حوصله هم حدی داره عزيزم!

ديروز از اون روزای غر دونی من بود Shockh
اميد اومده بود دنبالم و من می خواستم يک خريد کوچولو انجام بدم و بعد برم خونه ولی آدرس مغازه ايي رو که می خواستم برم درست بلد نبودم و واسه همين مجبور شديم چند تا کوچه رو عقب جلو کنيم تا مغازه رو پيدا کنيم همين مسئله بهانه رو داد دست من واسه يک بند غر زدنGrinevil
-ا َه انجا هم جای دور زدن بود؟
– برو برو … حالا وقتی کوچه بن بست بود و حالت گرفته شد مجبور شدی همين راه رو برگردی انوقت من مي دونم و تو.:confused
– مگه نگفتم بپيچ تو اين کوچه ؟:angry
– اصلاً شد تو يک آدرس بلد باشی؟ اصلاً فکر کن من مُردم می خوای گم شی تو تهرون؟!!!.:waiting
-چرا اينقدر محکم می زنی رو ترمز؟:angry دل و روده ام اومد تو دهنم.:nottalking ميشه بگی کی به تو گواهينامه داده؟ نکنه کيلويي ميدادن:teeth(اينجور موقع ها از زخم زبون هم علاوه بر غر کم نميارم:embaressed)
– چرا اين مدلی ماشين رو نگه داشتی حالا مجبورم يه دور، دور ماشين بزنم مگه نمی دونی نمی تونم راه برم؟.Razzhbbbt
.
.
.
دیگه حالم داشت از اين همه منفی بازيم بهم ميخورد:sick بخصوص که اميد هيچی بهم نمی گفت و فقط نگاهم ميکرد.:nottalking
– وای!!! فکر نمی کنی دارم زيادی غُر میزنم؟:thinking
– خوب شد خودت زودتر به اين نتيجه رسيدی کم کم داشت حوصله ام سر مي رفت و می خواستم از ماشين پرتت کنم پايين.:teeth
********************************************
سلام:
اخیرآ محققین علوم ژنتیک دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا خبر از موفقیت پیوند سلولهای بنیادی عصبی به نخاع قطع شده موش آزمایشگاهی داده و ابراز امیدواری نمودند که با این روش در آینده علاوه بر معالجه قطع نخاعی ها ، بیماران مبتلا به ام.اس و ای.ال.اس نیز معالجه شوند.
لينک مطلببدنبال انتشار این خبر یکی از دوستان که از اقدامات و تحقیقات پژوهشکده رویان تهران در زمینه پیوند سلولهای بنیادی عصبی به نخاع مطلع بود،طی تماسی ضمن انتقال خبر فوق به مسئول روابط عمومی رویان نتیجه تحقیقات آنها را جویا شد.مسئولین پژوهشکده اعلام نمودند که:
نه ماه قبل خودشان توانسته اند سلولهای بنیادی عصبی را به نخاع قطع شده موش آزمایشگاهی پیوند زده و موجب برپائی مجدد سلسله اعصاب حسی و حرکتی موش آزمایشگاهی گردند .و در حال حاضر نیز پروتکل طرح پیوند این سلولها به نخاع میمونهای آزمایشگاهی با بیمارستان لقمان ،ضمن ارائه بودجه اختصاصی از سوی پژوهشکده، امضا شده و در حال انجام می باشد.اما علی رغم آماده شدن طرح پیوند این سلولها به انسان از سوی محققین رویان و همچنین تخصیص بودجه لازم برای این کار ،تا بحال هیچ جراح مغز و اعصابی برای اجرای این طرح ابراز علاقمندی ننموده است!
لذا خواهشمند است ما را در انتشار و انعکاس این خبر یاری نمائید تا شاید پزشکی برای انجام این مهم آستین بالا زده و گامی در جهت بهبودی مبتلایان به ضایعات نخاعی بردارد.
تلفن روابط عمومی پژهشکده رویان:
۲۲۴۰۲۴۸۶ (۲۱ ) ۰۰۹۸
با احترامات فائقه.



حوصله هم حدی داره عزیزم!

