بوی خوش کودکی

با لذت و ولع آدامس رو از يك طرف آرواره ام به طرف ديگه هدايت مي كنم، نفس عميقي مي كشم دلم ميخواد تمام عطر خوش آدامس رو بكشم تو ريه هام.:hug
وقتي بچه بودم چقدر عشق آدامس خرسي داشتم :eyelash اون موقع ها آدامس گروني بود البته حالام هم به نظرم هست، واسه همين نميشد جيره پولي كه مثلاً واسه خرج يك روز بود همش رو ريخت به پاي يه آدامس خرسي اونوقت تكليف آلاسكا و چرخ و فلكي كه عصري ميومد دم كوچه و داد ميزد واسه خبر كردن بچه ها يا خريد فرفره هاي رنگ و وارنگ و با كيف دويدن و دويدن تا باد هرچه بيشتر پره هاش رو بچرخونه، چي ميشد؟ :thinking
اصن آدامس خرسي جزو تجملات بود، قرتي بازي محض.:nottalking
به بقالي سركوچه كه رسيديم از برادرم خواهش كردم يه لحظه نگه داره و واسم يك دونه آدامس خرسي بخره، كاغذ آدامس رو باز كردم و با لذت آدامس رو چپوندم تو دهنم و بعد هر لنبوندي بادش كردم و با صدا تركوندمش، بعدشم با لذت به عكس برگردونش آب دهن زدم و تقي چسبوندم به بازوم!!!:tounge
انگار نه انگار كه فاعل همه اينكارها زني است 34 ساله با كوله باري از تجربه، ولي تو همهء اين تجارب چيزي كه تو اون لحظه مهم بود تجديد خاطرات خوش كودكي. :teeth
***************************************
براي جلوگيري از سنگسار يك زن لطفا امضا كنيد.
از وبلاگ زيتون برداشتم.:regular



پارسي را پاس بداريد.

رفتم تو وبلاگ خانم شين چون به نظرم جالب اومد شروع كردم به خوندن آرشيوش كه به اين لينك برخوردم به نظرم جالب اومد واسه امتحان نوشته ديروزم رو دادم بهش اصلاح كنه نتيجه اش شد اين:
“رفتم تو فاز افسردگی حسابی. از همه چی و همه کس دلزده شدم، نخست از همه از کارم، دیگه دلم نمی خواد کار کنم واسه چی همش باید نگران آینده باشم حساب صنار سه شاهیم رو داشته باشم؟ دیروز رفتم یک مغازه از یک گوشواره بدلی خوشم اومد با خودم گفتم دوزخ و زیان تا هشت هزار تومان هم بود می خرمش! رفتم تو و بها کردم، چند باشه خوبه؟ بیست و دوهزار تومان!!! از دید مالی چپم قرص بود واسه خریدش ولی بازم منصرف شدم گفتم خوب که چی این همه پول بدم بابت یه گوشواره اونم بدلی درسته اکنون پول دارم ولی شاید چند سال دیگه که کار نمی کنم و نیاز به خرید دارو داشتم و پولی در بساط نبود باید بشینم حسرت و دریغا این خرجهای عطینا رو بخورم… عصبانیم، چقدر باید اینقدر حسابگر باشم دلم می خواست خدا یه ذره بی خیالی بهم میداد… شاید همه چی از پنج شنبه گذشته آغاز شد که واسه کاری باید میرفتم بیرون اینقدر هوا گرم بود که کولر ماشین هم پاسخ نمیداد دیگه قاتی کرده بودم مرتب هوار می کشیدم و غر میزدم و به زمین و زمان و بد و بیراه می گفتم در پایان سر هم امید یه شیشه آب یخزده برام خرید که نصفش رو خالی کردم رو سرم و بدنم و ریختم رو صندلی ماشین که می شینم یک کم خنک شم!! ناهار رفتیم یه پیتزا فروشی بعد ناهار رفتم دستشویی بیشعورهای الدنگ چراغ دستشویی سوخته بود و عوضش نکرده بودن وقتی بهشون اعتراض کردن گفتن همین اکنون سوخته!!! مردیکه عوضی یالقوز نکرد بیاد عوضش کنه هیچی رفتم دستشویی و یک کم در رو باز گذاشتم نور بیاد چون من تو تاریکی درست عین گربه ایی می شم که سبیلهاش رو زدن و تعادل نداره، شیر آب رو که باز کردم ته کفش آغاز کرد به سر خوردن و پاهام از هم باز شد اکنون چشمم هم جایی رو نمی دید با جیغ امید رو صدا کردم، اومد تو و زیر بغلم رو گرفت از جام بلندم کرد ولی چون در رو کامل بسته بود دیگه تاریکی کامل بود و هیچی نمی دیدم گفت من گرفتمت نترس پات رو هموار کن گفتم پام رفته تو کاسه دستشویی گفت خوب درش بیار گفتم چشمم نمیبینه نمی دونم پام رو باید کجا بذارم!!! دردسرتون ندم وضع مفتضحانه ایی بود از در دستشویی که اومدم بیرون با جیغ و فریاد ناسزا و کشیدم به جون صاحب رستوران تا رفتم سر میز نشستم که این همه پول می گیرید خیر سرتون یه لامپ بزنید تو اون دستشویی ویران شده تون… شنبه به امید میگم من همیشه اینقدر بداخلاق و غرغرو وجیغ جیغو هستم؟ میگه نه عزیزم تو همیشه خوب و مهربونی پنج شنبه از همیشه بهتر!!!!!!!!!!!!!.”
اينقدر خنديدم كه حد نداشت از تغيير كلمات:rolling جداً اگه قرار بود راست حسيني پارسي را پاس بداريم، چيزهاي بانمكي ميشديم ها.:wink



