چی فکر میکردیم، چی شد!!!

صداي دينگ دينگ بهم گفت که يه اس ام اس دارم. تو شرايط سختي بودم واسه نگاه کردن به صفحه موبايل و خوندن اس ام اس ولي کنجکاوي فراتر از اين حرفا بود … با هر بدبختي بود موبايل رو در آوردمShockh و نگاهي به صفحه اش انداختم … از طرف اميد بود … ديگه نمي شد نخوندش …Grinancing
ببخشيد مزاحم شدم :embaressed، از جلوي گل فروشي رد ميشدم ديدم قشنگترين گلش نيست …
اينجا بايد صفحه رو مي بردم پايينتر، با خودم گفتم از اين پيغامهاي عشقولانه است و اميد خواسته يه حالي به داده باشه داشت گل از گلم مي شکفت …:smug
نگران شدم ، گفتم SMS بزنم بگم…
بايد مي رفتم پايينتر… بازم اين شکلي بودم :eyelash
گوسفند چرا خورديش؟
من::sick
و بعدش :rolling



چند تا عکس از تهران جديد.

ديروز رفته بودم بيرون، احساس کردم هوا خيلی درخشان و حس فتوييم يهو گل کرد و قلمبه شد:teeth و دست به دوربين شدم:smug
اين نوع خاکبرداری که دور تير رو با اين ارتفاع خاک خالی کردن و تير رو نگر داشتن برام جالب بود و ازش عکس گرفتم.
:wink
Picture 004.jpg
من عاشق کوه و منظره اونم.بخصوص وقتی هوا درخشانه.
Picture 007.jpg
:heehee
Picture 009.jpg
Picture 011.jpg
Picture 012.jpg
کوچه باغ.:hug
Picture 014.jpg
Picture 015.jpg
اينم آلوچه های کِرت و کثافت درخواستی.:teeth
Picture 017.jpg
Picture 029.jpg
Picture 036.jpg
Picture 038.jpg
Picture 053.jpg



ديروز رفته بودم بيرون، احساس کردم هوا خيلی درخشان و حس فتوييم يهو گل کرد و قلمبه شد:teeth و دست به دوربين شدم:smug
اين نوع خاکبرداری که دور تير رو با اين ارتفاع خاک خالی کردن و تير رو نگر داشتن برام جالب بود و ازش عکس گرفتم.
:wink
Picture 004.jpg
من عاشق کوه و منظره اونم.بخصوص وقتی هوا درخشانه.
Picture 007.jpg
:heehee
Picture 009.jpg
Picture 011.jpg
Picture 012.jpg
کوچه باغ.:hug
Picture 014.jpg
Picture 015.jpg
اينم آلوچه های کِرت و کثافت درخواستی.:teeth
Picture 017.jpg
Picture 029.jpg
Picture 036.jpg
Picture 038.jpg
Picture 053.jpg



خوابم نمي برد و بي هد ف کانالها رو بالا و پايين مي کردم ، يکهو دستم رو يه کانال خشک شد… آهنگي از گروه بي تلز با لذت تا آخر آهنگ رو گوش کردم … آهنگ بعدي گروه آبا بود واي خدا جون چه لذتي داشت آهنگهايي که بيشتر از بيست سال پيش گوش داده بودم و برام پر از خاطرات خوش کودکي و بي خيالي اون موقع ها بود باز مي شنيدم چقدر اون موقع ها از خواننده زن مو مشکي گروه خوشم مي اومد و برام ملکه زيبايي و جذابيت تو اون سن بود … آهنگ بعدي مال گروه باني ام بود، يادمه با چه شور و شوقي وقتي مي رفتيم خونه يه فاميلي که ويدئو داشت ( بتاماکس خرس ها يادتونه؟) خدا خدا مي کرديم که محبتش گل کنه و برامون يه فيلم يا شو بذاره اون موقع شوهاي رنگارنگ رو بورس بود و يک آهنگ از گروه باني ام رو شاخش بود که تو آهنگها باشه، حالا داشتم همون آهنگ رو در حاليکه آسوده رو تختم دراز کشيدم و بدون دلهره اينکه صاحب خونه سر لطف هست که ويديواش رو روشن کنه يا نه، گوش ميدم و لذتش رو مي برم و مي ميرم از خنده وقتي خواننده مرد گروه کتش رو در مياره و هيکل مارمولکيش رو ميندازه بيرون و تماشاچي ها واسه اين بدن لخت چهار پاره استخوون چه ابراز و احساساتي ميکنن … بعدي دميس روسوس بود قبل از اينکه اسمش رو بنويسه به مغزم فشار آوردم که صاحب اين صداي آسماني رو بخاطر بيارم، ميشل استروگوف؟ نه بابا اون که شخصيت يه سريال محبوب اون زمان بود، راسپوتين؟ شايد… وقتي اسمش رو نوشت آه از نهادم دراومد که چطور نفهميدم اين همون خواننده ايي که آهنگاش گرمي بخش محفلهاي سال 58 يا 59 ما بوده Shockhتا حالا شويي ازش نديده بودم اون صداي آسماني متعلق به آدمي بود که انگار همين الان از ديگ آدم خورها فرار کرده بود و نشسته بود جلو دوربين.:sick
کم کم آهنگها رفت تو دهه 80 و 90 آهنگي از مايکل جکسون متعلق به زماني که هنوز خودش رو به شکل و شمايل بوزينه در نياورده بود و قيافه يک سياهپوست درست و حسابي رو داشتGrinontknow اون آهنگ معروفش بيلي جين؟ درستش چيه؟
خلاصه که بسي حظ سمعي و بصري بردم.:love
پيوست: حالا که اينقدر اطلاعات دقيقي از آشيل داريد و کلي کيف کردم از خوندن اطلاعات و ممنون که نوشتين برام ميشه بگيد زيگفريد کي بود؟:wink