ديروز از اون روزای غر دونی من بود Shockh
اميد اومده بود دنبالم و من می خواستم يک خريد کوچولو انجام بدم و بعد برم خونه ولی آدرس مغازه ايي رو که می خواستم برم درست بلد نبودم و واسه همين مجبور شديم چند تا کوچه رو عقب جلو کنيم تا مغازه رو پيدا کنيم همين مسئله بهانه رو داد دست من واسه يک بند غر زدنGrinevil
-ا َه انجا هم جای دور زدن بود؟
– برو برو … حالا وقتی کوچه بن بست بود و حالت گرفته شد مجبور شدی همين راه رو برگردی انوقت من مي دونم و تو.:confused
– مگه نگفتم بپيچ تو اين کوچه ؟:angry
– اصلاً شد تو يک آدرس بلد باشی؟ اصلاً فکر کن من مُردم می خوای گم شی تو تهرون؟!!!.:waiting
-چرا اينقدر محکم می زنی رو ترمز؟:angry دل و روده ام اومد تو دهنم.:nottalking ميشه بگی کی به تو گواهينامه داده؟ نکنه کيلويي ميدادن:teeth(اينجور موقع ها از زخم زبون هم علاوه بر غر کم نميارم:embaressed)
– چرا اين مدلی ماشين رو نگه داشتی حالا مجبورم يه دور، دور ماشين بزنم مگه نمی دونی نمی تونم راه برم؟.Razzhbbbt
.
.
.
دیگه حالم داشت از اين همه منفی بازيم بهم ميخورد:sick بخصوص که اميد هيچی بهم نمی گفت و فقط نگاهم ميکرد.:nottalking
– وای!!! فکر نمی کنی دارم زيادی غُر میزنم؟:thinking
– خوب شد خودت زودتر به اين نتيجه رسيدی کم کم داشت حوصله ام سر مي رفت و می خواستم از ماشين پرتت کنم پايين.:teeth
********************************************
سلام:
اخیرآ محققین علوم ژنتیک دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا خبر از موفقیت پیوند سلولهای بنیادی عصبی به نخاع قطع شده موش آزمایشگاهی داده و ابراز امیدواری نمودند که با این روش در آینده علاوه بر معالجه قطع نخاعی ها ، بیماران مبتلا به ام.اس و ای.ال.اس نیز معالجه شوند.
لينک مطلببدنبال انتشار این خبر یکی از دوستان که از اقدامات و تحقیقات پژوهشکده رویان تهران در زمینه پیوند سلولهای بنیادی عصبی به نخاع مطلع بود،طی تماسی ضمن انتقال خبر فوق به مسئول روابط عمومی رویان نتیجه تحقیقات آنها را جویا شد.مسئولین پژوهشکده اعلام نمودند که:
نه ماه قبل خودشان توانسته اند سلولهای بنیادی عصبی را به نخاع قطع شده موش آزمایشگاهی پیوند زده و موجب برپائی مجدد سلسله اعصاب حسی و حرکتی موش آزمایشگاهی گردند .و در حال حاضر نیز پروتکل طرح پیوند این سلولها به نخاع میمونهای آزمایشگاهی با بیمارستان لقمان ،ضمن ارائه بودجه اختصاصی از سوی پژوهشکده، امضا شده و در حال انجام می باشد.اما علی رغم آماده شدن طرح پیوند این سلولها به انسان از سوی محققین رویان و همچنین تخصیص بودجه لازم برای این کار ،تا بحال هیچ جراح مغز و اعصابی برای اجرای این طرح ابراز علاقمندی ننموده است!
لذا خواهشمند است ما را در انتشار و انعکاس این خبر یاری نمائید تا شاید پزشکی برای انجام این مهم آستین بالا زده و گامی در جهت بهبودی مبتلایان به ضایعات نخاعی بردارد.
تلفن روابط عمومی پژهشکده رویان:
۲۲۴۰۲۴۸۶ (۲۱ ) ۰۰۹۸
با احترامات فائقه.



با عجله شيشه آب يخ زده رو از تو کيفم می کشم بيرون، درش رو باز ميکنم و يه مشت آب می پاشم تو صورتم بعدش یقه لباسم رو با دست می کشم جلو و آب یخ رو سُر ميدم تو جونم، نه هنوز آروم نشدم Shockh روسری رو از رو سرم ميزنم کنار و آب یخ زده رو از فرق سرم می سرونم پايين…
آيينه رو در ميارم و نگاهی تو آيينه به خودم ميندازم، زنی اونجاست با آرايش بهم ماليده شده با ريملی که تا روی گونه اش پخش شده و موهای خيسي که روی پيشونيش پريشونِ درون لباسهايي خيس :hypnoid
با تعجب زير چشم تمام عمليات من رو زير نظر داره و مبهوت نگاهم ميکنه :surprise بعد از اينکه آروم می گيرم ميگم:
– ببخشيد ولی وقتی چيزی معذبم بکنه ديگه هيچی حاليم نيست نه تيپ نه آرايش نه مرتب بودن و تودل برو بودن… بايد خودم رو برسونم به مرحله آرامشم،… گرما کلافه ام کرده بود.:eyelash
ديگه مدتهاست که پناه بردم به لباسها گشاد و راحت اصلاً فکر اينکه چيزی ذره ايي معذبم بکنه و همين يک ذره آزادی عملم رو بگيره حالم رو بهم ميزنه.:embaressed
پيوست: بچه هايي که فونت نوشته های من براشون ريز و نا مفهوم نويد زحمت کشيده و امکان درشت نمودن فونت رو تو باکس سمت راست قرار داده از اين امکان استفاده کنيد.:love



