افسرده شدم

رفتم تو فاز افسردگي حسابي.
از همه چي و همه كس دلزده شدم، اول از همه از كارم، ديگه دلم نمي خواد كار كنم واسه چي همش بايد نگران آينده باشم حساب صنار سه شاهيم رو داشته باشم؟ ديروز رفتم يك مغازه از يك گوشواره بدلي خوشم اومد با خودم گفتم جهنم و ضرر تا هشت هزار تومان هم بود مي خرمش! رفتم تو و قيمت كردم، چند باشه خوبه؟ بيست و دوهزار تومان!!! :eyebrowاز لحاظ مالي چپم قرص بود واسه خريدش ولي بازم منصرف شدم گفتم خوب كه چي اين همه پول بدم بابت يه گوشواره اونم بدلي درسته الان پول دارم ولي شايد چند سال ديگه كه كار نمي كنم و احتياج به خريد دارو داشتم و پولي در بساط نبود بايد بشينم حسرت و افسوس اين خرجهاي عطينا رو بخورم… عصبانيم، چقدر بايد اينقدر حسابگر باشم دلم مي خواست خدا يه ذره بي خيالي بهم ميداد… شايد همه چي از پنج شنبه گذشته شروع شد كه واسه كاري بايد ميرفتم بيرون اينقدر هوا گرم بود كه كولر ماشين هم جواب نميداد ديگه قاتي كرده بودم مرتب هوار مي كشيدم و غر ميزدم و به زمين و زمان و بد و بيراه مي گفتم آخر سر هم اميد يه شيشه آب يخزده برام خريد كه نصفش رو خالي كردم رو سرم و بدنم و ريختم رو صندلي ماشين كه مي شينم يك كم خنك شم!! :sillyناهار رفتيم يه پيتزا فروشي بعد ناهار رفتم دستشويي بيشعورهاي الدنگ چراغ توالت سوخته بود و عوضش نكرده بودن وقتي بهشون اعتراض كردن گفتن همين الان سوخته!!!:angry مرديكه عوضي يالقوز نكرد بياد عوضش كنه هيچي رفتم توالت و يك كم در رو باز گذاشتم نور بياد چون من تو تاريكي درست عين گربه ايي مي شم كه سبيلهاش رو زدن و تعادل نداره، شير آب رو كه باز كردم ته كفش شروع كرد به سر خوردن و پاهام از هم باز شد حالا چشمم هم جايي رو نمي ديد با جيغ اميد رو صدا كردم، اومد تو و زير بغلم رو گرفت از جام بلندم كرد ولي چون در رو كامل بسته بود ديگه ظلمات كامل بود و هيچي نمي ديدم گفت من گرفتمت نترس پات رو صاف كن گفتم پام رفته تو كاسه توالت گفت :sickخوب درش بيار گفتم چشمم نميبينه نمي دونم پام رو بايد كجا بذارم!!! دردسرتون ندم وضع مفتضحانه ايي بود از در توالت كه اومدم بيرون با جيغ و فرياد فحش و كشيدم به جون صاحب رستوران تا رفتم سر ميز نشستم كه اين همه پول مي گيريد خير سرتون يه لامپ بزنيد تو اون توالت خراب شده تون…:angry
شنبه به اميد ميگم من هميشه اينقدر بداخلاق و غرغرو وجيغ جيغو هستم؟ ميگه نه عزيزم تو هميشه خوب و مهربوني پنج شنبه از هميشه بهتر!!!!!!!!!!!!!:surprise



