به من نداده اند اينها همين شيارهاي عميق هستند گرچه درد آورند، اما ياد آور عشقي هستند که داشته ام. اميدوارم آنها هم روزي باز گردند و اين شيارهاي عميق را با تکه اي که بايد! پر کنند…حالا ميبيني زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد در حالي که اشک از گونه هايش سرازير بود به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود، تکه هاي کند و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم کرد پيرمرد آن را گرفت و در قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را جاي زخم قلب مرد جوان گذاشت پس به قلب خود نگاه کرد قلب مرد جوان ديگر سالم نبود اما از هميشه زيباتر بود.
عشق، از قلب پيرمرد به قلب او نفوذ کرده بود.
قلب من هم پر از زخم و خراش و بريدگي است درست مثل پيرمرد قصه ما ولي نه ناراحتم و نه پشيمون چون تمام اينها يادآور خاطرات بيشتر خوب و دلنشين و کمتر تلخه، به دست نخوردگي قلبت خيلي نناز.
تجربه کن که اين روزها و سالها ديگه هيچ وقت تکرار نميشه.
***************
بعد از گذاشتن پست:
دو فرشته مسافر، يکي پير و ديگري جوان براي گذراندن شب در خانه يک مرد ثروتمند فرود آمدند. آن خانواده رفتار نا مناسبي داشتند و دو فرشته را به جاي پذيرايي در مهمانخانه مجللشان، در زير زمين سرد و نمور خانه اسکان دادند.فرشته پير در ديوار زير زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد. فرشته جوان گفت: آنها با ما بد رفتاري کردند. چرا چنين کاري کردي؟
فرشته پير پاشخ داد:همه امور آنچنانکه مينمايند نيستند.
شب بعد، دو فرشته مهمان يک خانواده فقير ولي بسيار مهمان نواز بودند. بعد از خوردن شامي مختصر، زن و مرد فقير، رختخواب خود را در اختيار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقير را گريان ديدند. “گاو آنها که شيرش تنها وسيله گذران زندگيشان بود. در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصباني شد و از فرشته پير پرسيد: چرا گذاشتي چنين اتفاقي بيفتد؟ خانواده قبلي همه چيز داشتند ورفتار بدي با ما در پيش گرفتند با اين حال تو کمکشان کردي، اما اين خانواده علي رغم دارايي اندکشان و رفتار خوبي که با ما داشتند را کمک نکردي و گذاشتي گاوشان بميرد.
فرشته پير پاسخ داد: وقتي در زير زمين آن خانواده ثروتمند بوديم، ديدم که در شکاف ديوار کيسه اي طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسيار حريص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از ديدشان مخفي کردم. ديشب وقتي در رختخواب زن و مرد فقير خوابيده بوديم، فرشته مرگ براي گرفتن جان زن فقير آمد و من به جايش آن گاو را به او دادم. همه امور به آنگونه که مي نمايند نيستند و ما گاهي اوقات خيلي دير به اين نکته پي مي بريم……………..
دوست عزيزم، کاملاً حالتو درک مي کنم….شايد اگه اون روز بله گفته بودي… اگه با اون آقا ازدواج کرده بودي، شايد اينجوري نمي شد!!!! مي خوام بگم مجموعه همين حرفها، فکر ها و حرکات هستن که سرنوشت ما رو شکل مي دن. از حال و هواي نوشته هات حس کردم همچين بفهمي نفهمي کمي قلقلکت اومده. به نظرم اگه هر کس ديگه جاي تو بود هم همين فکر رو مي کرد و احتمالاً به همين دليل پست امروزت رو موضوع اون قلبه انتخاب کردي.بله همونطور که بايد قدر امروز رو دونست، لازمه از ديروز فقط پند بگيريم و رهاش کنيم. تا بتونيم فردايي بهتر و کاملتر و شادتر بسازيم خواهش مي کنم از رفتن، امشب حرفي نزن از کجا مي دوني که فرداي خيلي خوبي در انتظارت نيست؟ من کوچکتر از اونم که به آدمي به عظمت تو بگم: تا شقايق هست، زندگي بايد کرد.
تو با موهاي ژولي پولي هم خيلي خوشگلي و کي مي تونه بگه سال ديگه و انشاالله خيلي زودتر از اون کمري و 206 رو کنار نخواهي گذاشت و تو عروسي برادر کوچيکه هم داد عروس رو در نمي آري که: اه، بازم اين فيلمبرداره همه اش از ويولت فيلم گرفته؟ با قدرت بر اين باورم که اون اتفاقي برات خواهد افتاد که ذهنت تعقيبش مي کنه! پس به ذهنت اجازه بده بهترين ها رو برات برنامه ريزي کنه و تعقيبشون کنه.