و شب پيش خواب خيلی خيلی بدی ديدم،دوستی ميگه خواب بد رو نبايد واسه کسی تعريف کرد چون تعبير ميشه:question. هميشه نهايت صدقه يا رفع بلايي که کنار بگذارم 50 تومن وگرنه که سکه های 10 يا 25 تومنی ميذارم کنار، اينبار تا بلند شدم و ياد خوابی که ديدم افتادم از ترس کو* 1000 تومن گذاشتم کنار واسه رفع بلا.:silly اينم بگم خواب اصلاً در رابطه با من نبود.
دوتا خواب تو زندگيم هميشه يادمه و تاثير عميقی رو روحم گذاشته يکی رو دور و بر 5 يا 6 سالگيم ديدم و اونم اين بود که تو يک خيابون واستاده بودم و مامان و برادرم سوار يک ماشين شدن و رفتن و من دنبال ماشين می دويدم و گريه می کردم.:cry
با وجوديکه هميشه بچه ايي بودم که مرکز توجه اطرافيانش بود نمی دونم اين ترس از تنهایی و طرد شدن از کجا پيداش شده بود و رفته بود تو ضميرناخودآگاهم که تو خواب ظهور کنه؟:thinking
خواب بعدی مال سن حدود 20 سالگيم که خواب ديدم از لحاظ ظاهری دخترم ولی آلت مردونه دارم. اين خواب رو واسه يک روانپزشک تعريف کردم، تعبير اون اين بود که از بُعد زن بودنت فرار می کنی و می خوای کتمانش کنی.:question
شما خوابی که هميشه يادتون بمونه ديديد؟



توي کلوب مجبور شدم وضعيتم رو از مجرد به متاهل تغيير بدم.:loser
از بس که تا آن لاين مي شدم انواع و اقسام درخواستها واسه صحبت کردن داده مي شد گو اينکه با اين تغيير وضعيت هم چيزي خاصي اتفاق نيفتاد و کماکان درخواستها فرستاده ميشه اين موضوع خاطره ايي رو برام زنده کرد که مربوط ميشه به سالها قبل وقتي که به عنوان مدير فروش يک شرکت نيمه دولتي خدمت مي کردم و متاهل هم بودم.
موقعيت کاريم طوري بود که مدام با انباردارها در تماس بودم چه براي تحويل کالا و چه آوردن جنس به سطح فروش، بعضي موقع ها بايد ميرفتم ساعتها تو انبار مي نشستم تا جنس تحويل بگيرم و سفارش آينده رو به تامين کننده بدم يا برم گزارشي که از مقدار کالا تو کامپيوتر داشتم با موجودي فيزيکي تو انبار مطابقت بدم.
حالا تصور کنيد يک زن تنها ساعتها در محيطي کاملا مردونه با مردان نه چندان نخراشيد ه تو لابلاي لاين ها در محيطي کم سو !!! در حاليکه هر از چند گاهي از گوشه کنار هم داستانهايي از فجايعي که در لابلاي رديف کارتن ها اتفاق مي افتاد به گوشم ميرسيد.:nailbiting
تمام تلاشم اين بود که به کسي اجازه ندم پاش رو از گليم خودش اونور تر بگذاره و کاملاً هم تو اينکار موفق بودم که حفظ حريم بکنم، ولي تجربه تلخي که تو اون سالها بدست آوردم و هنوز خاطره اش باهام اين بود که اصلاً اهميت نداشت طرف متاهل باشه يا مجرد.Razzhbbbt
مردان و حتي زنان متاهلي که تو اون شرايط با يکي ديگه جور ميشدن و کارشون رو پيش مي بردند.. . براي همين متاهل بودن من همچين دليل محکمي براي حفظ حريم و نخ نگرفتن نبود.
حالا بعد از سالها دوباره اون وضعيت به شکل آبکي تري اومد جلو چشمم که حتي وقتي موقعيت و وضعيت اجتماعيت رو ميزني متاهل … انگار نه انگاره و اوني که بيکار پشت کامپيوتر نشسته و مي بينه يک جنس مخالف آن لاين واست پيغام دوستي مي فرسته و مي خواد باهات حال کنه حالا ديگه چه اهميتي داره که تو متاهل باشي يا مجرد؟
اين حالت به نوعی تو جامعه هم هست که واسه دختر خانمها اصلا اهميت نداره که طرفشون زن داره يا نه؟ مهم شايد پولی که اين وسط خرج ميشه:sick و همينطور آقا پسرهايي!! که واسه رسيدن به هدف پليدشون ميرن سراغ زنان متاهل نه چندان مقيد که به مراد دلشون برسن.:sick
پيوست: هرروز منتظر نوشتن از طرف من نباشيد بستگي به مودم داره يک هفته ممکنه 5 تا پست داشته باشم و يکهفته ممکنه هيچ چيزي ننويسم. مهم اينه که حرفي باشه واسه نوشتن.:love