عجب برف قشنگی اومده :hug ، تو حس نوشتن نيستم نگران نباشيد حالم کاملا خوبه.:smug
پيوست اطلاعات عمومی Teethژزفين همسر اول ناپلئون که چون نمی تونست بچه دار شه ناپلئون ازش جدا شد و اون بقيه عمرش رو در کاخ مالمزون به سر برد عاشق رنگ سفید بوده و همینطور گل سرخ برای همين کاخ مالمزون مملو از گلهای سرخ بوده و اون همیشه لباس سفید به تن ميکرده و در زمانی که ملکه بوده رنگ سلطنتی دربار سفيد انتخاب شده بود.:smug
حالا يه سئوال کی ميدونه آشيل کیه و پاشنه آشيل یعنی چی؟



آخرين کتابي که خوندم “تالار آيينه” نوشته آقاي چهل تن بود.
دوستش نداشتم وقايع تو دوره شيخ فضل الله اتفاق مي افتاد. برداشت من اين بود که کتاب دغدغه هاي زنان اون عصر رو به تصوير کشيده … يک جورهايي حالم بهم مي خورد از اين زنان شل و چُل منگ که تو شرايظ سخت تنها کاري که ازشون بر مياد غش کردنه…
نمي دونم شايد قصد کتاب القا اين تفکر به خواننده نبود ولي من شديداً موضع گرفته بودم نسبت به داستان و تمام رويکردها به نظرم منفي ميومد.
دوردونه (دختر برادرم، هشت سالشه) مدرسه دولتي ميره و دبستانشون اصلا از اين قرتي بازي ها و چينگولک بازي هاي مدارس غير انتفاعي رو نداره ، دوشنبه که اينجا بودن فهميدم معلمشون بچه ها رو تشويق به کتابخوني کرده و دوردونه رفته عضو کتابخونه سر کوچه شون شده و در هفته دو تا کتاب به امانت ميگيره و مياره خونه مي خونه.
کار قشنگ معلمشون به اين صورت که از بچه ها مي خواد کتاب بخونن و بعد ي ساعتي ازهفته رو اختصاص ميده به اينکه بچه ها بيايند خلاصه کتابي رو که خوندن براي بقيه تعريف کنند و معلمشون اصرار داره که حتما کتابي رو که خوندن اسم نويسنده اش رو هم بلند باشن و بگن کناب نوشته کي هست.
واقعاً اين خانم کار قشنگي ميکنه که بچه ها رو از سن کم عادت ميده به کتاب خوندن يادم مياد خود من هم وقتي کوچيک بودم کادوهايي که معمولا از مامان مي گرفتم کتاب بود و همين هم سبب شد که با کتاب آشتي باشم … مطالعه ام هم در زمينه رمان بد نبوده … يادمه دانشجو که بودم يکي از دوستام که اتفاقاً تو زمينه درسي هم دانشجو زرنگ و درسخوني بود ازم سئوال کرد “ژزفين کيه؟” تو اون سن واقعاً مسخره است که کسي ندونه ژزفين کي بوده من که تنها علتش رو فقر کتاب خوني و کمبود اطلاعات عمومي ميدونم.
الان هم که تلويزيون با ساخت و پخش برنامه هايي مثل “کتابفروشي هدهد” سعي در تشويق مردم به کتاب خوندن داره.



ديشب عروسي نرگس بود… منم دعوت بودم.:heehee
انگار تمام شرايط جور بود که نرم Grinontknow… با وجوديکه خود عروس خانم چراغ سبز بهم نشون داده بود و گفته بود تو بيا با هرکي دلت خواست بيا مجازي.:smug
چون چند تا از بچه هاي بلاگر ديگه هم دعوت بودند دلم نمي خواست دوستي از دوستان حقيقي همراهيم کنه و پي به وبلاگم ببره ! دوستان مجازي هم خوب بالاخره محدود تر از دوستان حقيقي بودند.
قرار شد پريچهر عزيزم يکي از خوانندگان وبلاگ همراهيم کنه که از شانس من زد و آنفولانزاي سختي گرفت … به مامان گفتم شما باهام بيا گفت زشته من هيچکي رو نمي شناسم پاشم بيام عروسي مردم… شب قبل عروسي با اميد بيرون بودم بهش گفتم نميرم گفت چرا؟ خودم ميبرم و ميارمت گفتم آخه تو زنونه رو چيکار کنم ؟ مي ترسم تنها برم گفت مگه بچه هاي بلاگر اونجا نيستن حتما هوات رو دارن. گفتم آخه من هيچکدوم رو نمي شناسم زشته اولين برخورد بگم حواستون به من باشه:hypnoid. گفت تو يه زنگ به نرگس بزن حتماً راهنماييت ميکنه خلاضه نتيجه تماسم اين شد که آلما خانم گل باهام تماس گرفت و قرار شد دم در که رسيدم بهش زنگ بزنم بياد تحويلم بگيره!!!!!:teeth
جاي همگي خالي عروسي بسيار خوبي بود و عروس هم بي نهايت زيبا و خوشگل…:kiss
آلما نازنين هم اينقدر بهم محبت کرد و هوام رو داشت که حسابي شرمنده ام کرد.:love:hug
عيد غدير برهمگان بخصوص سيد و سادات عزيز مبارک که خودم هم جزوشونم.:wink