ويلی آرنولد

با يه دست کليد انداختم به در آپارتمان و با شونه هلش دادم جلو و رفتم تو در حاليکه با يک دست پتويي که تو طول زمستون ازش استفاده ميکردم رو گرفته بودم، صبح يهو ويرم گرفت که پتو رو جمع کنم ببرم بالا تحويل مامان بدم اول خواستم زنگ بزنم شهروز(برادرم) بياد زحمتش رو بکشه ولي يهو احساس آرنولدي بهم غلبه کرد و با خودم گفتم: خودم ميتونم و پتو رو زدم زير بغلم يه طبقه بردمش بالا.:smug
وقتي شهروز چشمش بهم افتاد در حاليکه با چشماي قد نعلبکي شده نگاهم ميکرد زمزمه کرد::hypnoid
بابا آرنولد، دونده، جهنده، رونده:sick…!!!!
با دماغي بالا گرفته:nottalking پتو رو انداختم رو مبل و گفتم خوب مگه چيه؟ خودم ديگه ميتونم کارام رو بکنم.
. . .
صداي زنگ تلفن بلند شد با شتاب قدم برداشتم به سمت تلفن.
شهروز در حاليکه داشت روزنامه ورزشي مي خوند: بدو، برانکو، مي خواد بپرسه تمريناتت تموم شده و وقت داري تو اين روزاي آخر به تيم ملي ملحق بشي يه وجه ايي واسه ايران کسب کني؟:thinking
من:Teetheyelash



ویلی آرنولد

با يه دست کليد انداختم به در آپارتمان و با شونه هلش دادم جلو و رفتم تو در حاليکه با يک دست پتويي که تو طول زمستون ازش استفاده ميکردم رو گرفته بودم، صبح يهو ويرم گرفت که پتو رو جمع کنم ببرم بالا تحويل مامان بدم اول خواستم زنگ بزنم شهروز(برادرم) بياد زحمتش رو بکشه ولي يهو احساس آرنولدي بهم غلبه کرد و با خودم گفتم: خودم ميتونم و پتو رو زدم زير بغلم يه طبقه بردمش بالا.:smug
وقتي شهروز چشمش بهم افتاد در حاليکه با چشماي قد نعلبکي شده نگاهم ميکرد زمزمه کرد::hypnoid
بابا آرنولد، دونده، جهنده، رونده:sick…!!!!
با دماغي بالا گرفته:nottalking پتو رو انداختم رو مبل و گفتم خوب مگه چيه؟ خودم ديگه ميتونم کارام رو بکنم.
. . .
صداي زنگ تلفن بلند شد با شتاب قدم برداشتم به سمت تلفن.
شهروز در حاليکه داشت روزنامه ورزشي مي خوند: بدو، برانکو، مي خواد بپرسه تمريناتت تموم شده و وقت داري تو اين روزاي آخر به تيم ملي ملحق بشي يه وجه ايي واسه ايران کسب کني؟:thinking
من:Teetheyelash



باز هم يک SMS زيبا:
يک روز رسد غمي به اندازهء کوه،
يک روز رسد نشاط به اندازهءدشت،
افسانهء زندگي چنين است عزيز:
“در سايه ء کوه بايد از دشت گذشت.”
با تشکر از ميشا عزيزم:love
پيوست: اسم پارکی رو که خودم ميرم معذورم از نوشتن :wink ولی تو پارکهای لاله، قيطريه، ملت و انديشه هم ميدونم که گذاشتن.:smug



سه شنبه هفته پيش به توصيه همون آقاي فيزيوتراپ رفتم پارکي که پر بود از وسايل ورزشي.
چه هواي عالي، رگبار بهاري ميزد تو سر و صورتت.:love
در حاليکه رو وسيله ورزشي بودم که بالاتنه ثابت بود و پاهام تاب ميخورد و دقيقاً مثل پاندول ساعت، خيس بودم از قطرات بارون مانتو و روسري به بدنم چسبيده بود و من تاب ميخوردم به چپ و راست، بارون خودش حاوي انرژي مثبت هست بخصوص وقتي بعد سالها قادر باشي زير بارون بري و ورزش کني اين ديگه آخرشه.:hug