تجاوز

چند وقت پيش با اميد و يكي از دوستان:question بحثي داشتيم بينمون.
دوستم موضوعي رو که تو يکي از وبلاگها خونده بود مطرح کرد مبني بر اينکه مردي به خانمي شوهر دار تجاوز کرده و خانم قضيه رو با شوهرش مطرح ميکنه و شوهرش خيلي بي سر وصدا بدون اينکه کسي بهش شک کنه سر مرد مورد نظر رو زير آب ميکنه طوريکه کاملا مرگ مرد تصادفي جلوه ميکنه و فقط زن مي دونسته که اصل ماجرا چيه! و مي دونسته مرگ مرد به دست شوهرش اتفاق افتاده…
به دوستم مي گفتم به هيچ طريقي نمي تونم بپذيرم که يک زن تسليم اميال حيواني مردي بشه اونم ناخواسته و به اجبار:hypnoid، فکر ميکنم اگه اين وضعيت براي من پيش بياد با همه ناتواني که تو جسمم دارم از خودم دفاع ميکنم و نميذارم به همين راحتي بهم تجاوز بشه بخصوص که طرف آشنا هم باشه، داد بيدادي چه ميدونم زدن در به تخته پرتاب گلدون خورد کردن موبايل يا عصا تو سر شخص متعرض بعدم نظرم اين بود اگه اين اتفاق با همه اينکارها بازم بوقوع پيوست اين مسئله رو به شوهرم ميگم.:eyebrow
دوستم از اين لحاظ خلاف نظر من و داشت و مي گفت من سعي مي کنم اين مشکل رو خودم به تنهايي حل کنم و به خانواده و همسرم نمي کشوندمش.
از اميد پرسيدم اگه اين اتفاق واسه همسر تو مي افتاد و شخص متجاوز هم از نزديکترين کسان ات بود چيکار ميکردي؟ فکر کرد و گفت خيلي سئوال سختي و آدم تا در بحرانش قرار نگيره واقعاً نمي دونه تصميم درست چيه ولي الان که راحت سرجام نشستم و همچين درگيري فکري رو هم ندارم فکر مي کنم طرف رو مي بخشيدم و به حساب حماقت و نادونيش ميذاشتم…
ديگه خودتون مي تونيد حدس بزنيد که من جوشي چقدر برآشفتم و گفتم نه بايد بزني طرف رو له کني بايد بکشيش!!!Shockh
که خوب اين تفاوت من و اون که من سريع شمشير رو از رو مي بندم و اگه لازم باشه طرف رو نه تنها مي کشم بلکه مثله مثله اش هم ميکنم!!!!! :waitingو اون با خونسردي از سر تقصير اتش ميگذره.!:confused
همين بحث رو با يکي از دوستان متاهلم هم آغاز کردم و بهم گفت همچين تجربه تلخي رو يکي از دوستان خيلي قديميش داشته که برادر شوهرش بهش تجاوز کرده!:sick و مي گفت وقتي من بهش معترض شدم که چرا باهاش درگير نشدي؟ مگه ميشه کسي به زور با آدم بخوابه؟ گفته بود باهاش درگير هم شدم حتي آينه ميز توالت رو خورد کردم ولي نمي دوني اينجور مواقع چقدر وحشي و خطرناک ميشن که ديگه قدرت تو جلودارشون نيست فقط مي تونم بگم انشالله هيچ وقت سرت نياد.آهان يک چيز ديگه هم گفت، هين عمليات شوهر طرف سر ميرسه و برادرش رو جدا ميکنه… ولي شوهرش برادرش رو مي بخشه و از خونش ميگذره.:thinking
پيوست: آورا و اميد عزيزم اگه نظر شما رو اشتباه منتقل كردم لطفاً اعتراض كنيد.:regular ، اول چون از آورا اجازه نداشتم ننوشتم با كي اين بحث رو كردم ولي الان ازش اجازه گرفتم.:wink



بچه هايي كه مدت زيادي است كه خواننده مطالب من هستند مي دونند كه من اهل لينك و لينك بازي نيستم مگر اينكه مطلب واقعاً ارزش خوندن داشته باشه حالا امروز هم مي خوام يك چند تا لينك بذارم كه از نظر خودم مهم و خوندني هستند:eyelash:
اوليش در مورد زن دايي پري است كه با تمام گوشت و پوستم دركش كردم، تمام حسهايي كه داره تمام وحشت و ترس هاش رو :sad و چقدر جنس دايي برام ملموس و آشنا بود حس آدمي كه نزديك به سه سال لحظه به لحظه با هام بوده تو تمام سختيها،گريه ها و دلزدگي هام:love.
لينك دوم در مورد جفايي كه به محيط بانان اين مملكت داره ميره و صدا از سنگ در نمياد.:eyebrow كساني كه شايد كمتر ديده باشيمشون و يا حتي جايي در موردشون خونده باشيم ولي محيط و سبزي الان زندگيمون رو مديون اونها هستيم.:love
فريد لينك خبري برام فرستاد در مورد شماره تلفني كه بيماران خاص مي تونند سئوالاتشون رو اونجا مطرح كنن،چيزي در مورد بيماران ام اس ننوشته ولي يا شانس يا اقبال شايد كار كرد.:teeth
اينم يك خبر خوب در مورد راهكارهاي جديد براي درمان ام-اس يكي از دوستان انجمن ام اس مي گفت اين دارو روي 27 نفر آزمايش شده كه مخلوطي از داروي كوپاكسون و نوانترون است و بيماراني كه از گردن به پايين فلج بودن توان حركت پيدا كردن.
به اميد بهبود همه بيماران من جمله خودم.:angel



بچه هايي كه مدت زيادي است كه خواننده مطالب من هستند مي دونند كه من اهل لينك و لينك بازي نيستم مگر اينكه مطلب واقعاً ارزش خوندن داشته باشه حالا امروز هم مي خوام يك چند تا لينك بذارم كه از نظر خودم مهم و خوندني هستند:eyelash:
اوليش در مورد زن دايي پري است كه با تمام گوشت و پوستم دركش كردم، تمام حسهايي كه داره تمام وحشت و ترس هاش رو :sad و چقدر جنس دايي برام ملموس و آشنا بود حس آدمي كه نزديك به سه سال لحظه به لحظه با هام بوده تو تمام سختيها،گريه ها و دلزدگي هام:love.
لينك دوم در مورد جفايي كه به محيط بانان اين مملكت داره ميره و صدا از سنگ در نمياد.:eyebrow كساني كه شايد كمتر ديده باشيمشون و يا حتي جايي در موردشون خونده باشيم ولي محيط و سبزي الان زندگيمون رو مديون اونها هستيم.:love
فريد لينك خبري برام فرستاد در مورد شماره تلفني كه بيماران خاص مي تونند سئوالاتشون رو اونجا مطرح كنن،چيزي در مورد بيماران ام اس ننوشته ولي يا شانس يا اقبال شايد كار كرد.:teeth
اينم يك خبر خوب در مورد راهكارهاي جديد براي درمان ام-اس يكي از دوستان انجمن ام اس مي گفت اين دارو روي 27 نفر آزمايش شده كه مخلوطي از داروي كوپاكسون و نوانترون است و بيماراني كه از گردن به پايين فلج بودن توان حركت پيدا كردن.
به اميد بهبود همه بيماران من جمله خودم.:angel