رفتم تو وبلاگ خانم شين چون به نظرم جالب اومد شروع كردم به خوندن آرشيوش كه به اين لينك برخوردم به نظرم جالب اومد واسه امتحان نوشته ديروزم رو دادم بهش اصلاح كنه نتيجه اش شد اين:
“رفتم تو فاز افسردگی حسابی. از همه چی و همه کس دلزده شدم، نخست از همه از کارم، دیگه دلم نمی خواد کار کنم واسه چی همش باید نگران آینده باشم حساب صنار سه شاهیم رو داشته باشم؟ دیروز رفتم یک مغازه از یک گوشواره بدلی خوشم اومد با خودم گفتم دوزخ و زیان تا هشت هزار تومان هم بود می خرمش! رفتم تو و بها کردم، چند باشه خوبه؟ بیست و دوهزار تومان!!! از دید مالی چپم قرص بود واسه خریدش ولی بازم منصرف شدم گفتم خوب که چی این همه پول بدم بابت یه گوشواره اونم بدلی درسته اکنون پول دارم ولی شاید چند سال دیگه که کار نمی کنم و نیاز به خرید دارو داشتم و پولی در بساط نبود باید بشینم حسرت و دریغا این خرجهای عطینا رو بخورم… عصبانیم، چقدر باید اینقدر حسابگر باشم دلم می خواست خدا یه ذره بی خیالی بهم میداد… شاید همه چی از پنج شنبه گذشته آغاز شد که واسه کاری باید میرفتم بیرون اینقدر هوا گرم بود که کولر ماشین هم پاسخ نمیداد دیگه قاتی کرده بودم مرتب هوار می کشیدم و غر میزدم و به زمین و زمان و بد و بیراه می گفتم در پایان سر هم امید یه شیشه آب یخزده برام خرید که نصفش رو خالی کردم رو سرم و بدنم و ریختم رو صندلی ماشین که می شینم یک کم خنک شم!! ناهار رفتیم یه پیتزا فروشی بعد ناهار رفتم دستشویی بیشعورهای الدنگ چراغ دستشویی سوخته بود و عوضش نکرده بودن وقتی بهشون اعتراض کردن گفتن همین اکنون سوخته!!! مردیکه عوضی یالقوز نکرد بیاد عوضش کنه هیچی رفتم دستشویی و یک کم در رو باز گذاشتم نور بیاد چون من تو تاریکی درست عین گربه ایی می شم که سبیلهاش رو زدن و تعادل نداره، شیر آب رو که باز کردم ته کفش آغاز کرد به سر خوردن و پاهام از هم باز شد اکنون چشمم هم جایی رو نمی دید با جیغ امید رو صدا کردم، اومد تو و زیر بغلم رو گرفت از جام بلندم کرد ولی چون در رو کامل بسته بود دیگه تاریکی کامل بود و هیچی نمی دیدم گفت من گرفتمت نترس پات رو هموار کن گفتم پام رفته تو کاسه دستشویی گفت خوب درش بیار گفتم چشمم نمیبینه نمی دونم پام رو باید کجا بذارم!!! دردسرتون ندم وضع مفتضحانه ایی بود از در دستشویی که اومدم بیرون با جیغ و فریاد ناسزا و کشیدم به جون صاحب رستوران تا رفتم سر میز نشستم که این همه پول می گیرید خیر سرتون یه لامپ بزنید تو اون دستشویی ویران شده تون… شنبه به امید میگم من همیشه اینقدر بداخلاق و غرغرو وجیغ جیغو هستم؟ میگه نه عزیزم تو همیشه خوب و مهربونی پنج شنبه از همیشه بهتر!!!!!!!!!!!!!.”
اينقدر خنديدم كه حد نداشت از تغيير كلمات:rolling جداً اگه قرار بود راست حسيني پارسي را پاس بداريم، چيزهاي بانمكي ميشديم ها.:wink



اين خبر رو فريد بعنوان پيوست تو پست قبل گذاشته ولي به دليل اهميت من آوردشم بالاترTeeth
محققان دانشگاه تهران توانستند برای اولین بار در جهان آسیب نخاع را تا حد بسیار زیادی درمان کنند.بر اساس گزارش های رسیده در این روش سلول هایی به نام « شوان » به قسمت آسیب دیده تزریق می شود.
برای اطلاعات بیشتر می تونید به سایت ایسنا ،باشگاه خبرنگاران جوان ، واحد مرکزی خبر ، سایت خبری بازتاب ، خبرگزاری ایسکانیوز و خبرگزاری فارس مراجعه کنید.
__________________________
تو اين مدت همه چيز هم بد و غير قابل تحمل نبوده همون پنج شنبه بعد كلي هوارهواري كه كشيدمShockh رفتم ديدن دوست عزيزم شقايق كه از سوئد اومده و در كمال خوش بحالي:teeth ديدم برام يه بالش و لحاف IKEA آورده :hug:love
يك شنبه هم اميد بردم لواسان به صرف بلال و ليمو تازه:smug يعني بعد اينكه بلال گرفتيم دو تا ليمو تازه قاچ زده هم بهمون داد كه بچكونيم رو بلالمون.
امروز هم بدلم خانم شمسي رحيمي رو ديدم.:tounge
ولي خوب چه فايده ديروز زمين خوردم و از سر دل پرم يك دل سير گريه كردم.:sad