ساعت پاسي از نيمه شب رو نشون ميده ولي من عين جغد خيره شدم به سياهي پيش روم.:hypnoid
خدايا خوابم نميره! Shockhچند وقته درست و حسابي نخوابيدم؟:thinking نزديک دو هفته ميشه که چند ساعت خوابم رو هم مديون قرص خوابهايي هستم که ميخورم اونم کي؟ مني که ساعت 10 شب مهمون اولين پادشاه خوابم بودم و تا ساعت 7 صبح يک کله مي خوابيدم اينروزا بدنم پر از انرژي و با وجوديکه اين همه هم خودم رو خسته مي کنم و ورزش انجام ميدم ولي باز دريغ از يک شب خواب راحت داشتن.:whew
ساعت 12:30 شب ديدم بهم فشردن پلکها هيچ فايده ايي نداره، دستمال گردگيري رو برداشتم و شروع کردم به گردگيري از وسايل بزرگ گرفته تا عطر و ادکلن رو ميز دراور همه رو خوب خوب تميز کردم.
بازم خوابم نميامد تلويزيون رو روشن کردم و نشستم رو دوچرخه ثابتم پا زدم و پا زدم، اين وقت که داشت مي گذشت خوب بود يک کار مفيد توش انجام ميدادم… بعدش گرفتم خوابيدم ولي راس 5:30 بيدار شدم و باز کلافگي دوباره دوچرخه و رکاب زدن… تا 7:30 همينطوري سرم رو گرم کردم و بعدش جاروبرقي رو کشيدم بيرون و دِ جاروبزن… چند وقت بود جارو نزده بودم؟ نمي دونم ديگه کارهايي که احتياج به استقامت پا و کمر داشت نمي تونستم انجام بدم ولي امروز صبح کله سحر چه عالي از پسش براومدم.:smug
نوشته مربوط به هفته پيش چند روز دوباره خوابم به حالت اول برگشته.:teeth
پيوست: بچه هايي که پرسيدن من کجا فيزيوتراپی می رفتم؟ بيمارستان ميلاد رفتم بعداً در مورد مزايا و معايبش می گم.:regular



اين SMS عجيب به دلم نشستSmug
گمان مبر که به پايان رسيد کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است.



نگاهي با لذت به شمارنده پستهاي هر ماه انداختم، چقدرزمستون پارسال حالم بد بود چقدر خسته و بي حوصله بودم تحمل خودم برام سخت بود ديگه چه برسه به وبلاگ نويسي و جواب دادن کلي ايميل و رسيدگي به يک مسئوليت ناخواسته، دلم ميخواست همه چي رو ول کنم و برم فقط بذارن يک کم استراحت کنم خودم باشم و خودم کسي دَق به دَقه ازم جواب نخواد مجبور نباشم جواب سئوال کسي رو بدم ببينم آخرش اين هيولا وحشي درونم ميخواد چيکار کنه؟ عين اين ميمونه که يه بيمار رواني خطرناک رو تو خونه ات نگه داشتي در عيني که 24 ساعته حواست بهش هست بايد به مسئوليت هاي ديگه ات برسي خونه تميز… آب دماغ بچه آويزون نباشه… غذات خوشمزه سر ساعت آماده باشه… نکنه يه وقت خريدهاي خونه يادت بره… بچه ها اومدن لبخند فراموش نشه… واي همسر رو بگو خسته از سرکار اومده يه بوسه و خسته نباشيد… همه چي بايد مرتب باشه در حاليکه حضور بيمارت هم کسي رو خسته و معذب نکنه يعني اصلا نبايد حضورش احساس بشه و اگرتونستي اينکار رو بکني هنرمندي.:regular
با همه دلمردگي هام سعي کردم تحت هر شرايطي به نوشتنم ادامه بدم اونم هرروز نوشتن که واقعا کار جانفرسايي:whew، بنويسي و سعي کن يکنواخت و خسته کننده نباشه هميشه سوژه دم دستت باشه و اين مستلزم عوض کردن نگاهت به زندگي نگاهي که خسته است خيلي خسته.:eyebrow
راضيم خيلي راضيم خوشحالم که اون دوران گذشت… سخت ولي گذشت.
داشتم فکر ميکردم الان تو اوج رضايتم و چقدر خوب ميشد تو اين لحظه خدا جونم رو ميگرفت چون واقعا ديگه آرزويي ندارم و هيچکار نيمه تمومي نمونده که دلم بخواد انجامش بدم و نداده باشم خوشحالم که حال خوبم حريصي و وابستگی نسبت به دنيا برام نياورده.:hug
پيوست: دوست عزيز ممنون بابت اين همه توجه ات ولی لازمه يه توضيح بدم که سوء تفاهم پيش نياد اونايي که بی اجازه مطلب چاپ کردن بچه های روزنامه جام جم بودن مجله وزين !!:smug همشهری جوان خيلی محترمانه با من تماس گرفتن و وقت مصاحبه گذاشتن و در دوصفحه تمام رنگی مصاحبه رو چاپ کردن اون بيچاره ها قصوری انجام ندادن.:confused
بازم ممنون بابت توجه ات.:love
پيوست2:دوردونه گچ پاش رو باز کرده و ظاهراً همه چیز خوبه و دکتر از روندکار راضی.:regular