اين عکس
bnr_26.jpg
تو سايت ياهو توجه ام رو جلب کرد، سايتی که احتياج به توضيح نيست که چقدر پر ببيننده است و اين خانم اجازه داده که عکسش با فک کج و معوج تو اين سايت قرار بگيره در معرض ديد ميليون ها نفر:silly
چند نفر از ما فقط به زيبايي ماهيت عکسی که گرفتيم توجه می کنيم؟ و ژست و پزمون برامون مهم نيست؟
من اوليش که برام خيلی اين مطلب مهمShockh وقتی عکسی از خودم می بينم قبل از اينکه ببينم عکس تار يا نه؟يا زاويه عکسبرداری چطور بوده! اول از همه دقت می کنم چقدر نسبت به سابق پير شدم؟ چقدر چاقتر؟ يا اينکه چقدر ورم دارم هنوز…:whew اصلاً خوب و خوشگل افتادم يا نه؟:sick
چقدر زندگی راحتتر بود اگه می شد بی خيالتر از اين حرفا زندگی کرد.:eyelash
__________________________
اينم يک لينک خبری که دوست خوبم برام فرستاده.:love



به آيينه پيش روم خيره ميشم، زني اونجاست با موهاي کوتاه فندقي، اسم مدلش چي بود؟ آهان گفت تيفوسي! زن آرايشگر پنجه اش رو درون موهاي باقيمونده فرو ميکنه و با دست و با کمک باد سشوار خواب موها رو به سمت بالا تغيير ميده و در حين انجام اينکار ميگه: ببين مدلش اينطوري کافيه دستت رو بکني لاي موهات و… قبلاً کي اين قيافه رو دوباره تو آيينه ديده بودم زمان بر ميگرده به يک چيزي حدود 14 يا 15 سال قبل، اون موقع چقدر بشاش بودم فکر ميکردم هيچ چي نميتونه خوش بختي و راضيتم رو ازم بگيره يادمه تو يک عروسي وقتي داشتم مانتوم رو در مياوردم و آماده ميشدم برم تو سالن دختري که با من تو اتاق بود با حسرت نگاهي به موهاي تيغ زده ام انداخت و گفت موهاتون خيلي قشنگه ولي من هيچ وقت جرات نمي کنم موهام رو به اين کوتاهي بکنم، حالا بعد 15 سال باز من بودم و موهاي تيغ زده با همون جسارت و بي خيالي و بي قيدي ولي ديگه اون ويولت پر جنب و جوش وجود خارجي نداره بازم جاي شکرش باقيه که اگه خدا سلامتم و پاهام رو ازم گرفت جسارت و اعتماد به نفسم رو نگه داشت واسه خودم… با خنده ميگم آره مدلش خوبه ولي واسه اينجور درست کردن و ژيگولو شدن يه 15 سالي دير شده.



به آيينه پيش روم خيره ميشم، زني اونجاست با موهاي کوتاه فندقي، اسم مدلش چي بود؟ آهان گفت تيفوسي! زن آرايشگر پنجه اش رو درون موهاي باقيمونده فرو ميکنه و با دست و با کمک باد سشوار خواب موها رو به سمت بالا تغيير ميده و در حين انجام اينکار ميگه: ببين مدلش اينطوري کافيه دستت رو بکني لاي موهات و… قبلاً کي اين قيافه رو دوباره تو آيينه ديده بودم زمان بر ميگرده به يک چيزي حدود 14 يا 15 سال قبل، اون موقع چقدر بشاش بودم فکر ميکردم هيچ چي نميتونه خوش بختي و راضيتم رو ازم بگيره يادمه تو يک عروسي وقتي داشتم مانتوم رو در مياوردم و آماده ميشدم برم تو سالن دختري که با من تو اتاق بود با حسرت نگاهي به موهاي تيغ زده ام انداخت و گفت موهاتون خيلي قشنگه ولي من هيچ وقت جرات نمي کنم موهام رو به اين کوتاهي بکنم، حالا بعد 15 سال باز من بودم و موهاي تيغ زده با همون جسارت و بي خيالي و بي قيدي ولي ديگه اون ويولت پر جنب و جوش وجود خارجي نداره بازم جاي شکرش باقيه که اگه خدا سلامتم و پاهام رو ازم گرفت جسارت و اعتماد به نفسم رو نگه داشت واسه خودم… با خنده ميگم آره مدلش خوبه ولي واسه اينجور درست کردن و ژيگولو شدن يه 15 سالي دير شده.