سلامي در سال 86

ديشب 12 ساعت بي وقفه خوابيدم اصلا فكر نمي كردم اينقدر خسته شده باشم ؛ مسافرتمون با قطار بود موقع رفت قطار خراب شده بود مي گفتن ترمز نداره!!!!! واسه همين 18 ساعت طول كشيد هربار كه چشم باز مي كردم مي ديدم قطار وايستاده و حركت نمي كنه … در حال حركت هم بقدري آهسته مي رفت كه حد نداشت احتمالا بخاطر نبود ترمز بود؛ ديگه خودمون رو آماده كرده بوديم كه يا بندرعباس وايستيم يا بيفتيم تو خليج هميشه فارس! صبح ساعت 6 وقتي ديديم هنوز به زرند هم نرسيديم به رييس قطار كه مرتب بين مسافرها مي گشت تا رفع اضطراب كنه پيشنهاد داديم چند تا شتر بگيره تا ما رو به مقصد برسونه و دست برقضا چند دقيقه بعد تو دشت چند تا شتر ديديم كه عكسشون رو گرفتم.
موبايل رو واسه ساعت 3:30 روز اول فروردين زنگ گذاشته بودم… وقتي بيدار شدم فوري راديو رو گرفتم و شهروز (برادرم) رو هم بيدار كردم؛ يه گوشي هندزفيري رو گذاشتم تو گوش اون و يكي تو گوش خودم … صداي تيك تاك و بعد صداي انفجار توپ و … آغاز سال 1386.( ممنون اميد جان بابت كادويي كه امكان راديو داشتن رو تو قطار بهم داد.):love
خوشحالم كه سال رو با مسافرت شروع كردم و مسافرتم و ديدن شهر كرمان بي نظير بود. تصورش رو هم نمي كردم اينقدر جاهاي ديدني قشنگ قشنگ داشته باشه و محيط و مردمي اينچنين خونگرم طوريكه بعد برگشت دلم بگيره و دلم براي كرمان تنگ بشه.
دقيق 700 تا عكس گرفتم كه چند تاييش رو به مرور براتون ميگذارم تقريباً 90% جاهاي ديدني خود كرمان رو ديدم و از توابع؛ بم و شهداد و كوير لوت رو ديدم كه بي نظير بودن فرصت نشد جيرفت و شهرستانهاي اطراف رو برم كه خدا بخواد تو سفر بعدي حتماً ميرم.
اصلا فكر نمي كردم وضعيت جسمانيم اجازه بده يك كله از 8 صبح تا 8 شب واسه خودم چرخ بزنم … خوشحالم كه كله نشدم البته بگم ويلچرم هم خيلي بدادم رسيد و كمك حالم بود.


Picture 050.jpg

Picture 018.jpg

Picture 044.jpg

Picture 061.jpg

Picture 064.jpg



ديشب 12 ساعت بي وقفه خوابيدم اصلا فكر نمي كردم اينقدر خسته شده باشم ؛ مسافرتمون با قطار بود موقع رفت قطار خراب شده بود مي گفتن ترمز نداره!!!!! واسه همين 18 ساعت طول كشيد هربار كه چشم باز مي كردم مي ديدم قطار وايستاده و حركت نمي كنه … در حال حركت هم بقدري آهسته مي رفت كه حد نداشت احتمالا بخاطر نبود ترمز بود؛ ديگه خودمون رو آماده كرده بوديم كه يا بندرعباس وايستيم يا بيفتيم تو خليج هميشه فارس! صبح ساعت 6 وقتي ديديم هنوز به زرند هم نرسيديم به رييس قطار كه مرتب بين مسافرها مي گشت تا رفع اضطراب كنه پيشنهاد داديم چند تا شتر بگيره تا ما رو به مقصد برسونه و دست برقضا چند دقيقه بعد تو دشت چند تا شتر ديديم كه عكسشون رو گرفتم.
موبايل رو واسه ساعت 3:30 روز اول فروردين زنگ گذاشته بودم… وقتي بيدار شدم فوري راديو رو گرفتم و شهروز (برادرم) رو هم بيدار كردم؛ يه گوشي هندزفيري رو گذاشتم تو گوش اون و يكي تو گوش خودم … صداي تيك تاك و بعد صداي انفجار توپ و … آغاز سال 1386.( ممنون اميد جان بابت كادويي كه امكان راديو داشتن رو تو قطار بهم داد.):love
خوشحالم كه سال رو با مسافرت شروع كردم و مسافرتم و ديدن شهر كرمان بي نظير بود. تصورش رو هم نمي كردم اينقدر جاهاي ديدني قشنگ قشنگ داشته باشه و محيط و مردمي اينچنين خونگرم طوريكه بعد برگشت دلم بگيره و دلم براي كرمان تنگ بشه.
دقيق 700 تا عكس گرفتم كه چند تاييش رو به مرور براتون ميگذارم تقريباً 90% جاهاي ديدني خود كرمان رو ديدم و از توابع؛ بم و شهداد و كوير لوت رو ديدم كه بي نظير بودن فرصت نشد جيرفت و شهرستانهاي اطراف رو برم كه خدا بخواد تو سفر بعدي حتماً ميرم.
اصلا فكر نمي كردم وضعيت جسمانيم اجازه بده يك كله از 8 صبح تا 8 شب واسه خودم چرخ بزنم … خوشحالم كه كله نشدم البته بگم ويلچرم هم خيلي بدادم رسيد و كمك حالم بود.