گفتم که بيگودی ها رو باز کردم شدم عين گوسفند!!!!!!!!!!! اينم شاهد مدعام

v0.jpg

برای همين بی توجه کله ام رو گرفتم زير آب و گفتم ال الله، همينجوری کولی وار ميرم ديگه حوصله خودپردازی ندارم.:whistling
خواستگار سابق رو هم ديدم،بابا جيگری شده واسه خودش… من احمق من ابله نمی دونم با چه عقلی اون موقع گفتم نه:atwitsend همه دور و بريهام بهم گزارش ميدادن که داره نگات ميکنه!… گفتم احتمالا داره سجده شکر بجا مياره.:teeth
پ.ن:عطر محبوبم پل اسميت نام داره شيشه مکعب به رنگ صورتی يا بنفش کمرنگ،ليلا جون مراسم خونه عروس بود نه ما:thinking، مهمونی بی نظير بود …پذيرايي عالی …عروس هم خيلی خوشگل شده بود و اصلا آرايش گريم شده نبود… همه چيز خيلی خوب و عالی بود.:love
موقع رقص هوس کردم برقصم … مامان از پشت کمرم رو چسبيده بود شهريار( برادرم) جلوم وايستاده بود و دستاش حائلم بود و دوردونه هم هوای بغل دستم رو داشت … تا تونستم تکون نصفه نيمه ايي به خودم بدم:teeth
پ.ن: عکسها رو همونطور که قول داده بودم گذاشتم و بعد چند ساعت برداشتم.Grinonttell



گفتم که بيگودی ها رو باز کردم شدم عين گوسفند!!!!!!!!!!! اينم شاهد مدعام

v0.jpg

برای همين بی توجه کله ام رو گرفتم زير آب و گفتم ال الله، همينجوری کولی وار ميرم ديگه حوصله خودپردازی ندارم.:whistling
خواستگار سابق رو هم ديدم،بابا جيگری شده واسه خودش… من احمق من ابله نمی دونم با چه عقلی اون موقع گفتم نه:atwitsend همه دور و بريهام بهم گزارش ميدادن که داره نگات ميکنه!… گفتم احتمالا داره سجده شکر بجا مياره.:teeth
پ.ن:عطر محبوبم پل اسميت نام داره شيشه مکعب به رنگ صورتی يا بنفش کمرنگ،ليلا جون مراسم خونه عروس بود نه ما:thinking، مهمونی بی نظير بود …پذيرايي عالی …عروس هم خيلی خوشگل شده بود و اصلا آرايش گريم شده نبود… همه چيز خيلی خوب و عالی بود.:love
موقع رقص هوس کردم برقصم … مامان از پشت کمرم رو چسبيده بود شهريار( برادرم) جلوم وايستاده بود و دستاش حائلم بود و دوردونه هم هوای بغل دستم رو داشت … تا تونستم تکون نصفه نيمه ايي به خودم بدم:teeth
پ.ن: عکسها رو همونطور که قول داده بودم گذاشتم و بعد چند ساعت برداشتم.Grinonttell



“هيچ کس زاغچه ايي را بر سر ديوار جدي نگرفت”،
وقتي پرنده رو تو اون سرما نشسته بر شاخه ايي عريان ديدم مرتب اين جمله از ذهنم مي گذشت و دلم خواست جديش بگيرم و ازش عکاسي کنم، دوربينم دوربين قديميم بود که زوم لازم رو نداشت و نتونسته ام سوژه رو خيلي بيارم جلو … با کمک فتوشاپ سعي کردم پرنده رو برجسته تر کنم اميدوارم که موفق شده باشم.

jackdaw.jpg

پ.ن: مردم از خنده واسه تبريک 206 ام:laughing بابا هروقت می گم 206 ام منظورم يا ويلچرمه يا واکرم.:wink
آفرين به رويا باهوش:hug
پ.ن:درسته، من همیشه تعبير و حسی که از يک جمله يا شعر دارم می نويسم بدون توجه به اصل و درستيش … ولی اين سبب نميشه درستش رو برای شما ننويسم……… اينم به لطف صادق عزيز
باید امشب بروم…
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم…
حرفی از جنس زمان نشنیدم…
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود…
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد…
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت…
باید امشب بروم…
Shockh



وقتي دلت بخواد عکاسي کني و هيچ کسي نباشه که ببرتت بيرون يا وقت کافي براي خارج از شهر شدن نباشه … منظره ايي توجه ات رو جلب کنه ولي جاي مناسبي براي نگه داشتن ماشين نباشه و خودت هم پاي پياده شدن و ايستادن و عکس گرفتن نداشته باشي نتيجه اش ميشه عکسايي معمولي که سعي کردي قشنگترين زاويه رو براي عکاسي انتخاب کني و از امکانات محدودت بهترين نتيجه رو بگيري و سعي کردي با زاويه ديدت هرچند ناچار ع ش ق بازي کني …Grinontknow

Picture%20304.jpg


Picture%20339.jpg



وقتي دلت بخواد عکاسي کني و هيچ کسي نباشه که ببرتت بيرون يا وقت کافي براي خارج از شهر شدن نباشه … منظره ايي توجه ات رو جلب کنه ولي جاي مناسبي براي نگه داشتن ماشين نباشه و خودت هم پاي پياده شدن و ايستادن و عکس گرفتن نداشته باشي نتيجه اش ميشه عکسايي معمولي که سعي کردي قشنگترين زاويه رو براي عکاسي انتخاب کني و از امکانات محدودت بهترين نتيجه رو بگيري و سعي کردي با زاويه ديدت هرچند ناچار ع ش ق بازي کني …Grinontknow

Picture%20304.jpg


Picture%20339.jpg