سوغاتی های من

يادتونه در مورد قرار يه سفر اروپايي گفته بودم که من نتونستم برم، چون خونه محل اقامت تو طبقه چهارم واقع شده بود و بدون آسانسور…
حالا يکي از مسافرهاي اون سفر براي چند روزي اومده ايران و مسلمه که ما رو درگير خودش و برنامه هاي فشرده اش کرده.
براي همين من يه چند روزي شايد کمتر بتونم بيام چون براي نوشتن فکر بايد تمرکز داشته باشه که من ندارم.
از سوغاتي ها پرسيده بوديد، کلي خوش بحالم شده چون مسافرمون سفير چند نفر ديگه از کشورهاي مختلف ديگه هم است که علاوه بر خودش از طرف ديگران هم کلي منو خجالت داده!!!!.:teeth
دايي جون ممنون بابت تلفن بي سيمي که برام فرستاديد که بسيار حال داد و مشعوفم کرد هميچنين پيراهن خوشگل بسيار به موقع بود هفته ديگه يه عروسي مهم دعوتم که مي خوام بپوشمش و برم بترکونم!!!.:wink
يه گردنبند قشنگ هم جزو سوغاتي هام هست که مداليونش از سنگ و شيشه است و مخصوص کارهاي دستي ونيزه.
پ.ن:از مزايا خوندن وبلاگت توسط فاميل اينه که وقتي مسافرت در نگاه اول مي بينتت ميگه خدا رو شکر تو که مو داري!!! با تعجب ميگي مگه قرار بود مو نداشته باشم :confusedو جواب ميشنوي آخه داييت گفت شيمي درماني کردي موهات ريخته واسه همين پوستيژ خريدي و پوستيژ ميذاري سرت!!!!!!!!!!.
:thinking



مهماندار می شویمممم!

سلام
به دلیل رسیدن یه مهمون عزیز:love ، ممکنه چند روزی نتونم بنویسم. نگران نباشین…خیلی زود برمی گردم:wink.
چه سوغاتی بخورم من:tounge
پ.ن:
یکی از دوستام دنبال یه کلاس مدیتیشن خوب توی تهران می گرده.کسی سراغ داره؟



مدتيه يکسري اسناد ماليم رو گم کردم.Grinontknow
مي دونم که از خونه خارجشون نکردم ولي هرجا رو هم که مي گردم نيست که نيست … ديگه سوراخ سمبه ايي نبوده که زير و روش نکرده باشم … عين روز برام روشنه که وقتي اقدام کردم براي المثني اش و ديگه رفع نگراني شد ازم از يه گوشه ايي که شايد هزاربار چِکش کرده باشم سر در مياره و پيدا ميشه.
شبها هم که مي خوابم با فکر و خيال اين اسناده و اينکه کجا گذاشتمشون؟
يه شب خواب ديدم که کجاست و رفتم درست سرش و اسناد رو اونجا ديدم ولي … ولي وقتي از خواب پاشدم همه چي يادم رفته بودShockh و هرچي به اين دوگوله ها فشار آوردم انگار نه انگار که يک ساعت پيش خودم رفته بودم سرشون.:whew
در همين راستا
اميد: بذار منم تو ماشين رو بگردم شايد اونجا باشه.
– نه نمي خواد … خودم گشتم.
– :surpriseبله؟ گشتي؟ کي؟
– همون موقع که دو ساعت گذاشته بوديم تو ماشين.:whistling( رجوع شود به پست استرس-نويسنده)
– حالا خوب گشتي؟:eyebrow
– نه!:cry
– -ديگه چرا نه؟:waiting
– آخه استرس داشتم تو سر برسي مچم رو تو زير و رو کردن ماشينت بگيري.:heehee



مدتيه يکسري اسناد ماليم رو گم کردم.Grinontknow
مي دونم که از خونه خارجشون نکردم ولي هرجا رو هم که مي گردم نيست که نيست … ديگه سوراخ سمبه ايي نبوده که زير و روش نکرده باشم … عين روز برام روشنه که وقتي اقدام کردم براي المثني اش و ديگه رفع نگراني شد ازم از يه گوشه ايي که شايد هزاربار چِکش کرده باشم سر در مياره و پيدا ميشه.
شبها هم که مي خوابم با فکر و خيال اين اسناده و اينکه کجا گذاشتمشون؟
يه شب خواب ديدم که کجاست و رفتم درست سرش و اسناد رو اونجا ديدم ولي … ولي وقتي از خواب پاشدم همه چي يادم رفته بودShockh و هرچي به اين دوگوله ها فشار آوردم انگار نه انگار که يک ساعت پيش خودم رفته بودم سرشون.:whew
در همين راستا
اميد: بذار منم تو ماشين رو بگردم شايد اونجا باشه.
– نه نمي خواد … خودم گشتم.
– :surpriseبله؟ گشتي؟ کي؟
– همون موقع که دو ساعت گذاشته بوديم تو ماشين.:whistling( رجوع شود به پست استرس-نويسنده)
– حالا خوب گشتي؟:eyebrow
– نه!:cry
– -ديگه چرا نه؟:waiting
– آخه استرس داشتم تو سر برسي مچم رو تو زير و رو کردن ماشينت بگيري.:heehee