Picture 050.jpg

Picture 018.jpg

Picture 044.jpg

Picture 061.jpg

Picture 064.jpg



الحمدلله كه امسال داره تموم ميشه.
سال 85 از شروع براي من حكم سال گندي رو داشت … هرچي نگاه ميكنم نكات مثبت پرقوتي توش پيدا نمي كنم … از لحاظ سلامت كه يه حداقل 10 پله ايي رفتم پايين؛ اولش دلم خوش بود كه پلاكهاي تو مغز آب شدن و پريدن ولي بعد ديدم اي دل غافل رفتن جايي به مراتب بدتر و حساستر جا خوش كردن …از لحاظ كار و فعاليت اجتماعي بعد ده دوازده سال تجربه كاري داشتن ديگه نتونستم بيشتر از اين ادامه بدم و ترجيح دادم خونه بمونم و عملاً از بطن جامعه اومدم كنار… از لحاظ وضعيت اقتصادي و سياسي جامعه با اين قطار بدون ترمزي كه سوارشيم داريم ميريم تو دل قهقرا كه اگه بتونم بهش فكر نكنم راحتترم.
ولي فكر كنم حكايت خيلي از ماها باشه كه ” سال سال اين چند سال ؛؛؛ هرسال ميگم دريغ از پارسال”
نمي دونم سال جديد برام چي پيش مياره و اصلاً مي تونم دووم بيارم يا نه فعلاً كه يك دم حالا رو خوشه! با همه بدي امسال به نظرم مياد حسرت خيلي از چيزهاش رو در سال جديد به دلم بذاره.
بي خيال … اميدوارم سال جديد سالي پر از عشق و آرامش و امنيت براي تمام ايرانيان عزيز چه داخل و چه خارج از كشور باشه.
آخرين آرزوي امسالم:
؛؛؛ … تو فكر يك سقفم … ؛؛؛
.
.
.
:eyebrow
آخرين شام 85:smug


shaam.jpg


Picture 003.jpg


Picture 004.jpg


Picture 008.jpg


Picture 010.jpg


Picture 011.jpg


Picture 012.jpg


Picture 013.jpg


sabze.jpg


gol.jpg

fish.jpg
:hug



الحمدلله كه امسال داره تموم ميشه.
سال 85 از شروع براي من حكم سال گندي رو داشت … هرچي نگاه ميكنم نكات مثبت پرقوتي توش پيدا نمي كنم … از لحاظ سلامت كه يه حداقل 10 پله ايي رفتم پايين؛ اولش دلم خوش بود كه پلاكهاي تو مغز آب شدن و پريدن ولي بعد ديدم اي دل غافل رفتن جايي به مراتب بدتر و حساستر جا خوش كردن …از لحاظ كار و فعاليت اجتماعي بعد ده دوازده سال تجربه كاري داشتن ديگه نتونستم بيشتر از اين ادامه بدم و ترجيح دادم خونه بمونم و عملاً از بطن جامعه اومدم كنار… از لحاظ وضعيت اقتصادي و سياسي جامعه با اين قطار بدون ترمزي كه سوارشيم داريم ميريم تو دل قهقرا كه اگه بتونم بهش فكر نكنم راحتترم.
ولي فكر كنم حكايت خيلي از ماها باشه كه ” سال سال اين چند سال ؛؛؛ هرسال ميگم دريغ از پارسال”
نمي دونم سال جديد برام چي پيش مياره و اصلاً مي تونم دووم بيارم يا نه فعلاً كه يك دم حالا رو خوشه! با همه بدي امسال به نظرم مياد حسرت خيلي از چيزهاش رو در سال جديد به دلم بذاره.
بي خيال … اميدوارم سال جديد سالي پر از عشق و آرامش و امنيت براي تمام ايرانيان عزيز چه داخل و چه خارج از كشور باشه.
آخرين آرزوي امسالم:
؛؛؛ … تو فكر يك سقفم … ؛؛؛
.
.
.
:eyebrow
آخرين شام 85:smug