توي کلوب مجبور شدم وضعيتم رو از مجرد به متاهل تغيير بدم.:loser
از بس که تا آن لاين مي شدم انواع و اقسام درخواستها واسه صحبت کردن داده مي شد گو اينکه با اين تغيير وضعيت هم چيزي خاصي اتفاق نيفتاد و کماکان درخواستها فرستاده ميشه اين موضوع خاطره ايي رو برام زنده کرد که مربوط ميشه به سالها قبل وقتي که به عنوان مدير فروش يک شرکت نيمه دولتي خدمت مي کردم و متاهل هم بودم.
موقعيت کاريم طوري بود که مدام با انباردارها در تماس بودم چه براي تحويل کالا و چه آوردن جنس به سطح فروش، بعضي موقع ها بايد ميرفتم ساعتها تو انبار مي نشستم تا جنس تحويل بگيرم و سفارش آينده رو به تامين کننده بدم يا برم گزارشي که از مقدار کالا تو کامپيوتر داشتم با موجودي فيزيکي تو انبار مطابقت بدم.
حالا تصور کنيد يک زن تنها ساعتها در محيطي کاملا مردونه با مردان نه چندان نخراشيد ه تو لابلاي لاين ها در محيطي کم سو !!! در حاليکه هر از چند گاهي از گوشه کنار هم داستانهايي از فجايعي که در لابلاي رديف کارتن ها اتفاق مي افتاد به گوشم ميرسيد.:nailbiting
تمام تلاشم اين بود که به کسي اجازه ندم پاش رو از گليم خودش اونور تر بگذاره و کاملاً هم تو اينکار موفق بودم که حفظ حريم بکنم، ولي تجربه تلخي که تو اون سالها بدست آوردم و هنوز خاطره اش باهام اين بود که اصلاً اهميت نداشت طرف متاهل باشه يا مجرد.Razzhbbbt
مردان و حتي زنان متاهلي که تو اون شرايط با يکي ديگه جور ميشدن و کارشون رو پيش مي بردند.. . براي همين متاهل بودن من همچين دليل محکمي براي حفظ حريم و نخ نگرفتن نبود.
حالا بعد از سالها دوباره اون وضعيت به شکل آبکي تري اومد جلو چشمم که حتي وقتي موقعيت و وضعيت اجتماعيت رو ميزني متاهل … انگار نه انگاره و اوني که بيکار پشت کامپيوتر نشسته و مي بينه يک جنس مخالف آن لاين واست پيغام دوستي مي فرسته و مي خواد باهات حال کنه حالا ديگه چه اهميتي داره که تو متاهل باشي يا مجرد؟
اين حالت به نوعی تو جامعه هم هست که واسه دختر خانمها اصلا اهميت نداره که طرفشون زن داره يا نه؟ مهم شايد پولی که اين وسط خرج ميشه:sick و همينطور آقا پسرهايي!! که واسه رسيدن به هدف پليدشون ميرن سراغ زنان متاهل نه چندان مقيد که به مراد دلشون برسن.:sick
پيوست: هرروز منتظر نوشتن از طرف من نباشيد بستگي به مودم داره يک هفته ممکنه 5 تا پست داشته باشم و يکهفته ممکنه هيچ چيزي ننويسم. مهم اينه که حرفي باشه واسه نوشتن.:love