shaam.jpg

Picture 003.jpg

Picture 004.jpg

Picture 008.jpg

Picture 010.jpg

Picture 011.jpg

Picture 012.jpg

Picture 013.jpg

sabze.jpg

gol.jpg

fish.jpg
:hug



روز اولي كه وسيله نقليه خودم رو داشتم رفتم مركز تجاري.
نمي دونم رو چه حسابي به پشتوانه اينكه اميد پول همراهشه كيف با خودم برنداشتم و حتي يه سئوال كوچولو هم از اون نپرسيدم كه پول داري يا نه؟ اونم آخر ماه بود و خودش پول نداشت يه آقايي قراربود 200 يا 300 تومني براش بياره كه بنده خدا آورده بودتم و گذاشته پيش خانم منشي؛ اميد تو جلسه بوده و خانم منشي هم كه مي بينه جلسه رئيس طول كشيده پول رو ميذاره تو كشو وقفل ميكنه و ميزنه بيرون.
در نتيجه ما دوتا آدم گنده عنر عنر رفتيم مركز تجاري به نيت خريد غافل از اينكه مجموع پول تو جيبامون به 10 هزار تومن هم نميرسه!!! بعد گذشت اون روز و سختي ها و مرارتهاش بعداً يادمون افتاد كه جفتمون كارت اعتباري داشتيم با حساب بانكي قابل قبول كه ميشد ازش برداشت كرد ولي عين خنگا يادمون رفته بود.
يه جا رفتيم تو يه مغازه روسري فروشي كه حراج بود با قيمتهاي مناسب بعد استقرار صندليم از آقاهه خواستم روسري هاي انتخابيم رو برام بياره و از اون ميون يكيشون رو انتخاب كردم كه به نظرم قشنگتر اومد:
– اميد چطوره؟
– بد نيست البته بگم ها عين حوله مي مونه!!!.
– حوله؟؟؟ جل الخالق! … نه آقا نمي خوام … با اين اظهار نظر هربار سرم كنم ياد حرف ايشون مي افتم.
وقتي اومدم بيرون بهش ميگم:
– اين چه حرفي بود زدي؟ روسري به اون قشنگي … كجاش مثل حوله بود؟
– قشنگ بود … ديدم پول نداريم گفتم يه بهانه بيارم كه بدون دل چركيني؛ اساسي از فكرش بياي بيرون.
ديگه نميگم كه هرچي ميديدم اول اتيكت قيمتش رو نگاه مي كردم ببينم مثلاً سرجمع با شش تومن سر و ته اش هم مياد يا نه آخرم به اين نتيجه رسيديم كه پولمون رو بذاريم لااقل يه شام سبك خودمون رو مهمون كنيم وبدين ترتيب اولين روز ويلچر سواري من و عشق خريد كردنم در نطفه خفه موند.
آخرين ناهار سال 85 در رستوران شكري كه جوجه كباب و حليم بادمجون بي نظيري داره.Grinrooling

Picture 142.jpg


Picture 143.jpg

Picture 144.jpg



روز اولي كه وسيله نقليه خودم رو داشتم رفتم مركز تجاري.
نمي دونم رو چه حسابي به پشتوانه اينكه اميد پول همراهشه كيف با خودم برنداشتم و حتي يه سئوال كوچولو هم از اون نپرسيدم كه پول داري يا نه؟ اونم آخر ماه بود و خودش پول نداشت يه آقايي قراربود 200 يا 300 تومني براش بياره كه بنده خدا آورده بودتم و گذاشته پيش خانم منشي؛ اميد تو جلسه بوده و خانم منشي هم كه مي بينه جلسه رئيس طول كشيده پول رو ميذاره تو كشو وقفل ميكنه و ميزنه بيرون.
در نتيجه ما دوتا آدم گنده عنر عنر رفتيم مركز تجاري به نيت خريد غافل از اينكه مجموع پول تو جيبامون به 10 هزار تومن هم نميرسه!!! بعد گذشت اون روز و سختي ها و مرارتهاش بعداً يادمون افتاد كه جفتمون كارت اعتباري داشتيم با حساب بانكي قابل قبول كه ميشد ازش برداشت كرد ولي عين خنگا يادمون رفته بود.
يه جا رفتيم تو يه مغازه روسري فروشي كه حراج بود با قيمتهاي مناسب بعد استقرار صندليم از آقاهه خواستم روسري هاي انتخابيم رو برام بياره و از اون ميون يكيشون رو انتخاب كردم كه به نظرم قشنگتر اومد:
– اميد چطوره؟
– بد نيست البته بگم ها عين حوله مي مونه!!!.
– حوله؟؟؟ جل الخالق! … نه آقا نمي خوام … با اين اظهار نظر هربار سرم كنم ياد حرف ايشون مي افتم.
وقتي اومدم بيرون بهش ميگم:
– اين چه حرفي بود زدي؟ روسري به اون قشنگي … كجاش مثل حوله بود؟
– قشنگ بود … ديدم پول نداريم گفتم يه بهانه بيارم كه بدون دل چركيني؛ اساسي از فكرش بياي بيرون.
ديگه نميگم كه هرچي ميديدم اول اتيكت قيمتش رو نگاه مي كردم ببينم مثلاً سرجمع با شش تومن سر و ته اش هم مياد يا نه آخرم به اين نتيجه رسيديم كه پولمون رو بذاريم لااقل يه شام سبك خودمون رو مهمون كنيم وبدين ترتيب اولين روز ويلچر سواري من و عشق خريد كردنم در نطفه خفه موند.
آخرين ناهار سال 85 در رستوران شكري كه جوجه كباب و حليم بادمجون بي نظيري داره.Grinrooling

Picture 142.jpg

Picture 143.jpg

Picture 144.jpg